صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20

موضوع: گلهای همیشه بهار(تاثیر متقابل شعر و موسیقی در ایران و جهان)

  1. #11
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دیباچه موسیقی
    درخسرو و شيرين نظامي مي خوانيم :


    نشسته باربد بربط گرفته
    جهان را چون فلك در خط گرفته
    نكيسا نام مردي بود چنگي
    نديم خاص خسرو پير زنگي


    از اين سو باربد چون بلبل مست
    زديگر سو نكيسا چنگ در دست
    نكيسا بر طريقي كان صنم خواست
    فرو خواند اين غزل در پردة راست
    شكفته چون گل نوروز خوش رنگ


    به نوروز اين غزل در ساخت با چنگ
    به آواز حزين چون عذرخواهان
    روان كرد اين غزل را در سپاهان
    در آن پرده كه خواندندش حصاري
    چنين بكري برآورد از عماري
    نكيسا در ترنم جادوئي ساخت
    پس آنگه اين غزل در راهوي ساخت.


    بشرازتاريخ زندگي خويش درمسائل گوناگون فرهنگي اجتماعي ودرجهت پيشرفت زندگي خويش بهره جسته است. موسيقي نيزبه مثابه عنصري از پديدهاي فرهنگي داراي تاريخي بوده است به بلندي عمرانسان که موسيقي عصر حاضر راتحت تاثير قرار داده وبه آن شکل بخشيده است. امروز به امکانات نامحدود و ازطريق فن آوري جديد ميتوان به انواع موسيقي بومي وملي وسبک هاي مختلف دسترسي پيدا کرد .اين موسيقي هابر يکديگر تاثير گذاشته ودر شکل گيري موسيقي جديد دخيل هستند. همانگونه که آدمي وقتي بزرگ مي شود از والدين خود جدا شده وراه نويني را در زندگي پيش ميگيرد آهنگسازان نيز گاه در طول تاريخ سبک آثار گذاشته را تغيير داده و سبکهاي جديدي را پايه گذاري ميکنند. اگر بخواهيم بدانيم چرا يک موسيقي به شکلي که آن را ميشنويم ساخته شده بايد به تاريخ موسيقي مراجعه کنيم. به طور مثال با وجودي که از آثار بتهوون لذت ميبريم ليکن نميتوانيم بدون شناخت از موسيقي هايدن يا باخ آنرا درک کرده وستايش کنيم اين مسئله در مورد آهنگسازان قرن بيستم الينگتون واستراوينسکي نيز صدق ميکند. مبناي موسيقي الينگتون بر اساس ملودي محزون و جاز آفريقايي و همينطورموسيقي سنتي اروپاست . استراوينسکي از گذشتگان روس خود و همينطور ازآثار گيوم دوماشو( موسيقي دان مطرح فرانسوي قرن ۱۴) که فقط براي مخاطبين عصر خود قابل شنيدن بود الهام گرفت....


    بسيار نواخته ام آن روزها را ،كه باغ پر از خشكي بود. باغ پُر از بي برگي.


    پُر از نشانه هاي غريب عشق در لهيب سوزان تمّنا براي رسيدن و باليدن و براي شدن.


    بسيار نواخته ام آن روزها را،كه نشسته بوديم در انتظار ماه و آئينه و آفتاب و تنها چشم بر
    روزنه اي كه چشم انداز دنيائي بود، ناممكن و دور ناممكن و غريب.
    بسيار نواخته ام آن روزها را، در غربت و تنهائي خويش و جز تو كسي نشنيد آن نغمه هاي غريب را، كه از دوردستهاي وجودم مي آمد از آنجا كه هيچ پيدا نبود. جائي بود ميان شب و روز و انگار كه از زير طاق ايوان شبستاني قديمي مي آمد. نغمه اي بود كه مي آمد وجودم را مي انباشت از دردهاي كهن هزار ساله. دردهائي را كه نه كس را ياراي گفتن بود و نه كس را تاب شنيدن.
    بسيار نواخته ام آن روزها را، براي انديشيدن و براي ايستادن در گذر از كوچه هاي خيس و خلوت عاشقي. در مسير پروراندن لحظه هائي دور كه تو را و مرا به آنجائي برساند كه جهاني است پر از شگفتي و راز و سرآغازي است براي باليدن .
    راستي بياد مي آوري آن روزها را. استاد مرا گفت : هان چه ميگوئي پسر؟
    دلم لرزيد. گفتم استاد بر من عشق بياموز!
    چه راه غريبي بود در گذر از رهگذار باريك و تنگ آن سالها.


    واينك از پس آن روزهاي رفته نغمه ها وآواهاي غريب و ژرفي است كه همواره مرا ميخواند.


    اينك نشسته ام بر آستان آن باغ همان باغي كه بي بار بود و بي برگ و امروز پيچيده در غبار آن تمنّا و تازه تازه بهار را از نو تجربه ميكند. رفته رفته و آرام به بار مي نشيند تا كه لحظه هايمان آبي شود به رنگ خدا

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #12
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    موسيقي هنريست که مرزنميشناسد

    امروز همه‌ي انسان‌ها چه آن‌ها يكه در جوامع كوچك سنتي و چه در كشورهاي مدرن زندگي مي‌كنند كم و بيش با موسيقي آشنايي دارند و با آن به فراخور درك خود رابطه برقرار مي‌كنند. تاريخچه و چگونگي مراحل تكامل، انواع سبك‌ها و تفاوت آن در اقوام گوناگون، قابل تامل و بررسي است. صداي شرشرآب، وزش باد در بوته زار، غزل خواني پرندگان و هزاران صداي موجود در طبيعت شايد اولين ضرب آهنگ و ملودي‌هاي موسيقي در جهان هستي بوده كه انسان با الگو‌گيري از آنها در طي زمان به اختراع سازهاي مختلف پرداخت. نخستين نمونه آفرينش موسيقي توسط انسان اوليه، نقشي است كه در يك غار در "آري پژ" فرانسه برجاي مانده است. دراين نقاشي، شكارچي كماني را در دست دارد، ولي از آن براي پرتاب استفاده نمي‌كند بلكه آن را به دهان گذاشته و مانند "چنگ" مي‌نوازد. موسيقي براي انسان‌هاي اوليه نوعي ابزار جادو بود و شكارچي نيز با آن در صدد جادوي شكار خود بود. آنان در واقع موسيقي را هديه‌اي از جانب خدايان مي‌دانستند كه با آن مي‌توانستند به جز خواص فوق حيوانات را نيز شكار كنند. بعدها شيوه‌هاي جديدي براي تكامل موسيقي ابداع شد و از غلاف گياهان و دانه‌هاي خشك شده نوعي ، با كشيدن پوست درخت "طبل" و از فلز "سنج" و از قطعات سنگي و چوبي به اندازه‌هاي مختلف "چنگ" (هارپ) ساخته شد و براي ارتعاش بيشتر اصوات، سيم‌ها را روي جعبه‌اي که ازوسط خالي است نصب كردند و بعدها از همين روش سازهايي مانند "قانون"، "سنتور"، "گيتار"، "بربط" و غيره كه در حال حاضر مرسوم است، ساخته شد.

