صفحه 2 از 16 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 153

موضوع: اشعار کارو

  1. #11
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ویرانه



    شبي مست ومستانه مي گذشتم از ويرانه اي...!!

    در سياهي چشم مستم خيره شد بر خانه اي

    نرم نرمک رفتم تا لب پنجره اي

    صحنه اي ديدم دلم سوخت چون پر پروانه اي ...

    پدري کور و فلج افتاده اندر گوشه اي

    مادري مات وپريشان همچون ديوانه اي!...

    پسرک از سوز سرما دندان به هم ميفشارد

    دختري مشغول عيش با مرد بيگانه اي

    چون به شد فارغ از عيش ونوش آن مرد پليد...

    دست اندر جيب برد وداد از ان همه پول درشت چند دانه اي

    با خود خوردم قسم تا به بعد ازاين

    نروم مست مستانه سوي هر ويرانه اي

    که در اين خانه دختري مي فروشد

    عفتش را بهر نان خانه اي

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #12
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آهنگی در سکوت


    بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، ب*** ستون استخوانم را
    به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت
    بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت
    فروغ شب فروز دیدگانم را
    لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن
    در تیره چال مرگ دهشتزا
    امید ناله سوز نغمه خوانم را
    به تیر آشیانسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم
    پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم را
    بخون آغشته کن ، سرگشته کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا
    ستمکش روح آسیمه ، سر افسرده جانم را
    به دریای فلاکت غرق کن ، آواره کن ، دیوانه ی وحشی
    ز ساحل دور و سرگردان و تنها
    کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را
    با وجود این همه زجر و شقاوتهای بنیان کن
    که می سوزاند اینسان استخوان های من و هم میهنانم را
    طنین افکن سرود فتح بی چون و چرای کاررا
    سر می دهم پیگیر و بی پروا ! و در فردای انسانی
    بر اوج قدرت انسان زحمتکش
    به دست پینه بسته ، میفزارم پرچم پرافتخار آرمانم را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #13
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گــفـتگــــو


    گفتم :‌ای پیر جهان دیده بگو
    از چه تا گشته ، بدینسان کمرت؟
    مادرت زاد ، به این صورت زشت ؟
    یا که ارثی است تو را از پدرت ؟
    ناله سر داد : که فرزند مپرس
    سرگذشت من افسانه ست
    آسمان داند و دستم ،‌که چه سان
    کمرم تا شد و تا خورده شکست
    هر چه بد دیدم از این نظم خراب
    همه از دیده ی قسم دیدم
    فقر و بدبختی خود ،‌ در همه حال
    با ترازوی فلک سنجیدم
    تن من یخ زده در قبر سکوت
    دلم آتش زده از سوزش تب
    همه شب تا به سحر لخت و ملول
    آسمان بود و من و دست طلب
    عاقبت در خم یک عمر تباه ...
    واقعیات ، به من لج کردند ...
    تا ره چاره بجویم ز زمین ...
    کمرم را به زمین کج کردند...!!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #14
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    درد


    من اگردیوانه ام ...
    با زندگی بیگانه ام ...
    مستم اگر یا گیج و سرگردان و مدهوشم
    اگر بی صاحب و بی چیز و ناراحت
    خراب اندر خراب و خانه بر دوشم
    اگر فریاد منطق هیچ تأثیری ندارد
    در دل تاریک و گنگ و لال و صاحب مرده ی گوشم
    به مرگ مادرم : مردم
    شما ای مردم عادی
    که من احساس انسانی خودرا
    بر سرشک ساده ی رنج فلکت بارتان
    بی شبهه مدیونم
    میان موج وحشتناکی از بیداد این دنیا
    در اعماق دل آغشته با خونم
    هزار درد دارم
    درد دارم......

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #15
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    احتیاج

    گفتم : بگو به من ، ای فاحشه ! که داد به باد ؟؟
    شرافت و غرور تو را ؟ ناله از دلش سر داد ...
    کای احتیاج زاده ی زر ، مادر فساد ...
    لعنت به روح مادر معروفه ی تو باد...

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #16
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شهوت

    من زاده ی شهوت شبی چرکینم

    در مکتب عشق کافری بی دینم

    آثار شب زفاف کامی است پلید

    خونی که فسرده در دل خونینم…

    تا روح بشر به چنگ شهوت زندانیست

    شاگردی مرگ پیشه ای انسانی است

    جان از ته دل طالب مرگ است… دریغ!

