صفحه 21 از 32 نخستنخست ... 1117181920212223242531 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 201 تا 210 , از مجموع 317

موضوع: برگی از تاریخ ایران

  1. #201
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خلیل سلطان
    میرزا خلیل یا خلیل سلطان تیموری (۸۱۴-۸۰۷ ق / ۱۴۱۱-۱۴۰۵ م) فرزند میرانشاه و نوهٔ امیر تیمور معروف به تیمور لنگ، از سلاطین و امرای سلسله تیموریان است. او پادشاهی کامران و خوشگذران که علیرقم نزاع بین پسران و نوههای تیمور بر سر تصاحب حکومت، از ۸۰۷ تا ۸۱۲ ق[۱] برجای وی بر بخشی از قلمروش حکمراند.




    روی کار آمدن

    هرچند تیمور گورکان در وصیتی پیر محمد پسر میرزا جهانگیر را ولیعهد خویش کرد، در هنگام مرگ تیمور، او دور از پایتخت ـ یعنی سمرقند ـ و در حدود غزنین بود، از این رو بهرغم علاقه‏ای که سرداران تیمور نسبت به اجرای واپسین خواست او نشان می‏دادند، مجالی برای اجرای این وصیت پیدا نشد.[۲] پیرمحمد، در قندهار بود و نتوانست بهموقع به سمرقند برسد. برخی از امیران تیمور، به بهانهٔ عملی کردن نقشهٔ لشکرکشی تیمور به چین، خلیل سلطان را که در تاشکند بود، بر تخت نشاندند [۳] [۴]. بهاین ترتیب خلیل سلطان که برجای تیمور موقتاٌ حکومت میکرد حاضر به رها کردن حکومت نشد و دولت موقت را به یک دولت دائم مبدل کرد.[۵]
    این امر نارضایتی را در بین سرداران و امیران تیموری پدید آورد به طوری که بنا به دعوت آنها، شاهرخ پسر تیمور به سمرقند لشکر کشید. در همین زمان ، درگیری و کشمکش میان مدعیان حکومت ، یعنی پسران عمرشیخ (رستم، اسکندر، پیرمحمد و بایقَرا) و پسران میرانشاه (عمر و ابابکر و خلیل سلطان) آغاز شد [۶][۷]. شاهرخ با اینکه بسیاری از امیران ، همچون امیرشاه ملک و حاکمان محلی، از او حمایت میکردند، از درگیری مستقیم با افراد خاندانش اجتناب کرد و به سروسامان دادن هرات مشغول شد. به این ترتیب مصالحه‏ای در این بین انجام گرفت که کار به جنگ و نزاع نکشید. هرچند ناخرسندی امیران از سلطنت خلیل سلطان موقتاٌ خاتمه پیدا کرد. زیرا سلطنت او در واقع یک فرمانروایی نبود، بلکه یک عیاشی و خوش گذرانی پیوسته بود. طبیعی بود دوام این شیوه فرمانروایی که عاری از هر گونه مسئولیت است، غیر ممکن خواهد بود. خصوصا که محیط آن دوره، آشفته، ناآرام و پر از مدعیان سلطنت بود.[۵]



    عزل و حبس

    میرزا خلیل، جوانی عاشق پیشه، شاعر، و لاابالی بود. او در سمرقند به عشق نوازنده‏ای به نام «شاد ملک» گرفتار شد که این عشق به حد جنون رسید. به طوری که با زنان تیمور که به عنوان حرم صاحبقران در دربار مورد احترام بودند، بد رفتاری پیشه کرد و امرای تیمور را هم که طرز زندگی او را نمی‏پسندیدند، از خود مأیوس و ناخشنود ساخت.[۵]
    به زودی خلیل سلطان با مخالفت سایر امیرانِ قدرتمند تیمور، از جمله امیرشاه ملک و امیرشیخ نورالدین، و دیگر مدعیان حکومت روبرو شد. نخستین فرد از خاندان تیمور که مخالفت جدّی خود را با او آشکار کرد، سلطان حسین، نبیرهٔ دختری تیمور، والی ماورای سیحون بود [۸] [۹] اما نتوانست حمایت لشکریان را جلب کند و ناگزیر به شاهرخ پیوست و سپس در هرات به دستور او به قتل رسید [۱۰] [۱۱]. شاهرخ در هرات خود را وارث تخت پدر نامید و به سبب اقتدار و کفایتش توانست تا اندازهای بر دیگر مدعیان چیره شود. پیرمحمد در شیراز، بر خلاف برادرانش، حمایتش را از شاهرخ که ناپدری اش نیز بود، اعلام کرد [۱۲] [۱۳] [۱۴].
    از طرفی در تبریز و اصفهان و شیراز و کرمان و سبزوار، به سبب بی کفایتی خلیل سلطان و درگیری مدعیان جانشینی، آشوب شده بود [۱۵]. خلیل سلطان پس از چهار سال حکومت در سمرقند و از بین بردن خزاین تیمور، گرفتار خدایداد حسینی، والی ماورای سیحون، شد [۱۶] [۱۷]. بالاخره خلیل سلطان به دست یکی از امیران خویش معزول و محبوس شد و خان کاشغر بر آن سرزمین حاکم شد.«۸۱۲ ق / ۱۴۰۹ م»[۵] شاهرخ در ۸۱۱ به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد را کشت و خلیل سلطان را پس از رهایی به ری فرستاد و سمرقند را به اُلُغبیگ داد.



    درگذشت

    شاهرخ به همین خاطر خلیل سلطان را به حکومت جبال (یا ری) فرستاد. به علاوه شاد ملک، معشوقه میرزا خلیل هم تنبیه و تبعید شد، که ظاهراً چندی بعد به خلیل سلطان پیوست. تا این که خلیل سلطان در حالی که در ری همچنان به خوشباشی و عیاشی سر می‏کرد در آن جا بیمار شد و عاقبت در سال ۸۱۴ ق / ۱۴۱۱ م درگذشت.[۱۹] محبوبه وفادارش، شاد ملک، که در همان دقایق بر بالین او حاضر شده بود، در کنار پیکر بی جان خلیل، خود را با دشنه‏ای که در دست داشت هلاک کرد. سرانجام آن دو ، به امر شاهرخ در همان شهر و در یک مقبره به خاک سپرده شدند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #202
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شاهرخ