    در دوران امپراتوري‌هاي بزرگ مصر و چين نمونه‌هاي مختلفي از هر يك از اين‌گونه سازهاي اصلي وجود داشت كه در كاخ‌ها و معابد بزرگ اغلب دسته‌هايي از نوازندگان " چنگ "، "شيپور" و "طبل" براي پرستش خدايان مي‌نواختند و شواهد نشان مي‌دهد كه مراسم مهم و بزرگ هميشه با موسيقي و رقص برگزار مي‌شد. در انجيل به آلات موسيقي بسياري اشاره شده است كه بعضي ازآن‌ها اسامي عجيبي از قبيل "شوفار"(نوعي ترومپت)،"شائوم"(نوعي ساز بادي) و "سالتري" (نوعي چنگ) بود. اگر چه يوناني‌ها بناهاي زيبا، مجسمه‌هاي ارزنده، نمايشنامه‌ها و اشعار زياد و بزرگي از خود بر جاي گذاشته‌اند اما به نظر مي‌رسد موسيقي آنان رشد چنداني نداشته است.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #13
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    موسیقی هنری است که مرز نمی شناسد (2)

    يوناني‌ها ارزش زيادي براي موسيقي قايل بودند و حتي مسابقاتي در اين زمينه براي خوانندگان و نوازندگان ترتيب مي‌دادند. يونانيان شيوه خواندن نت با حروف را اختراع كردند و اين حروف را در بالاي كلمات يك قطعه آواز مي‌نوشتند. موسيقي در نمايشنامه‌هاي يوناني نقش مهمي داشت و اغلب از گروه " كر" براي خواندن قسمت‌هايي از نمايشنامه‌ها استفاده مي‌شد. رومي‌ها نيز از موسيقي در مهماني‌ها استفاده مي‌كردند و در مراسم مذهبي و احتمالا در روم براي نخستين بار ايده "بازيگران سيار" پايه گذاري شد.

    مردم فقيري كه مي‌توانستند هنرنمايي كنند در ميدان‌ها و در خانه‌هاي بزرگ نمايش اجرا مي‌كردند و مي‌توانستند به سراسر امپراتوري روم مسافرت كنند و موجب سرگرمي مردم شوند. اينان نخستين خنياگران دوره‌گرد بودند. همگام با گسترش مسيحيت، مبلغان مسيحي در هر كشوري نواهاي آشناي خود را براي خواندن سرودها به كار مي‌بردند و موسيقي مذهبي مسيحيان از جايي به جاي ديگر تفاوت‌هاي زيادي داشت كه بعدهااين مشكل با تاليف كتاب " پاپ گريگوري" رفع شد. مجموعه" آوازهاي گريگوري" امروز نيز به عنوان اساس موسيقي كليسا در مراسم كليساي كاتوليك مورد استفاده قرار مي‌گيرداما چون سازهاي نوازندگان دوره گرد براي كليسا مناسب نبود لذا ساز "ارگ" به اين منظور استفاده شد.

    پاپ گريگوري اطمينان نداشت كه مردم در آوازها اشتباه نكرده و قطعاتي را فراموش نكنند، لذا شيوه ساده نگارش موسيقي را به كار برد تا بدين وسيله زير و بم نتها مشخص شود و بعد از سال‌هاي متمادي از سيستم پيشرفته‌اي براي نگارش نت‌ها بر روي چهار خط استفاده شد و مربع‌هاي سياه توپر، اشكال لوزي يا مستطيل شكل در اين سيستم استفاده شد كه هنوز براي "آواز گريگوري" مورد استفاده قرار مي‌گيرد. امابعضي تحليل گران معتقد اند که حدود سال ‪ ۱۲۵۰ميلادي ، شيوه نگارش موسيقي پيشرفت كرد و به سيستم دقيق تر و پنج خطي تبديل شد، در اين سيستم نت نويسي زير و بمي و فاصله نتها مشخص مي‌شد. در قرون وسطي در اروپا هر شاهزاده يا پادشاه "خنياگري" در استخدام داشت كه به هنگام صرف شام براي او و مهمانانش داستان‌هاي قهرمانان را به آواز مي‌خواند. خنياگران آواز خود را با چند نت كه توسط سازهاي زهي ساده نواخته مي‌شد همراهي مي‌كردند و به نظر مي‌رسد آنان نخستين كساني هستند كه سازهاي آرشه‌اي را از شرق به اروپا بردند. در سال ‪ ۱۵۰۱ميلادي نخستين قطعه چاپ شده موسيقي توسط يك ايتاليايي منتشر شد و ناشران هم بي‌درنگ در تمام پايتخت‌هاي بزرگ اروپايي از او پيروي كردند و بدين ترتيب براي مردم خارج از صومعه و قصرها نيز امكان استفاده از آثار مكتوب حوزه موسيقي ايجاد شد. در قرن شانزدهم ميلادي اجرا و تماشاي نمايشي ساده همراه با موسيقي، رقص و آواز يكي از لذت بخش‌ترين تفريحات كاخ نشينان فرانسه و انگلستان محسوب مي‌شد.اين نمايش‌ها را "ماسك" يا "باله" مي‌ناميدند. نخستين تالار عمومي اپرا در سال ‪ ۱۶۳۷ميلادي در ونيز گشايش يافت و حدود صد سال سرگرمي عمده اعيان و اشراف به شمار مي‌رفت و فكر پرداخت پول توسط عموم به كساني كه براي ايشان موسيقي مي‌نواختند يا آواز مي‌خواندند از اپرا به ساير انواع موسيقي نفوذ كرد، به همين جهت بسياري از آهنگسازان قطعاتي براي" ويلن"،"ابوا"و "فلوت" به همراه "هارپسيكورد"(ساز قديمي شبيه پيانو) نوشته و اجرا مي‌كردند. از اوايل قرن ‪ ۱۹حضور در سالن‌هاي كنسرت يكي از متداول‌ترين مشغوليات طبقه متوسط شد، تالارهاي كنسرت بنيان گذارده شد، اركسترهاي سمفوني با چهار گروه "سازهاي زهي"، "بادي چوبي"،"بادي مسي" و "كوبه‌اي" شناخته مي‌شود كه نخستين سمفوني‌هاي قابل توجه از "هايدن"، "موتسار" و"بتهوون" بوده است. "باله" را نيز نمايشي از رقص شمرد كه معمولا براساس داستاني ساده به همراهي اركستر اجرا مي‌شود. تا اوايل قرن ‪ ۱۹هنوز فكر اجراي باله تنها جنبه عمومي پيدا نكرده بود از ميان نخستين باله‌ها مي‌توان از باله "ژيزن"، "سيلويا" و "كوپلتا" كه همگي در پاريس اجرا مي‌شد، نام برد. اكسپرسيونيسم، امپرسيونيسم، سرياليسم،موسيقي تجربي و عيني، موسيقي‌الكترونيك، نئوكلاسيسم، نئورمانتيسم، و ميني‌ماليسم از سبك‌هاي مهم موسيقي هستند. سابقه برخي از اين سبك‌ها در غرب به چندين قرن مي‌رسد اما برخي از آنها در منطقه ما ناشناخته هستند و مخاطبان محدود و اندك دارند و به طور معمول تنها در مقاطع دانشگاهي رشته موسيقي تدريس مي‌شوند. معمولا سبك‌هاي ياد شده از روي خالق اثر شناخته مي‌شوند و در بيشتر موارد آهنگسازان داراي يك سبك ولي در برخي از موارد سازنده در يك اثر خود از چند سبك استفاده مي‌كند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #14
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    موسیقی هنری است که مرز نمی شناسد (3)


