next page
fehrest page
back page
در حديث معروفى از پيغمبر اكرم مى خوانيم كه روزى ياران خود را مخاطب ساخته و فرمود: ((ايّاكم و خضراء الدّمن ، قيل يا رسول اللّه و من خضراء الدّمن قال صلّى اللّه عليه وآله و سلّم : اءلمرئة الحسناء فى منبت السّوء؛ از گياهان (زيبايى كه ) بر مزبله ها مى رويد بپرهيزيد! عرض كردند اى رسول خدا! گياهان زيبايى كه بر مزبله ها مى رويد اشاره به چه كسى است ؛ فرمود: زن زيبايى كه در خانواده (و محيط) بد پرورش يافته !))(115)
اين تشبيه بسيار گويا مى تواند اشاره به تاءثير محيط خوب و بد در شخصيّت انسان باشد و يا اشاره به مساءله وراثت به عنوان يك وسيله زمينه ساز و يا هر دو.
در آيه دوم سخن از قوم بنى اسرائيل است كه سالها تحت تعليمات روحانى و معنوى موسى على السّلام در زمينه توحيد و ساير اصول دين قرار داشتندو معجزات مهمّ الهى را همچون شكافته شدن دريا و نجات از چنگال فرعونيان ، بطور خارق العاده با چشم خود ديدند؛ امّا همين كه در مسير خود به سوى شام و سرزمينهاى مقدّس ، با گروهى بت پرست برخورد كردند، چنان تحت تاءثير اين محيط ناسالم قرار گرفتند كه صدا زدند: ((ياموسى اجعل لنا الها كما لهم آلهة ؛اى موسى براى ما بتى قرار بده همان گونه كه آنها داراى معبودان و بتها هستند!))
موسى از اين سخن بسيار متعجّب و خشمگين شد و گفت : ((به يقين شما جمعيّتى جاهل و نادان هستيد!)) (قال انّكم قوم تجهلون )
سپس بخشى از مفاسد بت پرستى را براى آنها شرح داد.
و عجب آنكه بنى اسرائيل بعد از توضيحات صريح موسى عليه السّلام نيز اثر منفى آن محيط مسموم در آنها باقى بود، بطورى كه سامرى توانست از غيبت چند روزه موسى عليه السّلام استفاده كند و بت طلائى خود را بسازد و اكثريّت آن گروه نادان را به دنبال خود بكشاند و از توحيد به شرك و بت پرستى ببرد.
اين موضوع بخوبى نشان مى دهد كه محيطهاى ناسالم تا چه حد مى تواند در مسائل اخلاقى و حتّى عقيدتى اثر بگذارد؛ شك نيست كه بنى اسرائيل پيش از مشاهده اين گروه بت پرست ، زمينه فكرى مساعدى در اثر زندگى مداوم در ميان مصريان بت پرست ، براى اين موضوع داشتند ولى مشاهده آن صحنه تازه به منزله جرقّه اى بود كه زمينه هاى قبلى را فعّال كرد؛ و به هر حال ، همه اينها دليل بر تاءثير محيط در افكار و عقائد انسان است .
نوح ، نفرين خود را درباره نابودى آن قوم كافر با اين جمله تكميل كرد، و در واقع نفرين خود را مستدل كرد؛ عرض كرد: ((خداوندا اگر آنها را زنده بگذارى ، بندگانت را گمراه و جُز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى آيد!)) (انّك ان تذرهم يضلّوا عبادك و لا يلدوا الّا فاجرا كفّارا)
هم نسل امروز آنها كافر و منحرف است و هم نسلهاى آينده كه در اين محيط پرورش مى يابد، آلوده مى شوند.
