دارم تمــــوم ميشم از غــــصه ميميرم ميچرخه غــــم دورم سرگيـجه ميگيرم تقويم سرد مــن محكوم مـــــاتم شد اين حسِ دل تنگیم تنها مجسم شد امیر تنها...
دارم تمــــوم ميشم از غــــصه ميميرم ميچرخه غــــم دورم سرگيـجه ميگيرم تقويم سرد مــن محكوم مـــــاتم شد اين حسِ دل تنگیم تنها مجسم شد امیر تنها...
ميان تنهاي خودم با غم ها نشستم اگر به سراغ تنهايي من آمدي يك چهار پايه و كمي طناب بياور كه تو شكسته باشي چيني تنهايي مرا امير تنها..
مـــثل یـــه مــــاهی قــرمـزم کـــه از آب این تنگ کوچیک سیر شدم درست برعکس عکسای بچگیم اونا پیر نشدن ولی من پیر شدم امیر تنها...
رفتم كه حتي رد پايم روي هيچ جاده اي نباشد... امير تنها
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)