    در هیچ کجا برای "مُردن" جا نیست….

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #17
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تکیه بر جای خدا

    شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم//درآن یک شب خدایا من عجائب کارها کردم
    جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی//ز خاک عالم کهنه جهان نو بنا کردم
    کشیدم بر زمین از عرش دنیا دار سابق را//سخن واضح تر و بهتر بگویم کودتا کردم
    خدا را بنده خود کرده خود گشتم خدای او//خدائی با تسلط هم به ارض و هم سما کردم
    میان آب شستم شهر به شهر برنامه پیشین//هر آنچه از اول بود نابودو فنا کردم
    نمودم هم بهشت و هم جهنم هر دو را معدوم//کشیدم پیش نقد و نسیه بازی را رها کردم
    نمازو روزه را تعطیل کردم.کعبه را بستم//وثاق بندگی را از ریا کاری جدا کردم
    امام و قطب وپیغمبر نکردم در جهان منسوب//خدائی بر زمین و بر زمان بی کد خدا کردم
    نکردم خلق ملا و فقید وزاهدو صوفی//نه تعیین بهر مردم مقتدا پیشوا کردم
    شدم خود عهده دار پیشوائی در همه عالم//به تیپا پیشوایان را به دور از پیش پا کردم
    بدون اسقف و پاپ و کشیش و مفتی اعظم//خلایق را به امر حق شناسی آشنا کردم
    نه آوردم به دنیا روضه خوان و مرشد و رمال//نه کس را مفتخور و هرزه و لات و گدا کردم
    نمودم خلق را آسوده از شر ریا کاران//به قدرت در جهان خلع ید از اهل ریا کردم
    ندادم فرصت مردم فریبی بر عبا پوشان//نخواهم گفت آن کاری که با اهل ریا کردم
    به جای مردم نادان نمودم خلق گاو و خر//میان خلق آنان را پی خدمت رها کردم
    مقدر داشتم خالی ز منت رزق مردم را//نه شرطی در نمازو روزه و ذکر و دعا کردم
    نکردم پشت سر هم بندگان لخت و عور ایجاد//به مشتی بندگان آبرومند اکتفا کردم
    هد آنکس را که می دانستم از اول بود فاسد//نکردم خلق و عالم را بری از هر جفا کردم
    به جای جنس تازی آفریدم مردم دل پاک//قلوب مردمان را مرکز مهر و وفا کردم
    سری داشت کو بر سر فکر استثمار کوبیدم//دگر قانون استثمار را زیر پا کردم
    رجال خائن و مزدور را در آتش افکندم//سپس خاکستر اجسادشان را بر هوا کردم
    نه جمعی را برون از حد بدادم ثروت و مکنت//نه جمعی را به درد بی نوائی مبتلا کردم
    نه یک بی آبروئی را هزار گنج بخشیدم//نه بر یک آبرومندی دو صد ظلم و جفا کردم
    نکردم هیچ فردی را قرین محنت و خواری//گرفتاران محنت را رها از تنگنا کردم
    به جای آنکه مردم گذارم در غم و ذلت//گره از کارهای مردم غم دیده وا کردم
    به جای آنکه بخشم خلق را امراض گوناگون//به الطاف خدائی درد مردم را دوا کردم
    جهانی ساختم پر عدل و دادو خالی از تبعیض//تمام بندگان خویش را از خود رضا کردم
    نگویندم که تاریکی به کفشت هست از اول//نکردم خلق شیطان را عجب کاری به جا کردم
    چو می دانستم از اول که در آخر چه خواهد شد//نشستم فکر کار انتها را ابتدا کردم
    نکردم اشتباهی چون خدای فعلی عالم//خلاصه هر چه کردم خدمت و مهرو صفا کردم
    ز من سر زد هزاران کار دیگر نا سحر لیکن//چو از خود بی خود بودم ندانسته چه ها کردم
    سحر چون گشت از مستی شدم هوشیار//خدایا در پناه می جسارت بر خدا کردم
    شدم بار دگر یک بنده درگاه او گفتم//خداوندا نفهمیدم خطا کردم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #18
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    برو...