    معین الدین شاهرخ تیموری (۸۰۷ – ۸۵۰ ه. ق.) (۱۴۰۵ - ۱۴۴۷ م.) نام چهارمین پسر تیمور گورکانی (۷۷۱ – ۸۰۷ ه. ق) (۱۳۷۰ - ۱۴۰۵ م.) و یکی از جانشین او و از بزرگترین پادشاهان تیموری است. شاهرخ هنرپرور و ادب دوست بود و به علم و هنر بسیار علاقه داشت. شورشهای جدایی طلبانه را فرونشاند و بر آبادانی ایران زمین همت گمارد. او پایتخت خود را از سمرقند به شهر هرات منتقل کرد و آن شهر را مرکز هنرمندان و دانشمندان ساخت. سبک هنری یا مکتب هرات تحت حمایت او و پسرش بایسنقر شکل گرفت.
    همسر او گوهرشاد آغا نیز بناها، مساجد و مدارس بسیاری بنا کرد که مسجد گوهرشاد مشهد، مسجد گوهرشاد هرات و مدرسه گوهرشاد در هرات از آن جملهاست.
    پس از مرگ تیمور حاکمانی که از ترس حاضر به اطاعت او شده بودند هر کدام علم استقلال برافراشتند. هریک از فرزندان تیمور نیز در گوشهای حکومتی تشکیل دادند. سرانجام شاهرخ با غلبه بر رقبا به عنوان جانشین پدر حکومت را در دست گرفت. شاهرخ که سالها در خراسان بود تحت تأثیر فرهنگ و تمدن ایرانی قرار گرفته بود. او برخلاف پدرش مردی آرامش طلب بود وبه عمران وآبادانی علاقه بسیار داشت. این وضع در زمان جانشینان او نیز کم و بیش ادامه یافت. پس از او پسرش الغ بیگ (۸۵۰ – ۸۵۳ ه. ق.) (۱۴۴۷ - ۱۴۴۹ م.) حکمران امپراتوری تیموری شد.
    به این ترتیب نامی نیک از خود به یادگار گذاشت. شاهرخ هم در عالم سیاست و هم مردم داری و هنر بسیار خوش درخشید.[۱] در سن بیست سالگی یعنی در سال ۷۹۹ هـ. ق. حکمران مستقل خراسان گشت و سکه بنام خویش زد[۲] و در سن ۳۸سالگی یعنی سال مرگ تیمور «۸۰۷» پادشاه مستقل بود و در سنوات ۸۰۹مازندران و ۸۱۱ ماوراءالنهر و ۸۱۷ فارس و ۸۱۹ کرمان و ۸۲۳ آذربایجان را تصرف کرد و در اواخر سال ۸۲۳ او را با اسکندر پسر قرایوسف حاکم سابق آذربایجان جنگی دست داد که منجر به فرار اسکندر گشت.[۲]
    و در سال ۸۳۰ بوسیله احمد نامی در مسجد جامع هرات بوسیله کارد مورد سوء قصد قرار گرفت ولی از مرگ نجات یافت در سال ۸۳۲ مجدداً اسکندر به عراق و آذربایجان نمود و شاهرخ در صحرای سلماس بجنگ او شتافت و اسکندر نیز مجدداً فرار کرد.
    شاهرخ ۴۳ سال سلطنت کرد و ۷۳ سال عمر نمود و در سنه ۸۵۰ ه. ق. در شهرری درگذشت، در زمان سلطنت خویش برای ترمیم خرابیها که پدرش کرده بود کوشش کرد. دیوارهای هرات و مرو را ساخت به آبادی شهرها همت گماشت . پادشاهی بود نیکوکار و اصحاب علم و دانش را گرامی میداشت و ارباب صنعت را طرف توجه قرار میداد و در زمان وی علم و صنعت رواج یافت . و موسیقیدان معروف عبدالقادر مراغهای و آوازخوان مشهور یوسف اندکانی و قوامالدین معمار و مولانا خلیل نقاش از هنرمندان آن دوره بودند.




    مدعیان تاج و تخت تیمور

    تیمور پس از ۳۶ سال سلطنت و بر جا گذاشتن قلمروی گسترده، در ۸۰۷ در اُترار درگذشت . از وی ۳۱ پسر، نوه ، نبیره و نبیره زاده باقی ماند از فرزندان ذکور وی، عمرشیخ و جهانگیر در زمان حیات تیمور درگذشتند و میرانشاه و شاهرخ نیز چون مورد توجه پدر نبودند، به جانشینی انتخاب نشدند و تیمور، پیرمحمد جهانگیر را که در آن زمان والی کابل بود، به جانشینی خود بر گزید . در این میان برای تصاحب تاج و تخت تیمور و خزائن فراوانی که از اطراف جهان در سمرقند جمع کرده بود نزاعی سخت و طولانی براه افتاد.
    میرانشاه و پسرش ابابکر در دیار بکر و عراق عرب حکومت داشتند. عمر، پسر دیگر میرانشاه، حاکم آذربایجان و عراق عجم بود. پیرمحمد و رستم و اسکندر (پسران عمرشیخ)، به ترتیب فارس، اصفهان و همدان را تحت فرمان داشتند. هریک از آنان میکوشیدند تا با کمک امیران و لشکریان ، هر چه زودتر سمرقند، تختگاه تیمور، را فتح کنند.
    پیرمحمد، جانشین تیمور که در قندهار بود و نتوانست بهموقع به سمرقند برسد. برخی از امیران تیمور، به بهانهٔ عملی کردن نقشهٔ لشکرکشی تیمور به چین، خلیل سلطان پسر میرانشاه را که در تاشکند بود، بر تخت نشاندند . اما خلیل سلطان با مخالفت سایر امیرانِ قدرتمند تیمور و دیگر مدعیان حکومت روبرو شد. نخستین فرد از خاندان تیمور که مخالفت جدّی خود را با او آشکار کرد، سلطان حسین، نبیرهٔ دختری تیمور، والی ماورای سیحون بود اما نتوانست حمایت لشکریان را جلب کند و ناگزیر به شاهرخ پیوست و سپس در هرات به دستور او به قتل رسید .

    پیروزی شاهرخ بر رقیبان

    شاهرخ در هرات خود را وارث تخت پدر نامید و به سبب اقتدار و کفایتش توانست تا اندازهای بر دیگر مدعیان چیره شود. پیرمحمد در شیراز، بر خلاف برادرانش، حمایتش را از شاهرخ که ناپدریاش نیز بود، اعلام کرد .
    در همین زمان ، درگیری و کشمکش میان مدعیان حکومت ، یعنی پسران عمرشیخ (رستم، اسکندر، پیرمحمد و بایقَرا) و پسران میرانشاه (عمر و ابابکر و خلیل سلطان) آغاز شد . شاهرخ با اینکه بسیاری از امیران ، همچون امیرشاه ملک و حاکمان محلی، از او حمایت میکردند، از درگیری مستقیم با افراد خاندانش اجتناب کرد و به سروسامان دادن هرات مشغول شد.
    از طرفی در تبریز و اصفهان و شیراز و کرمان و سبزوار، به سبب بی کفایتی خلیل سلطان و درگیری مدعیان جانشینی ، آشوب شده بود . خلیل سلطان پس از چهار سال حکومت در سمرقند و از بین بردن خزاین تیمور، گرفتار خدایداد حسینی ، والی ماورای سیحون، شد . شاهرخ در ۸۱۱ به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد را کشت و خلیل سلطان را پس از رهایی به ری فرستاد و سمرقند را به اُلُغبیگ داد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #203
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حکومت شاهرخ

    در پانزده سال بعد، بتدریج قدرت شاهرخ در خارج از مرزهای خراسان فزونی یافت . وی پس از گرفتن مازندران در ۸۰۹و ماوراءالنهر و مغولستان در ۸۱۱، بر بلخ و تخارستان در ۸۱۲ و بر خوارزم در ۸۱۵ چیره شد، در ۸۱۷ عراق عجم و فارس را از اسکندر گرفت و همانند پدرش حکومت این نواحی را میان پسران و نوههایش تقسیم کرد. در این مدت بسیاری از مدعیان حکومت از بین رفتند؛ عمر در ۸۰۹ به دست برادرش ابابکر کشته شد و ابابکر را ایدکو (والی کرمان) کشت، میرانشاه در ۸۱۰ به دست قرایوسف ترکمان و پیرمحمد جهانگیر در ۸۱۱ به دست وزیرش پیرعلی تاز به قتل رسیدند، خلیل سلطان هم در ۸۱۴ به مرگ طبیعی درگذشت .



