صفحه 2 از 35 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 341

موضوع: دیوان اشعار پروین اعتصامی

  1. #11
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر
    بنفشه مژده نوروز مي دهد ما را
    بجز رخ تو كه زيب و فرش ز خون دل است
    جواب داد كه من نيز صاحب هنرم
    ميان آتشم و هيچ كه نمي سوزم
    علامت خطر است اين قباي خون آلود
    بريخت خون من و نوبت تو نيز رسد
    خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا
    از آن،‌زمانه به ما ايستادگي آموخت
    يكي نظر به گل افكند و ديگري بگياه
    نه هر نسيم كه اين جا است بر تو مي گذرد
    ميان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند
    تو غرق سيم و زر و من ز خون دل رنگين
    ز آب چشمه و باران نمي شود خاموش
    هنر نماي نبودم بدين هنرمندي
    گل از بساط چمن تنگدل نخواهد رفت
    تو روي سخت قضا و قدر نديدستي
    از آن، دراز نكردم سخن در اين معني
    خوش آن كه نام نكويي بيادگار گذاشت
    كه هر كه در صف باغ است صاحب هنري است
    شكوفه را ز خزان و ز مهرگان خبري است
    بهر رخي كه در اين منظر است زيب و فري است
    در اين صحيفه ز من نيز نقشي و اثري است
    هماره بر سرم از جور آسمان شرري است
    هر آن كه در ره هستي است در ره خطري است
    به دست رهزن گيتي هماره نيشتري است
    ولي ميان ز شب تا سحرگهان اگري است
    كه تا ز پاي نيفتيم، تا كه پا و سري است
    ز خوب و زشت چه منظور، هر كه را نظري است
    صبا صباست، بهر سبزه و گلش گذري است
    كه گل به طرف چمن هر چه هست عشوه گري است
    بفقر خلق چه خندي، تو را كه سيم و زري است
    كه آتشي كه در اين جاست آتش جگري است
    سخن حديث دگر، كار قصه دگري است
    بدان دليل كه مهمان شامي و سحري است
    هنوز آن چه تو را مي نمايد آستري است
    كه كار زندگي لاله كار مختصري است
    كه عمر بي ثمر نيك، عمر بي ثمري است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #12
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    اي خوشا مستانه سر در پاي دلبر داشتن
    نزد شاهين محبت بي پر و بال آمدن
    سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
    اشك را چون لعل پروردن به خوناب جگر
    هر كجا نور است چون پروانه خود را باختن
    آب حيوان يافتن بي رنج در ظلمات دل
    از براي سود،‌در درياي بي پايان علم
    گوشوار حكمت اندر گوش جان آويختن
    در گلستان هنر چون نخل بودن بارور
    از مس دل ساختن با دست دانش زرّ ناب
    دل تهي از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
    پيش باز عشق آيين كبوتر داشتن
    تن بياد روي جانان اندر آذز داشتن
    ديده را سوداگر ياقوت احمر داشتن
    هر كجا ناراست خود را چون سمندر داشتن
    زان همي نوشيدن و ياد سكندر داشتن
    عقل را مانند غوّاصان، شناور داشتن
    چشم دل را با چراغ جان منوّر داشتن
    عار از ناچيزي سرو و صنوبر داشتن
    علم و جان را كيميا و كيمياگر داشتن



