صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 29

موضوع: کتاب خواجه تاجدار (زندگی آغا محمد خان قاجار)

  1. #11
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت دهم محمد حسن خان شوهر جیران هم خیلی از نادر نمی ترسید بلکه در آن موقع، نمی خواست بهانه به دست نادر بدهد که به او حمله ور گردد زیرا می دانست که تنها می باشد و پشتیبان ندارد.


    گر دومین طائفه قاجاریه به اسم یوخاری باش (به معنای تحت اللفظی یعنی بالاسری ) با او کمک می کرد ممکن بود که سر از اطاعت نادر شاه بپیچد و پنج الف نادری را که هر سال باید به عنوان خراج به نادر بپردازد تادیه نکند ولی طائفه ( یوخاری باش ) با محمد حسن خان و طائفه اشاقه باش بد بودند و نمی خواستند که با او علیه نادرشاه همدست شوند و آنها نیز هر سال پنج الف نادری به نادر شاه تادیه می کردند.
    این دو طائفه را از این جهت اشاقه باش ( پایین سری ) و یوخاری باش ( بالا سری ) می خواندند که در قدیم یکی از آنها در قسمت علیای سواحل رود اترک سکونت داشت و دیگری در قسمت سفلای آن رودخانه و به طوریکه گفتیم هر دو طایفه به دست رئیس خود در هر سال پنج الف نادری خراج می پرداختند و ( الف ) اولین حرف الفبا نبود بلکه معنای ( هزار ) را می داد و نادری عبارت بود از سکه طلای نادرشاه.
    در آخرین لحظه که جیران از شوهرش جدا می شد به او گفت با این وضع که برای ما پیش آمده تو امسال خراج نادری را از چه محل می پردازی.
    محمد حسن خان گفت اگر دست من به خود نادر برسد می توانم از او بخواهم که به مناسبت سیل امسال، از دریافت خراج صرف نظر نماید ولی دستم به او نمی رسد یعنی اطرافیانش نمی گذارند که دست من به او برسد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. #12
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت یازدهم جیران پرسید آیا نامه تو هم به دست او نمی رسد؟
    محمد حسن خان گفت هیچ نامه را نمی گذارند که به دست پادشاه برسد مگر این که نفعی برای آنها در بر داشته باشد.


    جیران گفت من عقیده دارم که تو بعد از این که سامانی به طایفه آواره اشاقه باش دادی خود نزد نادر بروی و وضع طایفه را به اطلاعش برسانی و چون مردی سرشناس هستی او تو را خواهد پذیرفت.
    محمد حسن خان گفت تمام کسانی که می روند نادر شاه را ببینند مردان برود ولی اطرافیان نمی گذارند که دست کسی به نادر شاه برسد و نه می گذارند که نامه های مردم را ببیند. جیران پرسید برای چه نمی گذارند دست کسی به نادرشاه برسد؟
    محمد حسن خان گفت به دو علت:
    اول اینکه کسانی که در پیرامون نادرشاه هستند با حکام بزرگ و کوچک مربوط و همدست می باشند و نمی خواهند کسی به نادر شاه نزدیک شود و از حکام شکایت کند.
    دوم اینکه نمی خواهند موضوعی به اطلاع نادر برسد که در آن نفعی برای خود آنها ملحوظ نباشد.
    ولی من نمی روم که به آنها سودی برسانم بلکه می روم بگویم که امسال مرا از پرداخت خراج معاف کنند و اطرافیان نادرشاه نخواهند گذاشت ک من او را ببینم و اگر اصرار کنم ممکن است مرا نزد نادر مظنون جلوه بدهند و اتهامی به من ببنندند خاصه آنکه در قدیم بین طادیفه ما و نادرشاه هنگامی که هنوز طهماسبقلی خان بود جنگی در گرفت و لذا بستن اتهامی به من برای اطرافیان نادرشاه دشوار نیست.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  3. #13
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت دوازدهم جیران گفت اینک که تو نمی توانی نادر را ببینی من نزد او می روم و وی را می بینم و از او می خواهم که از دریافت خراج امسال صرف نظر نماید.
    محمد حسن خان با شگفت پرسید آیا تو می خواهی نزد نادر بروی؟


