صفحه 23 از 43 نخستنخست ... 1319202122232425262733 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 221 تا 230 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد

    صد کاروان عالم اسرار بگذرد


    مست شراب و خواب و جوانی و شاهدی

    هر لحظه پیش مردم هشیار بگذرد


    هر گه که بگذرد بکشد دوستان خویش

    وین دوست منتظر که دگربار بگذرد


    گفتم به گوشه‌ای بنشینم چو عاقلان

    دیوانه‌ام کند چو پری وار بگذرد


    گفتم دری ز خلق ببندم به روی خویش

    دردیست در دلم که ز دیوار بگذرد


    بازار حسن جمله خوبان شکسته‌ای

    ره نیست کز تو هیچ خریدار بگذرد


    غایب مشو که عمر گران مایه ضایعست

    الا دمی که در نظر یار بگذرد


    آسایشست رنج کشیدن به بوی آنک

    روزی طبیب بر سر بیمار بگذرد


    ترسم که مست و عاشق و بی‌دل شود چو ما

    گر محتسب به خانه خمار بگذرد


    سعدی به خویشتن نتوان رفت سوی دوست

    کان جا طریق نیست که اغیار بگذرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    کیست آن فتنه که با تیر و کمان می‌گذرد

    وان چه تیرست که در جوشن جان می‌گذرد


    آن نه شخصی که جهانیست پر از لطف و کمال

    عمر ضایع مکن ای دل که جهان می‌گذرد


    آشکارا نپسندد دگر آن روی چو ماه

    گر بداند که چه بر خلق نهان می‌گذرد


    آخر ای نادره دور زمان از سر لطف

    بر ما آی زمانی که زمان می‌گذرد


    صورت روی تو ای ماه دلارای چنانک

    صورت حال من از شرح و بیان می‌گذرد


    تا دگر باد صبایی به چمن بازآید

    عمر می‌بینم و چون برق یمان می‌گذرد


    آتشی در دل سعدی به محبت زده‌ای

    دود آنست که وقتی به زبان می‌گذرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    کیست آن ماه منور که چنین می‌گذرد

    تشنه جان می‌دهد و ماء معین می‌گذرد


    سرو اگر نیز تحول کند از جای به جای

    نتوان گفت که زیباتر از این می‌گذرد


    حور عین می‌گذرد در نظر سوختگان

    یا مه چارده یا لعبت چین می‌گذرد


    کام از او کس نگرفتست مگر باد بهار

    که بر آن زلف و بناگوش و جبین می‌گذرد


    مردم زیر زمین رفتن او پندارند

    کآفتابست که بر اوج برین می‌گذرد


    پای گو بر سر عاشق نه و بر دیده دوست

    حیف باشد که چنین کس به زمین می‌گذرد


    هر که در شهر دلی دارد و دینی دارد

    گو حذر کن که هلاک دل و دین می‌گذرد


    از خیال آمدن و رفتنش اندر دل و چشم

    با گمان افتم و گر خود به یقین می‌گذرد


    گر کند روی به ما یا نکند حکم او راست

    پادشاهیست که بر ملک یمین می‌گذرد


    سعدیا گوشه نشینی کن و شاهدبازی

    شاهد آنست که بر گوشه نشین می‌گذرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد

    زیرا که نه روییست کز او صبر توان کرد


    امروز یقین شد که تو محبوب خدایی

    کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد


    مشتاق تو را کی بود آرام و صبوری

    هرگز نشنیدم که کسی صبر ز جان کرد


    تا کوه گرفتم ز فراقت مژه‌ای آب

    چندان بچکانید که بر سنگ نشان کرد


    زنهار که از دمدمه کوس رحیلت

    چون رایت منصور چه دل‌ها خفقان کرد


    باران به بساط اول این سال ببارید

    ابر این همه تأخیر که کرد از پی آن کرد


    تا در نظرت باد صبا عذر بخواهد

    هر جور که بر طرف چمن باد خزان کرد


    گل مژده بازآمدنت در چمن انداخت

    سلطان صبا پرزر مصریش دهان کرد


    از دامن که تا به در شهر بساطی

    از سبزه بگسترد و بر او لاله فشان کرد


    شاید که زمین حله بپوشد که چو سعدی

    پیرانه سرش دولت روی تو جوان کرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    باد آمد و بوی عنبر آورد