    برو ای دوست برو!
    برو ای دختر پالان محبت بر دوش!
    دیده بر دیده ی من مفکن و نازت مفروش...
    من دگر سیرم... سیر!...
    به خدا سیرم از این عشق دوپهلوی تو پست!
    تف بر آن دامن پستی که تورا پروردست!
    کم بگو ، جاه تو کو؟! مال تو کو برده ی زر!
    کهنه رقاصه ی وحشی صفت زنگی خر!
    گر طلا نیست مرا ، تخم طلا، مَردم من،
    زاده ی رنجم و پرورده ی دامان شرف
    آتش سینه ی صدها تن دلسردم من!
    دل من چون دل تو، صحنه ی دلقک ها نیست!
    دیده ام مسخره ی خنده ی چشمک ها نیست!
    دل من مامن صد شور و بسی فریاد است:
    ضرباتش جرس قافله ی زنده دلان
    تپش طبل ستم کوب، ستم کوفتگان
    چکش مغز ز دنیای شرف روفتگان
    «تک تک» ساعت، پایان شب بیداد است!
    دل من، ای زن بدبخت هوس پرور پست!
    شعله ی آتش« شیرین» ***«فرهاد» است!
    حیف از این قلب، از این قبر طرب پرور درد
    که به فرمان تو، تسلیم تو جانی کردم،
    حیف از آن عمر، که با سوز شراری جان سوز
    پایمال هوسی هزره و آنی کردم!
    در عوض با من شوریده، چه کردی، نامرد؟
    دل به من دادی؟نیست؟
    صحبت دل مکن، این لانه ی شهوت، دل نیست!
    دل سپردن اگر این است! که این مشکل نیست!
    هان! بگیر!این دلت، از سینه فکندیم به در!
    ببرش دور ... ببر!
    ببرش تحفه ز بهر پدرت، گرگ پدر

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #19
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سرشک

    پرسیدم از سرشک ، که سرچشمه ات کجاست ؟
    نالید و گفت : سر کجا و چشمه از کجاست ؟
    لبخند لب ندیده ی قلبم که پیش عشق
    هر وقت دم زخنده زدم ، گفت : نابجاست


    آهنگی در سکوت

    بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، ب*** ستون استخوانم را
    به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت
    بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت
    فروغ شب فروز دیدگانم را
    لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن
    در تیره چال مرگ دهشتزا
    امید ناله سوز نغمه خوانم را
    به تیر آشیانسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم
    پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم را
    بخون آغشته کن ، سرگشته کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا
    ستمکش روح آسیمه ، سر افسرده جانم را
    به دریای فلاکت غرق کن ، آواره کن ، دیوانه ی وحشی
    ز ساحل دور و سرگردان و تنها
    کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را
    با وجود این همه زجر و شقاوتهای بنیان کن
    که می سوزاند اینسان استخوان های من و هم میهنانم را
    طنین افکن سرود فتح بی چون و چرای کاررا
    سر می دهم پیگیر و بی پروا ! و در فردای انسانی
    بر اوج قدرت انسان زحمتکش
    به دست پینه بسته ، میفزارم پرچم پرافتخار آرمانم را

    سوز و ساز

    یک بحر ... سرشک بودم و عمری سوز
    افسرده و پیر می شدم روز به روز
    با خیل گرسنگان چو همرزم شدم
    سوزم : همه ساز گشت و شامم همه روز


    __________________

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #20
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هذیان یک مسلول

    همره باد از نشیب و فراز کوهساران
    از سکوت شاخه های سرفراز بیشه زاران
    از خروش نغمه سوز و ناله ساز آبشاران
    از زمین ، از آسمان ، از ابر و مه ، از باد و باران
    از مزار بیکسی گمگشته در موج مزاران
    می خراشد قلب صاحب مرده ای را سوز سازی
    سازنه ، دردی ، فغانی ، ناله ای ،‌اشک نیازی
    مرغ حیران گشته ای در دامن شب می زند پر
    می زند پر بر در و دیوار ظلمت می زند سر
    ناله می پیچد به دامان سکوت مرگ گستر
    این منم ! فرزند مسلول تو ... مادر، باز کن در
    باز کن در باز کن ... تا ببینمت یکبار دیگر

    چرخ گردون از آسمان کوبیده اینسان بر زمینم
    آسمان قبر هزاران ناله ، کنده بر جبینم
    تارغم گسترده پرده روی چشم نازنینم
    خون شده از بسکه مالیدم به دیده آستینم
    کو به کو پیچیده دنبال تو فریاد حزینم
    اشک من در وادی آوارگان ،‌آواره گشته
    درد جانسوز مرا بیچارگیها چاره گشته
    سینه ام از دست این تک سرفه ها صد پاره گشته
    بر سر شوریده جز مهر تو سودایی ندارم
    غیر آغوش تو دیگر در جهان جایی ندارم

