صفحه 22 از 32 نخستنخست ... 12181920212223242526 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 211 تا 220 , از مجموع 317

موضوع: برگی از تاریخ ایران

  1. #211
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    صفویان

    سلسله صفویان یا صفویه حکومتی ایرانی و شیعه بودند که در سالهای ۸۸۰ تا ۱۱۰۱ هجری خورشیدی (برابر ۱۱۳۵-۹۰۷ قمری و ۱۷۲۲-۱۵۰۱ میلادی) بر ایران فرمانروایی کردند. بنیانگذار سلسله پادشاهی صفوی، شاه اسماعیل یکم است که در سال ۸۸۰ خورشیدی در تبریز تاجگذاری کرد و آخرین پادشاه حقیقی صفوی، شاه سلطان حسین است که در سال ۱۱۰۱ خورشیدی از افغانها شکست خورد.


    300px Map Safavid persia
    پهناوری پادشاهی صفویان در بازههای زمانی گوناگون

    دوره صفویه از مهمترین دوران تاریخی ایران محسوب میشود، چرا که پس از نهصد سال پس از نابودی حکومت ساسانیان، یک حکومت پادشاهی متمرکز ایرانی توانست بر سراسر ایران آن روزگار فرمانروایی کند. در حقیقت پس از اسلام، چندین حکومت ایرانی مانند صفاریان، سامانیان، آل بویه و سربداران تشکیل شد، ولی هیچکدام نتوانستند تمام ایران را زیر پوشش خود قرار دهند و وحدتی میان مردم ایران به وجود آوردند.
    صفویان پس از بوییان برای دومین بار، مذهب شیعه را مذهب رسمی ایران قرار دادند و آن را به عنوان عامل همبستگی ملّی ایران برگزیدند. شیوه حکومت صفوی تمرکزگرا و قدرت مطلقه (در دست شاه) بود. پس از تشکیل حکومت صفویه، ایران اهمیتی بیشتر پیدا کرد و از ثبات و وحدت برخوردار شد و در عرصه جهانی مطرح شد.‎ در این دوره روابط ایران و کشورهای اروپایی به دلیل دشمنی امپراتوری عثمانی با صفویان و نیز مسائل بازرگانی (به ویژه تجارت ابریشم از ایران) گسترش فراوانی یافت. در دوره صفویه (به ویژه نیمه اول آن) جنگهای بسیاری میان ایران با حکومت عثمانی در باختر و با ازبکها در خاور کشور رخ داد که علت این جنگها دست درازی ازبکان به شرق ایران و دشمنی عثمانی با شیعیان بود.
    ایران در دوره صفوی در زمینه مسائل نظامی، فقه شیعه، و هنر (معماری، خوشنویسی، و نقاشی) پیشرفت شایانی نمود. از سردارن جنگی نامدار این دوره میتوان قرچقای خان، اللّهوردی خان، و امامقلی خان را نام برد که هر سه از سرداران شاه عباس یکم بودند. از فقیهان و دانشمندان نامی در این دوره میرداماد، فیض کاشانی، شیخ بهایی، ملاصدرا، و علامه مجلسی قابل ذکر هستند. هنرمندان مشهور این دوره نیز رضا عباسی، علیرضا عباسی، میرعماد، و آقامیرک هستند.‎ ولی از نظر ادبی، در دوره صفویه شاعر یا نویسنده بزرگی از ایران برنخاست و تنها در زمینه ادبیات شیعی و مرثیهسرایی آثاری درخور توجه پدید آمد.



    شیعیان در ایران همیشه در اقلیت و فشار بودند تا اینکه پس از یورش مغولان و فروپاشی خلافت قدیمی و پرنفوذ عباسی که حکم خلیفه مسلمانان (در حقیقت اهل تسنن) را داشت، جانی تازه گرفتند. پس از حمله مغول، چند حکومت شیعهمذهب مانند سربداران و قرهقویونلوها در ایران بر سر کار آمدند و نفوذ شیعه در ایران مستحکمتر شد. از سوی دیگر بیشتر اهل سنت ایران بر مذهب شافعی بودند و محب اهل بیت بودند.
    شیخ صفیالدین اردبیلی، نیای بزرگ صفویان ترک تبار بود[۶] که در منطقه مغان نشیمن گرفته بود. زبان مادری شیخ صفیالدین ترکی بود[۶] و اشعار ترکی او امروزه در دست است.
    دودمان پادشاهی صفویه به وسیله شاه اسماعیل یکم با اتکا بر پیروان طریقت تصوف علوی تأسیس شد. این پیروان که عمدتاً ازهفت ایل ترک آناتولی بودند و بعداً به قزلباشها ملقب شدند بر سر اعتقادات خود سالها به طرفداری از آققویونلوها و قراقویونلوها درگیر جنگهای پیاپی با دولت عثمانی بودند. اسماعیل جوان نوه شیخ جنید، پسر شیخ صفی الدین و نوه اوزونحسن آق قویونلو تحت آموزش بزرگان قزلباش (موسوم به اهل اختصاص) پرورش یافت و رهبر دینی آنان به شمار میآمد.
    ایجاد و قدرت گرفتن سلسله صفوی نتیجه حدود ۲۰۰ سال تبلیغات فرهنگی صوفیان صفوی بود. اگر به این نکته دقت شود که شاه اسماعیل در زمان تاجگذاری ذر تبریز تنها ۱۴ سال داشت ارزش این سابقه فرهنگی بیشتر مشخص میگردد. پس از یورش مغول و فروپاشی خلافت عباسی در بغداد محور اصلی ارائهٔ یک مذهب و گرایش رسمی از اسلام از میان رفت و مذهب شیعه جان تازهای گرقت. به این ترتیب از بین رفتن دستگاه خلافت رسمی در کنار عواملی چون نابسامانی ناشی از حمله مغولان و میل به درونگرایی مردم و تساهل مذهبی مغولان موجب رونق فراوان فرقههای مختلف از جمله شاخههای مختلف تصوف شد.
    پیروان شیخ صفیالدین نیز در واقع مبلغ فرقه خاصی از تصوف مبتنی بر مذهب شیعه دوازده امامی بودند (هر چند در مورد اینکه شخص شیخ صفی الدین شیعه بودهاست، تردیدهایی وجود دارد). اعتقاد قزلباشان به این فرقه از تصوف تا پیش از پادشاهی شاه عباس یکم مهمترین عامل قدرت صفویه بود. قزلباشان تا پیش از جنگ چالدران در واقع نوعی قدرت خداگونه برای شاه اسماعیل یکم قایل بودند[۲] که با شکست در جنگ این اعتقاد آنها رو به سستی نهاد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #212
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ارزش تاریخی

    رسیدن ایرانیان به مرزهای طبیعی خود، و در بعضی مواقع به ویژه در عهد پادشاهی شاه عباس بزرگ و نادر به مرزهای دوران ساسانیان به ایران شکوه و جلال پیشین را باز داد. برای اروپا که جداً در معرض خطر دولت عثمانی بود، بسیار گرانبها و ارزشمند محسوب می‏شد، به نحوی که مآلاندیشان قوم در آن دیار، دولت صفوی را مایه نجات خویش و نعمتی برای خود می‏پنداشتند و به همین سبب با پیامهای دلگرمکنندهٔ خود، پادشاهان ایران را به ادامه نبرد و ستیز با عثمانی تحریض می‏کردند. بعد از عقبنشینی سلطان سلیمان قانونی از آذربایجان و تحمل تلفات سنگین سپاه عثمانی از سرما و برف و فقدان آذوقه، فرستاده ونیز در دربار عثمانی به پادشاه خود نوشت: «تا آنجا که عقل سلیم گواهی می‏دهد این امر جز مشیت باری تعالی چیز دیگری نیست زیرا می‏خواهد که جهان مسیحیت را از ورطه اضمحلال نهایی رهایی بخشد (نقل قول از ترویزیانو سفیر دولت ونیزیا در دربار سلطان عثمانی) [۷]» و سفیر دیگری از دولتهای فرنگ که در استانبول به سر می‏برد، همین معنی را بدین عبارت بیان کرد که: «میان ما و ورطه هلاک فقط ایران فاصله است، اگر ایران مانع نبود عثمانیان به سهولت بر ما دست می‏یافتند.»
    برخی میپندارند تشکیل دولت صفوی زیانی بزرگ برای جهان اسلام بود، بدین معنی که با رسمی کردن تشیع، و ضعیف ساختن تسنن، یکپارچگی مذهبی سرزمینهای اسلامی را که تا آن دوران باقی مانده بود، از میان برد و آن محیط پهناور و یگانه جغرافیایی را از میان قطع کرد و به خطر انداخت. لازم به ذکر است، پیش از این در قرنهای چهارم تا ششم هجری دولت اسماعیلی فاطمیان در مصر خلافتی در مقابل خلافت عباسی تأسیس کرده بود و تا زمانی که هر دو دولت قدرتمند بودند، هیچ مشکلی در مقابله با صلیبیان نداشتند. بنا بر این قطعا این نخستین بار نبود، که یک حکومت رسمی شیعی تأسیس میشد. ثانیاً قدرت دولت عثمانی و توسعه پیاپی آن بدون پشتوانه فرهنگی و اجتماعی لازم صورت میگرفت. به طوری که علی رغم چند قرن سلطه بر یونان، بالکان و چند کشور دیگر اروپایی تنها عده کمی از مردم آن نواحی مسلمان شدند و هر چند این مطلب درست است که عثمانی بر اثر مناقشه‏های ممتد با صفویان همواره از مرزهای شرقی خود بیمناک بود و ناگزیر بخشی بزرگ از نیروی نظامی خویش را در آن جانب صرف می‏کرد و از پیشرفت و تمرکز نیرو در جبهه‏های اروپا باز می‏ماند، اما شکستهای بزرگ عثمانی در اروپا بعد از محاصره وین در سال ۱۰۶۲ خ. ۱۶۸۳ میلادی و همزمان با افول و اضمحلال دولت صفوی رخ میدهد. در واقع عامل اصلی شکست عثمانیان نه پیدایش دو حکومت شیعه و سنی، بلکه برتری ادوات نظامی اروپاییان در قرن هجدهم و ضعف ساختارها و بنیانهای اقتصادی و اجتماعی عثمانی نسبت به جوامع اروپاست.