    بادام شکوفه بر سر آورد


    شاخ گل از اضطراب بلبل

    با آن همه خار سر درآورد


    تا پای مبارکش ببوسم

    قاصد که پیام دلبر آورد


    ما نامه بدو سپرده بودیم

    او نافه مشک اذفر آورد


    هرگز نشنیده‌ام که بادی

    بوی گلی از تو خوشتر آورد


    کس مثل تو خوبروی فرزند

    نشنید که هیچ مادر آورد


    بیچاره کسی که در فراقت

    روزی به نماز دیگر آورد


    سعدی دل روشنت صدف وار

    هر قطره که خورد گوهر آورد


    شیرینی دختران طبعت

    شور از متمیزان برآورد


    شاید که کند به زنده در گور

    در عهد تو هر که دختر آورد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    زنده شود هر که پیش دوست بمیرد

    مرده دلست آن که هیچ دوست نگیرد


    هر که ز ذوقش درون سینه صفاییست

    شمع دلش را ز شاهدی نگزیرد


    طالب عشقی دلی چو موم به دست آر

    سنگ سیه صورت نگین نپذیرد


    صورت سنگین دلی کشنده سعدیست

    هر که بدین صورتش کشند نمیرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دلم دل از هوس یار بر نمی‌گیرد

    طریق مردم هشیار بر نمی‌گیرد


    بلای عشق خدایا ز جان ما برگیر

    که جان من دل از این کار بر نمی‌گیرد


    همی‌گدازم و می‌سازم و شکیباییست

    که پرده از سر اسرار بر نمی‌گیرد


    وجود خسته من زیر بار جور فلک

    جفای یار به سربار بر نمی‌گیرد


    رواست گر نکند یار دعوی یاری

    چو بار غم ز دل یار بر نمی‌گیرد


    چه باشد ار به وفا دست گیردم یک بار

    گرم ز دست به یک بار بر نمی‌گیرد


    بسوخت سعدی در دوزخ فراق و هنوز

    طمع از وعده دیدار بر نمی‌گیرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    کسی به عیب من از خویشتن نپردازد

    که هر که می‌نگرم با تو عشق می‌بازد


    فرشته‌ای تو بدین روشنی نه آدمیی

    نه آدمیست که بر تو نظر نیندازد


    نه آدمی که اگر آهنین بود شخصی

    در آفتاب جمالت چو موم بگدازد


    چنین پسر که تویی راحت روان پدر

    سزد که مادر گیتی به روی او نازد


    کمان چفته ابرو کشیده تا بن گوش

    چو لشکری که به دنبال صید می‌تازد


    کدام گل که به روی تو ماند اندر باغ

    کدام سرو که با قامتت سر افرازد


    درخت میوه مقصود از آن بلندترست

    که دست قدرت کوتاه ما بر او یازد


    مسلمش نبود عشق یار آتشروی

    مگر کسی که چو پروانه سوزد و سازد


    مده به دست فراقم پس از وصال چو چنگ

    که مطربش بزند بعد از آن که بنوازد


    خلاف عهد تو هرگز نیاید از سعدی

    دلی که از تو بپرداخت با که پردازد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد

    دریای آتشینم در دیده موج خون زد


    خود کرده بود غارت عشقش حوالی دل

    بازم به یک شبیخون بر ملک اندرون زد


    دیدار دلفروزش در پایم ارغوان ریخت

    گفتار جان فزایش در گوشم ارغنون زد


    دیوانگان خود را می‌بست در سلاسل

    هر جا که عاقلی بود این جا دم از جنون زد


    یا رب دلی که در وی پروای خود نگنجد

    دست محبت آن جا خرگاه عشق چون زد


    غلغل فکند روحم در گلشن ملایک

    هر گه که سنگ آهی بر طاق آبگون زد


    سعدی ز خود برون شو گر مرد راه عشقی

    کان کس رسید در وی کز خود قدم برون زد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد

    وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد


    آن کس که دلی دارد آراسته معنی

    گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد


    گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد

    ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد


    آخر نه منم تنها در بادیه سودا

    عشق لب شیرینت بس شور برانگیزد


    بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت

    بی‌مایه زبون باشد هر چند که بستیزد


    فضلست اگرم خوانی عدلست اگرم رانی

    قدر تو نداند آن کز زجر تو بگریزد


    تا دل به تو پیوستم راه همه دربستم

    جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد


    سعدی نظر از رویت کوته نکند هرگز

    ور روی بگردانی در دامنت آویزد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 23 از 43 نخستنخست ... 1319202122232425262733 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/