دیگران از شهیار می گویند:
موج ترانه سرایی در ایران با ترانه های (جمعه) و (قصه دو ماهی) شهیار قنبری آغاز شد.
یک موج تازه در ترانه سرایی بود.
اردلان سر فراز- شاعر و ترانه سرا
هفته نامه جوانان-لس آنجلس 1990
دیگران از شهیار می گویند:
موج ترانه سرایی در ایران با ترانه های (جمعه) و (قصه دو ماهی) شهیار قنبری آغاز شد.
یک موج تازه در ترانه سرایی بود.
اردلان سر فراز- شاعر و ترانه سرا
هفته نامه جوانان-لس آنجلس 1990
دیگران از شهیار می گویند:
موفق ترین ترانه سرایان نو آور به ترتیب ظهور عبارت بودند از: شهیار قنبری-اردلان سرفراز-ایرج جنتی عطایی-و زویا زاکاریان،که مورد بحث این گفتارند.
شهیار قنبری هر چند جوان ترین،یا یکی از جوان ترین ترانه سرایان نو پرداز است. با این حال سر مکتب آنان به شمار می آید.
او کار هنری خود را از هیجده سالگی شروع کرد و ترانه(قصه دو ماهی) را که آغاز کار نو در ترانه سرایی بود به معنای اخص کلمه است در بیست سالگی ساخت.
ایرج خادمی-نویسنده و شاعر-متن سخنرانی در کلاب روتاری
لس آنجلس ماه مه 1991
دیگران از شهیار قنبری می گویند:
ترانه سرایی،با چند ترانه سرا که در خارج از کشور هستند شکل منسجم خود را پیدا کرده است.
شهیار قنبری مقیم لس آنجلس.
جنتی عطایی مقیم لندن.
اردلان سرفراز مقیم آلمان.
و تعدادی دیگر.
آنان کوشش میکنند و در گذشته هم کوشش داشته اند که این ترانه و موسیقی پاپ را وسیله ای قرار دهند برای حرف های جدی و به عنوان حربه برای مبارزه با ناهنجاری های اجتماعی از آن استفاده کنند. قبلا هم همین کار را میکردند.
دکتر محمد خوشنام-نشریه اندیشه- چاپ سانفرانسیسکو 1997
سفرنامه
سفري بي آغاز
سفري بي پايان
سفري بي مقصد
سفري بي برگشت
سفري تا كابوس
سفري تا رويا
سفري تا بودا
شبنم تاج محل
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم
هق هق پارسيان
تكه ناني در خواب
بوي گندم در مشت
مشت كودك در خاك
كفش مادر در برف
چرخ يك كالسكه
گوشه ي گندم زار
بند رختي پاره
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم
چمداني بي شكل
جعبه ي يك دوربين
عكس يك بازيگر
جمعه هاي بي مشق
تلي از ته سيگار
دشنه اي زنگ زده
چشم گاوي در ديس
سفره اي پوسيده
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم
برج لندن در مه
جان لنون در باران
سوهو در بي حرفي
رود سن در يك قاب
متروي سن ژقمن
قهوه ي سن ميشل
پرسه اي در پيگل
كافه ها بی لبخند
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم
خانه اي در آتش
بوف كوري در نور
گل ياسي در زخم
غربت لالايي
بوسه در راه آهن
سرخي لب در شب
بركه اي از فانوس
انفجاري در ماه
كو چه اي خيس از عشق
شعر سبز لوركا
ساعت 5 عصر
مستي بي وحشت
گريه هاي ژكوند
خط خوب سهراب
نامه اي آب شده
ونگوگ گوش به دست!
?your passport please
?Do You have anything to declare
I have a dream
I have a dream
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم...
و این هم سرآغاز ترانه سرایی نوین ایران زمین
قصه دو ماهی
ا دو تا ماهي بوديم توي درياي كبود
خالي از اشك هاي شور از غم بود و نبود
پولكامون رنگارنگ روزامون خوب و قشنگ
آسمونمون يكي خونمون يه قلوه سنگ
خنده مون موجا رو تا ابرا مي برد
وقتي دلگير بودم اون غصه مي خورد
تورهاي ماهيگيرا وا نمي شد
عاشقي تو دريا تنها نمي شد
خوابمون مثل صدف پر مرواريد نور
پر شد اين قصه ي ما توي درياهاي دور
هميشه توك مي زديم به حبابهاي درشت
تا كه مرغ ماهيخوار اومد و جفتمو كشت
دلش آتيش بگيره دل اون خونه خراب
ديگه نوبت منه سايه اش افتاده رو آب
بعد ما نوبت جفتاي ديگه ست
روز مرگ زشت دلهاي ديگه ست
اي خدا كاري نكن يادش بره
كه يه ماهي اين پايين منتظره
نمي خوام تنها باشم
ماهي دريا باشم
دوست دارم كه بعداز اين
توي قصه ها باشم
بدا به حال کلاغان
بدا به حال شاه گدايان
بدا به حال اميران
بدا به حال شمايان
هميشه تنهايان
هميشگي ويران هميشه بي ايران
هميشه در نهايت مرگ و هميشه در پايان
بدا به حال شمايان
بدا به حال شمايان
خوشا به حال رفيقان هميشه با ايمان
هميشه در شکفتگي شعر و لختي باران
خوشا به حال رفيقان
خوشا به حال عزيزان
بدا به حال شمايان - هميشه رسوايان
رفيق قافله اما هم بند گردنه بندان
بدا به حال رهزنان و خانه فروشان و شبدلان و آينه دزدان
بدا به حال کلاغان......