    وحدت مذهب و حکومت متمرکز

    از نظر تاریخ ایران معاصر، دولت صفوی دارای دو ارزش اساسی و حیاتی است: نخست ایجاد ملتی واحد با مسئولیتی واحد در برابر مهاجمان و دشمنان، و نیز در مقابل گردنکشان و عاصیان بر حکومت مرکزی؛ دوم ایجاد ملتی دارای مذهبی خاص که بدان شناخته شده و به خاطر دفاع از همان مذهب، دشواریهای بزرگ را در برابر هجومهای دو دولت نیرومند شرقی و غربی تحمل نمودهاست. در این مورد، مذهب رسمی شیعه دوازده امامی، همان کاری را انجام داد که اکنون ایدئولوژیهای سیاسی در تشکیل حکومتها می‏کنند.
    به هر حال با تشکیل دولت صفوی، گذشته دیربازی از گسیختگی پیوندهای ملی ایرانیان به دست فراموشی سپرده شد و بار دیگر به قول براون، از ملت ایران «ملتی قائم بالذات، متحد، توانا و واجب الاحترام ساخت و ثغور آن را در ایام سلطنت شاه عباس یکم به حدود امپراتوری ساسانیان رسانید. [۱۱]‎.
    رشته اصلی و اساسی این پیوند ملی، مذهب تشیع بود، و گرنه با وضعی که در آن ایام پیش آمده بود، هیچ عامل دیگری نمی‏توانست چنین تأثیری در بازگرداندن آن پیوند و همبستگی داشته باشد، چنانکه اهل سنت ایران که در عهد شاه اسماعیل یکم و شاه تهماسب یکم زیر فشارهای سختی بودند، بقای دولت عثمانی و ضمیمه شدن ایران را به خاک آن دولت آرزو می‏کردند. دسته‏هایی از کردان سنی مذهب که تمایلی به اطاعت از یک پادشاه شیعی مذهب نداشتند، بی هیچگونه مقاومتی و مخالفتی در قلمرو عثمانی باقی ماندند؛ و دست به دست گشتن برخی از نواحی کرد نشین میان دو دولت عثمانی و صفوی تأثیری در مذهب آنها نداشت.
    البته از سوی دیگر بر ملیت ایرانی نیز تأکید میشد. همه اقوام ساکن در ایران خود را عضوی از این کشور و ایرانی میدانستند و اقوام ترک و تاجیک (عنوانی که در آن زمان به ایرانیان غیرترک داده شده بود) دوستدار پادشاهی صفویان بودند و حتی امروزه نیز مردم ایران با علاقه از این خاندان یاد میکنند. شاه اسماعیل یکم با تأکید بر اهمیت ملیگرایی، مناصب دولتی را میان اقوام مختلف تقسیم کرده بود باید دانست که چنین اندیشه‏ای اصلاً در دوران اسلامی امری تازه و بدیع نبود، چه پس از استقرار قطعی فرهنگ اسلامی در میان ایرانیان و سستی پذیرفتن سیاست ملی و نژادی که در سده‏های سوم و چهارم و نیمی از سده پنجم هجری صورت گرفت، سلطنت هر مسلمان اهل سنت از هر نژاد خواه ایرانی یا اَنیرانی، بی هیچ گونه مخالفت بنیادی پذیرفته می‏شد، مگر از جانب قدرت جویان رقیب، و سرّ موفقیت قبایل گوناگون تُرک نژاد در حکومت چند صد ساله بر ایران نیز همین بود.

    ساختار حکومتی

    سیستم حکومتی صفویان در ابتدا ترکیبی از ساختار سلسله مراتبی صوفیان و ساختار سنتی حکومت در ایران بود. به این صورت که در بالای هرم قدرت شاه قرار داشت که هم شخص اول حکومت و هم مرشد کامل بود و پس از او وکیل یا وکیل نفس نفیس همایون بود. وکیل دارای نقش وزیر اعظم (رییس دیوانسالاری) بود و هم واسط بین مرشد کامل و صوفیان.در ساختار نظامی قبایل قزلباش نیز سلسله مراتب قبیلگی صوفیانه وجود داشت.اما دیوانسالاری حکومت بر اساس ساختاراهای کهن ایرانی عمل میکرد چراکه قزلباشان از ابتدا در امور دیوانی نقش چندانی نداشتند. نقش شاه به عنوان مرشد پس از جنگ چالدران تضعیف شد و این امردر زمان شاه تهماسب یکم و شاه محمد خدابنده و شاه عباس ادامه یافت به تدریج نقش اعتقادات صوفیان در ساختار حکومتی کاهش یافت به طوریکه منسب وکالت به کلی از میان رفت و بسیاری از اختیارات مقامات صوفی به مقامات دیوانی تفویض شد.اقدامات عامدانه و هوشمندانه شاه تهماسب یکم و شاه عباس یکم در کاهش اعتقادات صوفیانه، برای کنترل کردن خودسریهای سران قزلباش در این روند نقش بسیاری داشت. در زمان شاه عباس یکم شاهد ایجاد سازمان حکومتی جدیدی هستیم که بر اساس الگوی دیوانسالاری کهن ایرانی بنا شد و تا پایان حکومت قاجارها تقریباً پایدار ماند. در این ساختار حکومتی شاه در راس هرم قدرت قرار دارد. فرمانهای او قانون محسوب میشود و کسی حق مخالفت با او را ندارد. وزیر اعظم بالاترین مقام اجرایی پس از شاه است و ریاست نظام دیوانی را بر عهده دارد.وی واسطه میان دولتیان و شاه است. گزارشاتی که از ادارات وسازمانهای برای شاه فرستاده میشوند ابتدا توسط وی خوانده میشوند و در صورت صلاحدید وی به اطلاع شاه میرسند. در مورد شاهان صفوی پس از شاه عباس یکم باید یادآور شد که از وظایف مهم وزیر اعظم جلوگیری از رسیدن اخبار و گزارشهای ناراحت کننده به شاه بود! منزل وزیر اعظم معمولاً نزدیک کاخ شاه بود تا در صورت نیاز به کسب نظر شاه در تصمیم گیری به سرعت بتواند به شاه مراجعه نماید.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #213
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    زبان رسمی صفویان

    زبان رسمی دولت صفوی زبان ترکی بود. زبان غالب گفتاری عموم مردم در دوران صفوی ترکی بود. درخواست سیدعلاءالدین حسین معروف به خلیفه سلطان ، صدراعظم شاه عباس دوم از میرزامحمدطاهر وحید قزوینی برای نگاشتن تاریخ صفویان از بدو تاسیس تا شاه عباس دوم، که به زبان فارسی نگارش یافته و به «تاریخ جهان آرای عباسی» معروف است ، شاهد دیگری است بر رسمی بودن این زبان در دوره صفویه.


    باوجود رسمی نبودن زبان فارسی ،درباریان صفویه همچون سایر اقوام ایران در دربار از زبان محلی خود (ترکی آذربایجانی) استفاده میکردند. همچنین شاه عباس خود اشعار نغزی به ترکی سروده است. ژان شاردن سیاح فرانسوی هم که مدت یازده سال (۷۰-۱۶۶۴ و ۷۷-۱۶۷۱) در ایران بوده و مینویسد: ترکی زبان دربار و قشون است، زنان و مردان منحصراً به ترکی سخن میگویند، خصوصاً خانوادههای اشرافی. علت این امر آن است که خاندان صفوی از مناطق ترکزبان و مناطقی است که زبان مادریشان ترکی است برخاستهاند.

    ساختار قضایی



    200px Shah Abbas I
    شاه عباس یکم

    نظام قضایی به دو بخش عرفی و شرعی تقسیم میشد. بخش عرفی شامل رسیدگی به اموری مانند قتل و ضرب و جرح و ***** (اموری که مربوط به حفظ نظم و امنیت و نظام سیاسی بود) میشد و بخش شرعی شامل رسیدگی به دعاوی حقوقی و شرعی بود. ریاست بخش رسیدگی به دعاوی عرفی با مقام دیوان بیگی است و مسوولین رسیدگی به این دعاوی در شهرها نیز داروغهها هستند.ریاست نظام قضایی شرعی نیز بر عهده صدر است.صدر بالاترین مقام مذهبی در دولت را داراست و خود از میان علمای صاحب نام شیعه انتخاب میشود.قضات شرع از میان علمای شیعه (ملاها) انتخاب شده و توسط صدر منصوب میشوند.از وظایف دیگر صدر عزل نصب شیخ الاسلامها در شهرها و رسیدگی به امور موقوفات در کل کشور است.
    قضات منسوب از طرف صدر یا قضات شرع متصدیان ثبت رسمی اسناد هم محسوب میشوند و اسناد معاملات و نقل و انتقالات و مالکیت مردم تنها با ممهور شدن به مهر آنها رسمیت مییابند. ابهام موجود میان امور شرعی و عرفی از گاهی موجب اختلالاتی در سیستم قضایی میشد و این مشکل تا زمان به قدرت رسیدن رضاخان همواهر در ایران وجود داشت.از مشکلات دیگر این سیستم قضایی این بود که هر شخصی میتوانست در صورت نیاز به هر کدام از قضات (گاه بیش از یک قاضی) که دلخواه او بود مراجعه نماید.

    ساختار اجرایی


    250px Safavid Persian Empire
    نقشه پادشاهی صفوی و امپراتوری عثمانی

    کشور ایران از زمان شاه عباس یکم به پنج ناحیه تقسیم شده بود و هر کدام از آن نواحی را نیز به نواحی کوچکتر (تا ۲۵ ناحیه تقسیم کرده بودند).خان بالاترین مقامی بود که از طرف شاه برای اداره یک ناحیه مشخص میشد و تنها زیر نظر شاه انجام وظیفه کرده و فقط به او پاسخگو بود.ناحیه تحت حکومت یک خان خود به چند ناحیه تقسیم میشد که اداره آنها را افرادی که دارای سمت سلطان بودند به عهده داشتند. سلطانها در واقع والیان درجه دوم بودند.مقام بعدی در میان والیان پس از سلطان بیگلربیگی نام داشت.خانها و سلطانها در ناحیه تحت حکومت خود مانند یک شاه کوچک حکومت میکردند. خانها بخش اصلی در آمد ناحیه خود را برای امور داخلی اداری و شخصی خود و نیز تعهد پرداخت مواجب سربازانی که از مرکز به آنها محول شده بود مصرف میکردند و مقدار نسبتاً کمی را برای دربار میفرستادند. آنها در مقابل در مقابل تهدیدات خارجی متعهد به حفظ ناحیه تحت حکومت خود بودند. اکثریت قریب به اتفاق خانها و سلطانها را امرای قزلباش تشکیل میدادند و با قبیله خود در ناحیه تحت حکومت زندگی میکردند.


    300px Shah soleiman safavi
    شاه سلیمان در اصفهان به سال ۱۰۴۹ خورشیدی


    در این میان برخی از نواحی کشور بودند که حاکم آنها از خودمختاری خان یا سلطان برخوردار نبود و در واقع وکیل یا نمایندهای از طرف شاه آنها را اداره میکرد که آنها را وزیر مینامیدند. تمام درآمد این نواحی برای دربار فرستاده میشد و بودجه مصرفی این نواحی را دربار تعیین و تامین میکرد. این نواحی را اراضی خاصه مینامیدند. در ابتدای سلطنت صفویان نواحی خاصه محدود به ایالات نزدیک به تختگاه بودند اما از زمان شاه عباس یکم به این نواحی افزوده شد. زیرا از یک طرف درآمد مستقل شاه را افزایش میداد و از طرف دیگر از افزایش قدرت امرای قزلباش در مقابل شاه جلوگیری میشد. اما در مقابل حاکمان نواحی خاصه از قابلیت نظامی و مدیریتی و انگیزه بسیار کمتری نسبت به خانها و سلطانها برای اداره برخوردار بودند و در مقابل تهدیدات خارجی بسیار سستی میکردند.
    از زمان شاه صفی به بعد نواحی خاصه به سرعت گسترش یافتند و یکی از دلایل ضعف قدرت نظامی صفویان را همین امر میدانند. در مقابل گاهی یک ناحیه دچار تهدید خارجی میشد و شاه برای افزایش توان مقابله یک خان قزلباش را برآن ناحیه میگمارد. تا انتهای سلطنت شاه عباس اول هیچکدام از ایالات مرزی به صورت خاصه اداره نمیشد. در زمان شاه صفی ایالت فارس به صورت خاصه در آمد زیرا تهدیدی نظامی برای آنجا تصور نمیشد.


