صفحه 2 از 22 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 220

موضوع: ::. دفاتر اشعار فرخ تمیمی .::

  1. #11
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دیوار مرگ
    اگر زبان نگاهی نیاز دل می گفت
    درون خلوت شبها فغان نمی کردم .
    به شعر سست سرانجام درد و رنجم را
    برای خنده ی مردم ، بیان نمی کردم .

    چه شام ها که چو کابوس مرگ وحشتزای
    گلوی زندگیم را فشرده ام در چنگ .
    ز بیم آنکه به دامان گلنگار حیات
    ازین تلاش نشیند غبار تیره ننگ.

    بهر دری که زدم دست یأس بازش کرد
    مگر به پهنه ی ما یکدر امید نبود .
    چنان زمانه برایم شکست می بارد
    که معتقد شده ام بخت من سپید نبود !!

    زبان لال چرا می گشایم از سر درد
    کسی ز سوز سخن های من نمی موید .
    دریغ و درد که از تنگنای ظلمت شام
    لبی به ناله ی من پاسخی نمی گوید .

    ازین پس ار بسرایم ترانه ی وحشت
    بگوش بسته دیوار مرگ خواهم خواند .
    ولیک تا نگشاید در رهایی را ؛
    در این دیار : - دیار شکنجه - خواهم ماند .



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #12
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ننگ
    خندید و روی سینه ی سوزان من فشرد
    آن غنچه های سر زده از شاخه ی بلور .
    غرق غرور گشتم و گفتی نشسته ام
    بر بال های موج خروشنده ی سرور .

    ما هر دو از نیاز جوانی در التهاب
    درمان خود نهفته به پازهر بوسه ها .
    سوزانده در شرار عطش توبه ی کهن
    افشانده در کویر هوس دانه ی حیا .

    - مه خفته روی بام شب و تا سپیده دم
    بسیار مانده . خسته شدی . لحظه ای بخواب .
    - بیدار مانده ام که بر این غنچه های سنگ
    امواج بوسه هدیه کنی چون کف شراب .

    چون کودکی که طاقت او را ربوده تب
    پیچنده بود و از بدنش شعله می جهید
    اما ز سکر بوسه و تخدیر چشم و دست
    کم کم به خواب رفت و در آغوشم آرمید .

    وقتی که روز تشنه درون اتاق ما
    اشباح تیره را به فروغ سحر شکست
    او دیدگان سرزنش آمیز خود گشود
    شرمنده وار و غمزده پهلوی من نشست .

    یک لحظه در خموشی خود بود و ناگهان
    آیینه ای برابر چهرم گرفت و گفت :
    حک است بر کتیبه ی پیشانی تو : ننگ
    خود را بکش که ننگی و نتوانیش نهفت.

    گویی که بیم سرزنشت نیست . ای عجب
    شستی به آب خیره سری آبروی خویش .
    سرخاب هرزگی زده ای روی گونه ام
    اینت هنر که شهره ی رذلی به کوی خویش.

    آیینه را گرفتم و افکندم و شکست
    گفتم که بگذر از سر جادوی ننگ و نام
    کاین داستان کهنه که رنگ فنا گرفت
    دامی است در گذرگه مستی و عشق و کام .

    پرهیز اگر به دیده ی شوخ تو جلوه داشت
    دیشب اسیر دام هوس ها نمی شدی .
    وز گیر و دار وسوسه نفس طعمه جوی
    راه گریز جسته و رسوا نمی شدی .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #13
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    مرداب چشم او
    سالی گذشته است
    زان ماجری که عشق من و او از آن شکفت
    زان شام ها که شعر فریبای من شنید .
    در آن شب امید .
    چشمان او به سبزی مرداب سبز بود .
    در گوش من ترانه نیزار می سرود
    آغوش مهر او ،
    گرمای بیکرانه ظهر کویر داشت .
    زان ماجرای تلخ
    سالی گذشته است
    با آنکه داستان من و او کهن شده است .
    با آنکه دوستدار شکارم ، ولی هنوز
    هرگاه بر کرانه مرداب می رسم ،
    با تیر سینه سوز
    مرغابیان وحشی آن را نمی زنم .
    ........................
    در آن شب امید
    چشمان او به سبزی مرداب سبز بود !


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #14
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    سرود باران
    من شیفته ی سرود بارانم ،
    این نغمه ی جانفریب دریا راز .
    افسوس که شیشه ی اتاقم ، دوش
    در گوش دلم نریخت آن آواز ،

    مهتاب ولی به لطف و زیبایی
    می خواند ترانه های لالایی .
    من شیفته ی سرود مهتابم ،
    این نغمه شام های تنهایی .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #15
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    مینای آرزو
    من کیستم ؟ ترانه لبهای آرزو
    همچون صدف ، نشسته به دریای آرزو
    تلخ آب مرگ می خورم و دم نمی زنم
    اندر هوای جرعه ی صهبای آرزو

    مستان به خواب ناز رفته اند و من
    بیدارم از شراره ی مینای آرزو
    شبها به یاد روی تو صد بوسه می زنم
    بر روی ماهتاب شب آرای آرزو

    جز در سرای درد که دیگر حکایتی است
    چشم منست و جلوه دنیای آرزو
    در گلشن حیات که روییده خار غم
    ماییم و ما و سایه طوبای آرزو

    پنداشتم که خواهش دل را کرانه ایست
    اما کرانه کو و تمنای آرزو
    امروز خون دل خورم و زنده ام که باز
    دل بسته ام به وعده فردای آرزو .



