صفحه 21 از 31 نخستنخست ... 11171819202122232425 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 201 تا 210 , از مجموع 306

موضوع: خواندنيهاي تاريخي ایران

  1. #201
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    ● دایره المعارف
    از این نوع می توان به کتاب «دانشنامه مشاهیر یزد» و «سال شمار تاریخ یزد» اشاره کرد. و شاید جلد سوم جامع مفیدی را نیز بتوان از این نوع دانست که البته آن را به دلیل تعلق تاریخی در مقوله کتب تاریخی بررسی کردیم. و از بررسی« سال شمار تاریخ یزد» نیز به جهت جلوگیری از اطناب و تکرار صرف نظر می کنیم.
    کتاب «دانشنامه مشاهیر یزد» مجموعه ای سه جلدی است که شرح ۵۲۰۰ نفر از مشاهیر استان یزد را در خود جای داده است. و در نگاه اول به نظر می‌رسد هیچ گونه جدا انگاری زردشتی – مسلمان در آن وجود ندارد. که البته باید این امر را در سه مرحله چگونگی انتخاب مشاهیر؛ چگونگی جمع‌آوری اطلاعات و چگونگی معرفی مشاهیر مورد مداقه قرار داد.
    خوشبختانه در ابتدای جلد اول شرح کاملی از چگونگی انتخاب، فرآهم آوردن اطلاعات و اصول استاندارد شده برای معرفی بیان شده است. در مورد شیوه انتخاب، براساس معیارهایی از جمله، تخصص، اشتهار، آثار خیر و موقوفات، تألیفات ، ذکر در کتب تذکره و رجال ، بوده است. و در مورد جمع آوری اطلاعات اقشار مختلف، توسط کارگروه‌هایی مورد مطالعه قرار گرفته‌اند . و در مورد زردشتیان، کارگروهی به مدیریت خانم اتحادیه و با همکاری آقای شهریار هیربد مأمور به جمع آوری اطلاعات مربوط به نخبگان زردشتی شده‌اند. و در نهایت در مورد چگونگی معرفی، اولا از هر گروهی از مشاهیر معرفی شده در کتاب مواردی از زردشتیان نیز می‌توان یافت، ثانیاً در معرفی، همه مشاهیر به ترتیب حروف الفبا در کتاب قرار گرفته‌اند و هیچ گونه بیگانگی از طریق تصریح به زردشتی بودن شخص در معرفی وی وجود ندارد. و فقط پس از مطالعه شرح حال افراد و براساس نام شخص می‌توان به مسلمان یا زردشتی بودن فرد پی‌برد.
    به نظر می‌رسد در این کتاب فرصت عرض اندام برای هر دو طرف دیالوگ فراهم آمده است. و شرایط لازم برای وقوع فهم متقابل مهیاست. اما با این حال این دیالوگ از دو جهت محدود شده است؛ اولاً مقتضای معرفی مشاهیر ، هیچ کدام از طرفین نمی‌توانند سئوالات انتقادی خود را از دیگری طرح کنند. دوم از آنجا که ذکر مشاهیر پیشین براساس کتب تذکره و رجال بوده است. و دیدیم که در کتب تاریخی زردشتیان مورد غفلت واقع شده‌اند، به نظر می‌رسد حتی با وجود استفاده از متون خاص زردشتیان نقصی قابل توجه در پیگیری تاریخ مشاهیر زردشتی وجود داشته باشد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. #202
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    ● نتایج تحقیق
    پیش از هر چیز از یافته‌های تحقیق چنین بر می‌آید که با گذشت زمان شرایط «دیالوگ» به عنوان «واقعه فهم» متقابل دو گروه انسانی، بین زردشتیان و مسلمانان، در متون نویسندگان یزد رو به بهبود است. به‌طوری‌که در کتب تاریخی زردشتیان اغلب نادیده گرفته شده‌اند و هیچ فرصتی برای شرکت در دیالوگ نداشته‌اند.
    در منوگرافی‌ها زردشتیان به عنوان جماعتی از شهروندان یزد پذیرفته شده‌اند اما به جای آنکه به ایشان فرصت شرکت در دیالوگ داده شود و سئوالات جدی و انتقادی ایشان از طرف مقابل طرح شود، منوگراف شخصاً نقش دو طرف دیالوگ را به عهده می گیرد. و هرگاه که از طرف زردشتیان وارد دیالوگ می شود، گفتمانی مورد پسند غیر زردشتیان اتخاذ می‌کند.
    کتابهایی که تحت عنوان دولتی – سازمانی مشخص شدند با تاکید بر گفتمان دولت- ملت از همه جماعتهای خاص شخصیت‌ زدایی می‌کنند و همه آنها را تحت عنوان اقلیت که بیش از هر چیز موجودیتی ---------- است مخاطب حقوق و تعاریف قانونی قرار می‌دهند.
    تنها کتابی که به عنوان یک کتاب دانشگاهی مورد بررسی قرار گرفت از لحاظ توجه به سئوالات و انتقادات زردشتیان گامی بسیار بلند را در جهت تحقق یک دیالوگ کامل برداشت اما از آنجا که پاسخ‌ها و سئوالات متقابل مسلمانان را نادیده گرفته است، نتوانسته به فهم کاملی از روابط متقابل این دو جماعت نایل شود.
    در نهایت کامل ترین شکل دیالوگ در متون مورد بررسی در گونه دایره المعارف مشاهده شد که مشاهیر یزد را فارغ از تعلق مذهبی ایشان معرفی کرده است.
    تغییرات فوق الذکر در گفتمان نویسندگان یزدی که به تعبیر گادامر در جهت تحقق «دیالوگ» رو به تکامل است، می تواند متاثر از عوامل متعددی باشد. اما عاملی که بیش از هر عامل دیگری، این تحقیق شایستگی طرح آن را دارد، تغییراتی است که در طول زمان در تنوع و چگونگی گونه های ادبی حاصل شده است. به این ترتیب که برای سالیان طولانی مهمترین گونه ادبی «تاریخ‌نگاری» بوده است. و البته تاریخ نگاری‌ای که به شدت در پیوند با حاکمان است. در این نوع تاریخ‌نگاری حتی شهروندان معمولی فراموش می‌شوند، چه رسد به اقلیت های مذهبی. با این حال از خصوصیات تاریخ‌نگاری منطقه‌ای، پرداختن به پیشینه عوارض محلی و وجه تسمیه های منطقه‌ای می‌باشد، نوعی پیوند تاریخ و جغرافیا. همین اقتضای تاریخ محلی باعث می‌شود که دویست سال بعد از اولین تاریخ محلی، مفیدی جلد سوم کتاب خود را که بیشترین حجم کتاب را در بر دارد به تشریح پدیده های جغرافیایی و مشاهیر شهر بپردازد.و به گونه منوگرافی و حتی دایره المعارف نزدیک شود.
    به‌طورکلی براساس یافته‌های تحقیق انتخاب بستری جغرافیایی و همزمان برای توصیف یک مجموعه شهری بیش از یک بستر تاریخی می‌تواند تنوعات را نشان دهد. چنانکه کتب تاریخی در بخش جغرافیای خود ناگزیر از اشاره به زردشتیان بودند و همچنین کتاب های منوگرافی. و البته مزیت «دانشنامه مشاهیر» نیز به علت توصیف همزمان آن است. چنانکه این کتاب نیز در مورد مشاهیر تاریخی دارای نقص دانسته شد.
    از طرف دیگر با گذشت زمان نهادهای جدید از جمله نهادهای مدرن گفتمان خود را بر گونه‌های ادبی سنتی غالب کرده‌اند. به عنوان مثال با ظهور گفتمان دولت – ملت ، تمام مذاهب یک سرزمین در این گفتمان موقعیتی برابر را پیدا می‌کنند. حال آنکه در تاریخ ایران پادشاه به شدت یک موقعیت مذهبی بوده و سالها اقتدار خود را از خلیفه و در عصر صفوی از اعتقاد «پادشاه به عنوان مراد» می‌گرفته است.
    نهاد دیگری که گفتمان قدرتمندی را در دگرگون کردن گفتمان سنتی به وجود آورد، نهاد دانشگاه است. و مهم‌ترین ویژگی گفتمانی آن بی‌طرفی علمی و فراموش کردن دیدگاه خود در شناخت دیگری است. که موجب ظهور مرثیه‌ سرایی‌هایی چون «مشروطیت در یزد» می‌شود. البته نهاد دولت در گسترش گفتمان دانشگاهی بی‌تأثیر نیست. چرا که اولا با برابر انگاشته شدن تمام مذاهب در گفتمان دولت- ملت و ثانیا با در اختیار دولت قرار گرفتن ابزار قضاوت و کنترل، گفتمان دانشگاهی با اشتراکی که در ریشه های مدرن خود با دولت دارد و به پشتوانه ابراز سر سپردگی خود به نهاد دولت می‌تواند هر موضعی را اگرچه در تعارض با گفتمان‌های سنتی، اختیار کند. و با داعیه بی‌طرفی آن را حقیقتی قطعی معرفی کند. چنانکه کتاب مشروطیت در یزد پس از ستایش غیر مستقیم دولت مقتدر به مرثیه سرایی برای زردشتیان می‌پردازد و نهادهای سنتی را تحت عنوان تعصب مذهبی باعث و بانی ظلم و ستم به زردشتیان معرفی می کند.