بدا به حال کلاغان......
خوشا به حال عزيزان عزيز عزالدين
خوشا به حال عزيزان - ترانه باران (*)
تمام رفيقان - يگانه مرهم ايران
خوشا به حال عزيزان.....خوشا به حال رفيقان
خوشا به حال عزيزان که شانه به شانه پيروز مي شوند
در سربي ي سپيده ي شب سوز
جاودانه ترين عاشقانه ترين روز مي شوند
خوشا به حال عزيزان.....خوشا به حال رفيقان
بدا به حال مرگ فروشان
بدا به حال کلاغان
خوشا به حال عزيزان
خوشا به حال عزيزان..................
سرمه دان و حنجره
بخور دان ها را چه بر سر آمده است
که بوي گوشت سوخته ميايد ؟
و شاعران چه بر سپيدي کاغذ نوشته اند
که سرمه دان سراغ حنجره را مي گيرد ؟
اوباشان که پيشاني ماه را به سنگ زده بودند
هنوز تماشاي بتي را اصرار مي کنند
و به جست و جوي مژه اي
مرکب و کاغذ را انگار که سرمه اي به چشم ميکشند ...
اوباشان از درخت سوزان برگشته اند
هنگامي که شاعران خود سوزي را بر خط آبي دريا نوشته اند !
نامه اي فرو شده در تنگ حضور جاري عشق است
تا نهايت کف !
پروانه ي سپيد دليل روشن عشق است
و ابريشم دليل جاري آتش
سرمه دان مي خشکد !
حنجره مي ماند اما در قحط سال صداها
لالا لالا دیگه بسه گل لاله
بهار سرخ امسال مثل هرساله
هنوزم تیر و ترکش قلبو میشناسه
هنوزم شب زیر سرب و چکمه می ناله
نخواب آروم گل بی خار و بی کینه
نمی بینی نشسته گوله تو سینه
آخه بارون که نیس،رگبار باروته
سزای عاشق های خوب ما اینه؟
نترس از گوله ی دشمن گل لادن
که پوست شیره پوست سرزمین من
اجاق گرم سرمای شب سنگر
دلیل تا سپیده رفتن و رفتن
نخواب آروم گل بادوم ناباور
گل دلنازک خسته،گل پر پر
نگو باد ولایت پر پرت کرده
دلاور قد کشیدن رو بگیر از سر
دوباره قد بکش تا اوج فواره
نگو این ابر بی بارون نمی ذاره
مث یار دلاور نشکن از دشمن
ببین سر می شکنه تا وقتی سر داره
نذاشتن هم صدایی رو بلد باشیم
نذاشتن حتی با همدیگه بد باشیم
کتابای سفیدو دوره می کردیم
که فکر شبکلاهی از نمد باشیم
نگو رفت تا هزار آفتاب هزار مهتاب
نگو کو تا دوباره بپریم از خواب
بخون با من نترس از گلوله ی دشمن
بیا بیرون بیا بیرون از این مرداب
نگو تقوای ما تسلیم و ایثاره
نگو تقدیر ما صد تا گره داره
به پیغام کلاغای سیا شک کن
که شب جز تیرگی چیزی نمی آره
نخواب وقتی که هم بغضت به زنجیره
نخواب وقتی که خون از شب سرازیره
بخون وقتی که خوندن معصیت داره
بخون با من،بیا تا من،نگو دیره
سکوت شیشه های شب غمی داره
ولی خشم تو مشت محکمی داره
عزیز جمعه های عشق و آزادی
کلاغ پر بازی با تو عالمی داره
نخواب ای حسرت سفره گل گندم
نباش تو دالونای قصه سردرگم
نخواب رو بالش پرهای پروانه
که فریاد تو رو کم دارن این مردم!
لالا لالا دیگه بسه گل لاله
بر مي گردم ، صدايم را بردارم
بر مي گردم ، دستهايم را بردارم
بر مي گردم ، بر مي گردم ، بر مي گردم
بگذاريد ، بر گردم
بر مي گردم ، خواهرم را ببويم
بر مي گردم ، ايوان ام را بشويم
بر مي گردم ، بر مي گردم ، بر مي گردم
بگذاريد ، بر گردم
ته چمدانم پر از شمعِ روشن
رخت و برگِ سوخته ، گذرنامه من
لبِ آستينِ من خيس از بغض رامسر
تخت كفشِ من پر از گلهاي پرپر
بر مي گردم ، بر مي گردم ، بر مي گردم
بگذاريد ، بر گردم
بر مي گردم ، ديروزم را بردارم
بر مي گردم ، هنوزم را بردارم
بي سايه ام ، درختِ بي زمين ام
بر مي گردم ، ميوه ام را ببينم
بر مي گردم ، بر مي گردم ، بر مي گردم
بگذاريد ، بر گردم
بگذاريد ، بر گردم...