    پس فرزندت را چه می کنی و که از او نگاهداری خواهد کرد؟
    جیران گفت فرزندم را با خود می برم.
    محمد حسن خان گفت نادر در این ایام مثل ماه در آسمان است و در یک نقطه قرار ندارد و دائم از یک مکان به مکان دیگر می رود.
    جیران گفت من هم مثل ستاره ای که عقب ماه حرکت می کند عقب او خواهم رفت تا به وی برسم و از او می خواهم که امسال از دریافت خراج از تو صرف نظر کند.
    محمد حسن خان گفت اولاً معلوم نیست اطرافیان نادر شاه بگذارند تا با او صحبت کنی.
    ثانیاً به فرض اینکه اطرافیان نادر جلوی تو را نگیرند و راه بدهند تا اینکه نادر را ببینی، غیرت من قبول نمی کند که زنم، نزد مردی برود و از او بخواهد که امسال از دریافت خراج از من صرف نظر کند ولو آن شخص نادر باشد.
    جیران پرسید پس چه خواهی کرد؟
    محمد حسن خان گفت هنوز نمی دانم چه خواهم کرد ولی امیدوارم که بعد گشایشی حاصل شود و من بتوانم خراج امسال را بپردازم.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  4. #14
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت سیزدهم با این گفته زن و شوهر از هم جدا شدند و جیران به سوی استرآباد رفت و محمد حسن خان مراجعت کرد تا این که در صحرا با سیل مبارزه نماید و ایلخی و گوسفندان خود و طایفه اش را از نابودی نجات دهد.


    با این که جیران دقت کرد که تظاهر نکند و بی صدا وارد خانه سید مفید شود ورودش به استرآباد به اطلاع همه رسید و مردم خواستند بدانند زنی که با یک تخت روان و با روی باز به خانه سید مفید رفت که می باشد؟
    استرآبادی ها از دیدن یک زن روباز حیرت نمی کردند زیرا زن های طوائف و همچنین زن های روستایی وقتی وارد شهر می شدند روی خود را نمی پوشاندند اما تا آن روز ندیده بودند که یک زن روباز سوار بر تخت روان از معابر استرآباد عبور کند.
    تخت روان وسیله نقلیه بزرگان بود و اقراد کم بضاعت نمی توانستند سوار تخت روان شوند و حتی بازرگانان استرآباد هم بضاعت سوار شدن به تخت روان را نداشتند یا اینکه سوار نمی شدند که مبادا حسودان تیشه بر ریشه آنها بزنند و قاعده کلی زندگی تجار این بود که تظاهر بداشتن ثروت نمی کردند و بازرگانان در استرآباد بر استر سوار می شدند تا اینکه با عمال حکومت که سوار بر اسب بودند فرق داشته باشند و تصور نشود که قصد دارند با عمال حکومت رقابت و هم چشمی نمایند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  5. #15
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت چهاردهم طوری ورود زن بدون نقاب، با یک تخت روان در استرآباد انعکاس پیدا کرد که همان روز ( سبز علی بیک ) حاکم استرآباد از ورود آن زن مستحضر گردید و برای سید مفید پیغام فرستاد در همه شهر ، صحبت از مسافری است که امروز وارد خانه تو شد و همه می گویند که وی از خویشاوندان تو نیست ولی بدون تردید زنی است دارای جاه و مقام و وظیفه زن های من اینست که از یک چنین زن با احتشام دیدن نمایند.