در چهارمين و پنجمين آيه ، سخن از لزوم هجرت از محيطهاى آلوده است ؛ در چهارمين آيه خداوند بندگان با ايمان خود را مخاطب ساخته و مى گويد: ((زمين من گسترده است تنها مرا بپرستيد)) (تسليم فشار دشمن نشويد و در محيط آلوده نمانيد) (يا عبادى الّذين آمنوا انّ اءرضى واسعة فايّاى فاعبدون )
و در پنجمين آيه ، به كسانى كه ايمان آورده اند و هجرت نكرده اند هشدار مى دهد و مى گويد عذر آنها در پيشگاه خداوند پذيرفته نيست ؛ مضمون آيه چنين است : ((كسانى كه فرشتگان قبض ارواح ، روح آنها را گرفتند در حالى كه به خود ستم كرده بودند؛ به آنها گفتند شما در چه حالى بوديد (و چرا با اين كه مسلمان بوديد در صف كفّار جاى داشتيد) آنها در پاسخ گفتند ما در زمين خود تحت فشار بوديم فرشتگان گفتند مگر سرزمين خداوند پهناور نبود چرا هجرت نكرديد آنها (عذرى نداشتند و به عذاب الهى گرفتار شدند) جايگاهشان جهنّم و سرانجام بدى دارند (انّ الّذين توفّيهم الملائكة ظالمى اءنفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنّا مستضعفين فى الاءرض قالوا اءلم تكن اءرض اللّه واسعة فتهاجروا فيها فاولئك ماءويهم جهنّم و ساءت مصيرا)
اصولا مساءله هجرت كه از اساسى ترين مسائل در اسلام است تا آنجا كه تاريخ اسلام بر پايه آن بنياد شده ، فلسفه هائى دارد كه يكى از مهمترين آنها فرار از محيط آلوده و نجات از تاءثيرات سوءِ آن است .
هجرت ، بر خلاف آنچه بعضى مى پندارند، مخصوص آغاز اسلام نبوده بلكه در هر عصر و زمانى جارى است كه اگر مسلمانان در محيطهاى آلوده به شرك و كفر و فساد باشند و عقائد يا اخلاق آنها به خطر بيفتد، بايد از آنها مهاجرت كنند. در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم :((من فرّ بدينه من اءرض الى اءرض و ان كان شبرا من الاءرض استوجب الجنّة و كان رفيق محمّد صلّى اللّه عليه وآله و سلّم و ابراهيم عليه السّلام (دو پيامبر بزرگ مهاجر) خواهد بود!))(116)
تكيه بر مقدار شِبر (مقدار يك وجب ) دليل بر اهمّيّت فوق العاده اين مساءله است كه به هر مقدار و در هر عصر و زمان مهاجرت انجام گيرد، هماهنگى با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه وآله و سلّم و ابراهيم عليه السّلام حاصل خواهد شد.
كوتاه سخن اين كه ، در هر عصر و زمان ، محيط در ساختن شخصيّت و اخلاق انسانها مؤ ثر بوده است و پاكى و ناپاكى محيط، عامل تعيين كننده اى محسوب مى شود؛ هر چند مساءله ، جنبه جبرى ندارد. بنابراين ، براى پاكسازى اخلاق و پرورش ملكاتِ فاضله ، يكى از مهمترين امورى است كه بايد مورد توجّه قرار گيرد، مساءله پاكسازى محيط است .
و اگر محيط به قدرى آلوده باشد كه نتوان آن را پاك كرد، بايد از چنين محيطى مهاجرت نمود.
آيا هنگامى كه حيات مادّى انسان در يك محيط به خاطر آلودگى به خطر بيفتد، از آن جا هجرت نمى كند؟ پس چرا هنگامى كه حيات معنوى و اخلاقى او كه از حيات مادّى ارزشمندتر است به خظر افتد، به عذر اينكه اين جا زادگاه من است ، تن به انواع آلودگيهاى خود و خانواده و فرزندانش بدهد و مهاجرت نكند!
بر تمام علماى اخلاق لازم است كه براى پرورش فضائل اخلاقى برنامه هاى مؤ ثرى براى پاكسازى محيط بينديشند؛ چرا كه بدون آن ، كوششهاى فردى و موضعى كم اثر خواهد بود.