    باز کن ! مادر ، ببین از باده ی خون مستم آخر
    خشک شد ، یخ بست ، بر دامان حلقه دستم آخر

    آخر ای مادر زمانی من جوانی شاد بودم
    سر به سر دنیا اگر غم بود ، من فریاد بودم
    هر چه دل می خواست در انجام آن آزاد بودم
    صید من بودند مهرویان و من صیاد بودم
    بهر صد ها دختر شیرین صفت و فرهاد بودم

    درد سینه آتشم زد ، اشک تر شد پیکر من
    لاله گون شد سر به سر ، از خون سینه بستر من
    خاک گور زندگی شد ،‌ در به در خکستر من
    پاره شد در چنگ سرفه پرده در پرده گلویم
    وه ! چه دانی سل چها کرده است با من ؟ من چه گویم
    هم نفس با مرگم و دنیا مرا از یاد برده
    ناله ای هستم کنون در چنگ یک فریاد مرده
    این زمان دیگر برای هر کسی مردی عجیبم
    از آستان دوستان مطرود و در هر جا غریبم
    غیر طعن و لعن مردم نیست ای مادرنصیبم
    زیورم ، پشت خمیده ، گونه های گود ، زیبم
    ناله ی محزون حبیبم ، لخته های خون طبیبم
    کشته شد ، تاریک شد ، نابود شد ، روز جوانم
    ناله شد ،‌افسوس شد ، فریاد ماتم سوز جانم
    داستانها دارد از بیداد سل سوز نهانم
    خواهی از جویا شوی از این دل غمدیده ی من
    بین چه سان خون می چکد از دامنش بر دیده ی من
    وه ! زبانم لال ، این خون دل افسرده حالم
    گر که شر توست ، مادر ... بی گناهم ، کن حلالم
    آسمان ! ای آسمان ... م*** چنین بال و پرم را
    بال و پر دیگر چرا ؟ ویران که کردی پیکرم را
    بسکه بر سنگ مزار عمر کوبیدی سرم را
    باری امشب فرصتی ده تا ببینم مادرم را
    سر به بالینش نهم ، گویم کلام آخرم را

    گویمش مادر! چه سنگین بود این باری که بردم
    خون چرا قی می کنم ، مادر ؟ مگر خون که خوردم
    سرفه ها ، تک سرفه ها ! قلبم تبه شد ، مرد. مردم
    بس کنین آخر ، خدارا ! جان من بر لب رسیده
    آفتاب عمر رفته ... روز رفته ، شب رسیده
    زیر آن سنگ سیه گسترده مادر ، رختخوابم
    سرفه ها محض خدا خاموش ، می خواهم بخوابم
    عشقها ! ای خاطرات ...ای آرزوهای جوانی !
    اشکها ! فریادها ای نغمه های زندگانی
    سوزها ... افسانه ها ... ای ناله های آسمانی
    دستتان را میفشارم با دو دست استخوانی
    آخر ... امشب رهسپارم سوی خواب جاودانی
    هر چه کردم یا نکردم ، هر چه بودم در گذشته
    کرچه پود از تار دل ،‌تار دل از پودم گسسته
    عذر می خواهم کنون و با تنی درهم شکسته
    می خزم با سینه تا دامان یارم را بگیرم
    آرزو دارم که زیر پای دلدارم بمیرم

    تالباس عقد خود پیچید به دور پیکر من
    تا نبیند بی کفن ،‌فرزند خود را ، مادر من
    ********
    پرسه می زد سر گران بر دیدگان تار ،‌خوابش
    تا سحر نالید و خون قی کرد ، توی رختخوابش
    تشنه لب فریاد زد ، شاید کسی گوید جوابش
    قایقی از استخوان ،‌خون دل شوریده آبش
    ساحل مرگ سیه ، منزلگه عهد شبابش
    بسترش دریای خونی ، خفته موج و ته نشسته
    دستهایش چون دو پاروی مج و در هم شکسته
    پیکر خونین او چون زورقی پارو شکسته
    می خورد پارو به آب و میرود قایق به ساحل
    تا رساند لاشه ی مسلول بیکس را به منزل
    آخرین فریاد او از دامن دل می کشد پر
    این منم ، فرزند مسلول تو ، مادر ،‌باز کن در
    باز کن، ازپا فتادم ... آخ ... مادر
    م... ا...د...ر

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 2 از 16 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/