    دانشمندان در یافته‌اند که افراد در موارد مختلف واکنشهاى متفاوتى به یک موسیقى مشابه نشا ن می‌دهند، زیرا شرایط ا حسا سى گوناگون انسانها در زمانهاى متفاوت باشد. دانشمندان بر این باورند که علت تکرار شدن ناخودآگاه برخى قطعات موسیقى در ذهن انسان به ناحیه هاى در قشر مغز باز می‌گردد. این ناحیه از مغز مسئول یادآورى قطعات موسیقى است که فرد در گذشته شنیده و با ناحیه گیجگاهى در ارتباط است. ناحیه گیجگاهى نیز خود وظیفه پردازش صداهاى اولیه و ساده ، استدلال و همچنین یادآورى خاطرات را بر عهده دا رد. باید بدانیم که چه نوع موسیقى در مغز ما ایجاد آرامش و در جسم ما نوید درمان می‌دهد و چه نوع موسیقى منجر به استرس و در نتیجه بیمارى می‌گردد. از طریق موسیقى می‌توا ن مصونیت انسانها را در برابر بیماریها تقویت کرد، دردها را کاهش داد و از بروز حوادث جلوگیرى به عمل آورد. تحقیقات نشان می‌دهد که باید به انواع موسیقى در درمان بیماریها توجه شود. موسیقى هوش و عواطف روحى افراد را تقویت مینمايد. محققان دریافته‌اند که موسیقى ، دقت ، هوش ، حس مشاهده ، استنباط و عواطف روحى انسان را تقویت می‌کند. تحقیقات انجام شده ، نشان می‌دهد که موسیقى به میزان قابل توجهى در تسکین و تقلیل وضعیت بحرانى بیمارانى که در بخش آى. سى. یو بسترى بوده‌اند، تأثیر داشته است. ترانه در واقع ریشه در شعر دارد و یك مقداراز قوانین شعر را رعایت می كند ولی خود به تنهایی دارای تعریفی مشخص می باشد. ترانه همانند شعر دارای قافیه می با شد. دارای وزن می باشد. و از این حیث شباهت بسیاری به شعر دارد ولی تفاوت عمده شعر و ترانه این است كه ترانه دارای یك پیوند درونی با موسیقی است. البته شاید از خود بپرسید كه بر روی شعر هم می توان موسیقی گذاشت همانطور كه تا كنون به روی شعر های بسیاری موسیقی گذاشته شده است. در پاسخ این پرسش باید گفت که عمومآ شعر هایی كه به ترانه تبدیل شده اند ماندگار نشده اند. از دیگر ویژگی های عمده ترانه باید به زبان ساده آن اشاره كرد.
    چون مخاطب ترانه عموم مردم هستند و ترانه سرا باید این را در نظر داشته باشد كه شنوندگان ترانه طیف وسیعی از عامه مردم هستند و نه صرفا افراد علاقمند به ادبیات و شعر. و كار ترانه سرا آنجا مشكل تر می شود كه با همین زبان ساده و قابل هضم برای عامه مردم ؛ مفاهیم ارزشمندی را به مخاطب منتقل كند. یكی دیگر از مواردی كه ترانه سرا را مجبور به ساده نویسی می كند این است كه چون ترانه بر روی موزیك و آهنگ قرار می گیرد و با صدای خواننده به گوش مردم می رسد ؛ در نتیجه تمام ذهن شنونده متوجه معنی ترانه نیست بلكه قسمتی از آن متوجه موزیك ترانه و قسمتی متوجه صدای خواننده می باشد. از دیگر نكاتی كه در ترانه باید رعایت گردد استفاده از كلمات و زبان روز مردم است و دوری كردن از زبان كلاسیك.
    بطور مثال ما در مكالمات روزانه خود نمی گوییم : " ز ره رسیدی" بلكه می گوییم : "از راه رسیدی" پس باید در ترانه سرایی به این نكته توجه داشت كه زبان و ادبیات فولکوریک ابزار ترانه سرا قرار گیرد. بر خلاف تصور اكثر مردم با توجه به نكاتی كه گفته شد ترانه سرایی از شعر سرودن مشكل تر است.