2- نقش معاشران و دوستان
موضوع ديگرى كه تاءثير عميق آن به تجربه ثابت شده و همه علماى اخلاق و تعليم وتربيت اتّفاق نظر دارند، مساءله معاشرت و دوستى است . غالبا دوستان و معاشران ناباب و آلوده سبب آلودگى افراد پاك شده اند؛ عكس آن نيز صادق است ، زيرا بسيارى از افراد پاك قوىّالاراده توانسته اند بعضى از معاشران ناباب را به پاكى و تقوا دعوت كنند. با اين اشاره به قرآن بازمى گرديم و اشاراتى را كه قرآن به اين مساءله دارد با هم مى شنويم :
1- و من يعش عن ذكر الرّحمن نقيّض له شيطانا فهو له قرين - وانّهم ليصدّونهم عن السّبيل و يحسبون اءنّهم مهتدون - حتّى اذا جاءنا قال ياليت بينى و بينك بُعدالمشرقين فبئس القرين .(117)
2- قال قائل مّنهم انّى كان لى قرين - يقول اءءنّك لمن المصدّقين - اءءذامتنا و كنّا ترابا و عظاما اءءنّالمدينون - قال هل اءنتم مطّلعون - فاطّلع فراه فى سواء الجحيم - قال تاللّه ان كدتّ لتردين - ولولا نعمة ربّى لكنت من المحضرين .(118)
3- ويوم يعضّ الظّالم على يديه يقول ياليتنى اتّخذت مع الرّسول سبيلا - ياويلتى ليتنى لم اءتّخذ فلانا خليلا - لقد اءضلّنى عن الذّكر بعد اذجآءنى و كان الشّيطان للانسان خذولا.(119)
ترجمه :
1- و هر كس از ياد خدا روى گردان شود شيطان را به سراغ او مى فرستيم پس همواره قرين اوست - و آنها (=شياطين ) اين گروه را از ياد خدا بازمى دارند در حالى كه گمان مى كنند هدايت يافتگان حقيقى آنها هستند!- تا زمانى كه (در قيامت ) نزد ما حاضر شود مى گويد: اى كاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود؛ چه بد همنشينى بود!
2- كسى از آنها مى گويد: ((من همنشينى داشتم - كه پيوسته مى گفت آيا(به راستى ) تو اين سخن را باور كردى - كه وقتى ما مُرديم و به خاك و استخوان مبدّل شديم ، (بار ديگر) زنده مى شويم و جزا داده خواهيم شد؟!- (سپس ) مى گويد آيا شما مى توانيد از او خبرى بگيريد؟- اينجاست كه نگاهى مى كند، ناگهان او را در ميان دوزخ مى بيند - مى گويد: به خدا سوگند نزديك بود مرا (نيز) به هلاكت بكشانى !- و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نيز از احضارشدگان (در دوزخ ) بودم !
3- و (به خاطرآور) روزى را كه ستمكار دست خود را (از شدّت حسرت ) به دندان مى گزد و مى گويد: ((اى كاش با رسول (خدا) راهى برگزيده بودم !- اى واى بر من ، كاش فلان (شخص گمراه ) را دوست خود انتخاب نكرده بودم !- او مرا از يادآورى (حق ) گمراه ساخت بعد از آن كه (ياد حق ) به سراغ من آمده بود!)) و شيطان هميشه خواركننده انسان بوده است !
تفسير و جمع بندى
نخستين آيات كه در بالا آمد گرچه درباره همنشينى شيطان با غافلان از ياد خداست ، ولى تاءثير همنشين بد در اخلاقيّات و در سرنوشت هر انسانى روشن مى سازد.
نخست مى فرمايد: ((هر كس از ياد خدا روى گردان شود شيطان را بر او مسلّط مى سازيم كه همواره قرين و همنشين او باشد!(و من يعش عن ذكر الرّحمن نقيّض له شيطانا فهو له قرين )(120)))
سپس نقش اين قرين سوء (همنشين بد) را چنين بيان مى كند كه آنها، يعنى شياطين ، راه هدايت و حركت به سوى خداوند را به روى آنها مى بندد و آنها را از رسيدن به اين هدف مقدّس باز مى دارد و غم انگيزتر، اين كه در عين گمراهى گمان مى كنند كه هدايت يافته اند!(وانّهم ليصدّونهم عن السّبيل و يحسبون اءنّهم مهتدون )!
