صفحه 21 از 22 نخستنخست ... 11171819202122 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 201 تا 210 , از مجموع 220

موضوع: ::. دفاتر اشعار فرخ تمیمی .::

  1. #201
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    گهواره کودکی
    مرغابیان سرسبز
    از ارتفاع تپه شبگیر
    پرواز می کنند
    در بارش شکسته نیزار زردپوش

    در انتهای دره ی تک، دستی
    گهواره ام را
    می جنباند.

    در آسمان گُدار ِ مغرب
    وقتی کلاغ بی جُفتی
    بر شانه های خیس افق خال می زند
    آرامش نباتی من راه می بَرَد تا
    شبهای امتحان.
    دلشورگی.
    تشویش







    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #202
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    شکسته
    سر می کشد ز کلبه ی خکستر
    این آتش
    این دود
    لب ریز می شود
    جام بنات النعش.

    در غربتی که تنهایی است
    وقتیکه او دمید
    اندوه
    زهدانِ سرنوشت جهانم شد .

    من در کدام سمت زمین باید
    سقفی برآورم
    هان
    یاران
    تیمارداران ؟


    نور و هوای من
    با من نزیست .

    در شهر خوابگرد
    ناقوس در عزای که می کوبد
    دنگ ......




    زین بانگ نابجای بدآهنگ
    گلدان شکست
    پژمرده شد کُلاله ی مریم .
    بر تکه های بارْفَتَن برق می زند
    یک قطره شبنم.







    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #203
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    رویای روز
    برف آمده است
    بر شاخ لُخت نارون پیر
    زرینه پوستِ زنجیره ای خوابست .

    در کلبه، مرد دهقان
    پای اجاق روشن
    بر پُشته های کاه لمیده ست
    و پلک های سنگینش، گاهی بر هم می افتد
    و سفر می کند دمی ،
    رویای روز را



    تا خوشه های قرمز انگور
    تا زوزه ی بلند شغالان گرسنه
    تا های مُمتد دهانِ سر پُر
    با بوی تُند و طعم گس باروت
    و کهنه های تکه تکه رنگین
    رقصنده در فضا .
    .....................
    خرگوش چالک
    اما
    گم شد



    در کوچه باغ پرچین
    و توله ی شکاری فِرزم را
    احمد، سم داد.
    باشد
    عُمری اگر بماند

    تابستان دیگر.

    برف آمده است و سقف نی آجین
    زیر فشار
    جق جق می نالد

    و حنجره های نی
    چیزی می خواند .

    و درد
    بیدار ِ خواب

    زمزمه واری را تکرار می کند :
    - از دور
    جیر جیر سوتِ زنجره می آید


    تابستان در راهست .




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #204
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بیرون
    در پشت میله های تیمارستان
    از های و هوی دختر
    گنجشک های کوچک
    آسیمه سر پریدند .

    در کوچه های شهر چراغانست .
    اینجا سکوت آبی نسیانست .

    از رنگ باران در ناودان صبح
    ای کاش چرت مرد نگهبان نمی شکست .

    رگهای خشک دختر
    رویای سینه سرخ ، ماه، عروسک را
    از سوزن سُرنگ مکیدند .

    دختر گذشت از پُل
    در چار راه شهر قدم زد
    خندید




    دندان به لب گزید
    که هیهات
    اینجا که زندانست !

    برگشت و با مدادک ِ ابرو
    بر جیوه های اینه کیفی اش نوشت :
    «بیرون
    آیینه ی شکسته ی تیمارستانست ! »




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #205
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    غمنامه
    شهر
    هنگامه ی طاعون پوست می اندازد
    زنجره در تابستان



    شیطان و آدم ، در برج هاج تنهابودن
    پشت بر دیوار جدایی
    تنهایی با رنج
    بی تمنایی از جهان
    تنها بودن نیست


    این را تنها خدای می پیماید .

    «شانیده و پریشیده»
    صفت خرام «شیرین» بود
    در ساز « باربد »
    بریده باد سرپنجه ای که آهنگ مرگ می بَرزد
    در پرده ی مخالف «خسرو».

    برج تنهایی را قفلی بزن
    که تمیمه ی لحظه های تفکر خواهد شد
    هر چند از روزن بادگیر
    بوی دست های آلوده ی بازاریان
    سفره ی سفید سحوری را بیالاید .

    در گنجه ی شناسنامه های غبار آلود
    خش خش سرپنجه ی موشی بیدار می شود .
    در سال های پیش رو
    باید برخیزی و غمنامه ای از باختن ها
    با تجوید واخوانی




    شاید
    همسایه ای که خود را همسنگ او دوست داری
    از درز کرکره های کشیده
    ترا با انگشت اشاره بخواند که:
    - ترا همسنگ خویش دوست دارم .

    در مدخل نماز
    شک ، خود بهانه ی تذکره ست
    که پیشانی بر آستان تکرار گذاری.

    تا رامش دوباره ی شهر
    بهانه ای باید جُست .



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #206
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    تشنگی
    تشنگان خفته خواب ِ آب می بینند
    کاسه های آبی لبریز
    کوزه های از عرق تب ریز
    می توانستم اگر تا صبح بیداری
    کوزه ها را در نسیم سرد بگذارم
    تشنگی را می نشستم با کلید صبرم اندر مُشت .



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #207
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    کوچ
    آسمان تا صبح باریده ست
    شهر تهران شال برفش دور گردن
    دست ها در جیب
    می لرزد



    گاه چرتش می رُباید. خواب می بیند
    خواب تابستان خرمشهر .

    روی برفِ هِرّه رد پنجه ای پیداست
    وه، خدای من، چه می بینم
    گربه ای با بچه ی بورش
    از لب بام دو سه همسایه آنسوتر
    تا نهفت ِ خلوتِ گلخانه کوچیده ست .




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #208
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    نگاه کولی
    بن بست کوچه های دستم
    با حرف های پیرزن کولی
    بیدار شد



    و روزگار کودکی من جوانه زد
    بر شاخ توت باغ همسایه .

    خط افق عقابی را پَر داد
    و سایه خرگوشی از یونجه ها گریخت
    پس با اشاره ی سبابه
    پَر وا گشود



    رنگین چتر بال ملخ ها
    تا سیلوی بلند سیمانی.

    و سرنوشت
    در قصه های مبهم کولی
    بوی خمیر سوخته می داد .
    آنگاه ، بستم
    دستم را که انتظار پیامی داشت
    و نگاه زن
    بر قفل و بر قیچی خشکید .



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #209
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بی بی طلا
    در روزهای برفی بهمن
    بَبرَک
    از پیش چشم ما همه ، گم شد.
    بی بی طلا
    پی جُفتش
    از ترکه ی قفس
    تا لاله ی چراغ دیواری
    پرواز کرد




    حجم اتاق
    آواز زرد شد .


    اردی بهشت
    از روی برف هرّه گذر کرد
    توی اتاق
    یک خرمن شکفته گل زرد باز کرد .




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #210
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    لطیف
    با خواهشم نگفتم هرگز

    وسواسی هست



    اما
    به نامت
    تُردَک

    یا آنچه ای لطیف

    می خوانندت


    یادآور معلم بیمهری بودی، کاو
    پاداش بدمشقی را ، گاهی
    یک شاخه ی بنفشه کف دستم می کاشت

    و می سپُرد :

    آبش بده که باز نخشکد !


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 21 از 22 نخستنخست ... 11171819202122 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/