    سیاست صلح جویانه

    معین الدین شاهرخ، همچون پدرش تیمور، فردی شجاع و جنگدیده، اما بر خلاف او، سلیم و صلح جو بود. اما با وجود صلح طلبی و مخالفت با خونریزیهای بیهوده، در دفع سرکشان قاطع و جدی عمل می‏کرد. هر چند برای توسعه قلمرو خود جز در مواردی متعدد به ندرت دست به لشکرکشی زد، در حفظ و تسخیر آن چه آن را میراث پدر تلقی می‏کرد، خودداری نداشت. در رفع مخالفان همواره فردی پیروز بود. اما مادامی که کار با صلح و دوستی پیش می‏رفت هرگز دست به جنگ نمی‏زد به طوری که از سلاح تدبیر بیش از توسل به شمشیر استفاده می‏کرد.
    فقط در واقعه سوء قصد احمد لُر، یک تن از متعصبان حروفیه، که در هرات او را با کارد زخمی کرد «۸۳۰ق / ۱۴۲۷م» آن هم بدان سبب که احتمال توطئه‏ای در بین بود و گمان می‏رفت که ترکمانان قراقویونلو که شیعه بودند، در آن سوء قصد دست دارند، خشونت نشان داد.
    چنان که در طغیان نواده خود میرزا محمد، پسر بایسنقر هم که ظاهراً در اصفهان به تحریک برخی از عناصرناراضی یا ماجراجو، بر ضد وی قیام کرد، مجازات محرکان را ضروری یافت و به قتل تعدادی از آن جماعت که از زُهّاد عصر نیز محسوب می‏شدند، فرمان داد.
    او در اوایل، بیشتر کارها را به پسرشغیاث الدین بایسنقر واگذاشت «۸۳۰ق / ۱۴۲۷م». اما علاقه بایسنقر به شعر و هنر و نیز اعتیادش به شرابخواری که عاقبت موجب مرگ بی هنگام او نیز شد، وی را به تدریج از چشم پدر انداخت.
    نسبت به بعضی از مشایخ صوفیه، و خصوصا کسانی که گرایشهای شیعی داشتند، نیز نفرت یا سوءظن نشان می‏داد. اما این طرز تلقی که از جمله نسبت به سید محمد نوربخش، سید قاسم انوار و صائن الدین ترکه با خشونت بیشتری همراه شد . این خشونت و برخورد قاطع نیز از احتمال ارتباط آنها با ترکمانان آذربایجان - طوایف قراقویونلو که منسوب به تشیع بودند - ناشی می با‏شد.


    رابطه با سایر دولتها

    شاهرخ که توانسته بود از سرزمینهای از هم گسیخته، قلمرو تقریباً یکپارچهای فراهم سازد، با همسایگان و رقیبانش روابط دوستانه برقرار کرد چنانکه سفیرانی از چین، هند، شروان و دشت قپچاق به دربار او آمد و رفت داشتند شاهرخ در ایجاد رابطه درستی با ممالک اطراف نیز اهتمام بسیار ورزید که این امر نیز خود موجب بسط تجارت، ایجاد آسایش و فراغت بیشتر برای عموم مردم شد. او حتی با حکام هند که پدرش تیمور قلمرو آنها را غارت و رعایای ایشان را قتلعام کرده بود، رابطه دوستی برقرار کرد و از طریق ارسال هدایا و سفرا، از آنها دلجویی نمود. چنان که در مورد چین نیز که پدرش تا واپسین لحظات حیات از فکر تسخیر و غارت آن جا باز نماند، راه دوستی پیش گرفت . به طوری که با مبادله سفیر و تبادل هدایا، در ایجاد روابط بازرگانی با آن سرزمین بسیار تلاش کرد.[۱] با این وجود شاهرخ هیچگاه نتوانست قدرت تیموریان را در خارج از مرزهای ایران و فرارود (ماوراءالنهر) تثبیت کند. شاهرخ با وجود کامیابیهایش در سامان دادن به امور داخلی و از بین بردن رقیبان، پس از قدرت گرفتن ترکمانان قراقوینلو در آذربایجان، نتوانست اقتدار خویش را در آنجا حفظ کند. با مرگ قرایوسف ترکمان در ۸۲۳، شاهرخ حدود یک سال تبریز را در اختیار داشت و سه بار نیز به آذربایجان لشکر کشید که آخرین بار در ۸۳۹ بود ولی با وجود این پیروزیها، نتوانست آنجا را مطیع سازد و چون از بیم پسران قرایوسف ، کسی حکومت آذربایجان را نمیپذیرفت ، شاهرخ مجبور شد فقط به ذکر نامش در خطبههایی که در آذربایجان خوانده میشد، بسنده کند.

    اقدامات عمرانی

    شاهرخ چون شاهد تبعات نامطلوب یورشهای خونین و طوفانی پدر بود، خود را در ترمیم خرابیهای ناشی از تاخت و تازهای پدر موظف می‏دید و از این که با تهاجمات تازه و مجدد، خرابیهای جدیدی در اطراف قلمروش به وجود آید، جداً احتراز داشت.در اغلب موارد، شاهرخ تا جایی که ممکن بود از خشونت پرهیز می‏کرد چنان که این همه پرهیز از خشونت از فرزند کسی مانند تیمور بسیار عجیب مینمود. از طرفی سلطنت آرام و صلح طلبانه او برای رعایایش که در طول مدت حیات تیمور، عمری را در دغدغه دایم و نا امنی مستمر نسبت به جان و مال خویش سپری کرده بودند؛ دوران التیام جراحات قلبی بود..

    تحت تأثیر همین طرز تفکر بود که او شهر مرو را که از عهد هجوم مغول ویران و بی آب مانده بود، آباد کرد و آب نهر مرغاب را که مرو مدتها از برکت وجود آن محروم مانده بود در جویهای شهر دوباره جاری ساخت.



    رابطه با دین

    بر خلاف تیمور که از دین تنها ملاقات با صوفیان را میشناخت ، شاهرخ در رعایت دین و پیروی از شریعت صدق و اخلاص واقعی داشت. او در سفر و حتی در میدان جنگ، از به جا آوردن فرایض غفلت نمی‏کرد. او در ایجاد مساجد و تعمیر و ترمیم بقعه‏ها و رباطها اهتمام بسیار می‏ورزید و نسبت به علماء و مشایخ صوفیه محبت مینمود.
    خصوصیت منحصر به فرد او حمایت آزادانه از علم را با اعتقادات اسلامی درآمیخته بود. شاهرخ برخلاف سایر اعضای خانواده تیمور علاقهای به مشروب نداشت و تمام شرابهایی را که در هرات مییافت حتا شرابهای پسرش جوکی را بهزمین میریخت.
    در دورهٔ تیموریان ، صوفیگری رواج و گسترش یافت و مشایخ و علما از احترام بسیاری برخوردار بودند. شاهرخ و سلطان حسین و سلطان ابوسعید از نقشبندیان حمایت میکردند. از دیگر سلسلههای مهم صوفیه در این دوره نوربخشیه بودند فرقهٔ حروفیه نیز در همین دوره شکل گرفت. حروفیه ظاهراً دارای تشکیلات سیاسی گستردهای بوده و بنا بر منابع، در سوءقصد به شاهرخ در ۸۳۰ نیز نقش اساسی داشتهاند.
    عده‏ای از موسیقیدانان، شاعران و خنیاگران عصر را گرد خود جمع کرده بود، اما این هرگز مانع از حضور او در مجالس حافظان قرآن و محضر علما و زیارت مقابر اولیاء نشد. شاهرخ زیارت مشهد رضوی را تقریباً به طور منظم و در هر فرصتی که دست می‏داد با اخلاص و علاقه تمام به جا می‏آورد. به علاوه زیارت مقبره خواجه عبدالله انصاری را در گذرگاه هرات و زیارت مقبره شیخ ابواسحاق کازرونی را هر وقت که در نواحی فارس سفر می‏کرد، انجام میداد.
    تفاوت اساسی در ساختار حکومتی جانشینان تیمور با خود او، رجحان دادن قوانین اسلامی بر قوانین مغولی (یاسا) بود که پس از آنکه شاهرخ، در ۸۱۵ قوانین یاسا را لغو و فقه اسلامی را جانشین آنها کرد، رایج گردید. پس از او نیز بیشتر فرمانروایان تیموری ، از جمله ابوسعید و سلطان حسین بایقرا به رعایت سنن اسلامی پایبند ماندند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  7. #204
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ترویج علوم و هنرها

