صفحه 22 از 43 نخستنخست ... 1218192021222324252632 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 211 تا 220 , از مجموع 429

موضوع: سلمان ساوجی

  1. #211
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    باد سحر از بوی تو دم زد، همه جان شد

    آب خضر از لعل تو جان یافت، روان شد


    بی بوی خوشت بر دل من باد بهاری

    حقا که بسی سردتر از باد خزان شد


    خاک از نفس باد صبا بوی خوشت یافت

    بر بوی خوشت روی هوا رقص کنان شد


    تا بر در میخانه جان، لعل تو زد مهر

    در مصطبه‌ها رطل می لعل گران شد


    سر چشمه حیوان به دهان تو تشبه

    کرد از نظر مردم از آن روی نهان شد


    ماه از نظر مهر رخت یافت نشانی

    زان روی جهانی به جمالش نگران شد


    گفتم به دل: ای دل مرو اندر پی زلفش

    نشنید سخن، عاقبت اندر سر آن شد


    جان بر سر بازار غمش دادم و رستم

    نقدی سره باید که بدان رسته توان شد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #212
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    آن جان عزیز نیست که در کار ما نشد

    و آن تن درست نیست که بیمار ما نشد


    دل گوشمال یافت ز سودای زلف او

    تا این سزا نیافت سزاوار ما نشد


    در آفتاب گردش از آن ذره برنخاست

    کو دید روی ما و هوادار ما نشد


    سودی ندید آن دل بی‌مایه کو بجان

    سودای ما نکرد خریدار ما نشد


    سودی که رفت بر سر بازار شوق ما

    خود کیست آن که در سر بازار ما نشد؟


    ما گنج گوهریم به کنج خراب دل

    چیزی نیافت هر که طلب کار ما نشد


    ز ارباب حال نیست چو بلبل کسی که دید

    ما را و عاشق گل و رخسار ما نشد


    در کار ما نرفت که در کار ما نرفت

    فی‌الجمله که بود که در کار ما نشد


    آن دیده را که صوفی صافی به هفت آب

    هر دم نشست، لایق دیدار ما نشد


    سلمان مگر شنید حدیثی ازین دهن

    بیچاره خود به هیچ گرفتار ما نشد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #213
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    نظری کن که دل از جور فراقت خون شد

    نیست دل را به جز از دیده ره بیرون شد


    ناتوان بود دل خسته ندانم چون رفت؟

    حال آن خسته بدانید که آخر چون شد؟


    تا شدم دور ز خورشید جمالت، چو هلال

    اثر مهر توام روز به روز افزون شد


    در هوای گل رخسار تو ای گلبن حسن

    ای بسا رخ که درین باغ به خون گلگون شد


    غنچه را پیش دهان تو صبا خندان یافت

    آنچنان بر دهنش زد که دهن پر خون شد


    صورت حسن تو زد عکس تجلی بر دل

    نقش خود در آیینه بر او مفتون شد


    کار برعکس فتاد آیینه و لیلی را

    آیینه لیلی و لیلی همگی مجنون شد


    پیش ازین صورت گل با تو تعلق سلمان

    بیش ازین داشت، تصور نکنی اکنون شد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #214
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    نگارینا به صحرا رو، که بستان حله می‌پوشد

    به شادی ارغوان با گل شراب لعل می‌نوشد


    به گل بلبل همی گوید که نرگس می‌کند شوخی

    مگر نرگس نمی‌داند که خون لاله می‌جوشد؟


    زبانم می‌دهد سوسن که گرد عشق کمتر گرد

    مگر سوسن نمی‌داند که عاشق پند ننیوشد؟


    نثار باغ را گردون، به دامن در همی بخشد

    گل اندر کله زمرد ز خجلت رخ همی پوشد


    مرو زنهار در بستان که گر خاری به نادانی

    سر انگشت تو بخراشد دلم در سینه بخروشد


    نگارا، گر چنین زیبا میان باغ بخرامی

    کلاهت لاله برگیرد، قبایت سرو در پوشد


    وگر سلمان میان باغ، بوی زلف تو یابد

    به دل مهرت خرد، حالی به صد جان باز نفروشد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #215
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    ز صبا سنبل او دوش به هم بر می‌شد

    وز نسیمش همه آفاق معطر می‌شد


    ز سواد شکن زلف به هم بر شده‌اش

    دیدم احوال جهانی که به هم بر می‌شد


    ز دل و دیده نمی‌رفت خیالت که مرا

    با دل و دیده خیال تو برابر می‌شد


    دهن از یاد تو چون غنچه معطر می‌گشت

    سینه از مهر تو چون صبح منور می‌شد


    آهم از سینه، چو عیسی، به فلک بر می‌رفت

    اشکم از دیده، چو قارون به زمین برمی‌شد


    بنشستم که فراقت به قلم شرح دهم

    شرح می دادم و طومار به خون تر می‌شد


    به گلم پای فرو رفته، چندانکه زغم

    می‌زدم دست به سر پای فروتر می‌شد


    روز اول که سر زلف تو را سلمان دید

    دید ‌کش جان و دل و دیده در آن سر می‌شد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  6. #216
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    نمی‌دانم که نی چون من چرا بسیار می‌نالد؟