    در این میان یافته‌های تحقیق بهترین نمونه را «دانشنامه مشاهیر یزد» دانست که متعلق به گونه دایره المعارف است. گونه‌ای که اگرچه ضرورتا گونه‌ای مدرن نیست و شاید بتوان جلد سوم «جامع مفیدی» را سلف محلی و کتب تارخ‌ای چون «ملل و نحل» را پیشینه سنتی این سبک دانست، اما بی تردید آنچه امروزه به عنوان دایره المعارف شناخته می‌شود ، از جمله «دانشنامه مشاهیر یزد» تا حد زیادی تحت تاثیر شاخص‌های مدرنی چون برابری و اهمیت نظم و الگوهای استاندارد معرفی، می‌باشد. جالب اینکه جایگاه نهادی نویسندگان این کتاب نیز همانند گونه ادبی آن هم ریشه در نهادهای سنتی و هم ریشه در نهادهای مدرن دارد. به طوری‌که بنیاد ریحانه الرسول را می‌توان هم یک نهاد تحقیقاتی از نوع مدرن آن قلمداد کرد و هم تداوم سنت‌های محلی در چاپ و نشر کتاب را در آن دید.
    بنابراین به‌نظر می‌رسد‌ که در متون مورد بررسی چگونگی پرداختن به زردشتیان به شدت در ارتباط با جایگاه نهادی تولید کنندگان گفتمان است. و هر نهادی تحت تاثیر اصول گفتمانی خود به بازنمود واقعیت‌های اجتماعی از جمله جماعت‌های شهری می پردازد. و این اصول گفتمانی نهادها بیش ازآنکه توسط نویسنده و آگاهانه اتخاذ شده باشند، در ادبیات و جهانِ شناختی آن نهاد متراکم شده‌اند و نویسنده به عنوان عضوی از آن نهاد اغلب بطور نا‌خود‌آگاه از شناخت نهادی‌ای که در آن شرکت دارد دست به انتخاب می‌زند.
    به عنوان مثال جعفری ظهورآب قنات در محله زردشتیان را عیب می‌داند و این بیش از آنکه یک استراتژی آگاهانه در تولید گفتمان باشد، تحت تاثیر شناخت حاکم بر نهاد مذهب است که جعفری نیز به شدت تحت تاثیر این نهاد است. یا اگر در کتاب «مشروطیت در یزد» نویسنده بی‌طرفی را برخود تحمیل می کند بیش از آنکه انتخاب خود نویسنده باشد، اقتضای عضویت در نهاد دانشگاه است. در سایر موارد به ویژه کتاب‌های دولتی-سازمانی نیز می‌توان تاثیر شناخت نهادی را کم و بیش مشاهده کرد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  3. #203
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    بابک، سرباز سرزمین ِ پارس!
    بابک، سرباز سرزمین ِ پارس! افشین، افسار اسب را کشید و روی بگرداند. سپس، دو سرباز عرب را فرا خواند و گفت: (( بابک را اسب دهید، او همپای ما خواهد آمد، از ارمینه ( ارمنستان ) تا اینجا پیاده آمده است! کافیست! سردار را اسب دهید، تا ایرانی، سردار خویش را خوار نبیند)).
    سربازان شتافتند و تیزپائی راپیش خواندند، اما بابک به اسب ننشست. قافلهء اسرا و سربازان، از سوئی چشم به بابک داشتند، و سر باز زدن او از سوار شدن، وز سوی دیگر، چشم به افشین، تا او را چه تصمیم خواهد آمد؟
    نسیم صبحگاهی، خاک آذرآبادگان را می نواخت. آفتاب ملایم، چشم، به کوههای بلند سرزمین ایران، می گشود. صدای غرش شیری، ز دور دست دشت، بگوش می رسید. افشین اسبش را به خود گذاشت، پیاده شده و با لبخندی به بابک نزدیک گشت. پس وی را همچون امیری بزرگ خطاب کرد: (( سردار را چه می شود؟ آیا بناست همچون بردگان، پای پیاده داری ما را، در این دراز سفر؟ )). سپس، با کنایه ای شیطنت آمیز گفت: ((سفر مرگ، هر چه کوته تر، خوش تر! خلیفه بیقرار است، پس بشتاب!)).
    بابک، نگاهش را به صف اسرا دوخت. لختی سکوت کرد، سپس با صدائی بلند، آنچنان که همه بشنوند، گفت، ((سنت سردار ایرانی نیست، که سواره به اسارت رود، در آن حال که یارانش، پای در خار دارند و پیاده‌اند!)).
    افشین به فکر شد! سردار ایرانی؟...، پس در آنگاه که پابپای بابک، پیاده راه افتاد، بابک را گفت: ((دیری ست این سرزمین را سرداری نبوده است، البته جز تو! و بعید دانم که کمر راست گرداند، این شکسته سمند تند پای شرق)).
    بابک لبخندی زده، پاسخ داد:
    (( آری، کمر راست نگرداند، تا چون تو خائنینی، در رکاب خلیفهء عرب، شمشیر می زنند!)).
    افشین را این سخن، سخت آمد. پس نگاه خشمگین اش را به سیمای کشیده و پرموی بابک دوخت و گفت: ((بسیار جالب است، جالب است که پدر بزرگت، ابومسلم خراسانی، به عرب خلافت می بخشد، و تو، مرا که تنها، راه پدران تو را ادامه دهم، خائن می خوانی! این چه رسم است روزگار را، که فرزندان حافظ میهن را، متهم به خیانت کند و خونریزان ناآرامی چون ترا، فدائی میهن؟)). ....
    روز، بلند می شد. آفتاب، مهر می پراکند. خاک به هوا خاسته، موج می داشت ز زیر سم اسبان سواران خلیفه و گامهای خسته اسرای پیاده. راه، دراز می نمود و افق ناپیدا.
    افشین، مشک آب، از زین اسب گرفته، اسیر خویش را سیراب کرده، پاسخ را به انتظار نشست. پس! بابک، خیسی لبان را با آستین چرمین زدود. سپاس گفت افشین را از برای آب. آنگاه سخن سرائید چنین که: (( آری، تو راست می گوئی. پدربزرگ من، قدرت، به عرب واگذاشت! چراکه فرزند ایمان نسنجیده‌ی خویش بود. او بر این تصور بود که جانشینان از خاندان پیامبرند، پس به عدالت نشینند و ظلم را نگزینند. غافل از این که فرزندان هاشم و عباس، فرزندان قاتلان سرداران بزرگ سرزمین اجدادی وی، ایران عزیز هستند. او ندانست که این سلسله‌ی فاسد، پیامبر را بهانه دارند، از برای قدرت. پس هر گاه، قدرت به کف آرند، همچون بنی‌امیه‌اند و همچون تخمه ای از نژاد و تیره‌ی سعد ابن ابی وقاص، که خون زن و فرزند ایرانی، جوی روان ساخت، از برای آبادی صحرای عرب!...
    و اما تو ای افشین، تو راه پدران من و پدران خویش نمی روی! پدران ما، در راه عدالت و آزادی میهن از ظلم و اسارت، شمشیر زدند، اما تو در بقای اسارت میهن خویش، تیغ از نیام کشیده ای، هیچ اندیشیده ای، آیندگان چگونه یادت کنند، اینگونه که دشمن ِ دشمنان میهن را، به اسارت گرفته، و به قتلگاه می سپاری؟)). افشین بر جای ایستاد. پس، شولای خویش، باز نموده، بردست گرفت و چنین پاسخ داد: ((بابک! تو خطا رفتی. تو، نه راه پدران رفتی و نه فکر ایشان را پاس داشتی. پدران تو اسلام آوردند، تاخلق بیاساید، و تازیان، بیش از این، خون نریزند و ویران نسازند. تو اگر خلف بودی هم ایشان را، به دین بهی نچسبیدی و اعتقاد کهن رها بکردی و همچون من، در اندیشه‌ی صلح و آرامش خلق و آبادی سرزمین نیاکان بودی! اما افسوس، افسوس که توعزم کردی به جوی بازگردانی آب رفته را، و خلق را، اعتقاد منسوخ فراخواندی و بنای بر دشمنی و خشونت بگذاشتی، آن‌چنان که از خراسان تا اسپهان و از مازندران تا آذرآبادگان، بذر کین گسترده است کنون، و آبادی هاست ویران. آری، آن کس که بذر کین کارد، البته جز ویرانی ندرود! حال خود قیاس کن که تو فرزند راستین این سرزمینی، یا من که به قیمت خواری خویش، سرزمینی را زنده و پایدار خواهم؟!)).