سپس به نتيجه آن پرداخته و مى گويد: روز قيامت كه همه در محضر الهى حاضر مى شوند و پَرده ها كنار مى رود و حقايق فاش مى شود، اين انسان گمراه خطاب به دوست اغواگر شيطانش كرده ، مى گويد اى كاش فاصله ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه همنشين بدى هستى ! (حتّى اذا جاءنا قال ياليت بينى و بينك بعد المشرقين فبئس القرين )
از اين تعبيرات به خوبى استفاده مى شود كه همنشين بد مى تواند انسان را بكلّى از راه خدا منحرف سازد؛ پايه هاى اخلاق را بر روى او ويران كند و واقعيّتها را چنان دگرگون نشان دهد كه انسان در عين گمراهى خود را در زمره هدايت يافتگان ببيند؛ و به يقين در چنين حالى هدايت و بازگشت به صراط مستقيم غير ممكن است ؛ و زمانى بيدار مى شود و به هوش مى آيد كه راه برگشت بكلّى بسته شده ؛ حتّى از تعبير آيه استفاده مى شود كه اين همنشينان بد در آن زندگى ابدى نيز با او هستند و چه دردآور است كه انسان كسى را كه مايه بدبختى او شده هميشه در برابر خود ببيند و به او گفته شود بيهوده آرزوى جدا شدن از او را مكن شما با هم سرنوشت مشتركى داريد! (و لن ينفعكم اليوم اذ ظلمتم آنّكم فى العذاب مشتركون ).(121)
شبيه آيات فوق ، آيه 25 سوره فصّلت مى باشد كه مى گويد: ((وقيّضنا لهم قرنآء فزيّنوا لهم ما بين اءيديهم و ما خلفهم و حقّ عليهم القول فى امم قدخلت من قبلهم من الجنّ والاءنس اءنّهم كانوا خاسرين ؛ما براى آنها همنشينانى (زشت سيرت ) قرار داديم كه زشتيها را از پيش رو و پشت سر آنها در نظرشان جلوه دادند؛ و فرمان الهى درباره آنان تحقّق يافت و به سرنوشت اقوام گمراهى از جنّ و اءنس كه قبل از آنها بودند گرفتار شدند؛ آنها مسلّما زيانكار بودند!))
در بخش دوم از اين آيات ، از كسانى سخن مى گويد كه همنشين بدى داشتند كه پيوسته در گمراهى آنها مى كوشيدند ولى آنها به لطف و رحمت الهى و با تلاش و كوشش توانسته اند خود را از چنگال وسوسه آنها رهائى بخشند در حالى كه تالب پَرتگاه پيش رفته بودند؛ در اينجا نيز سخن از تاءثير فوق العاده همنشين بد در شكل گيرى عقائد و اخلاق انسان است ولى در عين حال چنان نيست كه انسان مجبور باشد و نتواند با تلاش و كوشش ، خويشتن را نجات دهد؛ مى فرمايد: ((در روز قيامت بعضى از بهشتيان به بعضى ديگر مى گويد من در دنيا همنشينى داشتم كه پيوسته به من مى گفت آيا به راستى تو اين سخن را باور كرده اى كه وقتى ما مُرديم و خاك شديم و استخوان پوسيده شديم ، بار ديگر زنده مى شويم و به جزاى اعمال خود مى رسيم (ولى من به فضل الهى تسليم وسوسه هاى او نشدم و در ايمان خود ثابت قدم ماندم !) (فاقبل بعضهم على بعض يتسآءلون - قال قائل منهم اءنّى كان لى قرين - يقول ءانّك لمن المصدّقين - ءاءذامتنا و كنّا ترابا وعظاما ءانّا لمدينون (122)))
در اين هنگام او به فكر همنشين نااهل قديمى خود مى افتد و به جستجو برمى خيزد و از همان اوج بهشت نگاهى به سوى دوزخ مى افكند و ناگهان او را در وسط جهنّم مى بيند (فاطّلع فراه فى سوآء الحجيم )
به او مى گويد به خدا سوگند نزديك بود مرا نيز به هلاكت بكشانى و همچون خودت بدبخت كنى و اگر لطف الهى و نعمت پروردگارم شامل حال من نبود من نيز امروز در آتش دوزخ احضار مى شدم (قال تاللّه ان كدتّ لتردين ولولا نعمت ربّى لكنت من المحضرين ).
مجموع اين آيات بخوبى نشان مى دهد كه همنشين بد، انسان را تا لب پرتگاه دوزخ مى برد و اگر ايمان قوى و تقوا و لطف پروردگار نباشد در آن پرتگاه سقوط مى كند!