    270px 40sotoon
    کاخ چهل ستون در اصفهان


    بالاترین مقام اجرایی در شهر خان یا سلطان یا وزیر آن ناحیه محسوب میشد (چه در آن شهر مقیم باشد چه نباشد).پس از خان یا سلطان یا وزیر، داروغه شهر قرار داشت.اداره کننده اصلی شهر در واقع داروغه بود.داروغه وظیفه حفظ امنیت و نظم شهر و همچنین وظیفه رسیدگی به دعاوی مربوط به ضرب و جرح وقتل را به عهده داشت.عسس، کوتوال، کلانتر و محتسب همه تحت نظر داروغه کار میکردند.عسس فرماندهی نگهبانان شب را به عهده داشت.کوتوال مسئول حفظ و نگهداری از استحکامات بود و در شهرهایی که داروغه نداشت عسس وظیفه داروغه را نیز دارا بود. [۱۲] کلانتر رابط بین داروغه و مقامات بالاتر و مردم عادی بود. در شهرهای بزرگ هر محله برای خود دارای کلانتر بود. کلانتر وظیفه دفاع از حقوق مردم در مقابل دولتیان و تقسیم کارهای مشکل (تکلیف شده از طرف مقامات) به صورت عادلانه بین مردم و وصول مالیاتها از مردم را بر عهده داشت. در روستاها کدخداها وظایف کلانترها را عهده دار بودند. محتسب بر درستی مقیاسها و اوزان در شهر نظارت میکرد نرخ کالاهای اساسی را نیز در شهر تعیین و اعلام میکرد.



    ساختار سپاهی و لشکری

    قوای سپاه ایران در ابتدای به قدرت رسیدن شاه اسماعیل یکم تا زمان سلطنت شاه عباس یکم متشکل از قبایل قزلباش بود.قزلباشان به صورت سواره میجنگیدند و سواران آنها را قورچی مینامیدند. قورچیها مسلح به شمشیرهای هلالی شکل (مناسب برای نبرد سواره)، کمان و تفنگ بودند. از زمان شاه عباس یکم به بعد نیروهای پیاده مسلح به تفنگ از مردم تاجیک (غیر قزلباش) و نیز سپاه غلامان خاصه (متشکل از گرجیها، چرکسها و ارمنیها) تشکیل شد. توپخانه نیز معمولاً در محاصره شهرها از زمان شاه تهماسب یکم به کار گرفته میشد اما به دلیل نوع تاکتیکهای جنگی ایرانیان که مبتنی بر تحرک زیاد در میدان جنگ بود در جنگهای مستقیم نقش زیادی نداشت. بالاترین مقام نظامی از زمان شاه عباس یکم به بعد سپهسالار یا ایران بود. این سمت در ابتدا دایمی بود ولی از زمان شاه صفی در زمان جنگ تعیین میشد. مقامات اصلی سپاه ایران در زمان شاه سلیمان (منقول از سفرنامه کمپفر) به شرح زیرند:


    180px Safavid helmet
    کلاه خود متعلق به دوره صفوی


    قورچی باشی: فرمانده قورچیان (سواران قزلباش) و بالاترین مقام پس از سپهسالار. قورچیها در زمان شاه سلیمان حدود ۱۰ تا ۱۲ هزار نفر تخمین زده میشوند و سالانه ۱۰ تا ۱۲ تومان مزد میگرفتند.
    قوللر آقاسی: فرمانده سپاه غلامان. سپاه غلامان از گرجیان، چرکسها، ارمنیان و دیگر غیر ایرانیان تشکیل میشد که به صورت سواره میجنگیدند. تعداد آنها حدود ۱۵ تا ۱۸ هزار نفر تخمین زده میشد و سالانه کمی کمتر از ۱۰ تومان مزد میگرفتند.
    تفنگچی لر آقاسی: فرمانده سپاه تفنگچیان پیاده بود. این تفنگچیان تاجیک (ایرانی غیرترک) بودند و پیاده میجنگیدند. به این صورت از اسب فقط برای نقل انتقال پیش از درگیری استفاده میکردند اما در هنگام جنگ و در نزدیکی دشمن از اسب پیاده شده و میجنگیدند. سلاح آنها نیز تفنگ و شمشیر بوده است. تعداد آنها نزدیک به ۵۰ هزار تخمین زده میشود. مزد سالانه تفنگچیها کمی کمتر از غلامان بود. تفنگچیان مازندرانی از دیگر تفتگچیان مشهورتر بودهاند.
    توپچی باشی: فرمانده توپخانه ایران که در میان مقامات ذکر شده پایین ترین اهمیت را داشت.
    به جز قوای نظامی ذکر شده گروهی متشکل از ۲۰۰۰ سرباز مجهز پیاده موسوم به جزایری وجود داشتند که مواجب آنها را شاه پرداخت میکرد و وظیفه حفاظت از دربار را به عهده داشتند. آنها تحت فرماندهی ایشیک آقاسی بودند.
    واحدهای داخلی در سپاه را افسرانی دارای عنوانهای زیر اداره مینمودند. این عنوانها همگی از اصطلاخات ترکی تشکیل شدهاند:[۱۲]
    مین باشی (فرمانده ۱۰۰۰ سرباز) دارای مزد سالانه ۷۰ تومان
    یوز باشی (فرمانده ۱۰۰ سرباز)دارای مزد سالانه ۳۰ تومان
    اون باشی (فرمانده ۱۰ سرباز) دارای مزد سالانه ۱۵ تومان
    (البته همانطور که امروزه نیز رایج است گاه تعداد سربازان تحت فرماندهی این صاحب منصبان کمتر یا بیشتر از میزان اسمی آن بود) مزد سربازان به صورت حواله پرداخت میشد. این حوالهها برای والیان نواحی مختلف کشور صادر میشد و سربازان معمولاً به دلیل عدم امکان سفر به آن نواحی آنها به دلالان میفروختند. تامین آذوقه در هنگام جنگها به عهده خود سربازان بود به همین دلیل در هنگام جنگها پیشهوران در پی سپاه روان میشدند و اجناس مورد نیاز را به آنها میفروختند.

    پادشاهان صفوی و دوره پادشاهی آنان

    تاریخها به هجری قمری است.


    180px Safavid guns
    نمونهٔ تفنگهای فتیلهای دوره صفوی


    190px Shah Ismail I
    شاه اسماعیل یکم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #214
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از قیام تا پادشاهی

    تصرف آذربایجان


    در سال ۸۷۹ هفت سران قزلباش در ارزنجان یک جلسه مشورتی با حضور شاه اسماعیل برگزار کردند تا در مورد حرکت جهادیشان تصمیم بگیرند موضوعی که در این جلسه مطرح بود این بود که برای جهاد به گرجستان حمله کنند یا ایروان را بگیرند (دو منطقه مسیحی نشین که حاکمانشان از خاندانهای دیرین ایرانی و باز مانده از دوران پارتیان و ساسانیان بودند) عده این نیز پیشنهاد دادند به روستاهای اذربایجان حمله کنند و عدهای نیز بر این عقیده بودند مدت زمان بیشتری در ارزنجان بمانند که ترکان بیشتری به لشکر بپیوندند و سپس به آذربایجان حمله کرده آنجا را از آن خود کنند. در جنگی که نزدیک قلعه گلستان روی داد، فرخ یسار با وجود بیست هزار جنگاور مغلوب و کشته شد.[۷] اما قلعه گلستان در مقابل سپاه صوفیان به مقاومت پرداخت و بلافاصله تسلیم نشد. با این حال باکو تسلیم شد و شاه اسماعيل كه به شجاعت و از جان گذشتگي مشهور بود بر شكوه خود ميان وفاداران خويش افزود. سردار خردسال با بزرگواري از حوالی شروان عزیمت کرد و راه آذربایجان را پیش گرفت. در ناحیه شرور نزدیک نخجوان در گیری سختی بین الوند بیگ آق قویونلو و لشکر شاه اسماعیل رخ داد(۸۸۰ش/۹۰۷ ق /۱۵۰۱ م) در این نبرد لشکریان شاه اسماعیل رشادت های فراوانی از خود بروز دادند و شعار تر کی "قربان اولدقم ٬صدقه اولدقم" سر داده اعلام جانفشانی در راه مولایشان اسماعیل میکردند سر انجام الوند بیک شکست خورد و به ارزنجان گریخت و شاه اسماعیل پیروزمندانه وارد تبریز شد و سلطنت خود را با اعلام و اظهار ولايت شیعه که اتفاقا با آیین و افكار عمومي اکثریت اهل شهر تطابق داشت، اعلام كرد.(تبريز يكي از مهمترين پايگاههاي محبين اهل بيت در آن زمان بود.) [۸] وی در حالی که چهارده سال بیشتر نداشت به کمک مریدانی که سخت به او معتقد بودند در سال هشتصد و هشتاد ه.ش شاه ایران شد و سلسله خویش را به نام جدش صفی الدین «صفویه» نامید که در تاریخ ایران به دو دلیل اهمیت بسیار دارد:
    یکی این که این سلسله اولین سلسله کاملاً مستقل ایرانی و ملي بعد از حمله اعراب به ایران (در سال ۳۲ ه.ق) بودهاست یعنی پس از هشتصد سال توانست با افتخار نام ایران را بر روی نقشهها برگرداند.
    دوم اینکه مذهب تشیع در ایران توسط شاه اسماعیل مذهب رسمی اعلام شد كه در اعتلا و پيروزي هاي چشمگير آينده آن سلسه تاثير به سزايي داشت.

    اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی

    شاه اسماعیل در اولین اقدام مهم خود، در شهر تبریز مذهب تشیع را به عنوان مذهب رسمی دولت و مملکت صفوی اعلام نمود. نکته جالب این است که در آن هنگام برخي از مردم تبریز نیز شافعی مذهب كه متمايل به اهل البيت مي باشند بودند و الباقي شيعه بودند و به زبان آذری تکلم میکردند که یکی از لهجههای کهن زبان پارسی و شبیه کردی بود.

    پیوستن قبایل ترک آناتولی

    ایلات ترک بهارلو(از اولاد بایرام خوجه بهارلوواز ایلات تشکیل دهنده قراقوینلوها بودند) قبل از تسخیر تبریز (۹۰۷ ق / ۱۵۰۲ م)به سرکردگی حسن خان به شاه اسماعیل پیوستند(روملو---احسن)

    ایجاد وحدت ملی

    پس از سقوط ایلخانان مغول و به مدت حدود دو قرن در ایران از بلخ تا دیاربکر وضعیت ملوک الطوایفی حاکم بود. «روملو» در خصوص سال ۸۸۰(۱۵۰۱ م./۹۰۷ ه.ق.) مجموعهای از حکام محلی را نام میبرد، که مهمترین آنها عبارت بودند از: سلطان حسین بایقرا آخرین شاه تیموریان در خراسان، بدیع الزمان میرزا در بلخ، سلطان مراد در عراق عجم، حسین کیای چلاوی در سمنان، مرادبیک بایندر در یزد و شاه اسماعیل در آذربایجان.
    شاه اسماعیل با برخورداری از نیروی جان بر کف قزلباش عزم نمود، که ایران را متحد سازد. ابتدا سلطان مراد حاکم عراق عجم -که پسر سلطان یعقوب آق قویونلو بود- را در نواحی مابین همدان و بیجار شکست داد و سلطان مراد به شیراز گریخت. شاه اسماعیل او را تعقیب نمود و او از ترس به بغداد گریخت و شاه اسماعیل بدون جنگ شیراز را تصرف نمود و از آنجا به قم رفت. سپس بر حسین کیای چلاوی حاکم سمنان و فیروزکوه پس از جنگی سخت غلبه کرد. و نهایتا یزد و ابرقو را که در اختیار محمدکره بود، تصرف کرد و از شهری به شهری رفت و حکام محلی را برانداخت و یا تابع خود نمود. آنگاه در سال ۸۸۷ ه.ش. (۹۱۴ه.ق.) عازم عراق عرب شد و بغداد و نجف را نیز فتح نمود. بدین ترتیب او در مدت هفت سال تمام ایران بزرگ به جز برخی نواحی نظیر خراسان و ارمنستان را تصرف نمود و حکومتی واحد و مستقل را در آن برقرار ساخت و به عنوان پادشاه ایران تاجگذاری نمود.