    بابک را، چهره چون خورشید درخشید، و از چشمان، خشم شعله کشید: ((هان! چه می پنداری ای‌ کوچک‌مرد؟! ایرانی، هرگز ننگ به هر قیمتی زیستن را نخواسته است، که اگر چنین بود، از کشته اش، پشته نمی شد، تاریخ درازی را، که به پاسداشت این سرزمین، سپری گشته است. بگذار دریای پارس را، خون به جای آب، موج به موج بکوبد، و کوه‌های سر به فلک کشیده را، استخوان فرزندان این خاک، رفیع تر گرداند و جز درخت خشم نروید، جنگل‌های انبوه شیرگاه مازندران را، و خورشید بسوزاند کویر تشنه خراسان بزرگ، شعله گاه و کشتزار ِ عشق را، اما نیالاید به ننگ اسارت و باقی به بقای وطن فروشانی که، البته میهن نیز، برای ایشان، جز تکه استخوانی از قدرت، همچون سگان نیست!
    ((ما را زمین سوخته، به ز آبروی رفته، بیدار شو ای به جادوی ِ افیون عرب، خفته! ترکان خونخوار، به دروازه‌ی میهن در انتظارند، تا تکه تکه گردانند به نفرت و خشم، زادگاه ترا، وزان سوی، تازیان، به ذلت برند و کنیزی، زنان و دختران ترا، ... اینگاه، که ما راست عزم دفاع از خانه و کاشانه، ترا این چه حقارت است، که دست بسته خواهی، دلیر مردان ِ این سرای ِ باستان را؟)).
    افشین، افسار اسب را رها ساخت. دست بر کمر نهاد و چشم، در چشم بابک دوخت. کاروان از حرکت باز ایستاد. نگاه‌ها بر دو سردار جنگجو، دوخته شده بود. نفس‌ها در سینه حبس بود. کس نمی دانست، بین آندو، چه گذشته است؟ جز پیشکار افشین که شاهد و ناظر بود، دیگران را، ازین نبرد ِ کلامی، کلامی آگاه نبود...
    لب‌های افشین، از خشم می لرزید. پس عرق از پیشانی زدود و در حالی که انگشت بسوی بابک نشانه داشت، سخن بر آمد که: (( هیچ ات گناه نیست! بگوی، بگوی که خورشیدت، در غروب آشیانه دارد، و صد البته از یأس است که می غری! اما می خواهم بدانم، آنگاه که بر دار می شوی نیز، اینگونه آواز دلاوری خواهی خواند یا ... .
    بابک سخن او را قطع کرد و گفت: (( یا چه؟ یا چون زنان ِ شوی ز کف داده، به شیون خواهم نشست؟ هرگز! هرگز! افشین! تو و اربابانت، هرگز زانو زدن یک سرباز سرزمین پارس را، به چشم نخواهید دید! ... و اما تو... و اما تو ای وطن فروش! مطمئن باش که هیچ اربابی، نوکر خائن را گرامی نخواهد داشت، دیر یا زود، تو نیز چوب ساده لوحی خویش را، خواهی خورد...)). ...
    به فاصله‌ی نچندان درازی پس از مرگ بابک، افشین نیز بفرمان خلیفه، بر دار شد، تا عبرت آید وطن فروشان را، شاید!!!
    گرفته از روشنگری
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  4. #204
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    تاریخچه افسران نظمیه
    تاریخچه افسران نظمیه ▪ کنت دمونت فورت:
    کنت در پی درخواست ناصر الدین شاه از دولت اطریش به عنوان کارشناس امور پلیس به امنیت شهری به ایران آمد و پس از بررسی اعلام کرد که با ۴۰۰ پلیس پیاده و ۶۰ پلیس سواره می تواند امنیت تهران را تأمین نماید و پس از تدارک مقدمات کار روز ۱۶ ذیقعده سال ۱۲۹۵ هجری قمری اولین تابلوی شهربانی تهران نصب گردید که عبارت بود از (اداره جلیله پلیس دار الخلافه و احتسابیه) و به این ترتیب تهران برای نخستین بار دارای پلیس شد. کنت برای حفظ نظم و امنیت تهران مقرراتی وضع کرد که به کتابچه قانون کنت معروف گردید. چندی بعد اداره پلیس تهران به صورت وزارت نظمیه در آمد و چهره تازه ای به خود گرفت و دارای سازمان منظم و ادارات ثابتی شد وی بر مبنای مقررات مصوبه با شدت و قدرت کامل در حفظ امنیت شهر می کوشید و در برابر خلاف کاران فوق العاده سختگیری نشان می داد او همچنین ترتیبات منظم و مقررات تازه ای برای زندان و زندانیان وضع و به مورد اجرا گذاشت. کنت از سال ۱۲۹۵ تا سال ۱۳۰۹ هجری قمری در انجام وظایف خود کوشید و سرانجام بر اثر دسیسه و تحریک درباریان و به ویژه کامران میرزا فرزند شاه و حاکم تهران از سمت خود معزول گردید.
    سید عبدالله خان نظام السلطنه وی در سال ۱۳۰۹ که کنت دمونت فورت از سمت وزارت نظمیه معزول شد، رئیس نظمیه تهران شد دکتر فوریه پزشک مخصوص ناصرالدین شاه در باره وی می نویسد (ابوتراب خان به من گفت رئیس تازه پلیس ، سید عبدا... برادر میزرا عیسی وزیر ناب الحکومه تهران این مقام را که تیول نایب السلطنه است از او به ماهی هزار تومان اجاره کرده و انصاف این است که این مبلغ برای چنین مقامی بسیار کم است) در کتاب (شرح حال رجال ایران ) آمده است ( ریاست شهربانی یا وزارت انتظام السلطنه بیش از ۷ ماه طول نکشید و به جای او میرزا ابوتراب خان نوری که قبلاً معاون کنت دمونت فورد بود به سمت وزیر نظمیه تعیین شد) میرزا ابو تراب خان نظم الدوله نظام الدوله در زمان تصدی کنت دمونت فورت معاونت نظمیه را به عهده داشت وی زبان فرانسه را به خوبی می دانست و مطالعات زیادی در امور ---------- و اجتماعی کشورهای اروپایی نموده بود. میرزا ابوتراب پس از شروع خیلی سعی نمود که با استفاده از معلومات کنت بتواند تشکیلات اساسی و برای نظمیه بنهاند و وضع نظم و انتظام را از آن حالت هرج و مرج رهایی بخشد ولیکن موفقیتی بدست نیارود . نظم الدوله تا زمان مظفر الدین شاه در ریاست نظمیه باقی بود و بازپرسی از میرزا رضای کرمانی (قاتل ناصر الدین شاه) بوسیله او صورت گرفت. میرزا عیسی خان وزیر بعد از نظم الدوله، میرزا عیسی خان وزیر رئیس نظمیه شد و بر یک عده ای افسران ارشد و رصد باشی و داروغه و سایر عواملی که آسایش و امنیت شهر را تأمین و با متخلفین در مبارزه بودند ریاست داشت. گفته شده وی وظایف خود را به دقت انجام می داد و در اجرای دستورات مقامات بالا بسیار جدی بود.وی در سال ۱۲۸۸ شمسی در وبای اولی که در تهران شیوع یافت بدرود حیات گفت.
    کریم خان مختار السلطنه پس از درگذشت میرزا عیسی خان وزیر، کریم خان مختارالسلطنه به سمت «وزیر نظمیه» منسوب گردید و شروع به اصلاحات این دستگاه کرد. مختارالسلطنه نظمیه را به صورت سازمان منظم و صحیحی در آورده و دو اثر مربوطه را تشکیل و شهر تهران را به چهار ناحیه (کمیساریا) تقسیم نمود و آمار جمعیت تهران را که در آن تاریخ ۱۶۰۰۰۰ نفر بود با نقشه محلات پایتخت و تعداد خانه ها و دکاکین و کلیه ابنیه تهیه و آماده ساخت. وی علاوه بر این واحدی به نام ژاندارمری که تا آن زمان اسمی از آن برده نمی شد ترتیب داد و با تصویب دولت وقت هنگهای افشار ـ بکشلو ـ فیروزکوه و تهران و سوادکوه را تحت فرماندهی خود گرفت و چون فرد کاردانی بود اداره بلدیه را به عهده گرفت و چندی نگذشت حکومت تهران را هم به او واگذار کردند و بدین ترتیب کلیه امور انتظامی و حل مسائل حقوقی و کیفری به عهده او گذاشته شد. وی دو بار به حکومت تهران و ریاست نظمیه منصوب شد. معاون الدوله محمد ابراهیم خان معاون الدوله پسر فخر خان امین الدوله کاشانی پس از مختارالسلطنه به وزارت نظمیه و احتسابیه منصوب شد . وی قبل از ریاست نظمیه در مسئولیتهای نظیر وزارت تجارت ، معاونت وزارت عدلیه، کارگزار آذربایجان، کنسول و کارپرداز اول دولت ایران در قفقاز و ... داشت و در اواسط ۱۳۱۴ هجری قمری به ریاست نظمیه منصوب و در اوایل سال ۱۳۱۶ هـ .ق از این سمت استعفاء داد.
    گفته شده وی فرد کارآمدی بود که بعدها به سمت وزارت امور خارجه انتخاب شد. ظاهراً معاون الدوله اولین فرد غیر نظامی است که به سمت وزارت نظمیه منصوب شده است. آقابالا خان(سردار افخم) آقابالا خان صاحب لقبهای معین نظام ، وکیل الدوله و سردار افخم است. وی ابتدا سرتیپ فوج کامران میرزا بود که در سال ۱۳۰۳ هـ . ق لقب صارم السلطنه درخواست کرد لاکن در جمادی الثانی سنه ۱۳۰۴ به درجه میر پنجی ارتقاء یافته و به معین نظام ملقب گردید .