در سومين بخش از آيات مورد بحث ، سخن از تاءسّف و تاءثّر عميق ستمگران در قيامت است كه از انتخاب دوستان ناباب تاءسّف مى خورند؛ چرا كه عامل اصلى بدبختى خود را در رفاقت با آنان مى بينند؛ مى فرمايد: ((و (به خاطرآور) روزى را كه ظالم دست خويش را از (شدّت حسرت ) به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش (با رسول خدا) راهى برگزيده بودم ! اى واى بر من ! كاش فلان (شخص گمراه ) را دوست خود انتخاب نكرده بودم !او مرا از يادآورى (حق ) گمراه ساخت بعد از آن كه (ياد حق ) به سراغ من آمده بود!و شيطان هميشه خواركننده انسان بوده است !(ويوم يعضّ الظّالم على يديه يقول ياليتنى اءتّخذت مع الرّسول سبيلا - ياويلتى ليتنى لم اءتّخذ فلانا خليلا - لقد اءضلّنى عن الذّكر بعد اذجآءنى و كان الشّيطان للانسان خذولا)))
به اين ترتيب ، ستمگران در قيامت ، نخست از ترك رابطه با پيامبر شديدا اظهار تاءسّف مى كنند، و سپس از ايجاد رابطه با افراد آلوده و فاسد؛ و بعد با صراحت ، عامل اصلى گمراهى خود را همين دوستان منحرف و آلوده معرّفى مى كنند! و حتّى تاءثير آنها را بالاتر از تاءثير پيامهاى الهى (البتّه در بيماردِلان ) مى شمرند؛ و از تعبير آخرين آيه ، استفاده مى شود كه دوستان بد جزء لشكر شيطانند؛ و يا به تعبير ديگر، از شياطين اُنس محسوب مى شوند.
قابل توجّه اين كه ، در اين آيات تاءسّف اين گروه را با جمله ((يعضّ الظّالم على يديه ؛ ظالم هر دو دست خود را به دندان در آن روز مى گزد)) بيان فرموده ؛ و اين آخرين مرحله تاءسّف است ؛ و اين در موارد ضعيفتر، انسان انگشت خود را به دندان مى گيرد و در مرحله بالاتر، پشت دست را به دندان مى گزد و در مراحل شديد هر دو دست خود را يكى بعد از ديگرى به دندان مى گزد؛ و در حقيقت اين يك نوع انتقام گيرى از خويشتن است كه چرا كوتاهى كردم و با دست خود وسائل بدبختى خويش را فراهم كردم !
آنچه از آيات فوق و بعضى از آيات ديگر قرآن بخوبى استفاده مى شود اين است كه دوستان و معاشران و همنشينان در سعادت و شقاوت انسان تاءثير فوق العاده اى دارند؛ نه تنها اخلاق و رفتار افراد را تحت تاءثير قرار مى دهند، كه در شكل گيرى عقائد آنها مؤ ثّرند؛ اينجاست كه يك استاد اخلاق بايد همواره با دقّت تمام افراد تحت تربيت خود را از اين نظر مورد توجّه قرار دهد؛ مخصوصا در عصر و زمان ما كه نشر وسائل فساد از طريق دوستان ناباب به صورت وحشتناكى درآمده و يكى از سرچشمه هاى اصلى انواع انحرافات را تشكيل مى دهد.
نقش معاشران در روايات اسلامى
در اين زمينه احاديث بسيار گويايى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم و ائمه معصومين عليهم السّلام به ما رسيده است .