    کشورداری

    شیوه کشور داری شاه اسماعیل و ترویج مذهب شیعه مانع از تجزیه یا تقسیم احتمالی ایران آشوب زده میان دو قدرت بزرگ آن زمان عثمانیها و ازبکها شد. وی برای تعدیل سیاستهای افراطی سران قزلباش، صوفیان و مریدان حیدری، علمای ایرانی و نیز جبل عامل، کوفه و بحرین را به تدوین کتابهای فقهی در زمینه شیعه جعفری دعوت کرد [۹]. محقق کرکی که در نشر فقه و اصول مذهب جعفری شخصیت مهمی‏ محسوب می‏شد، از جمله آنان بود.
    از جمله اقدامات شاه صفوی برای تجلیل از امامان شیعه ضرب سکه با نام امامان دوازدهگانه شیعه[۱۰] قرار دادن نام ۱۲ امام معصوم به عنوان سجع مهر شاهی [۱۱]، تعمیر و توسعه آرامگاه امامان در شهرهای عراق و مشهد و نیز ایجاد ساختمان مقبره برای امامزاده‏ها در شهرهای ایران [۱۲] ۱۲۹ و طرح آب رسانی از فرات به نجف بود[۱۳].
    شاه اسماعیل کلیه وظایف اداری و کشوری را به ایرانیانی سپرد که در اعتقادشان به تشیع جای شک و شبهه نبود و بسیاری از آنان پیشینه طولانی در کارهای دیوانی داشتند. نامدارترین رجال او عبارت بودند از: امیر زکریا تبریزی، محمود خان دیلمی، قاضی شمس الدین لاهیجانی، امیر نجم رشتی، امیر نجم ثانی، میر سید شریف شیرازی و شمس الدین اصفهانی [۱۴] ۴۰۷ .
    شاه اسماعیل به رسوم و آیینهای مذهبی و ملی بسیار علاقه نشان می‏داد و به ایجاد آبادانی و بناهای یادبود اهتمام داشت. مهمترین آثاری که از دوران وی به یادگار مانده، عبارتاند از ۴ بازار دور میدان قدیم اصفهان؛ مدرسه ‏هارونیه و بقعه امام زاده هارون در اصفهان. وی بناهای یادبودی هم در اوجان فارس و شیراز و آبادانی و ساختمانهای متعددی در خوی و تبریز بنیاد کرد.

    جنگ با دشمنان خارجی

    شاه اسماعیل که با آشوبگري و اغتشاش به سختی دشمنی میکرد تبریز را به پایتختی برگزید و در همان سال تاجگذاری به جنگ قوم ازبک رفت (این قوم در شمال شرق ایران در ازبکستان فعلی ساکن بوده و هرگاه که فرصتی به دست میآورند به خاک ایران ***** میکردند). در نبرد مرو که در حوالی مرو رخ داد ۱۷۰۰۰ ایرانی توانستند ۲۸۰۰۰ سپاهی ازبک را درهم کوفته و فرمانروای آنان به نام شیبک خان که قصد فرار داشت را دستگیر و مقتول سازند.
    اما در همین هنگام با یورش عثمانیها مواجه شد. خلیفه عثمانی به نام سلطان سلیم که شیعیان را کافر میدانست و خود را نیز خلیفه تمامی مسلمانان جهان میخواند به قصد اشغال کامل ایران به این کشور لشکرکشی کرد. شاه اسماعیل شجاع به قصد دفع حمله عثمانیان به غرب لشکر کشید و در نبرد چالدران (۸۹۳ ه.ش) آنچنان دلیرانه جنگید که علی رغم شکست خوردن، نبرد او در زمره نبردهای بزرگ تاریخ و از افتخارات ایرانیان محسوب میشود.
    در این جنگ ۲۹۰۰۰ سرباز ایرانی که تنها از سلاحهای سرد مانند شمشیر و نیزه استفاده میکردند در برابر سپاه دویست هزار نفری عثمانی که مجهز به توپ و تفنگ بود به سختی ایستادگی کرده و کشتار زیادی از دشمن به عمل آوردند و از ایشان تنها ۸۵ نفر زنده ماندند اما حتی یک نفر اسیر هم ندادند. ترکان عثمانی در این جنگ قسمت بزرگی از آذربایجان را به اشغال خود در آورند، که البته با مقاومت دلیرانه مردم تبریز سلطان سلیم، مجبور به تخلیه شهر شد. اشغال بخشهایی از آذربایجان توسط عثمانی تا زمان شاه عباس کبیر ادامه داشت. (البته پس از شاه اسماعیل نیز آنان هرگاه که فرصتی بدست میآوردند به ایران حمله میکردند و اختلافات مرزی و مذهبی دو کشور تا زمان سقوط امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول طول کشید.)
    شاه اسماعیل توانست در مدتی کوتاه با تدابیر جنگی و نیز با رشادتهایی که به کار میبرد ایران را متحد کرده و در برابر هجوم دشمنان داخلی و خارجی بخصوص ازبکان و عثمانیها که از شرق و غرب به ایران حمله میکردند به خوبی مقاومت کند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  7. #215
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سرودههای شاه اسماعیل

    وی مردی بسیار زیبا و خوش اندام بود، اشعار صوفیانه به ترکی آذربایجانی میگفت که تا به امروز نیز این اشعار باقیماندهاست. مانند شعر زیر که وی آن را قبل از جنگ برای سلطان عثمانی فرستاد و سلطان نیز پس از پایان جنگ شعری به فارسی گفت و به عنوان پاسخ به شاه ایران داد. ترجمه فارسی شعر شاه اسماعیل از این قرار است:
    من به مرشد خویش به چشم جوهر و ذات وجود مینگرم،
    و خویشتن را در راه او قربانی میکنم،
    من دیروز به دنیا آمدهام و امروز خواهم مرد،
    بیا، اگر تو میخواهی بمیری، این پهنگاه مرگ است...

    مرگ

    سلطان سلیم یکم که در فتح تبریز موفق شده بود که همسر محبوب شاه اسماعیل را به اسارت در آورد پس از خروج از ایران وی را گروگان گرفت و برای آزادی وی از شاه امتیازات کلانی خواست. اما اسماعیل برای بدست آوردن همسر محبوب خود حاضر نشد یک وجب از خاک ایران را به سلطان سلیم تسلیم کند. و آنچنان که گفته شده از دوری همسر خویش[نیازمند منبع] در سن سی و پنج سالگی درگذشت. پس از وی فرزندش شاه طهماسب یکم به پادشاهی ایران رسید.

    منابع

    220px The Battle between Shah Ismail and Abul khayr Khan
    جنگ شاه اسماعیل و ابوخیرخان




    در ویکیانبار منابعی در رابطه با شاه اسماعیل یکم
    موجود است.


    مجموعهای از نقلقولهای مربوط به شاه اسماعیل یکم
    در ویکیگفتاورد موجود است.
    جعفریان، رسول، صفویه از ظهور تا زوال، تهران:مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول:۱۳۷۸
    تاریخ ایران و جهان (۲)، سال دوم آموزش متوسطه، رشتهٔ علوم انسانی، دفتر برنامهریزی و تالیف کتابهای درسی ایران، ۱۳۸۲.
    ↑ جعفریان، ۲۸:۱۳۷۸
    ↑ مهدی کیوانی. اسماعیل اول صفوی. دایرةالمعارف اسلامی.
    ↑ عالم آرای عباسی، ص ۳۲؛ جهانگشای خاقان، صص ۴۴ - ۴۶
    ↑ احسن التواریخ، ص ۹؛ جهانگشای خاقان، صص ۶۴ -
    ↑ جهانشگای خاقان، ص ۵۷
    ↑ روضه الصفا:۱۰
    ↑ جهانگشای خاقان، صص ۱۱۹ و ۱۱۳
    ↑ تاریخ جهان آرا، صص ۴۶۵ - ۲۲۶؛ لب التواریخ، صص ۳۹۴ - ۳۹۵
    ↑ ایران در روزگار شاه اسماعیل و شاه طهماسب، ص ۱۲۶
    ↑ جهانگشای خاقان، ص ۱۴۹
    ↑ درباره مهرهای شاه اسماعیل اول، صص ۱۸۲ - ۱۸۵
    ↑ عالم آرای عباسی، صص ۱۲۷ -
    ↑ گلشن مراد، ص ۵۵۶
    ↑ لب التواریخ، صص ۳۹۴ -


    سلف:
    شیخ حیدر صفویان ۸۸۰ تا ۹۰۳ خورشیدی
    جانشین:
    شاه تهماسب یکم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  9. #216
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض شاه تهماسب یکم

    180px Tahmasb 1
    تصوير شاه تهماسب یکم بر ديوارهٔ داخلی کاخ چهل ستون



    شاه تهماسب یکم فرزند ارشد شاه اسماعیل یکم و دومین پادشاه از سلسله صفویه بود.
    او پس از مرگ پدر با آشوب داخلی و حمله ازبکان و عثمانیان مواجه شد که با حسن تدبیر و شجاعت از پس این مشکلات به خوبی بر آمد و دورهای طولانی از صلح و ثبات را برای ایران به ارمغان آورد.وی فردی به شدت متعصب و معتقد به مذهب شیعه دوازده امامی بود.
    فهرست مندرجات


    شاه جوان

    تهماسب در روز چهارشنبه ۲۶ ذیالحجة الحرام سال ۹۱۹ هجری قمری در روستای شهاباد اصفهان دیده به جهان گشود. پس از مرگ شاه اسماعیل یکم صفوی شاه تهماسب یکم در سال ۹۲۹ ه.ق (۱۵۲۳ م) در سن ۱۰ سالگی به سلطنت رسید. روشن است که به علت کم بودن سن سال شاه جدید فرصتی برای کسب قدرت برای امرای قدرت طلب قزلباش فراهم شد. ۱۰ سال اول سلطنت شاه طهماسب در واقع عرصه رقابت امرا قزلباش برای کسب قدرت بود. شاه جوان به علت شجاعت و تدبیر ، کم کم توانست خود را به عنوان شاهی مقتدر برای ایران مطرح کند و زمام قدرت را در دست گیرد. شاه تهماسب در دوره بلند حکومت خود توانست با وجود کمبود منابع به خوبی تهدیدات مکرر ازبکان و سپس عثمانیان را دفع کند و سپس دورهای از صلح و ثبات را برای کشور به ارمغان آورد. دورهای که تا از مرگ وی در سال ۹۸۴ و به سلطنت رسیدن فرزند تندخوی خود شاه اسماعیل دوم ادامه داشت.
    180px Qazvin   Chehel Sotun
    عمارت کلاه فرنگی ، چهل ستون ، [۱] یا عالی قاپوی قزوین ،محل استقرار دولت در زمان شاه تهماسب [۲] و شاه اسماعیل دوم صفوی