    فرمانروایی شاهرخ را سرآغاز یک عصر جدید و تجدید حیات در بعضی از انواع هنر معرفی کرده‏اند. او پادشاهی بود نیکوکارو اصحاب علم و دانش را گرامی میداشت و ارباب صنعت را طرف توجه قرار میداد و در زمان وی علم و صنعت رواج یافت.[۲] توفیق شاهرخ در تسخیر تمامی قدرت در هرات و توجّه وی و بایسنقر به هنر، بسیاری از هنرمندان را از اقصی نقاط ایران به هرات کشاند و سبب شد که مراکز مهم پیشین اهمیت و اعتبار خود را از دست بدهد و در مرتبهای نازلتر قرار گیرد. شاهرخ به همراه پسرش بایسنقر حامی و بانی شکلگیری مکتب هرات از سبکهای مهم هنری در ایران بود و در تحت حمایت او نقاشان، خوشنویسان، تذهیبکاران را در هرات گردآورد تا برای وی ظریف ترین آثار هنری را در خط، تذهیب، جلدسازی و صحافی به وجود آوردند. کانون هنری بایسنقر در هرات بهنام دارالصنایع کتاب سازی معروف بود و کتابهای پدیدآنده در این دوره شامل نفیسترین مینیاتورها و استادانهترین خوشنویسیها هستند که به زیبایی تمام صحافی و جلدآرایی گشتهاند.
    بازیل گری معتقد است: "شاید شدت عملهای شاهرخ در رعایت شریعت اسلامی بود که او را به حمایت از تهیه کتابهایی به غیر از شعر و داستانسرایی وا میداشت. از کتابهای خطی یافت شده در دوران او معلوم میشود که او هرگز بهترین نقاشان را برای کتابخانه خود از هرات و سایر جاها جذب نکرد و از طرف دیگر او حامی بزرگ محققین بهخصوص مورخینی مانند حافظ ابرو و عبدالرزاق بودهاست. گفته میشود او کتاب جامعالتواریخ تالیف خواجه رشیدالدین فضلالله را که در شرف نابودی بود نجات داد. در کتابخانه او بهجای خلق آثار جدید بیشتر به تکثیر کتابهای قدیمی میپرداختند و به نوعی کمیت بر کیفیت میچربیدهاست."
    در عهد سلطنت او هرات که پایتخت دولتش بود، کانون درخشان هنر و ادب عصر محسوب می‏شد. وجود مولانا قوام الدین شیرازی، آن مهندس معمار نابغه و بی مانند که در آن ایام در هرات، به وی و همسر هنر پرورش گوهر شاد آغا، این فرصت و امکان را می‏داد تا مساجد، مدارس، و ابنیه عالی در قلمرو قدرت خویش بنا کنند. مسجد گوهرشاد در مشهد و در کنار بارگاه امام رضا و مسجد جامع گوهرشاد در هرات، از درخشانترین آثار معماری این عصر، مدیون طرح و تفکر قوام الدین شیرازی و آن ملکه هنر پرور عصر بود، که هنوز همچنان باقی است.[۱]
    به سعی و تشویق شاهرخ، کتابخانه‏ای عظیم نیز در هرات به وجود آمد که جامع تعدادی از نفایس آثار بود. به علاوه بعضی هنرمندان عصر همچون عبدالقادر مراغی استاد موسیقی، مولانا خلیل مصور استاد نقاشی، یوسف اندکانی استاد آواز ، از همان ایام، در دربار هرات، نام شاهرخ را پر آوازه ساختند.
    پارهای از زیباترین نقاشیها، ریشه در مکتب هرات دارند که بطور کامل با حمایت شاهزادههای تیموری در شهر هرات شکل گرفت و استاد بزرگ نقاشی یعنی کمال الدین بهزاد برخاسته از چنین مکتبی است. خطوط زیبای فارسی نظیر خط نستعلیق در دوره جانشینان تیمور شکل گرفت و آخرین مراحل تکاملی اش را در این دوره طی نمود. همچنین پارهای از زیباترین آثار معماری ایرانی در این دوره به وجود آمد که از آن جمله میتوان به مسجد گوهرشاد در شهر مشهد و در کنار بارگاه امام رضا علیهالسلام اشاره نمود . این مسجد که با حمایت گوهرشاد همسر شاهرخ تیموری ساخته شدهاست ، یکی از درخشان ترین آثار معماری ایرانی است. در گوشهای کتیبههای این مسجد و در سمت ایوان مقصوره آن ، کتیبهای از بایسنقر میرزا از شاهزادگان تیموری وجود دارد که خود از خطاطان بزرگ عصر خویش بود.
    میراث فرهنگی و هنری تیموریان و آنچه شاهرخ بنیانگذارد در اختیار صفویه قرار گرفت. معماری صفوی و یا نقاشی و خطاطی آنها، کاملا ادامه میراثی است که از تیموریان برجای ماند. خصوصا که صفویه با حمایت گسترده خویش ، این میراث را درخشان تر نموده ، باعث رشد و گسترش آن گشتند. همچنین ادامه این سنت هنری در گورکانیان هند یا تمپراتوری مغولی هند قابل مشاهدهاست. بعدها و مقارن زمان برخاستن صفویه یکی از نوادگان تیمور که در منطقه ماوراء النهر حکومت میکرد یعنی بابر، با لشگری به هند حمله کرد و آنجا را فتح کرد و بر خلاف جدش، در همانجا ساکن شد و سلسله درخشان مغولان کبیر هند یا گورکانیان هند را بنیان نهاد. سلسلهای که برخی از درخشان ترین آثار هنری و معماری نظیر بنای تاج محل در دوره ایشان بنا شدهاست.

    فرزندان شاهرخ

    از آن گذشته غیر از بایسنقر نیز سه پسر دیگرش هم در زمان حیات شاهرخ مردند؛ سیور غتمش در ۸۳۰ق / ۱۴۲۷م، ابراهیم سلطان در ۸۳۷ ق / ۱۴۳۳م، و محمد جوکی در ۸۴۸ق / ۱۴۴۴م.
    با وجود این مصائب که در پایان عمر برای او جز الغ بیگ میرزا (795-851 ق / 1393-1449م)، فرزند دیگری باقی نماند، اما شاهرخ از جاده اعتدال خارج نشد و هرگز به خشونت نگرایید به طوری که روحیه صلح جویی و عدالت دوستی خود را تا پایان کار همچنان حفظ کرد.

    درگذشت شاهرخ و زوال تیموریان

    شاهرخ در اواخر عمر با شورشِ نوهاش سلطان محمد، پسر بایسنقر و حاکم ری، مواجه شد و با وجود بیماری، به تشویق همسرش گوهرشادآغا بیگم، در ۸۵۰ به آنجا لشکر کشید. سلطان محمد گریخت و شاهرخ پس از ۴۳ سال سلطنت، در ری درگذشت. شورش سلطان محمد و مرگ شاهرخ ، موجب زوال سریع این خاندان شد.
    شاهرخ به سن هفتاد و دو سالگی و به سال ۸۵۰ق / ۱۴۴۶م درگذشت با مرگ شاهرخ، تنها فرزندش الغ بیگ میرزا در قید حیات بود، که او هم بیشتر یک محقق و عالم ریاضی بود تا یک فرمانروا. شاهرخ، بر خلاف تیمور، جانشینی برای خود انتخاب نکرد؛ دو فرزندش، بایسنقر و جوکی میرزا در زمان حیات او درگذشته بودند و فرزند دیگرش، الغ بیگ، بیشتر اوقات در سمرقند بود و به عنوان مهمان به دربار پدر دعوت میشد و در امور سلطنت دخالتی نداشت . از این رو حکمرانان مختلف به جان هم افتادندو انحطاط خاندان تیموری دوباره آغاز شد که این بار با سرعت بیشتری رو به تلاشی و اضمحلال رفت.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  9. #205
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بایسنقر غیاث الدین بایسنقر (تولد ۸۰۲ ه.ق.، فوت ۸۳۷ ه.ق.) پسر شاهرخ و نوه تیمور گورکانی شاهزاده و امیری هنرمند و هنرپرور بود. وی از سیاستمداران، حامیان بزرگ هنر، معماری و فرهنگ و از خوشنویسان طراز اول عهد خود به شمار میرود.
    نام کامل او «میرزا غیاث الدین بن شاهرخ بن امیر تیمور» است و به نامهای بایسنقر میرزا و سلطان بایسنقر بهادر خان نیز شهرت دارد. از آنجایی که چندین نفر از شاهزادگان و امیران تیموری در ایران و گورکانیان هند دارای نام «بایسنقر» یا «بایسنقر میرزا» بودهاند، نباید با آنان اشتباه گرفته شود. در متون تاريخى و ادبى واژه بايسنقر به دو گونه بايسنقر و بايسنغر آمده است. بايسنقر كلمه اى تركى (مركب از باى + سنقر) و سنقور، مرغى شكارى است از جنس چراغ كه شنقار نيز گويند. بايسنقر به طور عام، نام عده اى از شاهزادگان تيمورى و غير تيمورى بوده و ظاهرا صحيح آن باى سنقور است كه بايسنقر نوشته مى شود.جايگاه او در زندگى و پس از مرگ چنان بود كه ـ با آنكه به مرتبه وليعهدى نرسيده بود ـ تاريخ نويسان از وى با عنوانها و لقبهايى چون پادشاه، سلطان و وليعهد ياد كرده اند و او را به سبب داشتن منشهاى پسنديده به شيوههايى گزافهآميز ستودهاند.
    بایسنقر میرزا به زبان فارسی، عربی و ترکی مشرقی، که زبان مادریش بود، کاملاً تسلط داشت. او معرف برجسته فرهنگ اسلامی از نسلی ترک و ایرانی بود که به اهمیت و ارزش او تنها در دهه‏های اخیر و در تحقیقات جدید توجه شدهاست. در متون قدیم و جدید بایسنقر تحت الشعاع شخصیت برادرش الغ بیگ قرار گرفتهاست. هر چند اهمیت بایسنقر در تاریخ هنر قطعی است، لیکن خدماتش در زمینه ادبیات فارسی و تاریخ نگاری چندان معرفی نشدهاست. او قطعاً یکی از نمایندگان و شاید مهمترین نماینده آمیزش فرهنگ ترکی و فارسی در آسیای مرکزی و آسیای غربی(یعنی ایران و ترکیه) در عهد تیموریان بهشمار می‏رود.
    از بایسنقر به عنوان اولین کسی که به دو وجه ملی و دینی، همزمان توجه کرده نام برده میشود. در بررسی برنامهریزی مکتب هرات که بیش از همه به همت او و پدرش شکل گرفت، دیده میشود که این مکتب همانطور که برای هویت بخشی به هنر اسلامی قدم پیش میگذارد، همانطور هم برای شکلگیری شاهنامه بایسنقری اقدام میکند . برای شروع این پروژه عظیم کاغذ سازان سمرقندی دعوت میشوند تا کاغذ سمرقند را تولید کنند.


