صفحه 22 از 46 نخستنخست ... 1218192021222324252632 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 211 تا 220 , از مجموع 454

موضوع: دیوان اشعار اوحدی

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    بیدلان را چاره از روی دلارامی نباشد

    هر که عاشق گردد، او را در دل آرامی نباشد


    پخته‌ای باید که: داند سوختن در عشق خوبان

    بر چنین آتش گذشتن کار هر خامی نباشد


    از سر کوی تو راه باز گشتن نیست ما را

    وین کجا داند کسی کش پای در دامی نباشد؟


    سر که من دارم به نام تست هم پیش تو روزی

    صرف خواهم کرد، تا بر گردنم وامی نباشد


    زندگانی خوش کجا باشد؟ که از لعل تو ما را

    پرسشی هرگز نخواهد بود و پیغامی نباشد


    تا چه منظوری؟ که چیزی در نظر هرگز نیاری

    تا چه معشوقی؟ که کس را از لبت کامی نباشد


    عذر خاموشی چه دارم؟ هم بباید گفت چیزی

    گر نمی‌گویی دعایی، کم ز دشنامی نباشد


    گر چه بر ما حکم داری، جور کمتر کن، که هرگز

    شاه را بر بندگان بهتر ز انعامی نباشد


    اوحدی را بنده کردی نام، ازین ننگی ندارد

    بنده را گر راست می‌پرسی تو خود نامی نباشد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    هر نقش که پیش آید گویم: مگر او باشد

    چون او برود، گویم: آن دگر او باشد


    بی‌او نبود هرگز چیزی که شود زایل

    زیرا نشود زایل آن چیز اگر او باشد


    از خصم نمی‌نالم وز تیغ نمی‌ترسم

    از تیغ کجا ترسد؟ آن کش سپر او باشد


    روزی که به قتل من شمشیر کشد دشمن

    بر هم نزنم دیده گر در نظر او باشد


    گر راست رود سالک، در هر قدمی او را

    هر چیز که پیش آید زان پیشتر او باشد


    جز صدق مبر با خود در راه، که تا منزل

    هم بدرقه او گردد، هم راهبر او باشد


    روزی که تو برگیری دست غلط از دیده

    این جمله که می‌بینی خود سر بسر او باشد


    زو گر خبری خواهی، با راهروی بنشین

    تا چون خبرت گوید، عین خبر او باشد


    چون اوحدی ار خواهی کردن سفر علوی

    آنجا نرسی، الا کت بال و پر او باشد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    با عارض و زلفت قمر و قیر چه باشد؟

    پیش لب و رویت شکر و شیر چه باشد؟


    در خواب سر زلف تو می‌بینم و این را

    جز رنج دل شیفته تعبیر چه باشد؟


    گویند که: آشفته و زنجیر ولی ما

    آشفته چنانیم که زنجیر چه باشد؟


    صوفی اگر آن روی نبیند بگذارش

    کان مرغ ندانست که: انجیر چه باشد؟


    گفتی: دل خود را سپر تیر غمم کن

    شمشیر بیاور، سپر و تیر چه باشد؟


    ما را غم هجران تو بد واقعه‌ای بود

    این واقعه را چاره و تدبیر چه باشد


    گویی که: به تقصیر ز ما کام نیابی

    جان می‌دهم از عشق تو، تقصیر چه باشد؟


    ای اوحدی، از خوان غم عشق دلت را

    غیر از جگر سوخته توفیر چه باشد؟


    معشوقه به زر نرم شود، گر تو نداری

    خاموش نشین، این همه تقریر چه باشد؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دوشت به خواب دیدم، تعبیر این چه باشد؟

    با من به خشم بودی، تاثیر این چه باشد


    گفتم که: بوسه‌ای ده، انگشت را به طیره

    بر هر دو لب نهادی، تقریر این چه باشد؟


    چون مشرف غم خود کردی دل مرا تو

    با من یکی نگویی: توفیر این چه باشد؟


    گفتم: وصال، گفتی:« هذا فراق بینی»

    بس مشکل آیتست این، تفسیر این چه باشد؟


    خطیست بر لب تو بس دلپذیر و بر من

    روشن نگشت، گویی: تحریر این چه باشد؟


    گفتی: دل تو با من تقصیر کرد، جانا

    زین دل چه گرد خیزد؟ تقصیر این چه باشد؟


    از دردت اوحدی را آرام نیست یک دم

    درمان او چه سازم؟ تدبیر این چه باشد؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    آن کس که دلیش بوده باشد

    و آن دل صنمی ربوده باشد


    آن ساده چه داند این حکایت؟

    کو را ستمی نسوده باشد


    دود دل ما کسی ببیند

    کش آینهٔ زدوده باشد


    ای مدعی، از نکوهش ما

    بگذر تو، که ناستوده باشد


    آن روز بیا و دیده دربند

    کو پرده ز رخ گشوده باشد


    آن یار که در وفاش تا روز

    بیدارم و او غنوده باشد


    گفتی: سرفتنه‌ایش بودست

    جز کشتن ما چه بوده باشد؟


    قاصد، که ببرد نامهٔ من

    چون نامه بدو نموده باشد؟


    دانم که: به وصف من رقیبش

    عیبی دو سه در ربوده باشد


    گو: قصهٔ دوستان خود دوست

    از بدگویان شنوده باشد


    تا گندم اوحدی رسیدن

    دشمن چو خورد دروده باشد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    او همانا نابهٔ شبهای من نشنیده باشد