    پادشاه هنرمند

    شاه تهماسب صفوی پادشاهی صاحب کمال و شیفته هنر بود و در هنر خوشنویسی و نقاشی دست داشت. در نقاشی شاگرد استاد سلطان محمد مصور بوده است. هرچند قاضی احمد منشی در کتاب گلستان هنر از هنر تصویرسازی شاه تهماسب مفصل یاد کرده اما اثر چندان ممتازی از او دیده نشده است و تنها تصویر رقم دار بجا مانده از او مجلس بزمی است که در موزه توپ قاپو سرای ترکیه زینت بخش مرقع بهرام میرزا میباشد و رقم یا امضای آن چنین است <صوره تهماسب الحسینی> در زیر تصویر و بیرون از جدول کشی شاه تهماسب به خط خود نوشته < جهت برادر عزیزم بهرام میرزا ساخته شد. تم > [۳]


    180px Map Safavid Persia fr
    ایران در زمان صفویان



    جنگ قدرت امرا قزلباش

    پس از به سلطنت رسیدن تهماسب ، کپک سلطان استاجلو امیر قبیله استاجلو که در تبریز(پایتخت) حاضر بود به وکالت (صدارت) شاه منصوب شد.در همین زمان دیو سلطان روملو که در بلخ حکومت میکرد وصیت نامهای را از شاه اسماعیل در دست داشت که طبق آن شاه اسماعیل وی را به عنوان نایب السلطنه منصوب کرده بود.وی لقب اتابیک یا اتابک را پس از مدتها دوباره زنده کرد و خود را اتابیک شاه تهماسب نامید.دیو سلطان روملو از بلخ به سمت تبریز حرکت کرد اما زمانی که به تبریز رسید کپک سلطان خود را وکیل نامیده بود و پایتخت تحت قدرت استاجلوها بود. به این سبب به بهانه دفع تهاجم ازبکان از تبریز به خراسان بازگشت و امرای قزلباش خراسان و عراق عجم را به همراهی خود برای دفع تهاجم ازبکان فراخواند.از امرا نامدار بسیاری به یاری او شتافتند از جمله جوهه سلطان تکلو حاکم اصفهان ، قراجه سلطان تکلو و علی سلطان حاکم شیراز.وی با بذل و بخشش و احسان امرا را به وکالت خود راضی نمود.در این زمان خبر رسید که ازبکان خراسان را ترک کردهاند.کپک سطان از فرصت استفاده کرده و با لشکریان زیادی که از اطراف بر گزد او جمع شده بودند به سمت تبریز حرکت کرد.
    پس از رسیدن دیوسلطان و سپاهیان به نزدیکی تبریز ، دیو سلطان ، کپک سلطان را به قبول وکالت خود فراخواند و کپک سلطان هم برای جلوگیری از جنگ با وی از تبریز خارج شده و به استقبال وی رفت.سپس هردو به نزد شاه تهماسب رفته و دیو سلطان حکم وکالت را از شاه دریافت کرد.
    دیو سلطان سپس برای تضعیف استاجلوها و کپک سلطان آنها را برای جنگ به سرحدات گرجستان فرستاد و خود و چوها سلطان در غیاب آنها تیولات (الکا) انها را میان دیگر قبایل تقسیم کردند. این امر موجب بازگشت کپک سلطان و نخستین جنگ داخلی قزلباشان شد. در نخستین جنگ استاجلوها شکست خورده و به گیلان گریختند مدتی بعد باز هم به یاری حاکم رشت برای جنگ بازگشتند ولی اینبار نیز به سختی شکست خوردند. در بار سوم سال بعد مجدداً کپک سلطان تدارک سپاه نموده بازگشت.اینبار استاجلوها به شدت مقاومت کردند و اگر کپک سلطان در میان جنگ کشته نمیشد قدرت مجدداً به وی بازمی گشت. مدتی بعد دیو سلطان نیز به تحریک جوهه سلطان به حکم شاه طهماسب جوان که حدود ۱۵ سال داشت کشته شد. جوهه سطان به شاه اینطور الغا کرده بود که دیو سلطان موجب تفرقه در میان قزلباشان است.پس از این واقعه جوهه سلطان به منصب نایب السلطنگی رسید.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  11. #217
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حملات ازبکان به خراسان و به قدرت رسیدن شاملوها

    در مدتی که میان امرا قزلباش جنگ قدرت جریان داشت تا به قدرت رسیدن جوها سلطان ، ازبکان به سرکردگی عبید خان ،چهار بار برای تصرف خراسان و به ویژه هرات به ایران حمله کردند.بار اول با حمله متقابل شاملوها شکست خورده بازگشتند. بار دوم با وجود تصرف برخی از قلعههای خراسان با ایستادگی شاملوها ،تصرف هرات برای ازبکان میسر نشده و بازگشتند. بار سوم شاه تهماسب شخصا و با وجود جوانی (حدود ۱۶ سال سن) تدارک سپاه دیده به سمت خراسان حرکت کرد.میان دو سپاه در خسروجرد جام نبردی سخت رخ داد. این نبرد در عاشورای سال ۹۳۵ رخداد.در ابتدای نبرد جناح راست سپاه ایران(شامل تکلوها و شاملوها) به فرماندهی جوهه سلطان در هم شکست اندکی بعد جناح چپ نیز از هم پاشیده و متفرق شد اما قلب سپاه به فرماندهی شاه تهماسب جوان شامل سه هزار نفر از جوانا شاملو و ذوالقدر همچنان بر جای مانده و مقاومت میکرد. ازبکان به تعقیب پراکنده شدگان سپاه ایران در دشت پراکنده شدند و در میان گرد و خاک و هیاهو شاه طهماسب خود را روبروی قلب سپاه ازبکان به فرماندهی عبید خان دید.وی با شجاعت به سربازان دستور حمله داد و خود نیز با آنان به قلب سپاه ازبکان هجوم برد.در این حمله غافلگیرانه و برق آسا قلب سپاه ازبکان از هم پاشد و عبید و خان و فرماندهان ازبک راه فرار پیش گرفتند. به این صورت با شجاعت و تهور شخص شاه طهماسب یک شکست مسلم به یک پیروزی تبدیل شد.
    180px Herat 6913a
    قلعه قدیمی شهر هرات


    در حمله چهارم ازبکان به خراسان محاصرهٔ قلعه هرات مدت زیادی به درازا کشید و درخواستهای حسین خان شاملو برای کمک از طرف جوهه سلطان بی جواب ماند.کار بر محسوران بسیار سخت شد. حسین خان شاملو مجبور به تسلیم شهر شده خود ، سپاهیان داخل قلعه و شیعیان قلعه را ترک کرده و آنرا به ازبکان تسلیم نمودند.حسین خان از هرات به سیستان رفته و سپس در نزدیکی اصفهان به اردو شاه تهماسب وارد شد. شاه از وی به گرمی پذیرایی کرد.جوهه سلطان که از قدرات گرفتن وی میترسید اندیشه قتل وی را در سر میپروراند. حسین خان از قصد وی آگاه شد و شاملوها به خیمه وی در اردو شاهی حمله کرده وی را کشتند. تکلوها برای تلافی به اردوی شاهی حجوم آورده قصد ربودن شاه را داشتند اما این کار خشم شاه را برنگیخت و دستور قتل عام آنها را صادر کرد.سپاه شاهی بر آنان حمله کرده و بسیاری را کشتند.سران تکلوها به بغداد گریختند.حاکم بغداد که تکلو بود سر انها را برای اثبات اطاعت برای شاه فرستاد.پس از این کشتار دیگر تکلوها نتوانستند نقش مهمی در حکومت صفوی به عهده بگیرند. پس از کشته شدن جوهه سلطان حسین خان شاملو به صدارت رسید .الامه سلطان تکلو امیرالامرای آذربایجان از ترس اقدام حسین خان به عثمانی گریخت و مدتی بعد محرک سلطان سلیمان در خمله به ایران شد.
    ازبکان به سرکردگی عبید خان دو بار دیگر به خراسان حمله کردند اما هردو بار به دلیل مقابله سپاه ایران مجبور به بازگشت شدند تا اینکه عبید خان شاه خونریز ازبک به مرگ طبیعی مرد و خراسانیان چند صباحی از نحب و غارت خونخواران ازبک ایمن شدند.
    پس از عبید خان مرز خراسان تا ۱۱ سال در آرامش به سر میبرد تا اینکه بار دیگر یکی از امرای ازبک به هرات حمله کرد و ناکام ماند از آن پس دیگر تا زمان مرگ شاه اسماعیل دوم ازبکان خیال فتح خراسان را از سر به در کردند.

    هجوم عثمانیان برای فتح ایران

    اولین و دومین تهاجم

    180px Shah tahmasb safavid gorz g
    گرز گاوسر متعلق به شاه طهماسب صفوی

    در هنگامیکه شاه تهماسب پس از دفع پنجمین فتنه عبید خان ازبک در هرات به سر میبرد و قصد فتح ماورا النهر را داشت خبر ورود سپاهیان عثمانی به آذربایجان به وی رسید.عامل تحریک سلطان عثمانی الامه سلطان تکلو بود.وی که آرزوی وکالت شاه را در سر داشت در پی مغضوب شدن تکلوها از رسیدن به آرزویش به کلی نا امید شد. الامه امیرالامرای آذربایجان بود و در هنگام غیبت شاه طهماسب سلطان سلیمان را تشویق کرد که تا از غیبت شاه استفاده کرده و آذربایجان و بخشهای مرکزی ایران را به سادگی تصرف کند.شاه سلیمان ابراهیم پاشای وزیر را به ۸۰ هزار نیرو به سرعت روانه آذربایجان کرد.ابراهیم پاشا با همکاری الامه تقریباً تمام آذربایجان را تصرف نمود. در این هنگام خبر حمله به شاه طهماسب رسید.وی به سرعت از هرات به سمت قزوین حرکت کرد.سرعت حرکت وی به قدری زیاد بود که بیشتر سپاه وی دیگر قادر به ادامه راه نبودند. وی به ناچار بسیاری از آنها را برای استراحت آزاد گذاشت به طوریکه تنها ۷۰۰۰ سپاهی در قزوین(پایتخت) با وی ماندند.در حالیکه در وفاداری برخی امرای باقیمانده نیز تردید وجود داشت. در پی خبر بازگشت شاه طهماسب ، سلطان سلیمان نیز به سرعت با سپاهیان کمکی درتبریز به ابراهیم پاشا پیوست. پس از رسیدن این خبر به قزوین گروهی از امرای خیانتکار قزلباش از اردو گریخته و در تبریز به الامه پیوستند. سپاه بی شمار عثمانی برای وارد کردن ضربه نهایی و اشغال مرکز ایران از تبریز به سمت دشت سلطانیه حرکت کرد اما در دشت سلطانیه سرما و برف شدید آنها را غافلگیر نموده و بسیاری از آنها را کشت به طوریکه سلطان سلیمان دستور عقب نشینی به سوی موصل را صادر کرد.شاعری در مورد این رخداد در دشت سلطانیه چنین سرودهاست که:
    رفتم چو به سلطانیه آن طرفه چمن
    دیدم دو هزار مرده بی گور و کفن گفتم که بکشت این همه عثمانی را
    باد سحر از میانه برخاست که من سلطان سلیمان سپس پیکی به بغداد فرستاد و حاکم تکلوی بغداد ، محمد خان شرف الدین اغلی فرستاد و وی را به اطاعت فرا خواند. محمد خان راضی به تسلیم شهر نبود اما بیشتر امرای تکلوی بغداد نظر دیگری داشتند. وی به ناچار به همراه نزدیکان و برخی قزلباشان شاهی سیون (شاهدوست) شهر را ترک کرده به شیراز رفت. به این صورت بغداد بار دیگر به دست عثمانیان افتاد. پس از خروج سلطان سلیمان از سلطانیه شاه طهماسب برای بازپس گیری مجدد تبریز به آن شهر لشکر کشید. الامه و دیگر امرای خیانتکار از تبریز به سمت قلعه وان گریختند و قلعه تسلیم سپاه ایران شد.شاه به دنبال آنها حرکت کرد و قلعه وان را محاصره نمود.در هنگام محاصره مجدداً خبر حرکت قشون عثمانی از بغداد به سمت ایران به شاه طهماسب رسید.شاه به ناچار دست از محاصره کشید و به سمت تبریز بازگشت.میان پیش قراولان سپاه ایران و قراولان عثمانی در نزدیکی درجزین نبردی رخ داد که به شکست عثمانیان انجامید.در پی این شکست، سلطان سلیمان با بدنه اصلی قشون به خاک عثمانی عقب نشست و شاه طهماسب مجدداً قلعه وان را محاصره نمود.سلطان سلیمان والی دیار بکر را مامور یاری رساندن به قلعه وان نمود. شاه طهماسب به سرعت برای رویارویی با آنها حرکت کرد و با سپاهیان کمی که توانسته بودند با سرعت و همپای وی حرکت کنند با آنها روبرو شد و نیروهای کمکی را در هم شکست.شکست خوردگان به قلعه ارجیس گریخته و در آنجا متحصن شدند.سلطان سلیمان در تلاشی دیگر سنان پاشا را با نیروی کمکی به سمت ارجیس گسیل کرد. نیروهای سنان پاشا در راه به قزلباشان به فرماندهی بوداق خان قاجار برخورده و باز هم از ایرانیان شکست خوردند و سنان پاشا نیز کشته شد. تلاش دیگر سلطان سلیمان برای ارسال نیرو به فرماندهی ابراهیم پاشا نیز با شکست مواجه شد و فرماندهان قلعه را واگذاشته همراه ابراهیم پاشا به خاک عثمانی گریختند. به این صورت دو حمله پیاپی عثمانیان به خیال خام تصرف ایران با تصرف قلعه ارجیس توسط قوای قزلباش به پایان رسیده و به شکست انجامید.
    هجوم سوم