    تحقیقات دانشمندان نشان داده است هنگامی که به موسیقی گوش می دهید اگر بطور ناخودآگاه پاها و دستهای شما شروع به انجام حرکات منظم کنند و بقولی با ریتم موسیقی همنوازی کنند، پیام های عصبی خاصی به مغز انسان ارسال می شود که باعث تحریک مغز می شود. محققان همچنین امیدوار هستند که از این روش بتوانند برای دوباره زنده کردن فعالیت مغزی بیمارانی که دچار نارسایی یا حتی مرگ مغزی شده اند استفاده کنند.
    آزمایشهایی که راجع به تاثیرات عصبی موسیقی انجام شده است ثابت کرده است که هنگام گوش دادن به موسیقی قسمتهای خاصی از مغز که در آنجا مسئولیتهایی مانند حافظه، کنترول، زمانبندی و گفتا ر را بعهده دارند توسط موسیقی بشدت تحریک می شوند . انجمن علوم عصبی شهر لوس آنجلس در تحقیقاتی که راجع به موسیقی انجام می دهد سعی دارد علاوه بر بدست آوردن اطلاعات بیشتر در این باره به روشی برای درک یکسان از موسیقی، این زبان بین المللی بیان احساسات، دست پیدا کند. دانشمندا ن دا نشگاه ها روا رد بنام مارک جود تارموکه در زمینه فعالیت می کند معتقد است که : هیچ شاهدی وجود ندارد که در مغز ا نسان قسمت خاصی برای پردازش موسیقی وجود داشته باشد. موسیقی قسمتی از طبیعت و ذات همه سلولهای بدن انسان است و انسان با تمام وجود خود موسیقی را درک می کند و مغز با درک موسیقی تحریک می شود. تحقیقات دانشمندان نشان داده است که کافی است 45 دقیقه به موسیقی Jazz ملایم، قبل از خوابیدن گوش کنید تا با آرامش بسیار به خواب شیرین فرو روید. محققین تایوانی در مطالعاتی که در رفتار خواب 60 نفر انسان بالغ که مشکل خواب داشته اند، در مصاحبه با ژورنال Advanced Nursing بیان داشته اند که چگونه توانسته اند با استفاده از موسیقی روشی ابداع کنند که مشکلات مربوط به خواب در انسان را رفع کنند. آنها در تحقیقات خود به گروه های مختلف امکان انتخاب سبک های مختلف موسیقی را دادند که در این میان افرادی که به موسیقی هایی با سبک Jazz و با تمپوی حدود 60-80 نزدیک به ضربان قلب انسان گوش می دادند بسیار ساده تر به خواب می رفتند.
    آنها همچنین متوجه این مطلب شدند که این موسیقی ضربان قلب افراد را هنگام خواب پایین تر آورده و باعث آن می شود که انسان در حین خواب راحت تر و بهتر تنفس کند. از دیگر نتایجی که در این تحقیق حاصل شد آن بود که از افراد فوق حدود 35 درصد اعلام کردند که خواب آنها عمیق تر و طولانی تر نیز بوده است و همچنین در طی روز آنها کمتر مشکل کسل بودن داشتند. استاد دانشگاه تایوان Hui-Ling Lai که مدیر این پروژه تحقیقاتی می باشد گفته است که : "این افراد در هفته اول با 26% بهبود کیفی و کمی در خواب مواجه شدند و با یادگیری هرچه بیشتر تکنیک های گوش دادن به موسیقی در هفته های بعدی میزان بهبودی آنها بیشتر شده است". پروفسور Jim Horne از تیم تحقیق در خواب ، دا نشگاه Loughborough انگلستان معتقد است که : اگر شخصی قبل از خوابیدن ذره ای آشفتگی روحی دارد هر چیزی که می تواند اورا به آرامش برساند برای داشتن یک خواب خوب می تواند مفید باشد و موسیقی یکی از آنها می باشد". هر کس برای تسکين درد هايش چاره ای ميانديشد... يکی فرياد ميکشد... يکی نت ها را کنار هم چيده و آواز سر ميدهد...آن يکی طرحی از دردهايش ميکشد و ديگری سکوت ميکند...فرياد سکوت ميشود و نت ها خاموش، تيک تاک ساعت گذر شتابان لحظه های عمر را برايمان تداعی ميکند لحظه هايی که چون رودخانه ای خروشان پيش ميرود و باز نميگردد... نه رنگ شادی را ديديم نه خوشبختی و نه.... چگونه ميتوان خوشبخت و شاد بود وقتی هنوز سفيد برتر از سياه است و نژادی برتر از نژاد ديگر؟ وقتی هنوز زمين خشمگين است؟ وقتی هنوز کبوتران در طلب يک دانه اسير ميشوند؟وقتی هنوز صداي دريا با جيغ های خود ابرهای سياه رابيدار ميکند؟ دريغا که زمان باز نميگردد... و اما باز هم سکوت ، سکوت به احترام فرياد های خفه شده... سکوت به احترام قلم های خشک شده...سکوت به احترام نت های خاموش شده...سکوت به احترام درد های درمان نشده...سکوت به احترام سکوتی که شايد صدای ناگفته ها باشد... ولي اينجا ما فرزند تقدیریم، فرزند اتفاقات ناخوشایند، فرزند سوگواری و عزا، به همین خاطر هموا ره منتظریم، برای خبری ناگوار . این تصادفی بودن زند گی دراین سرزمین، این بازوگشادن برای سوگواری های ممتد که اشک ها را هم خشک می کند وشنیدن هر خبر سوزنا کی رابه عاد تی کسل کننده مبدل می سازد، روزگار ما راساخته است. روزگاری که می توا نست طور دیگری با شد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #15
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چگونگی پیدایش نغمات
    مولانا و موسیقی
    از روايت هايي كه در اين زمينه گفته شده، آنست كه روزي ابونصر فارابي در ميان جمعي، با ساز خود آهنگي نواخت كه همه خنديدند و لحني چنان ساز كرد كه همه گريستند و دوباره آهنگي نواخت كه همه خفتند. مولانا در غزل ديگري، نام دوازده مقام اصلي رايج در زمان "صفي الدين عبدالمومن اُرمَوي" را ذكر كرده و بخصوص كيفيت تاثير پذيري و حالات دروني مقام زنگُله را بيان مي كند.

    مي زن سه تا كه يكتا، گشتم مكن دوتايــــي
    يــا پـــــــرده رهــــــاوي يا پـــــــرده رهــــــايي
    بي زيـــــــر و بي بمِ تـــــــو، ماييم در غــــم تو
    در نـــــــاي اين نوا زن كافغان ز بي نوايـــــــي
    قولي كه در عراق است درمانِ اين فراق است
    بي قـــــــول دلبـــــــري تو، آخر بگو كجايــــــي
    اي آشنـــــــاي شاهان، در پـــرده سپــــــاهان
    بنـــــــواز جــــــانِ مـــــــا را، از راهِ آشنايـــــــي
    در جمـــــــع سُست رايان رو زنگُله سرايــــــان
    كـــــــاري ببر به پايان، تا چند سُست رايـــــي
    از هر دو زيرافكنـــــــد بندي بر اين دلم بنــــــد
    آن هر دو خو يكيست و ما را دو، مي نمايــــي
    گر يار راست كـــــــاري، ور قول راســـــت داري
    در راســت قول برگـــــو تـــــــا در حجاز آيـــــــي
    در پــــرده ي حسيـــــــني، عشـــــــاق را در آور
    وز بـــوسليك و مايــــه بنـــــماي دلگشـــــــايي
    از تـــــــو دوگـــــــاه خواهند تو چارگاه برگــــــو
    تو شمع اين سرايي اي خوش كه مي سرايي .

    آشنایی مولانای با موسیقی، به دوران نوجوانی او بر می‌گردد؛ آن هنگام که وی همراه خانواده، از بلخ به بغداد مهاجرت می کردند. در این سفر، او با موسیقی کاروانی آشنا گشت و نیز از هر شهر که می گذشتند، با موسیقی محلی آن دیار آشنا می‌شد. به تعبیر زرین کوب: « آهنگ حدی که شتربان می‌خواند و نغمه نی که قوال کاروان می نواخت، او را با لحن ها و گوشه های ناشناخته دنیای موسیقی آشنا می‌کرد».

    مولانا اما تا پیش از دیدار شمس، چندان به موسیقی نمی پرداخت. او فقیه بود و فقها را میانه ای با موسیقی نبوده و نیست. تا اینکه شمس بر وی طلوع کرد و مولانایی دیگر پدید آمد. شمس، مولانای نو را به سماع خواند؛ کاری که او پیش از آن هرگز انجام نداده بود. نزد مولانا (مولانای پس از دیدار با شمس!) موسیقی از جایگاه و اعتبار ویژه ای برخوردار بود. مولانا مانند بسیاری از حکمای اسلامی، موسیقی را طنین گردش افلاک می‌دانست. در واقع مولانا با نظریه «فیثاغورث» در باب موسیقی موافق بود و عقیده داشت که اصول موسیقی از نغمات کواکب و افلاک اخذ شده است. همانطور که ضمن داستان ابراهیم ادهم(دفتر چهارم مثنوی) می‌گوید:

    پس حکیمان گــفتـه اند این لحـن‌ها
    از دوار چــرخ بــگــرفــتـیــم مــا

    بانگ گردش های چرخ است اینکه خلق
    می‌سرایندش به طنبور و به حلق

    چنین معروف است که فیثاغورث با ذکاوت قلبی و روشن بینی خود، نغمه‌های افلاک را می شنیده و سپس اصول موسیقی را بر اساس آن استخراج کرده است. در واقع او موسیقی را، که پیش از آن نیز وجود داشته، با ریاضیات درآمیخت و قواعد و اصول دقیقی برای آن تنظیم کرد. خود فیثاغورث می گوید:«من صدای اصطکاک افلاک را شنیدم و از آن علم موسیقی را نوشتم.»