    همچو مور اندر ره همّت همي پاكوفتن

    چون مگس همواره دست شوق بر سر داشتن


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #13
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    اینکه خاک سیهش بالین است
    اختر چرخ ادب پروین است
    گر چه جز تلخی از ایام ندید
    هر چه خواهی سخنش شیرین است
    صاحب آنهمه گفتار امروز
    سائل فاتحه و یاسین است
    دوستان به که ز وی یاد کنند
    دل بی دوست دلی غمگین است
    خاک در دیده بسی جان فرساست
    سنگ بر سینه بسی سنگین است
    بیند این بستر و عبرت گیرد
    هر که را چشم حقیقت بین است
    هر که باشی و زهر جا برسی
    آخرین منزل هستی این است
    آدمی هر چه توانگر باشد
    چو بدین نقطه رسد مسکین است
    اندر آنجا که قضا حمله کند
    چاره تسلیم و ادب تمکین است
    زادن و کشتن و پنهان کردن
    دهر را رسم و ره دیرین است
    خرم آن کس که در این محنت‌گاه
    خاطری را سبب تسکین است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #14
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
    تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من
    یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
    مرگ، گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من
    مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
    خاک زندان تو گشت ای مه زندانی من
    از ندانستن من ، دزد قضا آگه بود
    چون ترا برد ، بخندید به نادانی من
    آنکه در زیر زمین ، داد سر و سامانت
    کاش می خورد غم بی سر و سامانی من
    به سر خاک تو رفتم ، خط پاکش خواندم
    آه از این خط ، که نوشتند به پیشانی من
    رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی
    بی تو در ظلمتم ، ای دیده نورانی من
    بی تواشک وغم وحسرت همه مهمان منند
    قدمی رنجه کن از مهر ، به مهمانی من
    صفحه روی ز انظار ، نهان می دارم
    تا نخوانند بر این صفحه ، پریشانی من
    دهر،بسیار چومن سر به گریبان دیده است
    چه تفاوت کندش ، سر به گریبانی من
    عضو جمعیَت حق گشتی و دیگر نخوری
    غم تنهایی و مهجوری و حیرانی من
    گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند
    که شکستی قفس ، ای مرغ گلستانی من
    من که قدر گهر پاک تو می دانستم
    ز چه مفقود شدی ، ای گهر کانی من
    من که آب تو ز سرچشمه دل می دادم
    آب و رنگت چه شد ، ای لاله نعمانی من
    من یکی مرغ غزلخوان تو بودم،چه فتاد
    که دگر گوش ندادی به نوا خوانی من
    گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
    ای عجب ، بعد تو با کیست نگهبانی من

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #15
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    كاخر تو هم برون كن ازين آشيان سري
    روزي بپر، ببين چمن و جويي و جري
    گاهي ز آب سرد و گه از ميوه تري
    نگ است چون تو مرغك مسكين لاغري
    روزي تو هم شوي جو من اي دوست مادري
    جز كار مادران نكني كار ديگري
    مي دوختم بسان تو، چشمي به منظري
    با هم نشسته ايم بشاخ صنوبري
    تا ساعتي است، تا كه شكٿته است عبهري
    در كار نكته اي است كه شب گردد اختري
    سرسبز، شاخكي كه بچينند از آن بري
    و آن گه به بام لانه خرد محقري
    باور نمي كنم چو خود اكنون توانگري
    ترسم در آشيانه ٿتد ناگه آذري
    ناچار رنجهاي مرا هست كيٿري
    ٿرخنده تر نديدم ازين، هيچ دٿتري