    سومین حمله سلطان سلیمان عثمانی برای فتح ایران چند سال بعد در سال ۹۵۵ و به تحریک القاص میرزا برادر شاه تهماسب بود. القاص میرزا در ابتدا به حکمرانی شیروان منسوب شد.پس از مدتی وی در شیروان علم استقلال بر افراشت و به نام خود سکه زد.شاه سپاهی را به سرکوبی وی گسیل کرد.در چند جنگی که میان او و امرای قزلباش در گرفت وی شکست خورد اما قلعههای مهم شیروان همچنان در دست القاص میرزا بود به این ترتیب شاه شخصا به سمت شیروان لشکر کشید.با نزدیک شدن سپاه شاه بسیاری از سپاهیان القاص میرزا به اردوی شاهی پیوستند و بسیاری پراکنده شدند.القاص میرزا خود را بی یاور یافت و به استانبول گریخت.پس از وی حکومت شیروان به اسماعیل میرزا یا همان شاه اسماعیل دوم داده شد.
    القاص میرزا در استانبول به سلطان سلیمان پناهنده شد و وی را تحریک به لشکر کشی به ایران نمود.در سال ۹۵۵ هجری قمری به سپاه بسیار بزرگ برای حمله به ایران تدارک دیده و از استانبول به سمت ایران حرکت کرد.
    شاه طهماسب از تبریز که دران زمان پایتخت ایران بود به سمت بیرون شهر حرکت کرده و در محلی به نام شنب غازان اردو زد تا سپاهیان از نواحی مختلف به وی ملحق شوند.امرا گروه گروه با سپاهیان خود به اردو میرسیدند و اسماعیل میرزا نیز با سپاه شیروان به شاه ملحق شد.
    شاه برای جلوگیری از پیشروی سپاه عثمانی سیاست نابودی منابع را پیش گرفت و گروههایی از سپاهیان را به نواحی مرزی آذربایجان فرستاد تا همه مناطقی که در اطراف مسیر عبور سپاه عثمانی است را از آذوقه ، غلات و آب خالی کنند.آنها هر چاه ، چشمه و قناتی را که در راه یافتند کور کردند. این سیاست بارها در زمان شاه طهماسب و شاه عباس با موفقیت به اجرا در آمد و همواره سپاه محاجم عثمانی در اثر کمبود منابع مجبور به بازگشت شد. شاه طهماسب همواره از نظر منابع نظامی (نفرات و ادوات) که در اختیار داشت نسبت به عثمانیان در موضع ضعیفتر بود و همواره با استفاده از این سیاست دفاعی عثمانیان را از ایران میراند.
    سلطان سلیمان با رسیدن به سرحد گروهی را به فرماندهی الامه تکلو (قزلباش خیانتکاری که در آشوبهای ابتدای حکومت شاه تهماسب به عثمانی رفته بود و در گذشته شرح آن گذشت)به وان فرستاد و گروهی را نیز به فرماندهی القاص میرزا به مرند.در مرند القاص میرزا با گروه کوچکی از قزلباشان روبرو شدند و آنها را شکست داد اما به شهر داخل نشدند زیرا گمان کردند گروه بزرگتری ممکن است در کمین آنها باشند.آنها بازگشته به سلطان سلیمان ملحق شدند. سلطان سلیمان بدون مانع به تبریز رسید و شهر را تصرف کرد.شمار نیرویی که شاه طهماسب توانسته بود گرد آوری کند بسیار کمتر از سپاه عثمانی بود بنا بر این شاه از رویارویی مستقیم با سلطان سلیمان پرهیز میکرد. اقامت سلطان سلیمان در شهر تنها چند روز به طول انجامید زیرا کمبود آذوقه آنها را به شدت تحت فشار قرار داده بود و تهیه آذوقه از اطراف نیز غیر ممکن بود.بسیاری از اسبهای عثمانیان در تبریز از گرسنگی مردند و چارهای جز بازگشت برای آنها نماند. در هنگام بازگشت بسیاری از سپاهیان آنها نیز طعمه تیغ آبدار تبریزیان شدند. سپاه عثمانی در راه بازگشت نیز پیاپی گرفتار شبیخون و حملات پراکنده قزلباشان میشد.سلطان سلیمان به سمت قلعه وان عقب نشست و ساکنین قلعه با دیدن سپاه بی شمار عثمانی که هر ساعت به شمار آنها افزوده میشد، قلعه را تسلیم کردند.سلطان سلیمان برای در امان ماندن از حملات پیاپی سپاه ایران در مسیر بازگشت گروهی از سپاه عثمانی را به فرماندهی القاص میرزا روانه مرکز ایران کرد و خود راه بازگشت را پیش گرفت.القاص میرزا از نبود نیرو در مرکز کشور استفاده کرده و خود را به همدان و سپس به قم رساندقم و کاشان تسلیم وی شدند وری نیز توسط نیروهای وی غارت شد.وی سپس به سمت اصفهان حرکت کرد و این شهر را محاصره نمود.شاه طهماسب ، بهرام میرزا و ابراهیم خان ذوالقدر حاکم شیراز را مامور دفع وی کرد و خود به قزوین بازگشت.القاص میرزا با اطلاع از آمدن نیروهای بهرام میرزا و ابراهیم خان ، محاصره اصفهان را رها کرده و به سمت ایزدخواست رفت.وی مردم این شهر را قتل عام کرد و سپس راه بهبهان ، شوشتر و دزفول را پیش گرفت و از دزفول را گروه کمی که با وی مانده بودند به بغداد گریخت.
    بزرگان عثمانی که وی را مایه دردسر میدانستند سلطان سلیمان را تشویق به نابودی وی کردند.سلطان سلیمان سپاهی را برای دستگیری وی فرستاد اما القاص میرزا موفق به فرار شد و به مریوان گریخت و در آنجا توسط نیروهای شاه ایران دستگیر شد. شاه طهماسب وی و فرزندانش را به قلعه قهقهه فرستاد و القاص میرزا تا زمان مرگ در آنجا ماند. به این ترتیب سومین حمله عثمانیان برای اشغال ایران ناکام ماند.

    هجوم چهارم

    تا پنج سال پس از اتمام فتنه القاص میرزا غیر از درگیریهای محلی بین امرای نواحی مرزی ،در مرز بین ایران و عثمانی صلح برقرار بود.این بار هجوم عثمانیان به تحریک اسکندر پاشا بود.اسکندر پاشا در ابتدا حاکم وان بود.در مدتی حکومت وان وی هر از چند گاهی نواحی مرزی ایران را مورد تاخت و تاز قرار میداد و امرای مرزی ایران به علت اینکه دولت ایران در حال انجام مقدمات صلح بود و آمادگی یک نبرد کامل را نداشتند در پی پاسخ به وی بر نمیآمدند.اسکندر پاشا به دلیل این اقدامات مورد تشویق سلطان عثمانی قرار گرفته و به مقام بیگلربیگی ارزروم منصوب شد.عدم پاسخگویی امرای مرزی به وی باعث جسارت زیاد اسکندر پاشا شده بود و وی سلطان سلیمان را تشویق به حمله به ایران کرد.سلطان سلیمان در نامهای که به شاه طهماسب فرستاد وی را تهدید به جنگ کرد و خود در خاک عثمانی شروع به تدارک سپاه نمود.
    در پی این اقدام شاه تهماسب به امرای نواحی مرزی دستور داد مرز ایران و عثمانی در مسیر احتمالی عبور سپاهیان عثمانی از آذوقه خالی شود.در پی این فرمان تفلیس ، وان ، ماسیس و عادلجور و اطراف آن کاملاً از آذوقه خالی شد.شاه طهماسب سپاه ایران را آماده حرکت کرد و گروهی را به فرماندهی اسماعیل میرزا یا همان شاه اسماعیل دوم به عنوان پیشرو به جنگ با اسکندر پاشا فرستاد.اسکندر پاشا پس از مواجهه با وی شکست را پذیرا شده و به قلعه عقب نشست.
    سلطان سلیمان به علت کمبود آذوقه در راه مجبور به اردو زدن در حلب شد.پس از گذشتن فصل سرما به سمت نخجوان حرکت کرد.سپاه عثمانی در مسیر حرکت به طور مداوم مورد شبیخون نیروهای ایران قرار میگرفت تا به نخجوان رسید.سلطان سلیمان پس از اقامت کوتاهی در نخجوان به علت نبود ذوقه مجدداً به سمت خاک عثمانی حرکت کرد و این دقیقا زمانی بود که سپاه ایران به فرماندهی شاه طهماسب برای نبرد به اردوی وی نزدیک میشد.در هنگام یکی از درگیریهایی که میان قراولان عثمانی و ایران درگرفت سنان بیک که یکی از درباریان نزدیک به سلطان سلیمان بود به اسارت در آمد.عثمانیان که در اثر کمبود آذوقه در تنگنا قرار گرفته بودند آزادی سنان بیک را بهانهای برای صلح قرار داده و به خاک خود عقب نشستند.مذاکرات صلح بین دو طرف به نتیجه رسید و قرار داد صلحی بین ایران و عثمانی منعقد شد که تا مرگ شاه اسماعیل دوم برقرار ماند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  12. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  13. #218
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شاه اسماعیل دوم

    شاه اسماعیل دوم سومین پادشاه سلسله صفوی در ایران بود. در کتابهای تاریخ گذشته از او با عنوان اسماعیل میرزا نیز یاد شده است.
    او فرزند ارشد شاه تهماسب یکم صفوی بود که در زمان حیات پدرش به علت سو رفتار در قلعه قهقهه محبوس شد و به مدت نزدیک ۲۰ سال و تا زمان مرگ پدرش در آن جا زندانی بود. پس از مرگ شاه تهماسب با دسیسه چینی بخشی از قبایل قزلباش و کشته شدن فرزند دیگر شاه تهماسب به نام حیدر میرزا توسط قزلباشان طرفدارش به حکومت رسید. رفتار اسماعیل به علت مدت زیاد محبوس بودن بشدت خشن بود.