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم تا آنجا به اين مساءله اهمّيّت داده شده كه مى فرمايد: ((انسان بر همان دينى است كه دوست و رفيقش از آن پيروى مى كند؛ اءلمرء على دين خليله و قرينه))(123)
همين معنى را امام صادق عليه السّلام با استفاده از كلام پيامبر به گونه ديگرى بيان كرده است ؛ مى فرمايد: ((لاتصحبوا اءهل البدع ولاتجالسوهم فتصيروا عندالنّاس كواحد منهم قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله و سلّم : اءلمرء على دين خليله و قرينه ؛با بدعت گذان رفاقت نكنيد و با آنها همنشين نشويد كه نزد مردم همچون يكى از آنها خواهيد بود! رسول خدا فرمود: انسان پيرو دين دوست و رفيقش مى باشد!))(124)
همين معنى در حديث ديگرى از امام علىّ بن ابى طالب عليه السّلام به صورت تاءثير متقابل بيان شده است ؛ مى فرمايد: ((مجالسة الاءخيار تلحق الاءشرار بالاءخيار و مجالسة الاءبرار للفجّار تلحق الاءبرار بالفجّار؛همنشينى با خوبان ، بدان را به خوبان ملحق مى كند؛ و همنشينى نيكان با بدان ، نيكان را به بَدان ملحق مى سازد!)) و در ذيل اين حديث جمله پرمعنى ديگرى آمده ، مى فرمايد: ((فمن اشتبه عليكم اءمره ولم تعرفوا دينه فانظروا الى خلطائه ؛ كسى كه وضع او بر شما مبهم باشد، و از دين او آگاه نباشيد، نگاه به دوستان و همنشينانش كنيد (اگر همنشين با دوستان خداست او را از مؤ منان بدانيد؛ و اگر با دشمنان حق است ، او را از بَدان بدانيد!)(125)
در بعضى از روايات اين معنى با تشبيه روشنى بيان شده مى فرمايد: ((صحبة الاءشرار تكسب الشّرّ كالرّيح اذا مرت بالنّتن حملت نتنا؛ همنشينى با بدان موجب بدى مى گردد؛ همچون بادى كه از جايگاه متعفّن و آلوده مى گذرد؛بوى بد را با خود مى برد.(126)
از تعبيرات بالا بخوبى استفاده مى شود همان گونه كه معاشرت با بدان زمينه هاى بدى را فراهم مى سازد، معاشرت با نيكان نور هدايت و فضائل اخلاقى را در دل انسان مى افزايد.
در حديثى از امير مؤ منان مى خوانيم :((عمارة القلوب فى معاشرة ذوى العقول ؛ آبادى دلها در معاشرت با صاحبان عقل و خرد است !))(127)
و در تعبير ديگرى از همان حضرت آمده است : ((معاشرة ذوى الفضائل حياة القلوب ؛ همنشينى با ارباب فضيلت ، مايه حيات دلها است !))(128)
تاءثير مجالست و همنشينى و روحيّات دوستان در انسان به اندازه اى است كه در حديثى از حضرت سليمان عليه السّلام مى خوانيم : ((لاتحكموا على رجل شى ء حتّى تنظرواالى من يصاحب فانّما يعرف الرّجل باشكاله و اءقرانه ؛ و ينسب الى اءصحابه و اءخدانه ؛دراره كسى قضاوت نكنيد تا نگاه كنيد با چه كسى همنشين است ؛ چرا كه انسان را به وسيله دوستان و همنشين هايش مى توان شناخت ؛ و او نسبتى با اصحاب و يارانش دارد.))(129)
در حديث جالبى از لقمان حكيم در باب نصايحى كه به فرزندش مى كرد، مى خوانيم : ((يابنىّ صاحب العلماء، واءقرب منهم ، وجالسهم وزرهم فى بيوتهم ، فلعلّك تشبههم فتكون معهم ؛ فرزندم با دانشمندان دوستى كن ! و به آنها نزديك باش ! و همنشينى كن ! و به زيارت آنها در خانه هايشان برو! باشد كه شبيه آنها شوى ، و با آنها (در دنيا و آخرت ) باشى !))(130)
كوتاه سخن اين كه ، دراحاديث اسلامى ، تعبيرات فراوان پرمعنايى در زمينه تاءثير و تاءثّر دوستان از يكديگر و شباهت اخلاقى آنها با هم ، مى خوانيم كه اگر تمام آنها گِردآورى شود، بحث مشروحى را تشكيل مى دهد.
براى حُسن خِتام ، اين سخن را با حديث كوتاه و پرمعنايى از على عليه السّلام پايان مى دهيم ؛ امام در وصايايش به فرزندش امام حسن مجتبى عليه السّلام فرمود:
((قارن اءهل الخير، تكن منهم ، وباين اءهل الشّرّ تبن عنهم ؛ با نيكان قرين و همنشين باش تا از آنها شوى ! و از بدان جدايى اختيار كن تا (از بديها) جدا شوى !))(131)
تاءثير معاشرت در تحليلهاى منطقى
مى گويند: بهترين دليل بر امكان چيزى وقوع آن است ؛ در موضوع مورد بحث ، مشاهده نمونه هاى عينى كه معاشرت با بدان سرچشمه انواع انحرافات اخلاقى مى شود، و معاشرت با نيكان در پاكسازى روح و جان انسان اثر مى گذارد، بهترين دليل براى بحث مورد نظر است .