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #16
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    یار
    لغزنده چون اثیر .
    رخشنده چون شهاب .
    رقصنده چون فریب .
    گیرنده چون شراب .

    پوینده چون امید .
    گوینده چون نگاه ،
    پاینده چون خیال .
    سوزنده چون گناه .

    فرخنده چون شباب .
    دل زنده چون بهار ...
    اینست آنچه من ،
    خوانم به نام : « یار »


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #17
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    مینای آرزو
    من کیستم ؟ ترانه لبهای آرزو
    همچون صدف ، نشسته به دریای آرزو
    تلخ آب مرگ می خورم و دم نمی زنم
    اندر هوای جرعه ی صهبای آرزو

    مستان به خواب ناز رفته اند و من
    بیدارم از شراره ی مینای آرزو
    شبها به یاد روی تو صد بوسه می زنم
    بر روی ماهتاب شب آرای آرزو

    جز در سرای درد که دیگر حکایتی است
    چشم منست و جلوه دنیای آرزو
    در گلشن حیات که روییده خار غم
    ماییم و ما و سایه طوبای آرزو

    پنداشتم که خواهش دل را کرانه ایست
    اما کرانه کو و تمنای آرزو
    امروز خون دل خورم و زنده ام که باز
    دل بسته ام به وعده فردای آرزو .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #18
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    گل ناز
    در شهر ،‌دلبری که بخندد به ناز نیست
    عشقی که آتشم بزند بر نیاز نیست
    برق صفا نمانده به چشمان دلبران
    دیدار هست و دیده ی عاشق نواز نیست

    ساقی مریز باده که می دانم این شراب
    مرد افکن و تب آور و مینا گداز نیست
    رازیست بر لبم که نخواهم سرودنش
    مردیم از این که محرم دانای راز نیست

    مردم اگر چه قصه ی ما ساز کرده اند
    ما را زبان مردم افسانه ساز نیست
    آن گل به طعنه گفت که در بزم درد ما
    روی نگار و جام می و اشک ساز نیست

    ای تازه گل مناز به گلزار حسن خویش
    ناز این همه به چهره ی گلهای ناز نیست
    سوزم چو لاله در دل صحرای زندگی
    نازم به بخت ژاله که عمرش دراز نیست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #19
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    تصویر
    برگرد ای زنی که نمی یابمت دگر
    برگرد تا که لب به لبت آشنا شود ،
    برگرد تا که آتش افسرده ی دلم
    جان گیرد و جهنم خورشید ها شود .

    ما هر دو آفریده یک درد زنده ایم ؛
    تو آن زنی که نام تو هر کس شنیده است ،
    تو آن زنی که از لب هر مرد هرزه گرد
    بس بوسه های تند به رویت چکیده است ؛

    تو آتشی که در تن هر کس فتاده ای
    تو آن زنی که در بر هر مست خفته ای
    تو آن زنی که سنگ خطاهای تیره ای
    تو شاخسار شهوت بیگاه رسته ای

    تو آن زنی که قصه عشق و شراب را
    در گوش هر اسیر جوانی سروده ای .
    تو آن زنی که هر که تو را بیشتر خرید
    هر چند هرزه بود ، کنارش غنوده ای .

    من سایه شکسته دیوار هستی ام .
    من رود پر خروش هوسهای روشنم .
    من کوهسار ننگم و ابر شراب عشق
    یکبار هم نشسته گناهی ز دامنم .

    من دوزخ فسانه ی پرهیزکاریم .
    من آن کسم که شعر مرا هر که خواند و دید .
    نفرین نمود و گفت که کفرست و شعر نیست
    و آن گاه از برابر این دوزخی، رمید .

    من رانده ام ز گوشه ی شهر خموش نام .
    تو خوانده ای به کشور رسوایی سیاه .
    ما هر دو آفریده یک درد زنده ایم ؛
    برگرد و زندگانی خود را مکن تباه .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #20
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    علف هرزه
    چون علف هرزه ای که بار و برش نیست
    ریشه دوانیده ام به دشت هوس ها .
    تشنگیم تافته چو کوره ی خورشید
    گرچه کنارم بود کرانه ی دریا .

    حسرت اینم کشد که فصل بهاران
    از سر دریا بخور ابر نخیزد .
    وز نفس سرد کوهسار گرانخواب
    بر لب صحرای خشک ، ژاله نریزد .

    هرگزم از شاخسار سبز درختی
    بستر آرام و سایه گیر نبوده است .
    مرغ نشاطی درون پهنه ی گوشم
    قصه نگفته ست و رازدل نسروده است .

    توده ی خاکستری که ماند کنارم
    قصه ی یک کاروان گمشده گوید .
    دیده سنگ اجاق دود گرفته
    خیره شده تا نشان رفته بجوید .

    گویدم اینها ، که روزگار گدشته
    دست کسی آتشی کنار من افروخت .
    بر من دلبسته در سکوت جنونم
    شعله نشان داد و راه سوختن آموخت .

    سوختنم هست و راز این عطش سرخ
    رفته به دهلیزهای عمر سیاهم .
    تا کیم از دور کاروان انیران
    راه ببند به شعله های نگاهم .

    تا کیم این دیدگان خون شده از خشم
    سایه سر گشتگان راه ببیند .
    دست مرادی ز لطف پنجه گشاید
    وین علف هرزه را ز ریشه بچیند .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 2 از 22 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/