    آنچه سبز علی بیک حاکم استرآباد می گفت
    مطابق بود با رسوم آن عهد و و هنگامیکه یک مسافر بزرگ وارد شهری می شد، بزرگان شهر به دیدنش می رفتند و زن های بزرگان نیز از زن های مسافر دیدن می نمودند و ما فرانسوی ها نیز در همان دوره، همان رسم را در فرانسه داشتیم.
    چون ورود یک مسافر بزرگ به یک شهر بخصوص به شهر های کوچک طوری حس کنجکاوی سکنه آن شهر را تحریک می کرد که نمی توانستند از دیدن وی صرف نظر کنند و در آن عصر که وسایل تفریح و سرگرمی نبود و وقایع جدید اتفاق نمی افتاد مگر برای بدبخت کردن مردم، ورود یک مسافر بلندپایه، یک واقعه جدید و میمون بشمار می آمد و کسانی که خود را از سرشناسان شهر می دانستند بدیدن مسافر می رفتند تا از چند و چون وی مطلع شوند.
    سید مفید در جواب فرستاده حاکم استرآباد گفت زنی که با نوزادش مهمان اوست، همسر محمد حسن خان رئیس طائفه اشاقه باش می باشد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  6. #16
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت پانزدهم و چون سیل صحرا را فرا گرفته و طائفه اشاقه باش متفرق شده و همسر محمد حسن خان نیز تازه وضع حمل کرده، لذا به صواب دید شوهرش به خانه ما آمده و بعد از چند روز که سیل فرونشست و صحرا برای سکونت مناسب شد از استرآباد خواهد رفت و به شوهرش خواهد پیوست.

    سبز علی بیک آن روز را به جیران مهلت داد که خستگی سفر را رفع کند و روز بعد، چند تن از زن های خانواده اش را به دیدن جیران فرستاد و زوجه محمد حسن خان آنها را با محبت پذیرفت و زن ها بعد از مراجعت طوری از زیبایی جیران و حسن خلق
    او صحبت و وصف کردند که حاکم استرآباد به فکر افتاد آن آیت زیبایی و خوشرویی را ببیند.
    رسم سکنه استرآباد و قسمتی دیگر از شهر های ایران این بود که وقتی یکی به دیدن دیگری می رفت، او خود را مکلف می دانست که به بازدید برود.
    دیدن، در قدیم مستحب بود و بازدید واجب و چون زن های خانواده سبز علی بیک حاکم استرآباد از جیران دیدن کرده بودند آن زن خود را مکلف دانست که به بازدید برود و برای این که بی موقع نرفته باشد یکی از خدمتکاران خود را به منزل حاکم فرستاد و پیغام داد عصر آن روز، برای بازدید زن ها به خانه سبز علی بیک خواهد رفت.
    زن ها موضوع را به اطلاع حاکم رسانیدند و سبز علی بیک که خواهان دیدن جیران بود هنگام آمدن آن زن در محلی قرار گرفت که بتواند همسر محمد حسن خان را به خوبی ببیند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  7. #17
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت شانزدهم جیران سبز علی بیک را ندیده بود تا بشناسد و حاکم استرآباد به نوکران خود سپرد که به او اعتنا نکنند و احترام نگذارند تا جیران نفهمد که وی برتر از دیگران می باشد. در نتیجه جیران که بدون حجاب بود از کنار حکمران استرآباد گذشت و او را نشناخت و سبزعلی بیک از زیبایی جیران متحیر گردید.