    زندگی

    بایسنقر هنگامی که پدربزرگش، امیر تیمور، در سال ۸۰۷ ق / ۱۴۰۵ م درگذشت، کودکی بیش نبود. او پادشاهی خوش طبع و خوش سخن و هنرپرور و عیاش بود و آنقدر که ممکن بود عالم را به خوشی گذرانید.[۸] بقول دولتشاه «جمالی داشت با کمال... و از سلاطین روزگار بعد از خسرو پرویز چون بایسنقر سلطان کسی به عشرت و تجمل معاش نکرد، شعر ترکی و فارسی را نیکو گفتی و فهمیدی، به شش قلم خط نوشتی.
    ازو سه پسر بیادگار ماند: میرزا رکن الدین علاءالدوله، میرزا سلطان محمد و میرزا ابوالقاسم بابر كه در سال 853ق به حكومت رسيد.
    مرگ زودرس بایسنقر به دلیل افراطش در شرابخواری روی داد. دولتشاه میگوید: «شبی از فرط شراب به فرمان رب الارباب بخواب گران فنا گرفتار شد و سکنه هرات سبب آن وفات سکته پنداشتند و وقوع این واقعه... در دارالسلطنه هرات در باغ سپید بود در شهور سنه سبع و ثلاثین و ثمانمائه (۸۳۷ ه'. ق.) و عمر او سی وپنج سال بوده.
    مدفن او در گورستانی است متعلق به مدرسه‏ گوهرشاد در هرات. این مدرسه در ۱۳۰۲ ق / ۱۸۸۵ م ویران شد. لیکن آثار مقبره‏ها را همچنان می‏توان مشاهده کرد. روشن نیست که خسارتهای بعدی این گورستان ناشی از گذشت زمان است یا به دلیل جنگ اوایل دهه ۱۳۶۰ ش / ۱۹۸۱ م که بر اثر آن، بخش قدیم هرات شدیداً آسیب دید.

    جایگاه سیاسی

    شاهرخ، بر خلاف تیمور، جانشینی برای خود انتخاب نکرد؛ دو فرزندش، بایسنقر و جوکی میرزا در زمان حیات او درگذشته بودند [۱۵][۱۶] و فرزند دیگرش، الغ بیگ، بیشتر اوقات در سمرقند بود و به عنوان مهمان به دربار پدر دعوت میشد و در امور سلطنت دخالتی نداشت . از این رو بایسنقرهرگز به حکومت نرسید.
    بایسنقر در ادارهٔ امور حکومت تیموری سهمی عمده داشت. او هفده ساله بود که والی طوس، نیشابور و استرآباد شد و بنا به گفته خوافی در ۸۱۹ ق / ۱۴۱۶ م امیر دیوان شد. واین احتمالاً به معنای سرپرست «دیوان عالی امیری» یا شورای عالی شاهرخ در هرات بودهاست ظاهراً پس از آن نیز برای مدتی والی تبریز بود، اما مجدداً به مقام پیشین خود بازگشت. تا جایی که وظایف مملکتی اجازه میداد، خوش داشت که به جای اقامت در ولایات، در هرات نزد پدرش بماند، زیرا در مسئولیتهای خطیر، پدر به او اعتماد میکرد؛ از جمله در ۸۱۷ که شاهرخ در پایتخت نبود، نیابت سلطنت را بر عهده گرفت. هر چند رسماً به جانشینی منصوب نشده بود، عملاً ولیعهد شمرده میشد.
    بایسنقر با خطرناکترین دشمنان تیموریان به نبرد برخاست. در ۸۲۴ و ۸۳۲ در لشکرکشی شاهرخ برای جنگ با ترکمانها در شمال غربی او را همراهی کرد و در ۸۳۰ برای نبرد با بُراق ازبک، که شکستی سخت بر الغ بیگ وارد کرده بود، به شمال شرقی شتافت. به محض آنکه براق عقب رانده شد، بایسنقر به هرات بازگشت، ظاهراً بدان سبب که الغ بیگ از پدر خواسته بود او را بازگرداند، زیرا بنا به دلایلی بیم داشت که بایسنقر جایش را بگیرد. بایسنقر هرگز مانند برادرش الغ بیگ به منصب رفیعِ ولایتعهدی در سمرقند دست نیافت، بلکه تنها به عنوان بازوی راست پدرش در هرات خدمت میکرد. از این رو در طول تاریخ تاحدی ناشناخته ماند.



    جایگاه هنری

    اهميت و شهرت بايسنقر ميرزا پيش از حكومت دارى و سياستمدارى به دليل عشق سرشار و علاقه بسيار وى به علم و ادب و كليه فنون و هنرهاى زيبا اعم از شعر، موسيقى، نقاشى و معمارى بود. بایسنقر میرزا هنرمندی تمام عیار بود و افزون بر خمایت بیشاعبه از هنرمندان خود نیز در انواع هنرهای روزگار چون خوشنویسی، نقاشی و موسیقی سررشته داشت.