    ورنه هم بر گریهای زار من بخشیده باشد


    نی، چه باک از نالهٔ من لاله‌رویی را؟ که صد پی

    همچو گل برگریهٔ شبگیر من خندیده باشد


    ماه گردون از برای گرد خاک آستانش

    ای بسا شبها که گرد کوی او گردیده باشد


    گفتمش: بر روی خاک‌آلود من نه پای، گفتا:

    چون نهم بر خاک پایی را که جایش دیده باشد؟


    بارها پیچیده باشد بر سرم سودا و رفته

    پیش آن بدمهر و از من روی بر پیچیده باشد


    او مرا خاطر برنجاند، من او را عذر خواهم

    همچنان گویم: مبادا خاطرش رنجیده باشد


    اوحدی را ناپسندی گفت و هر کس کان حکایت

    کرده باشد گوش، می‌دانم که نپسندیده باشد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    چون من سر تو دارم سامانم از که باشد؟

    دردم تو می‌فرستی، درمانم از که باشد؟


    گفتی: برو ز پیشم، خود می‌روم، ولیکن

    زین غصه گر بمیرم تاوانم از که باشد؟


    چون در فراق خویشم زار و ضعیف کردی

    گر بار غم کشیدن نتوانم، از که باشد؟


    دردم همی فرستی هر ساعت از برخود

    باز آر به درد دوری درمانم، از که باشد؟


    چون بوسه‌ای به زاری هرگز نمی‌دهی تو

    گر بعد ازین به زورت بستانم، از که باشد؟


    دوشم به طنز گفتی: کز کیست این فغانت؟

    زخم تو می‌خورم من، افغانم از که باشد؟


    جوری که می‌پسندی بر اوحدی نهانی

    گر در میان مردم برخوانم، از که باشد؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    بی‌روی تو جان در تن بیمار همی باشد

    دل شیفته می‌گردد، تن زار همی باشد


    خو کرد دل ریشم با روی تو وین ساعت

    روزی که نمی‌بیند بیمار همی باشد


    در کار سر زلفت یک لحظه که می‌پیچم

    دست و دل من سالی از کار همی باشد


    اول بتو دادم دل آسان و ندانستم

    کین کار به آخر در، دشوار همی باشد


    از عشق حذر کردن سودی نکند، زیرا

    کاری که بخواهد شد، ناچار همی باشد


    اندک نشمارم من سودای تو گر اندک

    چندی چو فراهم شد بسیار همی باشد


    چون اوحدی از دیده خوابم نبرد کلی

    گر فتنه چشم تو بیدار همی باشد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ز بلبل بوستان پر ناله و فریاد خواهد شد

    که صحرا سبز و گلها سرخ و دلها شاد خواهد شد


    عروس گل ز اطراف چمن در جلوه می‌آید

    بیا، گو: بلبل مشتاق اگر داماد خواهد شد


    ز بس کالحان داودی ز مرغان عزیمت خوان

    به گوش من رسید، امشب زبورم یاد خواهد شد


    چنان می‌نالم از سودای آن گل‌چهره هر صبحی

    که از نالیدن من عندلیب استاد خواهد شد


    ز عشق روی آن لیلی من ار مجنون شوم شاید

    که گر شیرین ببیند روی او فرهاد خواهد شد


    نه تنها آبرویم برد و در جانم فگند آتش

    که خاکم کرد و خاکم نیز هم بر باد خواهد شد


    گرفتم کاوحدی آزاد گشت از هر که در عالم

    ز بند او نمی‌دانم که چون آزاد خواهد شد؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    موسم گل دو سه روزست ،به سر خواهد شد

    می درآید، که گل زرد به در خواهد شد


    چون فلک روی زمین از سمن و سوسن و گل

    همه پر زهره و برجیس و قمر خواهد شد


    غنچه چون با لب خشک آمده بود از اول

    غالب آنست که با دیدهٔ‌تر خواهد شد


    غصه چون دست برآرد تو به می دست گرای

    که چو سرمست شوی غصه به سر خواهد شد


    دیگر از بهر جهان حال دگر گونه مکن

    که جهان دیگر و این حال دگر خواهد شد


    مدعی، تا دل ما عشق نورزد پس ازین

    گو: مده پند که این رنج بتر خواهد شد


    تیر عشق از چپ و از راست روانست هنوز

    گو: بنه تن به هلاک، آنکه سپر خواهد شد


    اوحدی، نام طلب کن تو، که این قالب و قلب

    وقت آنست که بی‌عین و اثر خواهد شد


    رندی و عاشقی، از خلق چه پوشانی حال؟

    که جهان را هم ازین حال خبر خواهد شد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 22 از 46 نخستنخست ... 1218192021222324252632 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/