کاش می شد راه سخت عشق را بی خطر پیمود و قربانی نداشت...
کاش می شد
توی دلامون بذر دروغ سبز نکنیم...
کاش می شد
روی آینه شمعدونا هیچ وقت گرد و غبار غم نشونیم...
کاش می شد
توی این سفر خیالی ای که با هم هستیم، یه کم به هم
نگاه کنیم، دروغ نگیم، وقتی به مقصد رسیدیم، نگیم دیگه ما
کار داریم...
کاش می شد
دریا را با اقیانوس آشتی بدیم تا دیگه هیچ وقت دریا احساس
حقارت نکنه و اقیانوس مغرور نباشه...
کاش
اشکای ما به دریا یه راهی داشت...
کاش
خورشید با دلایِ ابریِ ما آشتی می کرد...
کاش می شد
آسمون هیچ شبی تو حسرت ستاره نباشه...
کاش می شد
هیچ گلی هنگام غنچه بودن پرپر نشه...
کاش
پاهای ما برای رفتن به دشت شقایقا یه توانی داشت...
کاش
برای رسیدن به عشقمون یه در دیگه ای باز می شد...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)