صفحه 20 از 47 نخستنخست ... 1016171819202122232430 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 191 تا 200 , از مجموع 464

موضوع: شعر نو

  1. #191
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    روی به محراب نهادن چه سود
    دل به بخارا و بُتان طراز

    ایزد ما وسوسه عاشقی
    از تو پذیرد نپذیرد نماز

    رودکی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #192
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    زمانه پندی آزاده وار داد مرا
    زمانه را چو نکو بنگری همه پند است

    به روز نیکِ کسان گفت تا تو غم نخوری
    بسا کسا که به روز تو آرزومند است

    رودکی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #193
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    پیش صاحب نظران مُلک سلیمان باد است
    بلکه آن است سلیمان که ز مُلک آزاد است

    آنکه گویند که بر آب نهاد است جهان
    مشنو ای خواجه که تا درنگری بر باد است

    خیمه انس مزن بر در این کهنه رباط
    که اساسش همه ناموضع و بی بنیاد است

    دل بر این پیرزن عشوه گر دهر مبند
    نو عروسی است که در عقد بسی داماد است

    هر زمان مِهر فلک بر دگری می تابد
    چه توان کرد که این سفله چنین افتاده است

    خاک بغداد بخونِ خلفا می گرید
    ور نه این شط روان چیست که در بغداد است؟

    حاصلی نیست بجز غم به جهان خواجو را
    خرّم آن کس که بکلی زجهان آزاد است

    خواجوی کرمانی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #194
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نگاهت
    - به نجابت مریم -

    مانوس ترین نیاز را
    در سینه ات
    انکار می کند
    دستانم
    - به طراوت شبنم -
    ملوس ترین تماس را
    با سینه ات
    اصرار می کند
    اه ای پاک موج نجابت
    در ساحل اغوش مستم
    جاودان ارام گیر

    "سید احمد ابساران



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #195
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    کشتی او

    نخستین رویای من است

    که هیچ دریایی را نمی شناسد

    بادبانش

    دستمال کودکی من است

    که هیچ توفانی را نمی شناسد

    او از آخرین جدل به سکوت می رود

    تا با سوزن ها و ستاره هایش جهاز مرا ببافد

    و اگر دختریم از صدف برآید

    از نورهای باغچه اش گهواره ای بسازد.

    من عروس لالایی اویم

    او که با نهال گردویش بزرگ می شود

    مرا نگاه می کند و می پرسد

    با دنباله دامنت می خواهی چه کنی؟




    ( ندا ابکاری)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #196
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    خالی

    خالی از دیروز و امروزم ز فردا بی خبر
    نی ز دیروزم اثر مانده نه از فردا خبر
    بوته ی عشقی نهادم در کویر یادها
    رنجها از حد فراتر دیدم از نوع بشر
    نی درخت معرفت را سبزی اندیشه بود
    نی توانم فرض و مرزی یابم اندر خیروشر
    گنگ وگیج ولنگ ومنگ وغصه دار و شوخ وشنگ
    در میان جنگ با خویشم نمیابم ظفر
    آخرین تدبیر رندان مستی و می خوارگیست
    من خمار جام عقلم کو نمیابم دگر
    محتسب این روزها حد را به هشیاران زند
    عاقلان را ابله انگارندوابله مبتکر
    مسجدو دیرو کنشت و خانقاه و صومعه
    مامن زاهد نمایان بود از آن کردم گذر
    کفر ما رنگ نیایش داشت در پندار دوست
    سنگ این تزویر کیشان میشکست دیوار سر
    الغرض کار جهان را جمله وارون دیده ام
    زین سبب حیران شدم در کار دنیا محتضر
    قصه کوته میکنم تا اشک شب را تر کند
    گوشهایم بسته بهتر باد و چشمم کورتر



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #197
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    چشمهایم

    چشمهایم سوگواران دلی بی کینه اند
    درسرند اما تو گویی در دل و در سینه اند
    سینه مالامال اندوه کسان و نا کسان
    در پی یک منظر از بی رنگی آیینه اند
    آینه زنگار دارد گو می صافی کجاست
    ای دریغ این تاکها هم خود خمار آیینه اند
    دستهایم مهربان بودند با هر نارفیق
    آه اما دستهایم خسته و پر پینه اند
    میوه دارد باغ عالم آری اما حیف حیف
    میوه های قسمت ما میوه ای گندیده اند
    عالمی را شهریاری داشتیم و شهپری
    عالم ما را به یکباره ز ما دزدیده اند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #198
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    رقص کفر

    خواستم آتش شوم ابری زد و باران گرفت
    خواستم دریا شوم آتش بر این دامان گرفت
    خواستم در دور هستی دورکی با خود زنم
    چرخ هم بشکست و ویرانی سراپامان گرفت
    خواستم در اوج مستی با خدا خلوت کنم
    کفر آمد رقص رقصان بر دل و بر جان گرفت



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #199
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    از خویش می گریزم در این دیار باران
    دلتنگ روزگارم بر من ببار، باران


    بغض گلوی مارا باری تو ترجمان باش
    ای بی شکیب باران ای بی قرار ،باران

    در هق هق شبانه ماند به عاشقی مست
    نجوای ناودانها در رهگذار باران

    از همرهان درین باغ با من چه مهربان بود
    بیدی که گریه می کرد در جویبار باران

    بر فرق کوه بشکن مینای همتت را
    خشکیده چشم چشمه از انتظار باران

    با خنجر زلالت بشکاف پرده ای را
    اسب وسوار گم شد در این غبار،باران

    از آن غزال زخمی برگیر خستگی را
    با کاسه های سنگاب در کوهسار، باران

    وه زانکه دل بریدن از خویش وبا تو بودن
    تا روزهای پیچان تا آبشار، باران

    دلتنگ این دیارم ای غمگسار پرتو
    در من ترانه سر کن با این بهار، باران


    شاعر: پرتو کرمانشاهی



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #200
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    وقتی تو هستی
    باران می بارد
    و زمان می میرد
    و من
    شکفته می شوم
    چون سوسن
    در جهان بدون زمان
    وقتی تو نیستی
    خطی کشیده می شود از سرب
    و سبز
    به شگرفی می گراید
    و زرد به خونابه
    اندوه ؟ نه
    ستاره ؟ نه
    ماه
    که چون
    خورشید گدازنده
    بر گلوگاهم می ریزد
    گرمای جهان را
    تو نیستی
    تا من
    زنده بمانم
    تا من
    شکفته شوم
    چون سوسن




    "پرویز ابوالفتحی"



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 20 از 47 نخستنخست ... 1016171819202122232430 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/