نشریه ی جوانان چاپ لس انجلس سال 1996
اردلان سرفراز مردی از تبار بزرگان شعر و ترانه های متعهد ، می گوید : ر
موج نوی ترانه سرایی در ایران با
جمعه و قصه ی دوماهی شهیار قنبری
شروع شد. ر
*
این عنوان ِ گفت و گوست. این گفت و گوی خواندنی و شنیدنی ، گفت و گویی است با اردلان سرفراز ، با پویا دیانین که آن روزها ژورنالیست بود و فعال و امروز وکیلی تواناست.
*
باری نشریه ی جوانان ، چاپ لس آنجلس شماره ی 495
تاریخ نهم آذرماه 1375، بیست و نهم نوامبر 1996
*
یعنی ده سال پیش.
*
اردلان سرفراز می گوید : ملاقات من و شهیار قنبری برایم یک رویداد بود. یک آغاز بود.
*
اردلان در این گفت و گو اشاره می کند که شعر بسیارانی را دوست می دارد . ایرج را ذاتن شاعر می داند و شهیار قنبری را خالق واژه ها.
*
اردلان می گوید : یک آب و هوای دیگر در ترانه به وجود آمده بود چراکه آن زمان مصادف بود با حضور شهیار در ترانه سرایی ایران.
*
من هنوز ترانه را جدی نمی گرفتم. واقعیتش را باید بگویم ، من هنوز به ترانه سرایی به عنوان یک تعهد ایمان نداشتم. کم کم تصمیم گرفتم همه ی توانم را بگذارم توی شعرم و شروع کردم به سرودن اشعاری که به آن ایمان داشتم. ولی هنوز ترانه را جدی نمی گرفتم.
*
پویا دیانین می پرسد: آیا چیزی به نام ترانه ی نوین وجود دارد؟ و اگر وجود دارد چه کسی آغازگر ترانه ی نوین بود و چه تاثیری این مسئله بر کار شما به عنوان یک ترانه سرا داشته است؟
*
اردلان می گوید: ترانه سرایی نوین وجود دارد ، حضور دارد و حضور فعالی دارد ، آن قدر با ارزش که ما دیگر می توانیم به آن به عنوان یک هنر نگاه کنیم.
*
ترانه دیگر از جنبه ی تفنن بیرون آمده است .هم اکنون ترانه سرایی نوین تمام خصوصیات یک هنر را دارد.
*
من در تهران دانشجو بودم که شهیار قنبری ترانه ی قصه ی دو ماهی اش با صدای گوگوش گل کرده بود. من آن زمان همان طور که گفتم دررادیو نیز کار می کردم . در آن زمان برخوردی داشتم با شهیار. با هم ملاقاتی داشتیم . این ملاقات یک اتفاق بود ، یک رویداد بود.
*
شهیار اشعار مرا دوست داشت و من نیز ترانه هایش را.خیلی با هم حرف زدیم.مسئله ی ترانه عنوان شد، مسئله ی شعر عنوان شد . شهیار به من گفت که ترانه سرایی به وجود شاعرانی که ترانه ساز باشند احتیاج دارد، یعنی شاعرانی که ذهن شاعرانه داشته باشند، خلاقیت شاعرانه داشته باشند و تعهد شاعرانه و به ترانه به عنوان یک هنر نگاه کنند با تمام مشخصات اجتماعی اش.
*
شهیار گفت که ترانه می تواند یک هنر متعهد باشد. در شرایطی که سانسور زیر عنوان اداره ی نگارش به همه ی هنرهای ما چنگ انداخته ، می تواند تنها روزن نفس کشیدن باشد.
*
شهیار گفت چه قدر خوب است اگر شاعرانی مثل تو واقعن صد در صد وارد گود ترانه سرایی بشوند.
*
پس از این دیدار با شهیار بود که تصمیم گرفتم از رادیو خارج شوم.البته دلیل آمدن من از رادیو مشخص بود ، من دیگر نمی خواستم سانسور شوم.
*
این لحظه ی رو در رویی من با شاعر بود. این رو در رویی من با من ِ انسان بود. با من ِ انسان متعهد. به خودم گفتم اردلان ، تو می توانی کاری کنی کارستان.ولی در شرایط کنونی در رادیو نمی توانی.
*
دیگر تصمیم خود را بعد از برخورد با شهیار گرفتم. از رادیو آمدم بیرون، می دانستم که می شود در ترانه سرایی متعهد بود و کاری کرد کارستان...چرا که نه ؟
*
می شود ترانه را جدی گرفت و از حالت تفننی در آورد. ترانه سرایی امروز یک هنر متعهد است.
*
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)