    گفته شده وی در سال ۱۳۲۷ هجری قمری پس از برکناری از ریاست نظمیه درحالی که حکومت گیلان را بر عهده داشت در شهر رشت به دست مشروطه طلبان و آزادی خواهان کشته شد. آقابالاخان مورد لطف خواص کامران میرزای نایب السلطنه پسر ناصر الدین شاه و پدر زن محمد علی شاه بود . فتح ا... سعید السلطنه فتح ا... سعید السلطنه فرزند میرزا رفیع نظام العلماء تبریزی در سال ۱۲۸۸ قمری در تبریز متولد شد. در دوران سلطنت مظفر الدین شاه مدتی رئیس فوج توپچی مقدم مراغه و سپس رئیس فوج پیاده نه خوی شد . در سال ۱۳۱۳ هجری قمری مدتی معاون استانداری فارس بود و در سال ۱۳۱۵ قمری به پیشکاری حکومت تهران منصوب شد .
    در سال ۱۳۲۲ قمری عهده دار ریاست نظمیه تهران بود و در سال ۱۳۲۴ قمری به حکومت بوشهر رسید. در سال ۱۳۲۵ قمری در زمان نخست وزیری ابوالقاسم ناصر الملک رئیس نظمیه تهران شد. انتصاب وی به ریاست مقارن با وضع بسیار آشفته کشور بود و مشروطه طلبان و آزادی خواهان از یک طرف و طرفداران استبداد از طرف دیگر صف آرایی نموده و اوضاع ---------- کشور به شدت مخشوش بود. در چنین وضعیتی نه تشکیلات نظمیه و نه رئیس نظمیه هیچ یک نمی توانستند عامل مؤثری در استقرار نظم و امنیت عمومی باشند. اعظم السلطنه وزارت نظمیه اعظم السلطنه در تهران مصادف بود با شورشهای پیاپی مردم (در آستانه پیروزی مشروطه طلبان) که دیوانه خانه عدلیه می خواستند تحصن کسبه و دانش آموزان مدرسه دارالفنون در سفارت انگلیس و مهاجر علماء از تهران و ترور میرزا علی اصغر خان اتابک و عزل عین الدوله و صدارت میرزا نصرا... خان مشیرالدوله و صدور فرمان مشروطیت ، گفته شده وی از امور انتظامی اصلاً اطلاع نداشت .
    از وقایع مهم دوره ریاست اعظم السلطنه ترور امین السلطان و واقع معروف به توپخانه است. معتضد دیوان معتضد دیوان روز بیست وهشتم ذیقعده ۱۳۲۵ هجری قمری به دستور محمد علی شاه به وزارت نظمیه تهران منصوب شد از وقایع مهم عهد و زمان وزارت معتضد دیوان وکیل واقعه تکیه دولت و دیگری واقعه پرتاب نارنجک به سوی اتومبیل محمد علی شاه، شش نفر مقتول و عده ای مجروح می شوند معتضد دیوان ۳ نفر از جمله حیدر خان عمواوقلی را به اتهام ساختن ------ دستگیر می نماید و همچنین اقدام به علت اعتراضاتی که به عمل آمد باعث عزل معتضد دیوان گشت.
    عبدل الحسین خان (سردار سالارالمک گروسی) از دوران ریاست نظمیه عبدل الحسین خان (سردار سالارالمک گروسی ) حسن علی خان امیر نظم و کارهای وی در نظمیه اطلاع چندانی در دست نیست. گفته شده چون دوره کشمکش بین محمد علی شاه و مشروطه طلبان پیش آمد شاه یکی از خاصان خود یعنی (رضا بالا) را به ریاست نظمیه گماشت. رضا بالا وی آخرین رئیس نظمیه دوران استبداد صغیر (زمان محمد علی شاه) می باشد وی از ایادی محمد علی شاه بود و موظف بود که آزادی خواهان و مشروطه طلبان را تحت فشار و شکنجه قرار دهد ولی چون محمد علی شاه از سلطنت خلع شد و قوای مجاهدین در سال ۱۳۰۷ هجری قمری وارد تهران شدند رضا بالا ناچار پست خود را ترک گفت .
    یپرم خان اولین رئیس نظمیه تهران در عصر مشروطیت از ارامه قرباق گنچه و از اعضای مرموز حزب ارتجاعی داشناکستیون بود و در ایران تشکیلات داشناک را به وجود آورد او به ظاهر داعیه آزادی خواهی داشت و با عواملی که داشت خود را شبه انقلابی نشان می داد و به هنگام حمله به تهران فرماندهی گروهی از داشناکها را به عهده گرفتن و بعد از سقوط محمد علی میرزا و فتح تهران توسط مجاهدین به ریاست نظمیه تهران برگزیده شد. یپرم خان پلیس های سوار مخصوص گشت شبانه در شهر و دسته جات پیاده پلیس برای مراقبت از نقاط مهم پایتخت به وجود آورد و کلانتری ها را ازخانه کدخدا به مرکز مشخصی به نام کمیساریا انتقال داد و اداره ای به اسم اداره تحقیق که معادل اداره اطلاعات بود تأسیس کرد و عمارت و میدان توپخانه را به محل جدید نظمیه اختصاص داد . روی هم رفته اقدامات وی در زمینه سرو سامان بخشیدن به نظمیه تهران قابل توجه بود . نظم بخشی و سازمان دهی از ویژگی های یپرم است .
    یپرم خان یک بار از ریاست نظمیه استعفاء کرد . ولی پس از شکست دادن سالارالدوله به ریاست نظمیه منصوب شد و بعدها در جنگ با سالارالدوله در هشت فرسنگی همدان از پای درآمد گفتنی است یپرم خان بودجه پرسنلی کارکنان نظمیه را از محل درآمد با ندرول مشروبات و تریاک و عوارض قیان تصویب و تأمین نمود و درجه داران نظمیه را به این صورت تأمین کرد. رصد باشی، یوزباشی، کمیسر، سرکمیسر، کلانتر. مظفر اعلم وی یکی از معاونین یپرم خان بود . از کارهای یپرم خان در زمان ریاستش بر نظمیه تشکیل پلیس سوار بود که آن را به مظفر خان اعلم داده بود و برای آنکه بین پلیس سوار و پلیس عادی تفاوتی باشد این گروه را ژاندارم نامید این ژاندارم ها وظایف ژاندارمهای بعدی را که حفظ امنیت در راه ها و روستاها باشد نداشتند و به منزله کلانتری‌سوار سالهای بعد بودند .
    پس از استعفای یپرم خان از ریاست نظمیه (دوره اول) مظفر اعلم به ریاست نظمیه برگزیده شد و چون یپرم بازگشت اعلم به ارتش منتقل گردید در زمان ریاست نظمیه اعلم حادثه قتل صنیع الدوله اتفاق افتاد و هر چند قاتلین به وسیله شهربانی دستگیر شدند ولی سفارت روسیه مداخله کرده آنها را از نظمیه ایران گرفت و برای محاکمه و مجازات به روسیه فرستاد. سردار نظام(سردار شوکت) وی از فارغ التحصیلان دارالفنون و از مشروطه خواهان به شمار می رفت و در زمان استبداد صغیر فراری و مخفی بود . او نخستین کسی است که به باسواد کردن افراد پلیس توجه کرد و معتقد بود که پلیس باید آموزش کافی ببیند لذا آموزشگاه هایی برای تربیت افسران تشکیل داد ولی ریاست او زود گذر بود. قاسم پوروالی قاسم پوروالی یا قاسم والی، فرزند علی خان در سال ۱۲۷۱ خورشیدی متولد شد وی تحصیل کرده فرانسه بود و در سال ۱۲۹۱ خورشیدی به ریاست کل نظمیه و درجه سرداری رسید و ملقب به سردار همایون گردید. در دوران ریاست کوتاه وی هیچ تحولی در نظمیه روی نداد تا اینکه سوئدی ها کار نظمیه را بدست گرفتند . قاسم پوروالی سپس به حکومت تهران ، ریاست بریگاد مرکزی ،کفالت وزارت جنگ، ریاست تفتیش قشون، حکومت اراک و در سال ۱۲۹۹ خورشیدی به ریاست دیوزیون قزاق منصوب شد . گفته شده بیشتر سمت هایی که به پوروالی داده شد به اشاره و پشتیبانی بیگانگان بود .