    همچنین مولانا بر این عقیده بوده است که تاثیر نغمات و اصوات موزون بر روان آدمی از آنروست که نغمات آسمانی و ملکوتی جهان پیشین را در ما می انگیزد. چرا که به اعتقاد مولانا، روح آدمی پیش از آنکه به جهان فرودین هبوط کند، در عالم لطیف الهی سیر می کرده و نغمات آسمانی را می شنیده است. بنابراین موسیقی زمینی، تذکار و یادآور موسیقی آسمانی است:

    لیک بد مقصودش از بانگ رباب
    همچو مشتاقان، خیال آن خطاب

    نالــه سـرنا و تـهــدیـد دهـــل
    چـیزکـی مـاند بـدان ناقـور کـل

    مؤمنـان گویـند کآثـار بهشــت
    نغــز گردانــیـد هـر آواز زشــت

    ما هـمه اجزای آدم بوده ایــم
    در بهشت، آن لحن ها بشنوده‌ایم

    گرچه برما ریخت آب و گل شکی
    یادمــان آمــد از آنــها چــیزکی

    همچنین او در جایی دیگر نیز تصریح می‌کند که عارف در صدای رباب، آواز باز و بسته شدن دروازه بهشت را می‌شنود. اما علی رغم اینکه موسیقی این جهانی را یادآور موسیقی آن جهانی می‌دانسته، با این حال به تفاوت این دو نوع موسیقی اشاره دارد و می‌گوید:

    گرچه برما ریخت آب و گل شکی
    یادمان آمد از آنها چیزکی

    لیک چون آمیخت با خاک کرب
    کی دهند این زیر واین بم، آن طرب؟

    آب چون آمیخت با بول وکمیز
    گشت زآمیزش، مزاجش تلخ و تیز

    چیزکی از آب هستش در جسد
    بول گیرش، آتشی را می کشد

    گر نجس شد آب، این طبعش بماند
    کآتش غم را به طبع خود نشاند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #16
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    موسیقی؛ زبان عشق

    مولانا عقیده داشت که هیچ زبانی توان تعریف عشق را ندارد، مگر نوا و موسیقی:

    هر چه گویم عشق را شرح و بیان
    چون به عشق آیم، خجل گردم از آن‏

    گر چه تفسیر زبان روشن‏گر است
    لیـک عشـق بی‏زبان روشـن‏تر اسـت‏

    چون قلم اندر نوشتن می‏شتافت
    چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت‏

    عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
    شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت‏.

    نی حدیث راه پرخون می‌کند
    قصه‌های عشق مجنون می‌کند

    مولانا از ناله نی، حدیث راه پرخطر عشق را می شنود و از بانگ رباب، ناله جانسوز عاشق سوخته ای را که از دوست و محبوب دور افتاده است:

    هیچ می‌دانی چه می‌گوید رباب؟
    زاشک چشم و از جگرهای کباب؟

    پوستی ام دور مانده من ز گوشت
    چون نـنالـم در فـراق و در عـذاب؟

    ما غریـبـان فراقــیـم، ای شــهــان!
    بشـنـوید از مـا، «الی الله المـآب»

    و اشاره می‌کند به اینکه آتش عشق با موسیقی تیزتر شود:

    آتش عشق از نواها گشت تیز
    همچنان که آتشِ آن جوز ریز

    مولانا در بیان مطلب فوق، حکایت شخص تشنه ای را می‌آورد که بر سر ِدرخت گردویی که در زیر آن نهری پر آب قرار داشت، نشسته و گردوها را به درون نهر می اندازد تا نوای برآمده از آن را گوش کند و عطش روحش را فرو بنشاند. البته بایستی به این نکته توجه داشت که صوفیه و اکابر آن اعتقاد دارند که سماع بر هر فردی جایز نیست؛ شمس تبریزی سماع را بر «خامان» حرام می داند. غزالی نیز سماع را به سه قسم تقسیم کرده و دو قسم آن را که موجب غفلت و پیدایش صفات ناپسند است مردود شمرده است و تنها یک قسم آن را جایز می داند. کسانی مانند امام غزالی که سماع صوفیه را، به شرطها، جایز می شمردند، به خطرها و آفت هایی که در آن بود اشاره می کردند. مخصوصاً حضور زنان و پسران را که ممکن بود مایه تشویش وقت شیوخ شود، منع می‌کردند.

    خود مولانا نیز در همراهی خود با این عقیده، ضمن ابیات زیر، مساله «اهلیت سماع» را بیان می‌کند:

    بر سماع راست هر کس چیر نیست
    لقمه هر مرغکی انجیر نیست

    خاصـه مرغی، مرده پوســیـده‌ای
    پرخیالی، اعمی ای، بی‌دیده‌ای

    در پایان به این نکته اشاره می شود که حرکات مربوط به رقص (در سماع) را متضمن رمز احوال و اسرار روحانی تلقی می کرده اند، به این صورت که:

    «چرخ زدن» را اشارت به شهود حق در جمیع جهات
    «جهیدن» را اشارت به غلبه شوق به عالم علوی
    «پاکوفتن» را اشارت به پامال کردن نفس اماره

    و «دست افشاندن» را اشارت به دستیابی به وصال محبوب می‌دیدند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #17
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    موسیقی و شعر

    کاش میشد شاعری باشم، تا مرثیه ای بسرایم برای تو، با واژه هایی همه از خشت و خاک و دانه های گندم. کاش میشد ابری باشم که انبوه غمها و غربت خویش را، زار بر زمین سرد می گرید. کاش پرنده ای بودم در آسمان آبی صبح بال گشوده و رها که میرود رو به بی انتها و بی انتها. کاش غزلی بودم پَُِِّر از واژه های تر و می نشستم در میان سطرهای کتاب عاشقی.
    کاش میشد که اینهمه اندوه را می سپردم به دست باد و فراموشی.
    کاش ترانه ای بودم کوچک و دلتنگ و آنهمه رنجهای تو را می خواندم در هوای بیخودی و در پرسه ای شبانه و مست. کاش صورتگری بودم نه این چنین با چامه ای حقیر و خرد تا تمامیت روح تو را ترسیم میکردم و بر گونۀ آسمان و زمین می کشیدم و بر هر بوم و صفحه ای نقش و یاد تو را ترسیم میکردم.

    کاش ستاره ای بودم که غریبانه از گوشۀ آسمان، شبی تاریک را سوسو میزدم و آری من نیز چون تو غروب میکردم. کاش دریا بودم تا در گوشه ای از افق به آسمانی خاکستری می پیوستم. کاش مسافری بودم و در راهی غریب و بی نشان. پای می کشیدم بر تن جاده و راهها ، دریاها را در می نوردیدم و رازهای غریب جهان را به مکاشفه ای ژرف می نشستم. پاهای خسته را گاهی به خنکای زلال نهر و جویباری می سپردم . باز پای در راهی دیگر و دیاری دیگر. خسته نمی شدم و آنهمه را تاب می آوردم.

    کاش میشد دوباره از تو سرود و از تو نوشت. کاش این چنین نبودم حقیر و خرد، گنگی در میان انبوه واژه گان، دربدر و بی شکیب نوشتن. کاش میشد که این همه را با رنگهای دیگر زندگی در آمیخت و خلاصه کرد. کاش میشد نسیمی شد و از سر آن خانه های کاهگلی گذشت که روزی در آن گوشه زمین من از تو روئیدم. از تو که خاک بودی و من دانه ای خرد. از آن همه کوچه باغهای پائیز و آنهمه سردی و آنهمه غروب. کاش میشد..... کاش میشد..... و من اما اینک هیچم در مداری عبث از حلقۀ بیهودگی زمین و زمان و بر گرد تکرار ملال آور این روزها می چرخم و می چرخم و از هذیان این همه ایکاش ها خسته نمی شوم.