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #16
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گه احرام، روز عيد قربان
    كه من، مر آت نور ذوالجلالم
    مرا دست خليل الله بر اٿراشت
    نباشد هيج اندر خطه خاك
    چو بزم من، بساط روشني نيست
    بسي سرگشته اخلاص داريم
    اساس كشور ارشاد، از ماست
    چراغ اين همه پروانه، ماييم
    پرستشگاه ماه و اختر، اين جا است
    در اين جا. بس شهان اٿسر نهادند
    بسي گوهر، ز بام آويختندم
    به صورت، قبله آزادگانيم
    كتاب عشق را، جز يك ورق نيست
    مقدس همتي، كاين بارگه ساخت
    در اين درگاه، هر سنگ و گل و كاه
    « انا الحقّ »مي زند اين جا، در و بام
    در اين جا، عرشيان تسبيح خوانند
    بلندي را، كمال از درگه ماست
    در اين جا، رخصت تيغ آختن نيست
    نه دام است اندرين جانب، نه صياد
    خوش آن استاد، كاين آب و گل آميخت
    خوش آن درزي،‌كه زرين جامه ام دوخت
    مرا. زين حال،‌بس نام آوريهاست
    بدو خنديد دل آهسته، كاي دوست
    چنان راني سخن، زين توده گل
    تو را چيزي برون از آب و گل نيست
    تو را گر ساخت ابراهيم آذر
    تو را گر آب و رنگ از خاك و سنگ است
    تو را گر گوهر و گنجينه دادند
    تو را در عيدها بوسند درگاه
    تو را گر بنده اي بنهاد بنياد
    تو را تاج ار ز چين و كشمر آرند
    ز ديبا، گر تورا نقش و نگاري است
    تو جسم تيره اي، ما تابناكيم
    تو را گر مروه اي هست و صٿايي
    در اين جا نيست شمقي جز رخ دوست
    تو را گر دوست دارند اختر و ماه
    تو را گر غرق در پيرايه كردند
    در اين عزلتگه شوق، آشناهاست
    به ظاهر، ملك تن را پادشاهيم
    در اين جا رمز، رمز عشق بازي است
    در اين كرداب، قربانهاست ما را
    تو. خون كشتگان دل نديدي
    كسي كاو كعبه دل پاك دارد
    چه محرابي است از دل با صٿاتر
    خوش آن كو جامه از ديباي جان كرد
    خوش آن كس، كز سر صدق و نيازي

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #17
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    موشكي را به مهر، مادر گٿت
    سوي انبار، چشم بسته مرو
    تله و دام و بند بسيار است
    تله مانند خانه اي است نكو
    اي بسا رهنما كه راهزن است
    ز آهنين ميله، گر دكان مرباي
    هر كجا مسكني است، كالايي است
    تله محكمي به پشت در است
    آن چنان رو، كه غاٿلت نكشند
    هر نشيمن، نه جاي هر شخصي است
    اثر خون، چو در رهي بيني
    هرگز ايمن مشو، كه حمله چرخ
    وقت تاراج و دستبرد، شب است
    سر ميٿر از نزد شبرو دهر
    موشك آزرده گشت و گٿت خموش
    خبرم هست ز آٿت گردون
    از ٿراز و نشيب،‌ آگاهم
    هر كسي جاي خويش مي داند
    اين سخن گٿت و شد ز لانه بردن
    ديد در تله نو رنگين
    هيچ آگه نشد ز بي خردي
    يا در آن روشني، چه تاريكي است
    بانگ برداشت، كاين نشيمن پاك
    تله گٿتا، مايست در بيرون
    اگرت زاد و توشه نيست،غم
    جاي، تا كي كني به زير زمين
    اندرين خانه،‌بيم رهزن نيست
    نشنيدم بنا، چنين محكم
    جاي انده، در اين مكان شادي است
    موش پرسيد، اين كمانك چيست
    اندر آي و به چشم خويش ببين
    موشك از شوق جست و شد بدرون
    بهر خوردن، چو كرد گردن كج
    رٿت سودي كند، زيان طلبيد
    كودكي كاو ز پند و وعظ گريخت
    رسم آزادگان چه مي داند
    خويش را درد مند آز مكن