    دمادم می‌زند یارش، ز دست یار می‌نالد


    نشسته بر ره با دست و بادش می‌زند هر دم

    از آن رو زرد و بیمارست و چون بیمار می‌نالد


    دمیدندش دمی در تن از آنرو روح می‌بخشد

    بریدندش زیار خود، از آنرو زار می‌نالد


    ز بیماری چنانش تن نحیف و زار می‌بینم

    که بر هر جا که انگشتش نهی صد بار می‌نالد


    دمی بسیار دادندش، شکایت می‌کند زان دم

    جگر سوراخ کردندش، از آن آزار می‌نالد


    مگر در گوش او رمزی، ز راز عشق می‌آید

    دلش طاقت نمی‌آرد، ازین گفتار می‌نالد


    نفس با عود زن کز یار می‌سوزد نمی‌گرید

    مزن بادی که از هر باد نی چون یار می‌نالد


    منال از یار خود سلمان که تشنیع است بر بلبل

    اگر در راه عشق گل ز زخم خار می‌نالد


    دمی بر نی بزن نی زن، که دردی هست همراهش

    اگر دردی ندارد نی چرا بسیار می‌نالد؟
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  7. #217
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    غوغای عشق دوشم، ناگاه بر سر آمد

    هم دل به غم فرو شد، هم جان به هم برآمد


    بر روی اهل عالم، بودیم بسته محکم

    درهای دل ندانم، عشق از کجا درآمد؟


    از زلف او کشیده راهیست در دل من

    وز دل دریست تا جان، عشقش از آن درآمد


    یار آشناست اما نشناخت هر کس او را

    زیرا که هر زمانی، بر شکل دیگر آمد


    مردانه رو به کویش ای دل که رفت دیده

    در خون خود چو پیشش، با دامن تر آمد


    درویش بر درش رو، کانکس که بر در او

    درویش رفت ازین جا، آنجا توانگر آمد


    دل با سر دو زلفش، زین پیش داشت کاری

    بگذشته بود از آن سر، امروز با سر آمد


    از ماجرای اشکم، مطرب ترانه سازد

    بس قطره‌های خونین، کز چشم ساغر آمد


    هر کس که مرد، روزی دربند زلف و عشقت

    از خاک او نسیمی کامد، معنبر آمد


    بیمار توست سلمان، وانگه خوش آن مریضی

    کز آستانت او را، بالین و بستر آمد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  8. #218
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    جان چو بشنید که آن جان جهان باز آمد

    از سر راه عدم رقص کنان باز آمد


    ای دل رفته ز پیش من و آزرده به جان

    لطف کن با من و باز آی که جان باز آمد


    صبح اقبال من از کوه امل سر بر زد

    بخت بیدار من از خواب گران باز آمد


    رفت و می‌گفت که ‌آیم ز درت روزی باد

    هر چه او گفت ازین باب بدان باز آمد


    بس که چشمم چو صراحی ز غمش خون بگریست

    تا به کامم چو قدح خنده زنان باز آمد


    عمر ماضی چو خبر یافت به استقبالش

    حالی از راه بپیچید عنان باز آمد


    در پی او دل سرگشته نایافته کام

    رفت و گردید همه کون و مکان باز آمد


    چه طپی ای تن خشکیده چو ماهی در خشک!

    جان بپرور که به جوی آب روان باز آمد


    جان بر افشان به هوایش چو نسیم ای سلمان!

    که بهار تو علیرغم خزان باز آمد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  9. #219
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    خوش آمد باد نوروزی، خوش آمد

    بنفشه در چمن شاد و کش آمد


    به آب و سبزه و گل می‌کشد دل

    که آب و سبزه و گل دلکش آمد


    خوش آمد پیش گل، می‌گفت بلبل

    خوش آمدهای او گل را خوش آمد


    گل خوشبوی نیکو رو ندانم

    چرا فرجام کارش آتش آمد؟


    تن چون پرنیان گل چه بینی؟

    تو طالع بین که خارش مفرش آمد


    از آن نرگس برآمد خوش چو پروین

    کزین طاس نگون، نقشش شش آمد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #220
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4453
    Array

    پیش فرض

    گل که خوش طلعت و خوشبو آمد

    عاشق روت به صد رو آمد


    کاسه‌ای داشت سرم را عشقت

    سر شوریده به زانو آمد


    نیست از هیچ طرف راه گریز

    تیرباران ز همه سو آمد


    حال این چشم ضعیفم می‌گفت

    قلمم، در قلمم مو آمد


    سرکشی کرد و نشد با ما راست

    آن سهی سرو که دلجو آمد


    راز مشک سر زلف در دل

    می‌نهفتم ز سخن بو آمد


    سر و بالای تو می‌جست در آب

    همچو سلمان که بلا جو آمد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 22 از 43 نخستنخست ... 1218192021222324252632 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/