    رسیدن به پادشاهی

    مدتی پیش از مرگ شاه تهماسب بسیاری از امور سلطنتی از جانب وی به فرزندش حیدر میرزا محول شده بود و در ابتدا چنین تصور میشد که وی جانشین پدر و پادشاه ایران خواهد شد. در شب مرگ شاه تهماسب هم حیدر میرزا بر بالین پدر حاضر بود. در شب مرگ شاه کشیک حفاظت از دولتخانه صفوی در قزوین بر عهده گروهی از قزلباشان بود که طرفدار به قدرت رسیدن اسماعیل میرزا فرزند بزرگتر شاه تهماسب بودند. اسماعیل میرزا که به علت خودسری و مخالفت با صلح آماسیه مرتکب حملات متعدد به خاک عثمانی شده بود، در نتیجه مغضوب شاه تهماسب شد و به مدت ۱۹ سال و ۶ ماه در قلعه قهقهه محبوس شد.
    صبح روز بعد حیدر میرزا به سربازان محافظ قصر دستور داد تا در دولتخانه را برای ورود مردم و امرا بگشایند اما محافظین به بهانه اینکه در شهر دودستگی در مورد جانشینی شاه بین قزلباشان ایجاد شده و بیم ناامنی میرود از دستور اطاعت نکردند و اجازه ورود طرفداران حیدر میرزا که از طایفه شاملو و استاجلو بودند ندادند.
    در این زمان در شهر امرای قزلباش دو دسته شده بودند. استاجلوها و شاملوها به طرفداری از حیدر میرزا و تکلو ها و روملوها و ترکمانان به حمایت از اسماعیل میرزا مشغول جمع آوری نیرو بودند. قزلباشان از هر دو گروه تصمیم گرفتند به سمت دولت خانه حرکت کرده و کار را یکسره نمایند. در این میان گروه مدافع اسماعیل میرزا به رهبری حسینقلی خلفا روملو زودتر به قصر رسیدند و با همکاری شمخال سلطان دایی پریخان خانم (دختر شاه تهماسب) و محافظین به دولتخانه وارد شدند. حیدر میرزا در حرم پنهان شد و سعی داشت در پوشش لباس زنان بگریزد اما شناخته شده و توسط مهاجمین و به دستور حسینقلی خلفا در دم کشته شد. سر او را به میان جماعت طرفدار او که پشت دیوارهای دولتخانه جمع شده و فریاد حیدر میرزا سر داده و در پی ورود بودند انداختند. طرفداران حیدر میرزا با مشاهده سر او به سرعت پراکنده شده و راه فرار از شهر را پیش گرفتند. خانهها و اهل و عیال آنها مورد نحب و غارت اسماعیل میرزاییان قرار گرفت و بسیاری از آنها در راه گرفتار و کشته شدند.
    حسینقلی خلفا که اکنون مرد شماره یک پایتخت محسوب میشد روز بعد گروهی رابه سرکردگی حیدر سلطان جابوق ترکمان برای آوردن اسماعیل به قلعه قهقهه فرستاد. به این صورت اسماعیل میرزا پس از حدود ۲۰ سال حبس از قلعه آزاد شد و به قدرت رسید.

    سلطنت کوتاه و خونین

    دوره کوتاه ۱۵ ماهه سلطنت شاه اسماعیل دوم برای فرزندان شاه طهماسب بسیار خونبار بود. اسماعیل که خود طبعی شرور داشت به علت ۲۰ سال زندانی بودن در قلعه قهقهه بسیار خشن تر و نسبت به اطرافیان بی اعتمادتر شده بود.
    اسماعیل از همان ابتدا شروع به کشتن و کور کردن فرزندان و فرزندزادگان پدرش کرد. مصطفی میرزا، ابراهیم میرزا، حسین میرزا، محمود میرزا، علی میرزا یکی پس از دیگری کشته و یا کور شدند. خشونت اسماعیل به حدی بود که حتی از خون فرزند یک ساله محمود میرزا نیز نگذشت. در این میان تنها محمد میرزا یا سلطان محمد خدابنده به علت ضعف بینایی و اینکه احتمالاً از جانب او خطری محتمل نبود زنده ماند و شاه عباس که نوجوان و در هرات بود تنها به این دلیل زنده ماند که قبل از اجرا شدن فرمان قتل او خود شاه اسماعیل کشته شده بود.
    چندی بعد حسینقلی خلفا که اکنون خود را فرد دوم پس از شاه میدانست قربانی جاه طلبی خود شد. شاه اسماعیل منصب وکالت را به جای خلافت (که یک منصب صوفیانه بود) به او پیشنهاد کرد اما حسینقلی راضی به ترک منصب خلافت نبود. وی در خواست کرد هردو سمت را داشته باشد و یا اینکه وکالت را نیز قبول نکند. این نافرمانی از مرشد کامل بهانه را به دست اسماعیل داد و در ضمن شدت جاه طلبی او را نیز آشکار کرد. پس از این نافرمانی حسینقلی با حکم نصب به عنوان قورچیباشی مشهد به این شهر گسیل شد.منصبی که به گفته اسکندر بیک ترکمان، حسینقلی آنرا در خور نوکرانش میدانست. اما حسینقلی به مشهد هم نرسید بلکه در دامغان بازداشت شد و به حکم اسماعیل نابینا شد.

    گرایش به تسنن

    غیر از خشونت و بی اعتمادی کلی، دلیل دیگری که باعث از بین رفتن اعتبار اسماعیل و قتل وی شد تمایلات وی به مذهب تسنن بود. از جمله اینکه دستور منع مردم و تبراییان از لعن صحابه و خلفا را صادر کرده بود و به شدت در مقام دفاع از یک واعظ متهم به تسنن به نام میرزا مخدوم شریفی بر آمد تا جاییکه ۱۲ قورچی (سرباز مسلح سواره قزلباش) را به محافظت از او در هنگام سخنرانی می گماشت. همچنین در مقام مجادله با علما در مورد برخی عقاید شیعی و لعن عایشه همسر پیامبر برآمد.

    مرگ

    خشونت اسماعیل ، گرایش وی به تسنن ، طرد پریخان خانم دختر قدرت طلب و با نفوذ شاه طهماسب و تهدید امرای قزلباش نهایتا منجر به کشته شدن او شد. کشندگان شاه اسماعیل با همکاری کنیزان حرم و پریخان خانم افیون مصرفی شاه را مسموم کردند و محافظین روز بعد شاه را نیمه مرده همراه با رفیقش حسن بیک حلواچی از اتاق او در دولتخانه بیرون آوردند. شاه ساعتی بعد مرد اما حسن بیک زنده ماند.
    میرزا سلمان و امرا مانع تحقیق در مورد علت مرگ اسماعیل شدند – که موید احتمال دست داشتن انها در قتل وی یا رضایت از آن است. به این صورت دوره خونبار حکوت وی به پایان رسید و امرای قزلباش برادر وی محمد را از شیراز به قزوین آورده و بر تخت نشاندند.
    پی گیری نشدن علت مرگ شاه توسط مقامات رسمی و امرا موجب ابهام در مورد قتل وی از نظر مردم شد به همین دلیل پس از مرگ وی در سالهای بعد چهار نفر به به دروغ خود را شاه اسماعیل خوانده و در پی به دست گرفتن قدرت بر آمدند. مهمترین آنها شخصی بود که در میان قبایل لر طرفداران زیادی پیدا کرد و توانست مدتی در آن نواحی در مقابل قزلباشها مقاومت کند. سرکوب وی به سختی انجام شد. نکته جالب در مورد فرد اخیر اینست که برای شبیه شدن به شاه اسماعیل تمام دندانهایش را به جز دو دندان جلو کشیده بود.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  14. #219
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شاه محمد خدابنده صفوی
    (۹۸۵ تا ۹۹۶ هجری قمری) فرزند تقریباً نابینای شاه طهماسب بود که از کشتار خانوادگی شاه اسماعیل دوم به دلیل نابینایی جان سالم به در برد و پس از کشته شدن شاه اسماعیل دوم از سوی امرای قزلباش به حکومت برگزیده شد. وی به علت مهربانی و نابینایی نتوانست با اقتداری مانند پدرش طهماسب یا فرزندش شاه عباس حکومت کند و در دوره کوتاه حکومت وی عثمانیان از اوضاع نابسامانی که پس از مرگ شاه اسماعیل دوم ایجاد شده بود استفاده کرده و تبریز را اشغال کردند.
    تلاشهای شاه محمد خدابنده برای بازپس گیری تبریز به دلیل اختلافات داخلی امرای قزلباش با شکست مواجه شد و این شهر تا زمان شاه عباس یکم در تصرف عثمانیان باقی ماند.سلطنت کوتاه وی با به قدرت رسیدن فرزندش شاه عباس به کمک مرشدقلی خان حاکم مشهد به پایان رسید.با به سلطنت رسیدن شاه عباس یکم وی کاملاً از امور سیاسی فاصله گرفت تا اینکه در سال نهم حکومت فرزندش عباس در قزوین به بیماری مبتلا شده و جان به جان آفرین تسلیم نمود. جسد وی به عتبات نقل شده و در آنجا به خاک سپرده شد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  15. #220
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شاه عباس یکم

    شاه عباس بزرگ یا شاه عباس یکم نامدارترین شهریار دوران صفوی و حتی پس از اسلام است. او فرزند شاه محمد خدابنده و پنجمین شاه از دودمان صفوی است که بر ایران به مدت بیش از ۴۲ سال با اقتدار آمیخته با استبداد شهریاری نمود.


    * تاج گذاری: ۹۸۹ هجری قمری
    * مکان تاج گذاری: شهر هرات در ایالت خراسان (اکنون در افغانستان)
    * جانشین: شاه صفی (سام میرزا پسر صفی میرزا)



    270px D8B4D8A7D987 D8B9D8A8D8A7D8B3 DB8CDAA9D985
    پذیرایی شاه عباس از ولیمحمدخان (پادشاه ترکستان)، سقفنگارهای در چهلستون اصفهان.



    کودکی

    در کودکی به عباس میرزا معروف بود و والی هرات بود؛ شاه اسماعیل دوم صفوی که مردی خشن و نا نجیب بود؛ همانند دیگر برادر زادگان و برادران فرمان قتل او و پدرش (سلطان محمد خدابنده) را صادر کرده بود ولی این امر وقتی که شاه اسماعیل دوم به قتل رسید کان لم یکن باقی ماند.