    موسیقی پیوندی دیرینه با شعر دارد .ابونصر فارابی، معتقد بوده است که اقاویل شعر اگر با موسیقی همراه شوند، عنصر تخییل در آن ها افزون تر خواهد شد و بر میزان فعل و انفعالات ِ نفس در برابر اثر می‌افزاید. حسین نصرنیز به این ارتباط تنگاتنگ موسیقی و شعر اشاره دارد و می گوید: «در تمدن اسلامی، به طور کلی موسیقی بسیار آمیخته با شعر بوده است. شعر شکل مطلوب هنر در جهان است و این توجه به شعر مستقیماً ناشی از ساختار شاعرانه وحی قرآن است. هیچ ملت مسلمانی را نمی یابید که سنت شعری بسیار غنی نداشته باشد. برخی از بزرگترین شاعران در جهان اسلام، نوازندگان و موسیقیدانان بزرگی نیز بوده اند، لذا شعری آفریده اند که بسیار موسیقایی است.»

    نمونه بارز چنین شعرایی، مولانا جلال الدین محمد بلخی است. مهارت مولانا در علم موسیقی، سبب شده که وی بتواند در 55 بحر از بحور مختلف، شعر بسراید. وی هم در موسیقی علمی تبحر داشته و هم در موسیقی عملی. او به خوبی وزن شناسی را می دانسته و در جای جای دیوان غزلیات کبیر می توان نشانه هایی از آگاهی گسترده‌ی او از موسیقی را یافت. چنانچه در غزل:

    می‌زن سه تا که یکتا گشتم مکن دوتایی
    یا پرده رهاوی یا پرده رهایی
    بی زیر و بی‌بم تو ماییم در غم تو
    در نای این نوا زن کافغان ز بی‌نوایی
    قولی که در عراق است درمان این فراق است
    بی قول دلبری تو آخر بگو کجایی
    ای آشنای شاهان در پرده سپاهان
    بنواز جان ما را از راه آشنایی

    در جمع سست رایان رو زنگله سرایان
    کاری ببر به پایان تا چند سست رایی

    از هر دو زیرافکند بندی بر این دلم بند
    آن هر دو خود یک است و ما را دو می‌نمایی
    گر یار راست کاری ور قول راست داری
    در راست قول برگو تا در حجاز آیی
    در پرده حسینی عشاق را درآور
    وز بوسلیک و مایه بنمای دلگشایی
    از تو دوگاه خواهند تو چارگاه برگو
    تو شمع این سرایی ای خوش که می‌سرایی

    بیش از 20 اصطلاح موسیقی را از قبیل نام سازها و پرده‌ها و مقام‌ها آورده است. او همچنین در موسیقی عملی هم دستی داشته و نوازنده چیره دست «رباب» نیز بوده است. مهارت وی در نواختن رباب تا حدی بوده که حتی در ساختمان این ساز تغییراتی نیز پدید آورده بود.

    کدکنی اعتقاد دارد که:«از عصر شاعرْ – خنیاگران ایران باستان، تا امروز، آثار بازمانده هیچ شاعری به اندازه جلال الدین مولوی، با نظام موسیقیایی ِ هستی و حیات انسان، هماهنگی و ارتباط نداشته است.»

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #18
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    موسیقی و شعر (2)

    اشعار مولانا، به روشنی بیانگر مهارت موسیقیایی وی بوده و اشعار غنایی مولانا با موسیقی درآمیخته است. شاید بتوان گفت که هیچ شاعری، تا به این حد، موسیقی را در شعر خود وارد نکرده است. عنصر موسیقیایی در غزلیات مولانا آنچنان برجسته است که حتی خواندن ساده اشعار وی، بی ساز و آواز، در مخاطب شور و ترقص می انگیزد و وجد و شور می آفریند. البته به شرط آنکه شدّ و مدّ و تقطیعات اشعارش به درستی رعایت شود:

    ای هوس های دلم بیا بیا بیا بیا
    ای مراد و حاصلم بیا بیا بیا بیا.

    ای یوسف خوش نام، ما خوش می روی بر بام ما
    ای در شکسته جام ما، ای بر دریده دام ما.

    مرده بدم زنده شدم، گریه بدم خنده شدم
    دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم.

    مولانا عقیده داشت که هیچ زبانی توان تعریف عشق را ندارد، مگر نوا و موسیقی:

    هر چه گویم عشق را شرح و بیان
    چون به عشق آیم، خجل گردم از آن‏

    گر چه تفسیر زبان روشن‏گر است
    لیـک عشـق بی‏زبان روشـن‏تر اسـت‏

    چون قلم اندر نوشتن می‏شتافت
    چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت‏

    عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
    شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت‏.

    نی حدیث راه پرخون می‌کند
    قصه‌های عشق مجنون می‌کند

    مولانا از ناله نی، حدیث راه پرخطر عشق را می شنود و از بانگ رباب، ناله جانسوز عاشق سوخته ای را که از دوست و محبوب دور افتاده است:

    هیچ می‌دانی چه می‌گوید رباب؟
    زاشک چشم و از جگرهای کباب؟

    پوستی ام دور مانده من ز گوشت
    چون نـنالـم در فـراق و در عـذاب؟

    ما غریـبـان فراقــیـم، ای شــهــان!
    بشـنـوید از مـا، «الی الله المـآب»

    و اشاره می‌کند به اینکه آتش عشق با موسیقی تیزتر شود:

    آتش عشق از نواها گشت تیز
    همچنان که آتشِ آن جوز ریز.

    ضیاء موّحد درباره سماع و شعرمينويسد: معمولاً ریتم‌ را به‌ چند دسته‌ تقسیم‌ می‌کنند، ریتم‌های‌ ساده‌،‌ ریتم‌های‌ مرکب‌ و پیچیده‌ که‌ عناصری‌ دارد و اجزایی‌ و دیگر ریتم‌های‌ نامنظّم‌ که‌ به‌ظاهر نامنظّم‌ است‌ امّا در بستر منظمی از ریتم‌ها قرار می‌گیرد، از شعر مثال‌ اگر بخواهم‌ بزنم‌، ریتم‌ ساده‌های‌ ریتم‌ شعرهای‌ متفّق‌ ارکان‌ است‌ مثل فعولن‌، فعولن‌، فعولن‌ و حتی‌ کمتر از این‌، ریتمی‌ که‌ مرتب‌ تکرار می‌شود، ریتم‌های‌ مرکب‌ وپیچیده‌ مختلف‌ ارکان‌ هستند مانند به‌ خصوص‌ اوزان‌ِ نیمایی‌ که‌ امکان‌ امتداد مصراع‌ها زیادتراست‌ و امّا آن‌ ریتم‌ نوع‌ سوم‌، ریتم‌ نامنظمی‌ که‌ بر بستر یک‌ وزن‌ منظم‌ حرکت می‌کند. نمونه‌اش‌ رامی‌شود در بسیاری‌ از شعرهای‌ بلند فروغ‌ فرخزاد دید که‌ از وزن‌ اصلی‌ انحراف‌ پیدا می‌کند.یک‌ نوع‌ عدم‌ توازنی‌ با ارکان‌ دیگر پیدا می‌شود، در هر صورت‌ نوع‌ سوم‌ در شعر ما به‌ وفوردیده‌ می‌شود. عین‌ همین‌ها در موسیقی‌ هم هست‌ و عین‌ همین‌ها در رقص‌ و سماع‌ هم‌ هست‌. درشعر مولوی‌ به‌ خصوص‌ در غزل‌هایش‌ ضرب‌آهنگ‌ و شعر و سماع‌ از هم‌ قابل‌ تفکیک‌ نیستند. در واقع‌ می‌خواهم‌ بگویم‌ غزلهای‌ مولوی‌ هر کدامش‌ یک‌ مجلس سماع‌ است‌ و اصلاً مثل‌اینکه‌ برای‌ مجالس‌ سماع‌ سروده‌ شده‌ باشد، امّا ببینیم چه‌ نوع‌ تناظری‌ می‌شود بین‌ این‌ها برقرار کرد. مسأله‌ سماع‌ را می‌دانید که‌ در بین‌ عرفا چقدر ارج‌ و قرب‌دارد، غزالی‌ِ با آن‌ خشکی‌ و عبوسی‌ وقتی‌ که‌ به‌ سماع‌ می‌رسد در احیاء علوم‌ دین‌، حرفهای‌ جالبی‌ می‌زند و در جایی می‌گوید: «و هر که سماع او را نجنباند ناقص باشد و از اعتدال مایل، و از روحانیت دور و در کثافت و درشتی طبع زیادت از آن اشتران و مرغان بود بلکه از دیگر ستوران، چه آن همه از نغمه مرغان متأثر شوند و برای آن مرغان بر سر داوود برای شنیدن آواز او بایستادندی»