اين تشبيه قديمى ، كه اخلاق زشت و بد همانند بيماريهاى واگيردار است ، كه به سرعت به نزديكان و همنشينان سرايت مى كند، تشبيه صحيح گويايى است ، مخصوصا در مواردى كه بر اثر كمى سنّ و سال يا كمى معلومات و يا سستى ايمان و اعتقاد مذهبى ، زمينه هاى روحى براى پذيرش اخلاق ديگران آماده است ، معاشرت اين گونه افراد با افراد آلوده سمّ مهلك و كشنده اى است .
بسيار ديده شده است كه سرنوشت افراد خوب و بد، بر اثر معاشرتها بكلّى دگرگون شده ، و مسير زندگانى آنها تغيير يافته است ؛ و اين امر دلائل مختلفى از نظر روانى دارد:
1- از جمله مسائلى كه روانكاران در مطالعات خود به آن رسيده اند وجود روح محاكمات در انسانها است ؛ يعنى ، افراد، آگاهانه يا ناآگاه ، آنچه را در دوستان و نزديكان خود مى بينند، حكايت مى كنند؛ افراد شاد بطور ناآگاه شادى در اطرافيان خود مى پاشند و ((افسرده دل افسرده كند انجمنى را)).
افراد ماءيوس ، دوستان خود را ماءيوس ، و افراد بدبين ، همنشينان خود را بدبين بار مى آورند، و همين امر سبب مى شود كه دوستان با سرعت در يكديگر تاءثير بگذارند.
2- مشاهده بدى و زشتى و تكرار آن ، از قبح آن مى كاهد و كم كم به صورت يك امر عادى در مى آيد؛ و مى دانيم يكى از عوامل مؤ ثّر در ترك گناه و زشتيها، احساس قبح آن است .
3- تاءثير تلقين در انسانها غيرقابل انكار است ؛ و دوستان بد همنشينان خود را معمولا زير بمباران تلقينات مى گيرند و همين امر سبب مى شود كه گاه بدترين اعمال در نظر آنان ، تزيين يابد و حسّ تشخيص را بكلّى دگرگون سازد.
4- معاشرت با بدان ، حسّ بدبينى را در انسان ، تشديد مى كند و سبب مى شود كه نسبت به همه كس بدبين باشد، و اين بدبينى يكى از عوامل سقوط در پرتگاه گناه و فساد اخلاق است . در حديثى از امير مؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((مجالسة الاءشرار تورث سوء الظّنّ بالاءخيار؛ همنشينى با بدان موجب بدبينى به نيكان مى شود.))(132)
حتّى در حديثى ، معاشرت با بدان سبب مرگ دلها شمرده شده ، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم در اين حديث مى فرمايد: ((اءربع يمتن القلب ... و مجالسة الموتى ؛ فقيل له يا رسول اللّه و ماالمؤ تى ؟ قال صلّى اللّه عليه وآله و سلّم : كل غنىّ مسرف ؛ چهار چيز است كه قلب انسان را مى ميراند... از جمله همنشينى مردگان است ، عرض شد: منظور از مردگان كيست ؟ اى رسول خدا! فرمود: هر ثروتمند اسرافكارى است .))(133)
روشنى اين موضوع ، يعنى سرايت حُسن و قبح اخلاقى از دوستان به يكديگر سبب شده كه شعرا و اُدبا، نيز در اشعار خود هر كدام به نوعى درباره اين مطلب دادِ سخن بدهند.
در يك جا مى خوانيم :
كم نشين با بدان كه صحبت بد گرچه پاكى ، تو را پليد كند
آفتاب از چه روشن است آن را پاره اى ابر ناپديد كند
در جاى ديگر آمده است :
با بدان كم نشين كه بدمانى خوپذير است نفس انسانى
و نيز گفته اند:
صحبت نيك را زدست مده كه و مِه به شود زصحبت به
اعار در اين زمينه بسيار فراوان است و اين بحث را با شعر معروفى از سعدى كه با تكرار هرگز كهنه نشده است پايان مى دهيم :
گِلى خوشبوى در حمام روزى رسيد از دست محبوبى به دستم
بدو گفتم مشكى يا عبيرى كه از بوى دل آويز تو مستم
بگفتا من گِلى ناچيز بودم وليكن مدّتى با گُل نشستم
كمال همنشين در من اثر كرد وگرنه من همان خاكم كه هستم
next page
fehrest page
back page
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)