    سرهنگ وسته(اهل سوئد) در پی موفقت مجلس دوره دوم با استخدام مستشاران خارجی وسته اهل سوئد با درجه سرهنگی به ریاست نظمیه تهران رسید وی در اولین گام حدود ۶۰ تن افسران شاغل را در نظمیه را اخراج نمود و در گام بعدی پس از پاکسازی نظمیه و بررسی موفقیت به آموزش افسران و افراد پلیس همت گمارد. وستداهل تعدادی از افراد نظمیه را رای اخد تعلیمات به پادگاه های باغشاه و یوسف گسیل داشت و قزوین بر این نقطه دو آموزشگاه اختصاصی پلیس دایر کرد. یکی از این آموزشگاهها به آژان ها (افراد پلیس را آژان می گفتند) سواد خواندن و نوشتن زبان فارسی و شیوه کار پلیس انتظامی را یاد می داد و دیگری که به مدرسه آسپیرانی موسوم بود افراد پلیس را در رشته های آگاهی و کشف جرایم و کارآگاهی تغییر مجرمین ---------- تعلیم می داد. وستداهل به همراه مشاوران خود تهران را از نظر انتظامی به ده ناحیه تقسیم بندی و در هر ناحیه یک کلانتری که آن روزها کمیساریا خوانده می شد تأسیس نمود . شهربانی وستداهل نقش عمده در دستگیری اعضاء کمیته مجازات بر عهده داشت. وستداهل و هیئت سوئدی همراه وی در پی به قدرت رسیدن رضا خان با دسائس وی از کار برکنار شدند
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  5. #205
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    تیمور لنگ و قتل عام مردم اصفهان


    تیمور لنگ و قتل عام مردم اصفهان در۷۹۰ه.ق ۲۷ اوت ۱۳۸۷ میلادی تیمور لنگ اصفهان را فتح کرد ولی به سبب آنکه عده ای از مردم اصفهان بر ضد او شورش کردند و مامورین وصول باج را کشتند، دستور قتل عام مردم را صادر کرد. مورخین نوشته اند که هفتاد هزار نفر از مردم کشته شدند و از سرهای آنها مناره های زیادی ساخت. تیمور تا نوامبر ۱۳۸۷ میلادی آذرماه به مدت سه ماه در اصفهان باقی ماند و سپس در دسامبر ۱۳۸۷ به سمت شیراز رهسپار شد تا سلسله آل مظفر را از میان بردارد.
    حال ببینیم که تیمور که بود و چه کرد و با چه بهانه و انگیزه ای در اصفهان قتل عام به راه انداخت و چگونه رخت از این جهان بربست. «تیمور» Timur را ایرانیان به سبب لنگی پای چپش، تیمورلنگ می خوانند اروپائیان به او «تامرلان» می گویند. تیمور فرزند «ترغای» از قوم تاتار بود که آن قوم نیز شاخه ای از مغولان آسیای مرکزی بودند. تیمور به زبان مردم آسیای مرکزی به معنی «آهن» است. او در ۸ آوریل ۱۳۳۵ میلادی در شهر «کش» شهر سبز کنونی در جنوب سمرقند بر سر راه این شهر و بلخ به دنیا آمد. طایفه ای که تیمور متعلق به آن بود «برلاس» نام داشت.
    ابن عربشاه مورخ معروف در کتاب «عجایب المقدور» می نویسد: تیمور در نوجوانی وقتی که مشغول دزدیدن گوسفندی بود، پایش مجروح شد و چون به خوبی نمی توانست راه برود به تیمورلنگ معروف شد. تیمور در جوانی به حکومت «کش» نائل شد و به تدریج بر همه ماوراءالنهر چیره شد و شهر سمرقند را پایتخت خود قرار داد. تیمور وقتی بر ماوراءالنهر غلبه کرد متوجه ایران شد. او از ۱۳۸۱ میلادی ۷۸۳ ه ق حمله به شهرهای خراسان را آغاز کرد و تا ۱۸ فوریه ۱۴۰۵ که در شهر اترار در محل فاراب قدیم به سرماخوردگی شدید و افراط در شرب خمر، جان به جان آفرین تسلیم کرد. بخش عظیمی از جهان که مدت ۲۵ سال در اضطراب و ترس بود نجات یافت. مورخان جهان از تولد تا مرگ او برایش افسانه هایی نیز ساخته اند.
    ابن عربشاه مورخی که درباره دوره تیمور قلمفرسایی کرده است در کتاب عجایب المقدور می نویسد: «در شب تولد او جسمی مانند شهاب سنگ از هوا بر زمین خورد و در نتیجه شراره هایی از آن بر هوا خاست و باز می گوید که موقع تولد دستش خون آلود بود. خون آلود بودن دست را برای چنگیز نیز گفته اند.» در زمان تولد او طاعون مرگ سیاه اکثر نقاط اروپا و بخشی از آسیا را فرا گرفت به طوری که مورخین نوشته اند، نیمی از مردم انگلستان به کام مرگ فرو رفتند و دو سوم دانشجویان دانشگاه آکسفورد نیز طعمه طاعون شدند. تیمور وقتی که به قصد کشورگشایی به ایران و ممالکت مجاور حمله برد، کمتر از طاعون نبود. «گیبون» (Gibbon) مورخ انگلیسی می گوید که: «او تازیانه عبرت خدایی بر مخلوق زمین بود. نه بانی خیر بود و نه مرهم جراحات آنها.» سر جان ملکم گفته است که تیمور از بزرگ ترین جنگاوران عالم ولی از بدترین پادشاهان روزگار بود. او از ماوراءالنهر جنگ و غارت را آغاز کرد و تمام خراسان، سیستان، هند و به خاک ایران از شمال تا جنوب شام، آسیای صغیر، غرب ایران و بالاخره هر جایی که انسانی زندگی می کرد به ضرب شمشیر گرفت و ساختن کله مناره از ابداعات او است. هارولد لمب نویسنده کتاب تیمورلنگ می نویسد: موقع محاصره هر شهری در روز اول پرچم سفیدی جلو سراپرده خود برمی افراشت و این علامت آن بود که اگر مردم شهر تسلیم شوند، آزاری نمی بینند. در روز دوم پرچم سرخ می شد و این علامت آن بود که اگر شهر تسلیم شود فقط سرداران آن شهر مجازات می شوند. در روز سوم پرچم سیاه می شد به این معنی که تمام اهل شهر باید بمیرند. ولی در مورد هرات خلف وعده کرد و در مرحله دوم که پرچم قرمز را برافراشته بود به شهر حمله برد و ضمن کشتار همه مردم، آن را ویران ساخت. اگر شکوه و جلال تیمور را می خواهیم بدانیم باید سفرنامه «کلاویخو»Clavigo سفیر اسپانیا در دربار تیمور را مطالعه کنیم تا به اخلاق و روش زندگی او آگاه شویم. کلاویخو در هشت سپتامبر ۱۴۰۳ تیمور را در چادر سلطنتی ویژه در سمرقند ملاقات کرد. تیمور به سبب آنکه از نسل صحرانوردان بود با آنکه قصر باشکوه شاهی در سمرقند داشت درون یک چادر به سبک ایلی زندگی می کرد که شکوه و جلال و عظمت و زیبایی آن از یک قصر سلطنتی بیشتر بود.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  6. #206
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    اخلاق و روش زندگی امیرتیمور
    تمام مورخین و سفرنامه نویسان، هارولد لمب و کلاویخو و سایرین در این نکته متفق القول هستند که تیمور همه جا را غارت می کرد تا بتواند سمرقند را چون یک شهر رویایی بسازد.
    ثروت امیرتیمور از طلا و نقره و سنگ های قیمتی و جواهرات، آن قدر زیاد بود که می توانستند سطح زمین را با سکه طلا فرش کنند و هر روز هزار مثقال طلا خرج آشپزخانه و شربت خانه خصوصی او بود. بی رحم تر از این مرد در جهان یافت نمی شد و اگر مقابل چشم او صد هزار مرد و زن و کودک را سر می بریدند کوچک ترین تاثیری در او نمی کرد. او چون می خواست در یک جامعه اسلامی مورد توجه مردم و علما و دراویش قرار گیرد، خیلی به دینداری تظاهر می کرد. اما در خفا شراب می خورد. تیمور به رسم ایلیاتی درون چادر و یا اگر هم در قصر سلطنتی بود روی زمین غذا می خورد. چون از نسل صحراگردان آسیای مرکزی بود غذای او اکثرا کباب گوشت کره اسب بود. او برای ساختن سمرقند و قصرها و مساجد آن از تمام شهرهای ایران هنرمندان و صنعتگران را به آنجا برد. وقتی می خواست شهر زادگاه خویش کش را تجدید بنا کند دو تن از معماران که به او قول داده بودند که در موقع معینی ساختمانی را تمام خواهند کرد، موفق نشدند آن دو را گردن زد. در اداره کشور و انتصاب فرماندهان ویژگی هایی داشت که خوی وحشیگری او را نمایان می ساخت. کسی را به فرماندهی سپاه انتخاب می کرد که از نظر منش و شخصیت سنگدل تر، بدخوتر و بی رحم تر و فرومایه تر باشد.