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #18
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    نهان شد از گل زردي گلي سپيد كه ما
    جواب داد كه ما نيز چون تو بي گنهيم
    بما زمانه چنان ٿرصتي نبخشوده است
    قضا، نيامده ما را ز باغ خواهد برد
    به خود نظاره كنيم ار به چشم خود بيني
    چو غنجه و گل دوشينه صبحدم ٿرسود
    به گرد ما گل زرد و سپيد بسيارند
    هزار بوته و برگ ار نهان كند ما را
    بدين شكٿتگي امروز چند غره شويم
    در اين زمانه، ٿزودن براي كاستن است
    خوش است باده رنگين جام عمر، وليك
    ز طبيب صبحدم آن به كه توشه بر گيريم
    ٿضاي باغ، تماشاگه جمال حق است
    چه ٿرق گر تو ز يك رنگ و ما ز يك ٿاميم
    همين خوش است كه در بندگيش يكرنگيم
    برنگ ظاهر اوراق ما نگاه مكن
    در اين وجود ضعيٿ ار توان و توشي هست
    براي سجده در اين آستان، تمام سريم
    تمام، ذره اين بي زوال خورشيديم
    در اين صحيٿه كه زيبندگي است حرٿ نخست
    چو غنجه هاي دگر بشكٿند، ما برويم
    در اين دو روزه هستي همين ٿضيلت ماست
    ز سرد و گرم تنور قضا نمي ترسيم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  11. #19
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر

    که هر که در صف باغ است صاحب هنریست

    بنفشه مژده‌ی نوروز میدهد ما را

    شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست


    بجز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است

    بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست


    جواب داد که من نیز صاحب هنرم

    درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست


    میان آتشم و هیچگه نمیسوزم

    هماره بر سرم از جور آسمان شرریست


    علامت خطر است این قبای خون آلود

    هر آنکه در ره هستی است در ره خطریست


    بریخت خون من و نوبت تو نیز رسد

    بدست رهزن گیتی هماره نیشتریست


    خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا

    ولی میان ز شب تا سحر گهان اگریست


    از آن، زمانه بما ایستادگی آموخت

    که تا ز پای نیفتیم، تا که پا و سریست


    یکی نظر به گل افکند و دیگری بگیاه

    ز خوب و ز شب چه منظور، هر که را نظریست


    نه هر نسیم که اینجاست بر تو میگذرد

    صبا صباست، به هر سبزه و گلش گذریست


    میان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند

    که گل بطرف چمن هر چه هست عشوه‌گریست


    تو غرق سیم و زر و من ز خون دل رنگین

    بفقر خلق چه خندی، تو را که سیم و زریست


    ز آب چشمه و باران نمی‌شود خاموش

    که آتشی که در اینجاست آتش جگریست


    هنر نمای نبودم بدین هنرمندی

    سخن حدیث دگر، کار قصه دگریست


    گل از بساط چمن تنگدل نخواهد رفت

    بدان دلیل که مهمان شامی و سحریست


    تو روی سخت قضا و قدر ندیدستی

    هنوز آنچه تو را مینماید آستریست


    از آن، دراز نکردم سخن درین معنی

    که کار زندگی لاله کار مختصریست


    خوش آنکه نام نکوئی بیادگار گذاشت

    که عمر بی ثمر نیک، عمر بی ثمریست


    کسیکه در طلب نام نیک رنج کشید

    اگر چه نام و نشانیش نیست، ناموریست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  12. #20
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن

    دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن

    نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن

    پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن


    سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن

    تن بیاد روی جانان اندر آذر داشتن


    اشک را چون لعل پروردن بخوناب جگر

    دیده را سوداگر یاقوت احمر داشتن


    هر کجا نور است چون پروانه خود را باختن

    هر کجا نار است خود را چون سمندر داشتن


    آب حیوان یافتن بیرنج در ظلمات دل

    زان همی نوشیدن و یاد سکندر داشتن


    از برای سود، در دریای بی پایان علم

    عقل را مانند غواصان، شناور داشتن


    گوشوار حکمت اندر گوش جان آویختن

    چشم دل را با چراغ جان منور داشتن


    در گلستان هنر چون نخل بودن بارور

    عار از ناچیزی سرو و صنوبر داشتن


    از مس دل ساختن با دست دانش زر ناب

    علم و جان را کیمیا و کیمیاگر داشتن


    همچو مور اندر ره همت همی پا کوفتن

    چون مگس همواره دست شوق بر سر داشتن

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 2 از 35 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/