    خوشنویسی

    بايسنقر ميرزا در اقلام ششگانه خوشنویسی شاگرد شمس الدين محمّد بن حسام هروى معروف به شمس بايسنقرى بودهاست و خود از استادان برجسته خط محقق و ثلث مىباشد
    خطوط زیبای مسجد گوهرشاد که به دستور مادرش گوهر شاد آغا در مشهد بنا شده، به قلم بایسنقر به رشته تحریر درآمده سپس بر کاشی انتقال یافتهاست. حاصل کار به خط ثلث و به رنگ سفید بر زمینه سرمه‏ای مات نوشته شده، که آیاتی از قرآن است و به خط کوفی تزیین یافتهاست. این آثار را هنوز هم بر کاشیهای درخشان ایوان جنوبی مسجد گوهرشاد (کتیبههای ایوان مقصوره) می‏توان مشاهده کرد. در این كتيبه که از قدرت و قوت قلم آن تمجيد شده، رقم «بايسنقر بن شاهرخ بن تيمور گوركانى فى 821ه ق» دیده میشود كه بهاین ترتیب بایسنقر آنرا در بيست سالگى نوشته است. بعضى از كاشیها، پس از زلزله ۱۰۸۷ ق / ۱۶۷۶ م به دستور شاه سليمان صفوى با كاشیهاى جديد تعويض شده است. بعضى از كتبيههاى عمارات سبزوار را نيز او نوشته است. ولیدی طوغان به کاشیهای واحدی نیز اشاره میکند که به خطّ رِقاع نوشته شده و آنها را در یک مجموعهای خصوصی در ترکستان دیده بودهاست.
    همچنين كتابت بزرگ ترين قرآن موجود را اثر بایسنقر میرزا میدانند كه به خط محقق نگاشته شده و هم اكنون بعضى صفحات آن در موزه قرآن کتابخانه آستان قدس رضوی، كتابخانه سلطنتى، كتابخانه ملى، موزه ايران باستان و كتابخانه ملك موجود است و شمارى از اوراق آن در امامزاده اى در قوچان بوده است، چه در حديقة الحقايق است كه از زلزله جز همان امامزاده سلطان ابراهيم بن على بن موسى الرضا در قوچان چيزى باقى نمانده و بعضى اوراق قرآن به خط ميرزا بايسنقر بن امير تيمور گوركانى در آنجاست. میگويند نادرشاه افشار این اثر شگرف را از سمرقند به آنجا آورده است. [۲۷] از قرآن بايسنقر با خط محقق و در قطع بزرگ، هشت صفحه در آستان قدس رضوى نگهدارى مىشود. هر صفحه از اين قرآن نفيس هفت سطر دارد كه بين سطور و پيرامون آيات آرايش شده است. قطع اين قرآن كه يكى از بزرگترين قرآنهاى موجود است، 177 در 110 سانتىمتر مىباشد.
    از اين خطاط و هنرمند، قرآنى به خط ثلث جلى مربوط به قرن نهم است كه در كتابخانه سلطنتى سابق(موزه کاخ گلستان) موجود بوده است. اين قرآن در حد كمال و زيبايى با خط ثلث كتابت شده است و هر يك از صفحات آن به زر شامل هفت سطر ثلث درشت است كه از حيث تركيب و شكل حروف بسيار جالب است. صفحات اين قرآن جدول كشى شده و در بالاى هر آيه يك علامت ديده مى شود.
    تصويرى از قرآن به خط نسخ خوش كتاب خفى با رقم بايسنقر موجود است كه البته رقم آن را ساختگى مى دانند. تحرير اين قرآن حدود قرن نهم با رقم ساختگى بايسنقر مورخ 823 هجرى است. دو صفحه اول، فهرست اسماء السور به خط رقاع در خانه هاى شطرنجى و زمينه طلاپوشى از قرن سيزدهم است. دو صفحه افتتاح، تمام تذهيب با پيشانى و ذيل به خط رقاع، اسامى سور به خط رقاع و قلم زر تحريردار و فواصل آيات ستاره نشان است. نگارنده كتاب راهنماى گنجينه قرآن دلايلى ارائه مى دهد كه صفحه اسم بايسنقر ساختگى است. برخى ديگر بر همين نظرند؛ زيرا تاريخ اتمام آن ـ يعنى 837 ـ مقارن با مرگ بايسنقر است. .

    شعر

    هنر ديگر بايسنقر شعر و شاعرى بود. او دنباله رو سنت شعر دربارى بود، كه در آن ايام ديگر به مديحه سرايى محدود نماند، بلكه دامنه بسيار گسترده ترى داشت[۳۱] هر چند از زبان او نقل می‏کنند که گفتهاست امیر نباید به سرودن شعر بپردازد. با این وجود ابیات پراکنده‏ای از او در تذکره دولتشاه سمرقندی نقل شدهاست. و با برادرانش: الغ بیگ در سمرقند و ابراهیم در شیراز، درباره شعر فارسی مکاتبه می‏کرد. او اشعار امیر خسرو دهلوی را بر اشعار نظامی گنجوی، که الغ بیگ می‏پسندید، ترجیح می‏داد. [۳۲] اين غزل از سروده هاى اوست:
    نديدم آن دو رخ اكنون دو ماه است
    ولى مهرش بسى در جان ما هست به راهش سر نَهَم روزى كه ميرم
    توان گفتن كه عاشق سر به راه است به زلفش مشك خود را نسبتى كرد
    دروغى گفت از آن رويش سياه است گداى كوى او شد بايسنقر
    گداى كوى خوبان پادشاه است
    نقاشی و موسیقی

    بایسنقر در نقاشی و موسیقی قریحه ذاتی داشت، اما تواناییهایش را بیشتر در خوشنویسی به کار برد.



    حمایت از مورخان

    بایسنقر مشوق تاریخ نگاری به زبان فارسی نیز بود. گر چه هیچ یک از تاریخ نگاران عهد تیمور و تیموریان به مقام والای رشید الدین فضل الله و عطا ملک جوینی در دوره مغول دست نیافتند، اما بعضی از آنها آثار برجسته‏ای از خود به جای گذاشتند که مهمترین آنها حافظ ابرو «متوفی ۸۳۳ ق / ۱۴۳۰ م» است. حافظ ابرو، سخت مورد تشویق و توجه بایسنقر بود و تاریخ کبیر خود را بنام بایسنقر نوشت که به زبدةالتواریخ معروف است و فصیحی خوافی آن را مجمع التواریخ سلطانی میخواند. ظاهراً این کتاب در سال ۸۲۹ یا ۸۳۰ ه'. ق. خاتمه یافته است و احتمالاً به توصیه شاهرخ پدر بایسنقر، چهارمین قسمت مجمع التواریخ را به صورت کتابی مستقل تحریر و به بایسنقر اهداء شدهاست. به نظر بازیل گری، بایسنقر در تهیه و مصور کردن متون تاریخی بیشتر از نسخه‏های دیوان اشعار توجه داشت.

    حمایت از هنرمندان

    او موسس و بانی زیباترین شکل کتابآرایی در ایران است و در تحت حمایت او چهل نفر کاتب و خطاط به راهنمائی مولانا جعفر تبریزی معروف به جعفر بایسنقری که خود او نیز شاگرد عبدالله بن میر علی است به استنساخ کتب مشغول بودند. وی بوسیله پرداخت دستمزدهای گزاف و اعطاء انعام فراوان و شاهانه، هنرمندترین استادان خوشنویسی و تذهیب را نزد خود نگاه میداشت و آنان برای وی ظریف ترین آثار هنری را درخط، تذهیب، جلدسازی و صحافی به وجود میآوردند. کتابهای کتابخانه وسیع این شاهزاده هم اکنون در تمام جهان متفرق است و هرجا که هست در کمال حرمت و دقت نگاهداری میشود. كانون هنری بایسنقر در هرات بهنام دارالصنایع کتاب سازی معروف بود و کتابهای پدیدآنده در دوره بایسنقری شامل نفیسترین مینیاتورها و استادانهترین خوشنویسیها هستند که به زیبایی تمام صحافی و جلدآرایی گشتهاند.

    شاهنامه بایسنقری

    ذوق شعر دوستی بایسنقر متوجه شاهنامه نیز شد. وی دستور داد نسخهای از شاهنامه را برای او استنساخ کردند که به «شاهنامه بایسنقری» شهرت دارد. این کتاب که به سال ۸۲۹ ه.ق. تحریر یافتهاست یکی از برجستهترین نمونههای هنر ایرانی و بلکه هنر اسلامی است. مقدمهای که به امر بایسنقر برشاهنامه فردوسی نوشته شدهاست را برخی بسیار سودمند دانستهاند. هرچند ملک الشعرا بهار آن را «سرتاسر خلاف حقیقت و خلاف منطق و برضد تاریخ» میداند.