    یا سعدی‌ در بوستان‌ در باب‌ عشق‌ و جوانی‌می‌گوید:

    مگویم‌ سماع‌ای‌ برادر که‌ چیست‌
    مگر مستمع‌ را بدانم‌ که‌ کیست‌
    گر از برج‌ِ معنی‌ پَرد طیر او
    فرشته‌ فرو ماند از سیر او
    جهان‌ پر سماع‌ است‌ و مستی‌ و شور
    ولیکن‌ چه‌ بیند در آینه‌ کور
    چو شوریدگان‌ می‌پرستی‌ کنند
    به‌ آواز دولاب مستی‌ کنند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #19
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    موسیقی و شعر (3)

    غزلهای‌ مولوی‌، یک مثل‌ مجلس‌ سماع‌ است‌ که‌ کلمه‌ها و بیت‌ها و تصویرها عناصر حاضر در این‌مجلسند، برای‌ اینکه‌ این‌ مسأله‌ را کمی‌ روشن‌ بکنم‌ مثالی‌ می‌زنم‌، فرض‌ کنید که‌ وارد یک‌مجلس‌ سماع‌ شدید، حالا می‌شود گفت‌ رقص‌ ولی‌ من‌ می‌گویم‌ سماع‌ برای‌ اینکه‌ در واقع‌،مورد، مورد سماع‌ است‌ ولی‌ شما به‌ جای‌ سماع‌ می‌توانید رقص‌ بگویید. در مجلس‌ سماع‌ که وارد می‌شوید یک‌ ضرب‌آهنگ‌ می‌شنوید و فراموش‌ نکنید که‌ همه‌ با یک‌ ضرب‌ آهنگ‌درحرکتند، امّا جالب‌ این‌ است‌، که‌ هر کدام‌ به‌ این‌ ضرب‌ آهنگ‌ به‌ شکل‌ حرکت‌ِ خودشان‌جواب‌ می‌دهند. یعنی‌ با ضرب‌ آهنگ‌ در یک‌ مجلس‌ سماع‌ به‌ تعداد کسانی‌ که‌ در آن‌مجلس‌ سماع‌ هستند، فردیت‌ هست‌، هویت‌ هست‌. گاهی‌ افراد همدیگر را هم‌ نگاه‌ می‌کنند،سماع‌ هم‌ دیگر را هم‌ می‌پایند، امّا گاهی‌ هم‌ نگاه‌ نمی‌کنند. گاهی‌ هم‌ تنها با خود در رقص‌هستند، توجّه‌ کنید در اشعار مولانا هم در غزلیاتی‌ ابیات‌ توجه به هم دارند، به‌ هم‌ نگاه‌می‌کنند. و در غزلیاتی‌ ابیات‌ منفرداً روی‌ پای‌ خودشان‌ ایستاده‌اند، می‌شود ابیات‌ را از غزل‌ بیرون‌ آورد بدون‌ اینکه‌ به‌ غزل‌ لطمه‌ای‌ وارد بشود امّا در اینجا یک‌پارادوکسی‌ هم‌ هست‌. پارادوکس‌ این‌ است‌ که‌ کسانی‌ که‌ در رقص‌ هستند آیا گیرنده‌ ضرب‌آهنگ‌ هستند یا دهنده‌ ضرب‌ آهنگ‌؟ گیرندگی‌ در آنجا زیادتر است‌ یا دهندگی؟‌ ممکن‌ است‌در اول‌ اینطور باشد که‌ همه‌ یک‌ ضرب‌ آهنگ‌ را شنیده باشند و همه‌ به‌ یک‌ ضرب‌ آهنگ‌ به‌ رقص‌آمده باشند، امّا از جایی‌ تفکیک‌ بین‌ این‌ دو غیرممکن‌ است‌، دهنده‌ همان‌ گیرنده‌ است‌، گیرنده‌همان‌ دهنده‌ است‌، این را مولوی در شعر چنین بیان می‌کند:
    تو مپندار که من شعر به خود می‌گویم
    تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم

    این آنجایی‌ است‌ که‌ رقص‌، ضرب‌آهنگ‌ و ریتم‌، تمام‌ اینها در یک‌ کل‌ با هم‌ ترکیب‌ می‌شوند. از طرف‌ دیگر توجّه‌ کنید که‌در اینجا جای‌ قیل و قال نیست‌ در مجلس‌ سماع‌ جای‌ این‌ نیست‌ که‌ ما راجع‌ به‌ سماع‌ بحث‌ بکنیم‌،اگر در مجلس‌ سماع‌ خواستید راجع‌ به‌ سماع‌ یا رقص‌ بحث‌ بکنید در واقع‌ از آن‌ خارج‌ شده‌اید. در جائی‌ باید بحث‌ کرد که‌ مسأله‌ شرکت‌ کردن‌ در سماع‌ در کار نباشد همه‌ کسانی‌ که‌ در سماع‌ شرک‌ کردند می‌دانند که‌، رقص‌ آنان‌ به‌ یک‌ ضرب‌ آهنگ‌ است‌ امّا به‌ شرطی‌ که‌ درباره‌این‌ موضوع‌ جدّی‌ فکر نکنند، خاصیت‌ دیگر ضرب‌ آهنگ‌ این‌ است‌ که‌ در زمان‌ جریان‌ داردشعر را هم‌ ما در زمان‌ می‌خوانیم‌، موسیقی‌ را هم‌ در زمان‌ می‌شنویم‌، سماع‌ هم‌ در زمان‌ شنیده‌می‌شود، و جالب‌ این‌ است‌ که‌ در پشت‌ این‌ صدا سکونی‌ هم‌ هست‌ و آن‌ خود ضرب‌ آهنگ‌است‌. برای‌ اینکه‌ آن‌ ضرب‌ آهنگ‌ تکرار می‌شود هر ضربی‌ که‌ دائماً تکرار بشود تنوع‌ خودش‌را از دست‌ می‌دهد. اما ضمیر آن را به‌ خاطر‌ می‌آورد، در پشت‌ ضمیر یک‌ حالت‌ سکون‌ ایجاد می‌شود، ولی‌ این‌ سکون‌ با حرکت‌ِ کسانی‌ که‌ در سماع‌ شرکت‌ کردند جبران‌ می‌شود. نکته‌جالب‌ِ دیگری‌ که‌ هست‌ این‌ است‌ که‌ می‌توان‌ گفت‌ هر کسی‌ خودش‌ را با سماع‌ بیان‌ می‌کند.ولی‌ جور دیگر هم‌ می‌توانیم‌ بگوییم‌. می‌توانیم‌ بگوییم‌ این‌ سماع‌، این‌ موسیقی‌ است‌ که‌خود‌ را از طریق‌ افراد بیان‌ می‌کند و این‌ نکته‌ ظریف‌تری‌ است‌. از همه‌ آن‌ نکات‌ ظریف‌ترهمین‌ است‌. آیا این‌ من‌ هستم‌ که‌ دارم‌ شعر می‌گویم‌ یا شعر است‌ که‌ مرا می‌گوید. آیا من‌ هستم‌که‌ سماع‌ می‌کنم‌ یا سماع‌ است‌ که‌ مرا در رقص‌ آورده‌. حالا اگر ما بخواهیم‌ این‌ تناظر را کمی‌نزدیک‌تر بکنیم‌، و بیان‌ ریتم‌، یک‌ بیان‌ تصویری‌ باشد، تصویرها هم‌ با کلمه‌ها گفته‌ بشوند وکلمه‌ها هم‌ خودشان‌ مبین‌ ضرب‌ باشند، آن‌ وقت‌ می‌گوییم‌ که‌ در اینجا دیگر ضرب‌ نیست‌ که‌مبین‌ احساس‌ها و اندیشه‌هاست‌، بلکه‌ این‌ تصویرها و گزاره‌ها هستند که‌ مبین‌ ضرب‌ آهنگ‌هستند و شعر این‌ است‌، شعر مشاهده‌ حرکت‌ است‌ از ضرب‌ آهنگ‌ به‌ معنا، همچنان‌ که‌ رقص‌مشاهده‌ حرکت‌ است‌ از ضرب‌ آهنگ‌ به‌ فردیت‌ و ذهنیت‌، در شعر و سماع‌ مولوی‌ این‌ دو ازهم‌ جدایی‌ ناپذیرند، همچنانکه‌ در زندگی‌ او جدایی‌ناپذیر بوده‌ است‌. در جایی‌ نوشته‌اندکه‌ مولوی‌ چرخ‌ زدن‌ را از شمس‌ یاد گرفت‌، مولوی‌ در سماع‌ چرخ‌ نمی‌زد چرخ‌ زدن‌ را ازشمس‌ یاد گرفت‌. همه‌ آن‌ حرفهایی‌ را که‌ زدم‌ در این‌ غزل‌ متجلی شده‌اند. این‌ غزل‌ مولوی‌در واقع‌ یک‌ نوع‌ بیان‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ من‌ با پرحرفی‌ بیان‌ کردم‌:

    چون‌ خیال‌ تو درآید به‌ دلم‌ رقص‌ کنان‌
    چه‌ خیالات‌ دگر مست‌ درآید به‌ میان‌
    گرد برگرد خیالش‌ همه‌ در رقص‌ شوند
    و آن‌ خیال‌ چو مه‌ تو به‌ میان‌ چرخ‌ زنان‌
    هر خیالی‌ که‌ در آن‌ دَم‌ به‌ تو آسیب‌ زند
    همچو آیینه‌ زخورشید برآرد لمعان
    سخنم‌ مست‌ شود از صفتی‌ و صد بار
    از زبانم‌ به‌ دلم‌ آید و از دل‌ به‌ زبان‌
    سخنم‌ مست‌ ودلم‌ مست‌ و خیالات‌ تو مست‌

    همه‌ بر همدگر افتاده‌ و بر هم‌ نگران‌

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #20
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سبز در سبز

    روايت است از داستان هاي فردوسي، كه در ، دربار خسرو پرويز، رامشگري بود به نام سركش و اجازه ورود رامشگران ديگر ، به وسيله وي بايد صورت مي گرفت.

    اين شخص همواره از حضور باربد كه به حق از بزرگان موسيقي آن زمان به شمار مي رفت، به داخل دربار ممانعت مي كرد. تا اينكه روزي ، باربد پس از طرح پيمان دوستي با، باغبان مخصوص دربار، در باغي كه مقرر بود ، خسرو پرويز در شامگاه در آنجا حضور داشته باشد، جامه سبز بر تن نمود و خود را در ميان درختان پنهان مي كند و در وقت موعود آغاز رامش مي نمايد. خسرو پرويز با تعجب مي گويد كه اين نغمه از ديو نيايد و فرشتگان و پريان را بشايد و دستور مي دهد تا نوازنده اي كه اين همه احساس را بر انگيخته است جستجو نمايند. آن شب تمامي باغ را گشتند و باربد را نيافتند. بنابراين اعتقاد مردم باستان مابر اين بود كه موسيقي پديده اي است الهي نه اهريمني و اين امر سبب پيدايش آهنگي به نام سبز در سبز گرديد.

    و همچنين نوروز بزرگ، نوروز كوچك، نوروز خارا : به روايت فردوسي كه خو د از روايات چند هزار ساله باستان بر آمده و درست و راست است، نواي خوش به اواسط دوران جمشيد بر مي گردد و اين است گفتار فردوسي درباره آن :

    جهان انجمن شد بر تخت اوي

    از آن بَر شده فره و بخــــــت اوي

    به جمشيد بر گوهر افشـاندند

    مران روز را روز نــــــو خواندنـــــد

    سر سال نو، هرمز فروديـــــــن

    بر آسوده از رنج تـــــن، دل زكين

    به نوروز نو شاه گيتي فــــــروز

    بر آن تخت بنشست فيــــروز روز

    بزرگان به شادي بياراستنـــــد

    مي و رود و رامشگران خواستند

    چنين جشن فرخ از آن روزگــار

    بمانــده از آن خسروان يادگــــــار

    و در شعر منوچهري كه در آن از رديف هاي رايج پيش از مغول نام برده، نام نوروز بزرگ را هم آورده است:

    مطربان ساعت به ساعت بر نواي زير و بم

    گاه سروستان زنند امروز و گاهي اشكنه

    گاه زير قيـــصران و گــــــاه تخت اردشيــــــر

    گــــــاه نوروز بزرگ و گه نـــواي اسكنــــــه

    از اين گفتار ها چنين استنباط مي شود كه يكي از نخستين رديف هاي موسيقي ما، نوروز يا نوروز بزرگ بوده و رديف هاي نوروز صبا، نوروز خارا و نوروز عرب در دو دستگاه راست پنجگاه و همايون همچنين نوروز عجم در دستگاه راست پنجگاه كه هنوز هم رايج و اجرا مي شود شايد باز مانده آن دستگاه بزرگ باشد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/