غمنامه
شهر
هنگامه ی طاعون پوست می اندازد
زنجره در تابستان
شیطان و آدم ، در برج هاج تنهابودن
پشت بر دیوار جدایی
تنهایی با رنج
بی تمنایی از جهان
تنها بودن نیست
این را تنها خدای می پیماید .
●
«شانیده و پریشیده»
صفت خرام «شیرین» بود
در ساز « باربد »
بریده باد سرپنجه ای که آهنگ مرگ می بَرزد
در پرده ی مخالف «خسرو».
●
برج تنهایی را قفلی بزن
که تمیمه ی لحظه های تفکر خواهد شد
هر چند از روزن بادگیر
بوی دست های آلوده ی بازاریان
سفره ی سفید سحوری را بیالاید .
●
در گنجه ی شناسنامه های غبار آلود
خش خش سرپنجه ی موشی بیدار می شود .
در سال های پیش رو
باید برخیزی و غمنامه ای از باختن ها
با تجوید واخوانی
شاید
همسایه ای که خود را همسنگ او دوست داری
از درز کرکره های کشیده
ترا با انگشت اشاره بخواند که:
- ترا همسنگ خویش دوست دارم .
●
در مدخل نماز
شک ، خود بهانه ی تذکره ست
که پیشانی بر آستان تکرار گذاری.
●
تا رامش دوباره ی شهر
بهانه ای باید جُست .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)