    در سخن گفتن از لغات فارسی، ترکی و مغولی استفاده می کرد. به مجرد اینکه درباره کسی قضاوت می کرد اگر بمیرد بهتر است ملازمان او در کشتن آن فرد بیچاره اقدام می کردند. در ۱۹۴۱ همزمان با حمله هیتلر به شوروی که نزد روس ها به جنگ میهنی مشهور شد، خاورشناسان شوروی قبر تیمور را شکافتند تا ببینند که از روی شکل جمجمه اش مجسمه او را بسازند. بعد از ۵۷۵ سال اسکلت او سالم بود و پای چپش کوتاه تر از پای راستش بود و روی جمجمه اش هنوز مقداری از ریش او که حنایی رنگ بود وجود داشت. او طی سه حمله همه ایران را تسخیر کرد. ادوارد براون در تاریخ ادبیات خود وقتی از دوره تیموریان صحبت می کند از اعمال سبعانه او چند فقره را ذکر کرد که از آن جمله است «قتل عام مردم سیستان در ۷۸۵ ه ۱۳۸۳ م که در آن واقعه دو هزار نفر را زنده زنده درون جرز دیوار گذاشتند. در دهلی صد هزار اسیر هندی را سربرید ۸۰۱ ه دسامبر۱۳۹۸ و نیز زنده به گور کردن چهار هزار نفر ارمنی در ۸۰۳ ه ۱۴۰۰ م و دیگر بر پا کردن بیست کله مناره در همان سال نزدیک حلب و دمشق و دیگر قتل عام سکنه اصفهان در ۷۸۹ ه اوت ۱۳۸۷و اینها اندکی از بسیار حوادث خونین است که در آن بی اعتنایی او را به جان ابنای نوع انسانی نشان می دهد.»
    از مورخین دوره تیموری شرف الدین علی یزدی صاحب ظفرنامه در نوشتن تاریخ تیمور چاپلوسی را به حداکثر رسانید با تمام چاپلوسی هایی که از تیمور کرده نتوانسته است که قتل عام ها و کله مناره های امیرتیمور را ناگفته بگذارد و آن قدر حیا و ملاحظه نداشته که او را از طرف خداوند موید و منصور هم می شمارد. ولی حقایق را سرجان ملکم در کتاب تاریخ ایران این گونه می گوید: با هفتصد هزار نفر لشکر که او را می پرستیدند، اعتنایی به خیالات سایر طبقات مردم نداشت. مقصود او بلندی نام و فتح بلاد بود و به جهت تحصیل اسباب این دو مطلب پروا نداشت که ملکی با خاک یکسان شود یا خلقی با تیغ بی جان شود. او جبار و متکبر و ظالم بود. حیات و عافیت جمیع افراد بشر را در مقابل ترقی و استیفای خواهش خود به پر کاهی نمی سنجید.
    وقتی که لرستان را در ۱۳۸۵ م ۷۸۷ ه ق فتح کرد مبارزینی را که در خرم آباد و بروجرد در برابر او مقاومت کرده بودند زنده از پرتگاه های بلند به درون دره ها پرتاب کرد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  7. #207
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    ● قتل عام مردم اصفهان
    شهر اصفهان از نظر آبادی و صنعت و هنر در مرکز فلات ایران برای کلیه کسانی که به ایران هجوم می آوردند مورد توجه بود. تیمور دنبال بهانه ای بود که اصفهان را فتح کند.
    تیمور زمانی که در خراسان بود دچار یک نوع بیماری شد که پزشکان تشخیص دادند که این بیماری در نتیجه گرمی مزاج است و تنها آبلیموی شیراز است که رفع این بیماری را می کند. تیمور از این جهت نامه ای به شاه منصور از آل مظفر فرستاد و از او درخواست کرد که چندین ظرف بزرگ آبلیموی شیراز به سرعت به خراسان بفرستد. شاه منصور در جواب تیمور نوشت: «من دکان عطاری ندارم که تو مرا تحقیر می کنی و خیال می کنی که از نسل چنگیز هستی و من برای تو آبلیمو بفرستم. این کار خیال باطلی است. اگر هم آبلیموفروش بودم برای تو نمی فرستادم.» در آن زمان آل مظفر بر کرمان، شیراز، اصفهان و خوزستان فرمانروا بودند و مرکز حکومت آنان شیراز بود. حاکم اصفهان عموی سلطان زین العابدین پادشاه مظفر بود و نظر داشت که اگر تیمور به اصفهان حمله کند ما باید دروازه های شهر را روی او باز کنیم ولی شاه منصور مظفری اعتقاد داشت که باید در مقابل تیمور ایستادگی کرد. در آن موقع اصفهان دارای دیوار و برج و باروی محکمی بود که قطر آن آن قدر پهن بود که یک گاری می توانست روی دیوار شهر حرکت کند. تیمور لنگ از راه همدان و گلپایگان خود را به سده اصفهان رسانید و در آنجا پس از کسب اطلاعات وسیعی از وضعیت اصفهان شهر را از بهار سال ۷۸۹ محاصره کرد. علمای شهر به اتفاق حاکم شهر توافق کردند که از تیمور امان بخواهند و در عوض به او باج و خراج بدهند تا شهر دچار قتل و کشتار نشود. در این موقع امیرمنصور مظفری برای جمع آوری سپاه از طریق شیراز به خوزستان به ویژه دزفول رفت. اما حاکم وقت به تیمور قول پرداخت باج و خراج داد و سه هزار سرباز تاتار برای گرفتن باج و مالیات وارد منازل مردم اصفهان شدند. یکی از اهالی اصفهان به نام «علی کچه پا» گروهی را دور خود جمع کرد و به آنها گفت که به محض شنیدن صدای طبل در نیمه شب به همه سربازان تاتار حمله برده و آنان را بکشید. فردای آن شب تیمور شنید که سه هزار سرباز او کشته شده اند، لذا دستور قتل عام صادر کرد و برای آوردن هر سر از کشته شدگان بیست دینار جایزه تعیین کرد. سربازان تاتار آن قدر با خود سر آوردند که تیمور دیگر نمی خواست پول بدهد و قیمت هر سر را به نیم دینار رسانید. لذا وقتی که تعداد سرها به هفتادهزار نفر رسید، کشتار را متوقف کرد ولی بچه های یتیم زیادی در شهر به جا ماندند. تیمور ابتدا مردم باقی مانده را وادار کرد که کشته شدگان تاتار را دفن کنند. در نزدیک مسجد جامع اصفهان در یک منطقه مرتفع تمام بچه های کشته شدگان توسط یکی از بزرگان شهر جمع آوری شدند. امیرتیمور وقتی که به سمت کودکان نظر کرد، پرسید که این نگون بختان خاک نشین کیستند آن مرد بزرگ گفت: کودکان بینوا هستند که پدر و مادرشان به تیغ سربازان تو هلاک شده اند و تو به خاطر خدا به این موجودات بی گناه رحم کن. تیمور چیزی نگفت و به آن سویی که کودکان بودند راند و چنان نمود که ایشان را ندیده است. سواران از پی او شتافتند و بر آنان گذشتند و کودکان را به سم اسبان کوفتند و خرد کردند و در زیر پای اسبان با خاک یکسان کردند.
    پس از این قتل عام، تیمور با سپاهیان خود به سمت شیراز حرکت کرد. اهالی شهر دروازه ها را گشودند در حالی که ملک منصور از آل مظفر در دزفول بود. او بعد از آنکه هر کس از آل مظفر را که در شیراز اسیر نموده بود کشت به مردم صدمه ای وارد نکرد و شاعر بزرگ شیراز یعنی حافظ را خواست و به او گفت که من قسمت بزرگی از جهان را به ضرب شمشیر گشودم و هزاران شهر را ویران کردم تا پایتخت های خود را آباد و زیبا کنم و تو آن را که سمرقند باشد به خال هندویی می بخشی. خواجه فی البداهه جواب داد، ای سلطان این بخشش های بی جا بود که مرا به این روزگار فلاکت بار انداخت. تیمور از این جواب حافظ خوشش آمد و او را بخشید و انعامی به او داد. تیمور سپس به تعقیب بقیه سلاطین آل مظفر روانه خوزستان شد و به اتفاق شاهرخ به جنگ شاه منصور رفت و او را کشت و با کشته شدن او سلسله آل مظفر منقرض شد. بالاخره تیمور بعد از این همه کشتار و وحشیگری به اترار رفت و در آنجا مرد. او در مقبره ای به سال ۱۴۰۵ میلادی دفن شد که تیمور قبلا دستور داده بود به صورت یک ساختمان مجلل بسازند و مادر او بی بی خانم در آن دفن شده بود و بعدا عده دیگری از خاندان تیموری نیز در آن دفن شده بودند. وقتی تیمور در آن مدفون شد، این مکان به گور امیر معروف شد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  8. #208
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    نا گفته های تاریخ کهن ایران
    نا گفته های تاریخ کهن ایران ▪ آیا میدانید :اولین مردمانی که سیستم اگو یا فاضلاب را جهت تخلیه آب شهری به بیرون از شهر اختراع کرد ایرانیان بودند
    آیا میدانید : اولین مردمانی که اسب را به جهان هدیه کردند ایرانیان بودند
    ▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که حیوانات خانگی را تربیت کردند و جهت بهره مندی از آنان استفاده کردند ایرانیان بودند
    ▪آیا میدانید : اولین مردمانی که مس را کشف کرد ایرانیان بودند
    ▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که آتش را در جهان کشف کردند ایرانیان بودند
    ▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که ذوب فلزات را آغاز کردند ایرانیان بودند در شهر سیلک در اطراف کاشان
    ▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که کشاورزی را جهت کاشت و برداشت کشف کردند ایرانیان بودند
    ▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که نخ را کشف کردند و موفق به ریسیدن آن شدند ایرانیان بودند
    ▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که سکه را در جهان ضرب کردند ایرانیان بودند
    ▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که عطر را برای خوشبو شدن بدن ساختند ایرانیان بودند
    ▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که کشتی یا زورق را ساختند به فرمان یکی از پادشاهان زن ایرانی بوده است
    ▪ آیا میدانید : اولین ارتش سواره در دنیا توسط سام ایرانی اختراع شد با ۱۱۵ سرباز
    ▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که حروف الفبا را ساختند در ۷۰۰۰ سال پیش در جنوب ایران ، ایرانیان بودند .
    ▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که شیشه را کشف کردند و از آن برای منازل استفاده کردند ایراینان بودند
    ▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که زغال سنگ را کشف کردند ایرانیان بودند
    ▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که مقیاس سنجش اجسام را کشف کرد ایرانیان بودند
    ▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که به کرویت زمین پی بردند ایرانیان بودند
    ▪ آیا میدانید : اولین مردمانی که قاره آمریکا را کشف کردند ایراینان بودند و کریستف کلب و واسکودوگاما بر اثر خواندن کتابهای ایرانی که در کتابخانه واتیکان بوده به فکر قاره پیمایی افتاده اند
    ▪ آیا میدانید : کلمه شاهراه از راهی که کورش بین سارد پایتخت کارون و پاسارگاد احداث کرد گرفته شده
    ▪ آیا میدانید : کورش کبیر در شوروی سابق شهری ساخت به نام کورپولیس که خجند امروزی نام دارد
    ▪ آیا میدانید : کورش پس از فتح بابل به معبد مردوک رفت و برای ابراز محبت به بابلی ها به خدای آنان احترام گذاشت و در همان معبد که بیش از ۱۰۰۰ متر بلندی داشت برای اثبات حسن نیت خود به آنان تاج گذاری کرد
    ▪ آیا میدانید : اولین هنرستان فنی و حرفه ای در ایران توسط کورش کبیر در شوش جهت تعلیم فن و هنر ساخته شد
    ▪ آیا میدانید : دیوار چین با بهره گیری از دیواری که کورش در شمال ایران در سال ۵۴۴ قبل از میلاد ساخت ، ساخته شد
    ▪ آیا میدانید : اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت ۴۰ سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد
    ▪ آیا میدانید : کمبوجبه فرزند کورش بدلیل کشته شدن ۱۲ ایرانی در مصر و به جای عذر خواهی فرعون مصر از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود و به همین دلیل کمبوجیه با ۲۵۰ هزار سرباز ایرانی در روز ۴۲ از آغاز بهار ۵۲۵ قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد . و به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود
    ▪ آیا میدانید : داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند برگذیده شد و در بهار ۵۲۰ قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر تهاد و برای همین مناسبت ۲ نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره ) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد
    ▪ آیا میدانید : داریوش کبیر طرح تعلمیات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بداند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگذین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت . ( داریوش به حق متعلق به زمان خود نبود و ۲۰۰۰ سال جلو تر از خود می اندیشید
    ▪ آیا میدانید : داریوش در پایئز و زمستان ۵۱۸ – ۵۱۹ قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغد آورد
    ▪ آیا میدانید : داریوش بعد از تصرف بابل ۲۵ هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بود آزاد کرد
    ▪ آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهرای بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت
    ▪ آیا میدانید : اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس ۳ سال طول کشید و کل ساخت کاخ ۶۵ سال به طول انجامید
    ▪ آیا میدانید : داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده ۲۵ هزار کارگر به صورت ۱۰ ساعت در تابستان و ۸ ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر ۵ روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه ۲۵۰ گرم گوشت همراه با روغن – کره – عسل و پنیر میداده است و هر ۱۰ روز یکبار استراحت داشتند
    ▪ آیا میدانید : داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق همراه بوده است
    ▪ آیا میدانید : تقویم کنونی ( ماه ۳۰ روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی “دنی تون” بسیج کرده بود . بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای ۵ عید مذهبی و ۳۱ روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است
    ▪ آیا میدانید : داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گذاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند
    ▪ آیا میدانید : داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه – وزارت آب – سازمان املاک – سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد
    ▪ آیا میدانید : اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد
    ▪ آیا میدانید : داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد
    ▪ آیا میدانید : فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش کبیر دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  9. #209
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    آیا میدانید : در طول سلطنت داریوش کبیر ۲۴۲ حکمران بر علیه او شورش کرده بودند و او پادشاهی بوده که با ۲۴۲ مورد شورش مقابله کرد و همه را برا جای خود نشاند و عدالت را در سرتاسر ایران بسط داد . او در سال آخر پادشاهی به اندازه ۱۰ میلیون لیره انگلستان ذخیره مالی در خزانه دولتی بر جای گذاشت داریوش در سال ۵۲۱ قبل از میلاد فرمان داد : من عدالت را دوست دارم ، از گناه متنفرم و از ظلم طبقات بالا به طبقات پایین اجتماع خشنود نیستم
    ▪ آیا میدانید آئین زرتشت نخستین انقلاب انسانگرایی و آزادیخواهی در تاریخ بود. تمام نوشتارهای تاریخی نشان میدهد که چه اندازه این انقلاب جهان را به پیش کشاند و چه اندازه بر فرهنگ جهانی تاثیر گزاشت .
    ▪ آیا میدانید « تحولی که زرتشت در فرهنگ ایران به وجود آورد زنهای ایرانی را در تمام زمینه ها هم تراز مردان کرد و زنها از چنان آزادی برخوردار شدند که مانند آنرا در هیچ جایی از دنیای باستان نمیتوان یافت. درآن زمان یونانیها با زنان خود مانند برده رفتار میکردند و ارستو میگفت زن نمیتواند روح داشته باشد.
    پل دو بروی: تاریخ فلسفه زرتشت، پاریس ۱۹۸۴ رویه ۱۱۰
    ▪ آیا میدانید هیچ صفحه ا ی از کتابهای تاریخ نمیتواند گواه دهد که یک نفر بزور به اندیشه زرتشت وارد شده باشد. اگر جز این بود زمانی که ایرانیان امپراتوری جهانی درست کرده بودند، یونان و هند و مصر و تمام خاور میانه و نیمی از آفریقا زرتشتی شده بودند. ( پل دو بروی: تاریخ فلسفه زرتشت، پاریس ۱۹۸۴ رویه ۱۱۴)
    ▪ آیا میدانید در فرمان آزادی کورش (قانون حقوق بشر). که ۲۵۴۱ سال پیش با خط میخی روی استوانه بزرگی نوشته شده و امروز در موزه لندن است، این جمله ها آمده اند۰ « انسانها آزادند که هر خدایی را که دلخواه آنها است بپرستند، آنها آزادند که در کشور دلخواه خویش زندگی کنند، همگی باید در آرامش و صلح زندگی نمایند.....». ( و. ایلرز : ترجمه استوانه کورش از خط میخی، ۱۹۷۴ : ی. کیله: تفسیر نوشتار استوانه کورش، ۱۹۷۳ ) .
    ▪ آیا میدانید پس از آزادی یهودیان از اسارت بابل بوسیله کوروش بزرگ، ساختن معبد اورشلیم بوسیله داریوش و جمع آوری تورات بوسیله خشایارشاه، سه پادشاه زرتشتی ایران، پیامبران یهودی همچون ایسایی، ژرمی، ازقیل ودانیل، کورش بزرگ را در تورات « فرستاده خدا و پیام آور آزادی» خواندند. (ژرار ایزرایل: کورش بزرگ، پاریس ۱۹۸۷)
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  10. #210
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    نگاهی به شهرستان تایباد
    نگاهی به شهرستان تایباد ● شهرستان تایباد
    ▪ مهمترین آثار تاریخی این شهرستان عبارتند از :
    ۱) مسجد و آرامگاه شیخ زین الدین تایبادی
    ۲) کاروان سرای شاه عباس
    ۳) برج کرات
    ۱) مسجد و آرامگاه شیخ زین الدین تایبادی ؛ مسجد و آرامگاه مولانا شیخ زین الدین ابوبکر تایبادی مورد احترام و توجه سنی ها و شیعه ها است ، که در زمان حکومت شاهرخ تیموری ( ۸۴۸ ه . ق ) و به دستور و زیر او پیراحمد خوافی ساخته شده است . اهمیت این بنا بیشرت به خاطر کتیبه های دوران تیموری و کاشی کاری های زیبای آن است .
    ۲) کاروانسرای شاه عباس ؛ کاروانسرای روزگاری شاه عباس صفوی ، در نزدیکی مسجد مولانا شیخ زین الدین قرار دارد .
    ۳) برج کرات ؛ این برج بر روی تپه ای باستانی ، در نزدیکی روستای کلات ، میان تایباد و خواف قرار دارد و از بناهای دوره ی سلجوقی است .
    ● نگاهی به شهرستان تایباد
    شهرستان تایباد ، با پهنه ای حدود ۵۰۸۴ کیلومتر مربع ، در شمال خاوری استان خراسان ، در کنار مرز ایران و افغانستان قرار دارد .
    این شهرستان از شمال به شهرستان تربت جام ، از باختر به شهرستان تربت حیدریه ، از جنوب به شهرستان خواف واز خاور به افغانستان محدود است و هری رود در این ناحیه ، مرز ایران و افغانستان را مشخص می سازد .