    مکتب هرات


    بایسنقر به همراه پدرش شاهرخ از جمله مشوقان بزرگ سبک هنری یا مکتب هرات بود. او گرایش شدیدی به ماندن در هرات داشت و مورخان یکی از دلایل ماندگاری بایسنقر در هرات را، شکوفایی حیات فرهنگی در آن شهر می‏دانند که بایسنقر می‏توانست علایق سرشار هنری و فکری خود را در آن شهر به خوبی تعقیب کند.
    پس از آنکه بایسنقر از نبردِ پیروزمندانه با ترکمانان در ۸۲۳ بازگشت و مولانا جعفر تبریزی، بعدها ملقّب به جعفر بایسنقری، استاد مسلّم خط نستعلیق و سایر استادان فن را از تبریز به همراه آورد، هرات تبدیل به مرکز هنر خوشنویسی شد. با اینهمه مرکز نگارگری به حمایت ابراهیم، برادر بایسنقر، چندگاهی شیراز و مدّتی نیز اصفهان بود؛ امّا عاقبت توفیق شاهرخ در تسخیر تمامی قدرت در هرات و توجّه وی و بایسنقر به هنر، بسیاری از هنرمندان را از اقصی نقاط ایران به هرات کشاند و سبب شد که مراکز مهم پیشین اهمیت و اعتبار خود را از دست بدهد و در مرتبهای نازلتر قرار گیرد.
    هنرمندان نقاش و خوشنویس و خطاط که در کتابخانه بزرگ شاهی هرات به امر بایسنقر میرزا مشغول به کار بودند، آثار زیادی همچون کتابهای شاهنامه، لیلی و مجنون، بوستان و گلستان سعدی را مصوّر ساختند. مجموع این آثار سبک جدیدی را پدید آورد که در تاریخ هنر ایران به «مکتب هرات» معروف است. در مکتب هرات تصاویر انسانها به صورت ریز وکوچک ترسیم گشته و مینیاتورها با خطوط ساده و بی پیرایه اجرا شدهاند.
    سبک هراتی ویژگی خود را داشت. یکی از ویژگیهای آن، وجود عناصر شرق دور بود که احتمالاً ازمبادلهٔ سفیر میان ایران و چین ناشی میشد. مشهور است که هنرمندان هرات همراه هیئتهای سیاسی به خانبالق (پکن) آمد و شد داشتهاند؛ یکی از آنان، به نام غیاث الدین نقاش، که بایسنقر او را برگزیده بود، بعدها شرح سفر خود را نوشت که این شرح در تاریخ حافظ ابرو آمدهاست.
    بازیل گری در بررسی ویژگیهای سبک هراتی، اهمیت خاصی به تأثیر متقابل تصاویر بر یکدیگر میدهد که با اشارات معنیدار جان گرفتهاند. او خاطرنشان میکند که این سَرزندگی و تحرک، کاملاً مغایر با خشکی و بی روحی چهرهها در نگارگریهای مکتب جلایری است. همچنین، صحنهها با قرارگرفتن افق در نزدیک لبة بالایی، عمق بیشتری یافتهاند. زمینههای فیروزهای متمایل به آبی و سبز، رنگهای عمده در این نگارگریها هستند.

    پس از مرگ بایسنقر در ۱۴۳۳م هرات همچنان به صورت مرکزی برای هنر مصورکردن کتابهای نفیس برای مدت نسبتاً طولانی باقی ماند. طبق گزارش دوست محمد، در مقدمه آلبوم یا مرقعی که به فرمان ابوالفتح بهرام میرزا یکی از شاهزادگان صفوی در سال ۱۵۴۴م فراهم کرده بود، سنتی که بایسنقر میرزا و شاهرخ پدرش بنا گذاشته بودند، به سرپرستی و حمایت علاءالدوله پسر بایسنقر تا سال ۱۴۴۷م به حالتی زنده باقی ماند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  11. #206
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    الغ بیگ (تغییر مسیر از الغ بیگ)


    180px Sm ulughbeg2
    تمبر یادبود الغبیگ - انتشار در سال ۱۹۹۴ - ازبکستان


    180px Sm ulughbeg1
    تمبر یادبود الغبیگ و رصدخانه وی- انتشار در سال ۱۹۸۳ - ترکیه


    اُلُغبیگ (795 تا 851 ق / ۱۳۹۳ تا ۱۴۴۹ م) فرزند شاهرخ و نوه تیمور از پادشاهان تیموری ایران بود. او پادشاهی ستارهشناس، ریاضیدان و اهل علم و ادب بود. او از کودکی به آموختن خوشنویسی پرداخت اما همچون برادرانش در این هنر نام آور نشد.
    الغبیگ در سلطانیه در شمال غربی ایران بدنیا آمد. مادرش گوهرشاد آغا از شاهزادگان ایرانی بود که بناهایی چون مسجد گوهرشاد را در مشهد ساخت و پدرش شاهرخ، در تحکیم حکومت تیموری و رشد هنر در آن دوران و شکل گرفتن مکتب هرات بسیار موثر بود.
    شاهرخ در ۸۱۱ به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد حاکم آنجا را کشت و خلیل سلطان پسر میرانشاه و نوه تیمور را پس از رهایی به ری فرستاد و حکومت سمرقند را به اُلُغبیگ داد. الغ بیگ، بیشتر اوقات در سمرقند بود و به عنوان مهمان به دربار پدر دعوت میشد و در امور سلطنت دخالتی نداشت.
    الغبیگ در سمرقند رصد خانه عظیم و مجهزی برپا کرد و همراه با دانشمندان بزرگ آن زمان مانند کاشانی مشغول رصد و تحقیقات علمی شد و با همکاری آنها زیجی را که شامل دقیقترین جداول ستارهشناختی و مثلثاتی آن عصر بود پدید آورد که به زیج سلطانی معروف است. مدرسهای نیز برای آموزش علوم و فنون تأسیس کرد و بهترین استادان را در آن جا بهکار تدریس گمارد. یادداشتها و نامههایی که کاشانی برای پدرش در کاشان میفرستاد از سطح بالای فهم و دانش الغ بیگ حکایت میکند.
    او در سمرقند با برادرانش: بایسنقر در هرات و ابراهیم در شیراز، که جملگی هنرمند بودند، درباره شعر فارسی مکاتبه می‏کرد. او اشعار نظامی گنجوی را بر اشعار امیر خسرو دهلوی که بایسنقر می‏پسندید، ترجیح می‏داد.
    الغ بیگ، پس از دو سال درگیری با پسرش عبداللطیف، عاقبت در ۸۵۳ ه.ق.(۱۴۴۹ م.) به دست او کشته شد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  12. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  13. #207
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سلطان حسین بایقرا

    سلطان حسین بایقرا ابن امیر منصور بن بايقرا بن عمر شيخ بن تیمور گوركانی معروف به «خاقان منصور» و معزالسلطنه و ابوالغازى آخرين از امراى تیموری. پادشاهى ادبپرور و هنردوست بود و وزير معروفش امیرعلیشیر نوایی است كه موجب شهرت دربار او و آبادانی پايتختش هرات شده بود. در سال ۸۶۱ ه. ق. كه خراسان آشفته شده بود، در شهر مرو به پادشاهى نشست و در ذىحجهٔ ۸۶۲ ه. ق./۱۴۵۹ م. استرآباد را فتح كرد و در سال ۸۷۳ ه. ق./۱۴۶۹ م. هرات را تسخير نمود و در ۸۷۴ با میرزا یادگار محمد جنگيد و در اواخر سال ۸۷۵ ه. ق. با سلطان محمود جنگيد و تا سال ۹۰۲ در غايت دولت و اقبال حكومت كرد. و در سال ۹۱۱ ه. ق./۱۵۰۶ م. درگذشت. اثرى موسوم به مجالسالعشاق و اشعارى به فارسی و ترکی دارد و تخلصش حسینی بوده است.
    میر علی سادات حسینی هروی از خوشنویسان دربار وی بوده است.