    تاجگذاری در ۱۴ سالگی

    نوشتار اصلی: آغاز پادشاهی شاه عباس اول
    سپس وی به یاری علیقلی خان شاملو در خراسان تاج گذاری کرد و حکومت خراسان در زمان شهریاری پدرش در دست وی بود تا آنکه مرشد قلی خان استاجلو با غلبه بر علیقلی و با مساعدتهای خویش؛ قزوین را فتح نمود و در آن شهر عباس میرزا در سن ۱۸ سالگی به تخت سلطنت ایران نشست و پدر او را خلع نمودند. شاه عباس همانند بسیاری از شاهان در ابتدای کار ۱۸ نفر از سران قزلباش را به بهانه خونخواهی کشت و پس از آن مرشد فلی خان را نیز به همین سرنوشت دچار ساخت.

    معاهده صلح استانبول

    200px D8B4D8A7D987 D8B9D8A8D8A7D8B3 D8A8D8B2D8B1DAAF
    شاه عباس یکم


    ترکان عثمانی که با استفاده از آشفتگی پس از قتل حمزه میرزا به خاک ایران دست اندازی نمودند و نواحی ارزروم؛ عراق عرب؛ کردستان؛ ارمنستان؛ گرجستان؛ بخشهایی از آذربایجان و حتی لرستان و خوزستان را تحت سیطره خویش درآوردند و تا حدود نهاوند و همدان پیشروی کردند. شاه عباس که از همکاری سرداران قزلباش و مساعدت دولتهای هند و روسیه مأیوس شده بود، ناچار تن به قبول شرایط سنگین عثمانیها داد و حاضر به انعقاد قرارداد صلح شد. شاه عباس با این تاکتیک چند سالی برای تجدید قوای ایران و استراداد سرزمینهای از دست رفته مهلت بدست آورد. مذاکرات دربارهٔ انعقاد پیمان صلح سه ماه به طول انجامید و سرانجام منجر به امضای عهدنامهٔ صلح استانبول در ۲۱ مارس ۱۵۹۰ (۹۹۹ هجری قمری) گردید. به موجب این قرارداد شهر تبریز با قسمت غربی آذربایجان و ایالات ارمنستان و شکی و شیروان و گرجستان و قراباغ و قسمتی از لرستان با قلعه نهاوند در دست عثمانیها باقی ماند و مقرر شد از آن پس ایرانیان از لعن خلفای سهگانه و امالمؤمنین عایشه خودداری کنند و شاهزاده حیدر میرزا به عنوان گروگان در دربار عثمانی باقی بماند.[۱] سپس شاه عباس با استفاده از فرصت پیش آمده اوضاع آشفته ایران را سر و سامان داد.

    اصلاح سازمانهای لشکری و کشوری

    در سال ۱۰۰۰ هجری قمری پایتخت را به اصفهان منتقل کرد و ولایات شرقی را نظم و آرامش داد.
    در سال ۱۰۰۷ هجری قمری (۱۵۹۸) دو نفر از نجیبزادگان انگلیسی به نام آنتونی شرلی و رابرت شرلی به همراه بیست و پنج نفر انگلیسی دیگر از راه ونیز و حلب و بغداد به قزوین وارد شدند. برادران شرلی که در خدمت آرلآف ا*** از سرداران مقتدر انگلستان بودند، مأموریت یافتند برای جنگ با عثمانیها خود را در اختیار دولت ایران قرار دهند، ضمناً برای بازرگانان انگلیسی امتیازاتی بگیرند. هیأت مزبور از طرف دولت ایران به گرمی پذیرفته شد و شاه عباس از وجود آنان برای تجهیز و ایجاد نظم قشون ایران استفاده کرد. همچنین توسط آنها روابط ایران و ممالک اروپایی را با داشتن یک وجه مشترک و آن دشمنی با عثمانی گسترش داد.
    در مقابل قزلباشها که جز از رؤسای خودشان از هیچکس اطاعت نمیکردند، با مشورت برادران شرلی نیرویی مرکب از دههزار سواره نظام و دوازده هزار پیاده نظام از افراد گرجی و ارمنی که به دین اسلام مشرف شده بودند، تأسیس نمود و نام آنها را «شاهسون» گذاشت و فرماندهی آنرا خود به عهده گرفت.
    برادران شرلی را به کمک الله وردی خان گماشت تا توپخانه و اسلحه خانه قدرتمند بسازند.
    در عین حال شاه عباس اقداماتی برای تجدید سازمانهای کشوری به عمل آورد. وی اساس حکومت خود را بر تمرکز قرار داد؛ کلیه قوا و اختیارات از شاه ناشی میشد و مأمورین دولتی از طرف او عزل و نصب میشدند. بعد از شاه صدراعظم مهمترین شخص کشور و وظیفهٔ ادارهٔ امور سیاسی و حکومتی بود و اعتمادالدوله لقب داشت. دیوان بیگی وظیفهٔ وزیر دادگستری را به عهده داشت. واقعهنویس مأمور تحریر فرامین سلطنتی و نگهداری سوابق مکاتبات با سلاطین خارجی بود، ایشیک آقاسی ریاست تشریفات سلطنتی دربار را به عهده داشت. قورچیباشی، قوللر آقاسیباشی و تفنگچیباشی امرای ارشد ارتش بودند.

    خصوصیات و مملکتداری وی


    اقدامات در جهت آبادانی ایران


    اصفهان


    دشمنی ایران و عثمانی به نفع اصفهان تمام شد و اصفهان باید بسیار خوش بخت بوده باشد تا شاه عباس سبب خیر در آن شهر که قرنها مورد توجه نبود؛ شد. میدان نقش جهان، مسجد امام (نام پیش از انقلاب آن به مدت چند قرن مسجد شاه بوده)، عالی قاپو، بخشهایی از عمارت چهل ستون، چهارباغ، پلهای رود زاینده رود، کانال کشی آبهای کوه کوهرنگ به سمت زاینده رود از آثار نیک اوست. اگرچه نزدیک به نیم هزاره از زمان او گذشتهاست ولی هنوز اصفهان به بناهای فرهنگی و هنر عصر صفوی میبالد چنانچه که در سال ۱۴۲۸ «پایتخت فرهنگی دنیای اسلام» بود.

    مشهد

    شاه عباس همانطور که بسیاری از جهانگردان و مورخین اظهار داشتهاند فردی وطن پرست بود، برای همین و برای آنکه فرهنگ زیارت را در بین مردم قرار دهد، در سال ۱۰۰۹ پیاده عزم مشهد کرد و به دستور وی فقط ۹۹۹ کاروانسرا در آن سال و تعداد بسیار بیشتر در سالهای پس از آن احداث گردید. وی مشهد را به طور رسمی «شهر مقدس ایران» قرار داد تا آنکه مردم به زیارت امام هشتم شیعیان بروند و از رنج و مشقتهای سفر حج و سخت گیریهای حکام ولایات عثمانی دیگر خبری نباشد.

    مازندران

    دیگر سرزمین خوش وقت مازندران است؛ زیرا شاه عباس همیشه به اینکه از طرف مادری مازندرانی بود افتخار میورزید؛ مادر او از اهالی ساری - و یا به روایت برخی، از اهالی اشرف - بود. بدین سان شاه عباس در سال ۱۰۳۲ شهر اشرف (بهشهر امروزی) را به وجود آورد و عمارتهای کلاه فرنگی و بناهای زیبای عباسی را به وجود آورد و شاه که فردی گردشگر بود همیشه به آن جا برای شکار میرفت. در سال ۱۰۳۳ نیز شهر فرح آباد را احداث کرد و آن را مرکز حکومت مازندران کرد - تا پیش از آن بارفروش (بابل امروزی) مرکز مازندران بود - و برای آن شهر کوشش بسیار نهاد - که بدبختانه آن شهر و ساری در هجوم روسها در دوران پطر کبیر در آتش خاکستر شد و ساری باری دیگر مرکز ایالت مازندران گشت- شاه عباس از جاجرم در خراسان تا دشت مغان در اردبیل شاهراهی ایجاد کرد تا به وسیله آن مازندران به رونق سابق بازگردد. همچنین دیواری عظیم در نزدیکی بندر گز ایجاد کرد تا بهوسیله آن مازندران از هجوم ترکمنها در آرامش بسر برد؛ پیتر دلاواله در سفرنامه خویش از فرهنگ و تمدنی در مازندران وصف میکند که تا به آن زمان در هیچ کجای دنیا نظیر آن را ندیده بود.

    سایر نواحی ایران

    وی راهها را ایمن ساخت و همچنین برای تعمیر و احداث راههای جدید همت گماشت؛ گرجیها و ارامنه را که در جنگ گرجستان به اسارت گرفت اختیار داد تا آزادانه در فرح آباد زندگی کنند و همچنین در کنار اصفهان زمین به آنها داد و آنها شهر جلفا را ساختند؛ بندر گمبرون را در سال ۱۰۲۳ و جزیره هرمز را به سال ۱۰۳۱ از تصرف پرتغالیها خارج ساخت.

    اقدامات فرهنگی


    270px Mahmud and Ayaz and Shah Abbas I
    از راست به چپ: عیاض، سلطان محمود، شاهعباس یکم و شیخ. مینیاتوری مرقع از سده ۱۷ در موزه رضا عباسی.


    او به شعر و نقاشی و موسیقی و معماری توجه داشت؛ و به علما و هنرمندان علاقه میورزید. ملاصدرا؛ میرداماد؛ میرفندرسکی؛ شیخ بهایی و... از فاضلان عهد وی بودند. شاه عباس مردی دیندار بود و به ویژه به حضرت علی علیه السلام سخت ارادت میورزید. گویند نسبت به رعایا و زیر دستان مهربان بود. فرهنگ معماری هنوز نیز متأثر از آن دوره میباشد.

    اقدامات او در پیشبرد تجارت با دول اروپایی

    شاه عباس با خردمندی رقابتی بین مملکتهای اروپایی در سواحل خلیج فارس ایجاد کرد تا به وسیله آن دولت دیگر نتواند فرمانروای آنجا گردد و نیز به این وسیله بود که دست پرتغالیها را از بندر عباس کوتاه کرد؛ نه فقط آنتونی شرلی را با حسینعلی بیک راهی اروپا کرد که هیچ نتیجه نداد و آنتونی شرلی به فیلیپ سوم پناه برد، بلکه بعد از آن رابرت شرلی و سپس نقدعلی بیک را به نزد شاهان اروپا راهی کرد؛ همچنین او برخلاف اجداد خویش فقط با اهل تسنن دشمنی داشت ولی با مسیحیان و پیروان سایر ادیان با گرمی برخورد میکرد و آنها را در انتخاب اسلام آزاد میگذاشت و اگرچه بسیاری در زمان او اسلام آوردند دلیل بر آن نیست که با زور به این کار مبادرت میورزید.

    سختگیریهای وی

    شاه عباس اگر چه با مردم و رعایا مهربان بود ولی آنچه که معلوم است حکایت از آن دارد که فردی دقیق و سخت گیر - به ویژه در خانواده اش – بود. پدر خویش را به زندان محبوس ساخت، دو برادرش را نابینا کرد، پسرش را به ظن آنکه علیه وی شورش کند کشت، دو پسر کوچکش را نابینا کرد و پسر دوم او نیز در زمان حیات وی مرد. گویند در جنگ گرجستان، گرجیها را قتل عام کرد، و بیست هزار خانوار گرجی را به اسارت گرفت و در ظرف ۲۰ روز هفتاد هزار تن از آنان را کشت.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  16. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


صفحه 22 از 32 نخستنخست ... 12181920212223242526 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/