    شهرستان تایباد از ۲ بخش دشتی و کوهستانی تشکیل شده است و بلندی آن از باختر به خاور کاسته می شود . ( بلندی از ۶۰۰ تا ۱۱۰۰ متر است )
    آب و هوای این ناحی بیابانی و نیمه خشک است و در بخش های جنوبی ، زمستان ها سرد و تابستان ها معتدل است و به دلیل کمی باران و تبخیر ، کشاورزی نیاز به آبیاری از طریق چاه و کاریز دارد .
    رود فصلی کال مرغاب در شمال شهر تایباد جریان می یابد .
    این رود از کوه رنجه سرچشمه گرفته ، پس از دریافت شاخه هایی از ۱۳ کیلو متری شمال خاوری تایباد ، به گونه ی رود دائمی در آمده و وارد هری رود می شود . در شمال و شمال باختری تایباد ، کاریزهایی وجود دارد .
    شهرستان تایباد بر پایه ی تقسیمات کشوری سال ۱۳۷۵ ه . ش دارای ۲ بخش ، مرکزی و باخزر ، ۲ شهر تایباد و باخزر ۵ دهستان میان ولایت ، پایین ولایت ، کرات ، بالا ولایت ، باخزر است .
    ● جمعیت شهرستان تایباد
    جمعیت شهرستان تایباد ، در سر شماری عمومی نفوس و مسکن ۱۳۷۵ ه. ش ، ۱۲۷۶۷۹ نفر بوده است ، که از این شمار ۶۴۱۴۱ نفر مرد و ۶۳۵۳۸ نفر زن بوده انداز ۱۲۷۶۷۹ نفر جمعیت این شهرستان ، در سال ۱۳۷۵ ه . ش ، ۴۵۶۷۹ نفر در نقاط شهری و ۸۲۰۰۰ نفر در نقاط روستایی زندگی می کنند .
    ● شهر تایباد
    ۱) جایگاه جغرافیایی
    ۲) نام و پیشینه ی تاریخی
    ۳) آثار تاریخی
    ۴) ویژگی های انسانی
    ▪ جایگاه جغرافیایی :
    شهر تایباد ، مرکز شهرستان تایباد با پهنه ای حدود ۹۷۰ هکتار در خاور استان خراسان ، در مسیر راه مشهد - اسلام قلعه ، در ۳۳ درجه و ۴۴ دقیقه و ۳۰ ثانیه پهنای شمالی و ۶۰ درجه و ۴۶ دقیقه و ۱۵ ثانیه در ازای خاوری نسبت به نیمروز گرینوچ قرار دارد .
    این شهر از سوی شمال به آبادی ارزنجه پایین ، از خاور به روستای دو غارون ، از باختر به آبادی چاه خیرخواه ، از جنوب به روستای فرمان آباد محدود است .بلندی شهر تایباد از سطح دریا ، ۸۱۰ متر و فاصله ی هوایی آن تا تهران ، ۸۶۴ کیلومتر است . فاصله ی زمینی آن تا مشهد ۲۲۳ ، تا تربت حیدریه ۲۱۰ ، تا تربت جام ۶۲ ، تا سنگان ۶۷ و تا اسلام قلعه ۲۰ کیلومتر است .
    پیرامون این شهر بلندی قابل توجهی وجود ندارد و شهر تایباد ، در دشت قرار گرفته و چندین دشت دشت بزرگ ، از جمله دشت خدنگ درخاور و دشت دو غارون در جنوب خاوری ، دور آن را فرا گرفته است .
    رود فصلی کال مرغاب ، در شمال تایباد جریان می یابد . هوای شهر تایباد معتدل و خشک است و بیشترین درجه حرارت در تابستان ها ، ۴۰ درجه بالای صفر و کمترین آن زمسانها ، ۹ درجه زیر صفر است ، میانگین بارندگی سالیانه ی این شهر به ۲۴۰ میلیمتر می رسد .
    ▪ نام وپیشینه ی تاریخی :
    شهر تایباد در گذشته ی مغول آباد ، باخزر ، طیبات ، طایباد ، طایباذ ، تائب آباد ، تایب آباد ، تایاباد ، تایاباذ ، تایاد خوانده می شده است . نام نخستین این شهر مغول آباد بوده است ، که مغولان در اوایل سده ۷ ه . ق هنگام ورود به این ناحیه ، آن را به نام خود خوانده و آباد کرده اند . بعدها در اثر شیوع طاعون ، این محل خالی از سکنه و ویران گردید ؛ سال ها بعد ، بار دیگر آباد و مردم در آن ساکن شدند .
    چون شمار زیادی از عالمان ، عارفان ، مردان پاک ، پاکیزه و طاهره از جمله شیخ زین الدین ابوبکر ، پیرتیمور لنگ در این محل سکونت اختیار کردند .
    طیبات ، یعنی جای پاکان ، نیکان ، زاهدان و مردان نیکو نامیده شد . از آن جا که این شهر ، در ناحیه باخزر قرار داشته است و در گذشته پس از مالان یا مالین ، مرکز این ناحیه یا ولایت بوده ، شاید چند سالی به آن باخزر می نامیدند .
    اصل واژه ی باخزر د رزبان پهلوی ( باد هرزه ) است . زیرا در محل وزیدن بادهای سخت، افتاده است .
    به هر حال ، این شهر تا سال های اخیر ( طیبات ) خوانده می شده بود و سپس (تایباد) نامیده شد و حتی نام شهرستان تایباد، که تا ۱۳۵۹ ه . ش باخزر بود ، در ۲۶ خرداد ۱۳۵۹، به موجب تصویب نامه ی شماره ی ۳۷۲۰ هیات وزیران به تایباد تبدیل شد .
    مردم محل بر این باورند ، که در شهر تایباد و پیرامون آن ، بادی می وزد که مدت وزش آن در یک شبانه روز ( ۲۴ ساعت ) دوازده ساعت است یعنی نیمی از یک شبانه روز که آن ( ۱۲ ساعت ) را (تای) می نامند . از این رو به این شهر ‌‍[ تای + باد = تایباد ] می گفتند .
    ناحیه تایباد یا همان باخزر یا گواخزر باستانی ، در دوران پیش از تاریخ و همچنین در دوران های گوناگون پادشاهی ایرانیان وجود داشته و دارای فرهنگ بوده و زیر نظر شاهان ایرانی ، چون هخامنشیان و اشکانیان و پس از آن ساسانیان اداره شده است .
    در دوران ساسانیان و تایباد پیرامون آن ، باخزر نامیده می شد و جزو ولایت بزرگ ابرشهر(نیشابور کنونی) بوده است و مارکورات ، حدود این ولایت را چنین نگاشته است:
    (نیشابور ولایتی است وسیع با نواحی بسیار ، که از آن جمله است: طبسین و قوهستان (قهستان)، نسا، بیورد، (ابیورد) ابرشهر ، جام ، باخزر ) .
    ▪ آثار تاریخی :
    مهمترین آثار تاریخی تایباد (مسجدو آرامگاه مولا شیخ زین الدین ابوبکر تایبادی - کاروانسرای شاه عباسی).
    ▪ ویژگی های انسانی :
    مردم تایباد از دیر باز تا کنون ، سخت کوش ، با فرهنگ ، متدین نیکوکار و میهمان نواز بوده اند . مردان بزرگ و سرشناسی در این دیار پرورش یافته و به مردم خدمت کرده اند چون علی حسن باخزری که وزارت شاهان سلجوقی را داشت ، شیخ المشایخ سیف الدین ، …
    مردم تایباد از تبار آریایی ها و ایرانی الاهل هستند . زبان آنان فارسی با گویش محلی است . همهی مردم این شهر مسلمان و پیرو مذهب سنی و شیعه جعفری هستند .
    جمعیت شهر تایباد در سرشماری عمومی نفوس و مسکن ۱۳۷۵ ه . ش ، ۳۹۳۰۲ نفر بوده اند ع که از این شمار ۱۹۹۸۸ نفر مرد و ۱۹۳۱۴ نفر زن بوده اند .
    ▪ توانایی های اقتصادی :
    اقتصاد تایباد بر کشاورزی و دامداری استوار شده است . کشاورزی تایباد به گونه ی سختی بوده و کشت بیشتر آبی و پررونق است . برای آبیاری زمین های کشاورزی بیشتر از رودخانه و کاریز استفاده می شود . فرآورده های مهم آن عبارتند از : تره بار ، زیره ، گندم ، جو پنبه ، چغندقند ع زرد آلو ، انگور ، توت ، انار وانجیر .
    دامداری نیز به گونه ی سختی رواج دارد ، ولی فرآورده های آن جنبه ی صادراتی نداشته واز پشم دام ها برای قالیچه بافی استفاده می شود . در گذشته در تایباد پرورش کرم ابریشم رواج داشته است . رکن الدوله که در روزگار قاجار به این ناحیه سفر کرده است می نویسد :
    تایباد قلعه ی معتبر و آبادی است .
    ابریشم هم آن جا عمل می آید و خالی از امتیاز نیست .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

صفحه 21 از 31 نخستنخست ... 11171819202122232425 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/