    سلف:
    میرزا یادگار محمد سلسلهٔ تیموریان (در هرات)
    جانشین:
    بدیع الزمان

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  14. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  15. #208
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مرعشیان

    پس از برافتادن مغول مرعشیان که در مازندران پیدا شده بودند (سادات عرب که به مرعشیان مازندران معروفند) در سال ۷۶۰ه.ق میر قوم الدین مرعشی، حکومت مرعشیان را تأسیس کرد. در سال ۷۸۲ه.ق سید فخر الدین مرعشی فرزند میر قوام الدین با تصرف رستمدار (نور) قریهٔ واتاسان را در نزدیکی ناتل (پایتخت دشت رستمدار) بنا نهاد و مقر حکومت خود ساخت. اما به زودی امیر تیمور گورکانی (در ۷۸۶ ه.ق ) به مازندران و رستمدار لشکر کشید و سادات مرعشی نیز از تیمور شکست خوردند.
    امیر تیمور در لشکر کشی دوم خود به مازندران در سال ۷۹۴ه.ق به کلی سادات مرعشی را سرکوب کرد و بر رستمدار(نور) نیز تسلط یافت. مرعشیان به تبعید ماوراءالنهر که امیر تیمور در حقشان روا داشته بود رفتند.
    قیام مرعشیان ، محصول و نتیجه قیام سربداران بود که از آمل آغاز شد و این منطقه را نیز زیر چتر خود گرفت . چون شیخ خلیفه ، مقتدای مذهبی سربداران - مرد پاکیزه روزگاری که از اهالی آمل بوده ، پس از سیر و سلوک ، راهی سبزوار شد و نطفهٔ قیام سربداران را در آن جا به بار نشاند و بعدها قیام مرعشیان ، به عنوان شعبهای از قیام سربداران در مازندران ایجاد شد.
    مرعشیان ، شیعه اثنی عشری بودند که با الهام گیری از تعلیم مذهبی - سیاسی رهبران مذهبی سربداران توانستند از آن به عنوان مکتبی برای قیام خود استفاده کنند.
    یکی از اصول اساسی این قیام مبارزه با ظلم و ستم بود. ظلم و ستم در این دوره جنبه اجتماعی ، اقتصادی و گاهی سیاسی داشت که بر رعایا اعمال میشد.
    سید قوام با استفاده از بعد ستم ستیزی تشیع توانست بر حکام ظالم و ستمگر منطقه پیروز شود، از ویژگیهای دیگر این قیام بسط عدالت و مساوات اجتماعی بود لیکن باز با انشقاق از هم رزم و هم کشی خود افراسیاب چلاوی ، پیروزی از آن جناح شیخیان گردید فتوت ، راستی ، صداقت و راست کرداری از جمله خصوصیات پیروان سید قوام و کلا، حاکمیت وی بود. اکثر پیروان سید قوام را افراد پیشه ور و روستایی و بیش تر رعایا تشکیل میدادند. علل فروپاشی این نهضت را، بایستی در جنگهای متعدد آنان و نیز ظهور امیرتیمور، در شرق دانست که به هیچ یک از قیامها و سلسله های محلی رحم نکرد و گویی وی برای سرکوبی این قیامها آمده بود.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  16. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  17. #209
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    قراقویونلوها

    قراقویونلو واژهای ترکی و به معنی صاحبان گوسفندهای سیاه است. این واژه بسته به لهجه محلی گوینده، قره قویونلو هم تلفظ و نوشته میشود.
    نام قراقویونلو ها اولین بار در تاریخ در دوره قبل از سلسله صفویه مطرح گردیده است. قراقویونلوها که ترکمن بودند ابتدا دست نشاندگان سلسله مغولی جلایریها در تبریز و بغداد بودند. اما در سال ۱۳۷۵ (میلادی) قرا یوسف رهبر قراقویونلوها در پی شورشی بر علیه جلایریها استقلال خود را از جلایریها اعلام کرد و کنترل آذربایجان، موصول و بغداد را بدست گرفت. تیموریان در حوالی ۱۴۰۰ قرا یوسف را شکست داده و قرایوسف به مصر متواری شد. وی پس از مدتی و در ۱۴۰۶ با کمک حاکمان وقت مصر، مملوکها، دوباره کنترل تبریز را بدست آورد.دولت شیعی قراقویونلو در بخش مهمی از سرزمين ايران شامل خوزستان ، کرمان ، فارس و هرات حضور داشت[۱]واپسین فرمانروای قرهقویونلو جهانشاه قراقویونلو نام داشت که اوزن حسن از دودمان آققویونلو او را شکست داد و وی را به همراه پسرش کشت.
    مسجد کبود در تبریز از بناهای ساخته شده در دوران قرافویونلوها میباشد.
    در حال حاضر تیره هائی به همان اسم در میان بازماندگان ایلات شاهسون در استان مرکزی و قشقائیها در حوالی استان فارس وجود دارند. (بطور مثال ناصر خان قشقائی از تیره قراقویونلو بوده است.) فرافویونلوهای ساوه از طایفه ایل بغدادی میباشند و گفته میشود که در زمان نادرشاه به ایران انتقال داده شده اند. منبع یا منابعی که ارتباط این اقوام و گروهها را به قراقویونلوهای دوره قبل از صفویه ذکر کرده باشد در دسترس نیست. امااین فرضیه خیلی دور از حقیقت نیست. علی الخصوص که قراقویونلو ها مدتی حاکمان بغداد نیز بوده اند.[نیازمند منبع]



    فرمانروایان قراقویونلو

    قرامحمد؛فرمانروایی۱۳۸۰-۱۳۸۹ (میلادی)
    قرایوسف؛۱۳۹۰-۱۴۲۰
    قرااسکندر؛۱۴۲۰-۱۴۳۵
    جهانشاه(شاه جهان)؛ ۱۴۳۵-۱۴۶۷

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  18. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  19. #210
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آق قویونلوها

    200px AkKoyunlu
    پرچم آققویونلو (رنگها پندار شده است)
    آق قویونلو یک ایل ترک و نیز سلسله ای از ترکمنها بود که بر قسمتهای از قفقاز ، شرق ترکیه و شمال ایران از ۱۳۷۸ تا ۱۵۰۸ میلادی فرمان میراند.
    طبق اسناد بیزانسی آق قویونلو ها حداقل از سال ۱۳۴۰ میلادی در آناتولی حضور داشتند و اکثر سلاطین آق قویونلو همچنین بانی آن قره عثمان با شاهزاده خانمهای بیزانس ازدواج میکردند.
    اولین اراضی تحت حاکمیت آق قویونلوها ایالت دیار بکر در آناتولی بود که در سال ۱۴۰۲ میلادی از تیمور به قره عثمان واگذار گردید. مدت زیادی آق قویونلوها قادر به گسترش اراضی خود نبودند، چون رقیبانشان (قره قویونلو ها) مانع قدرتگیری آنها میشدند ولی این وضع با پیروزی اوزون حسن بر جهانشاه قره قویونلو در سال ۱۴۶۷ پایان یافت.
    بعد از شکست سلطان ابوسعید، اوزون حسن بغداد را به تصرف خود آورد و اراضی آق قویونلو را به اطراف خلیج فارس و خراسان در شرق رسانید. این گسترش همزمان با تمایلات امپراتوری عثمانی به پیشروی در شرق بود که آق قویونلوها را به اتحاد با قارامان های آناتولی مجبور کرد.
    سلطان محمد عثمانی در سال ۱۴۷۳ میلادی در نبرد ترجان بر قوای اوزون حسن آققویونلو پیروز گردید و با تسخیر دیار بکر پایتخت وی، توانست بر آناتولی شرقی و سراسر آسیای صغیر مسلط شود.
    در سال ۱۵۰۹ میلادی شخصی به نام امیر مبارک از جانب سلطان مراد آققویونلو در بغداد حکومت میکرد که در برابر سپاهیان شاه اسماعیل تاب مقاومت نیاورد و تسلیم شد و سراسر بینالنهرین به تصرف ایرانیان درآمد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  20. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


صفحه 21 از 32 نخستنخست ... 1117181920212223242531 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/