    حاکم استرآباد با اینکه از زن های خانواده خود شنیده بود که جیران بسیار زیبا است، تصور نمی کرد آن زن، آن قدر قشنگ باشد و به خود
    می گفت که زنهای طائفه اشاقه باش خیلی زیبا نمی شوند و غافل از این بود که جیران از لحاظ نژادی از طائفه اشاقه باش نیست بلکه از طائفه قوانلو می باشد که از عهد صفویه افراد آن طائفه معروف به زیبایی بودند و آن زن بعد از این که همسر محمد حسن خان شد مقیم صحرا گردید و در طائفه اشاقه باش به سر برد.
    زیبایی زن های اشاقه باش زیبایی روستایی بود اما جیران زیبایی شهری داشت و از ملاحت زیاد برخوردار بود.
    سبزعلی بیک بعد از دیدن جیران متوجه شد که در همه عمر زنی به زیبایی او ندیده و از همان لحظه، دیگر نتوانست فکر آن زن جوان و زیبا را از خود دور نماید و به خود گفت هر طور شده من باید از این زن که از فرشتگان بهشت زیباتر است کامیاب شوم.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  8. #18
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت هفدهم از آغاز زندگی سبزعلی بیک اطلاعی در دست نداریم ولی می دانیم که در سن پانزده یا شانزده سالگی وارد خدمت شاه طهماسب ثانی آخرین پادشاه سلسله صفوی گردید و در دشتگاه شاه طهماسب ثانی شاگرد آبدارخانه بود و چون در آبدارخانه سلطنتی خدمت می کرد، همه جا با شاه طهماسب می رفت و بعد از اینکه بزرگتر شد با شم خود فهمید که ستاره اقبال طهماسبقلی خان که بعد معروف به نادرشاه گردید اوج خواهد گرفت و اگر بتواند خود را در سلک نوکران نادر درآورد، ترقی خواهد کرد و صاحب ثروت خواهد شد.



    نادرشاه در آن موقع از سرداران شاه طهماسب ثانی و اوامر اورا به موقع اجرا می گذاشت و هنوز فکر تصاحب تاج و تخت ایران از مخیله اش نگذشته بود.




    هر موقع که نادر نزد شاه طهماسب ثانی می آمد قدری در آبدارخانه می نشست چون آبدارخانه سلاطین ایران شبیه بود به طالار انتظار سلاطین فرانسوی و کسانی که می خواستند به حضور شاه برسند در آبدارخانه می نشستند تا این که ( قوللر آقاسی ) یعنی رئیس تشریفات آنها را صدا بزند و بگوید که وارد اطاق شاه شوند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  9. #19
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت هجدهم وقتی نادر وارد آبدارخانه می شد سبز علی بیک نسبت به او خیلی احترام می کرد و آشامیدنی های گوارا مقابل نادر می نهاد و هنگامی که می خواست از آبدارخانه خارج شود و به اطاق شاه برود، با یک قطعه پارچه خاک از موزه های نادر می زدود.

    آن قدر سبز علی بیک به نادر احترام گذاشت و به او تملق گفت که عاقبت مورد توجه طهماسبقلی خان قرار گرفت و نادر او را وارد خدمت خود کرد و همچنان در آبدارخانه جا داد اما با سمت نایب آبدارخانه.



    نیابت آبدارخانه طهماسبقلی خان مقامی برجسته نبود ولی این مزیت را داشت که سبزعلی بیک هر روز نادر را می دید چون طهماسبقلی خان تا روزی که در شهر بود، هر روز برای خوردن صحبانه به آبدارخانه می رفت و سبزعلی بیک که سلیقه ارباب خود را بدست آورده بود صبحانه ای مطابق میل نادر برایش فراهم می کرد و در سفرها با او بود.




    شرح پادشاه شدن نادر معروف است و همه می دانند که طهماسبقلی خان در بلوک هزارجریب، شاه طهماسب ثانی را از سلطنت خلع کرد و پسر چهارده ماهه اش را با اسم شاه عباس ثالث پادشاه ایران و خود را نایب السلطنه خواند ولی بعد، خود او، در صحرای مغان واقع در آذربایجان به اسم نادرشاه تاج سلطنت بر سر نهاد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  10. #20
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت نوزدهم بعد از اینکه نادر به سلطنت رسید سبزعلی بیک که تا آن موقع نایب آبدارخانه طهماسبقلی خان و آنگاه نایب آبدارخانه نایب السلطنه ایران بود ترقی کرد و رئیس آبدارخانه و به اصطلاح آن روز ( آبدار باشی ) یعنی رئیس آبدارخانه سلطنتی که مقامی بود بزرگ.

    در سال 1149 هجری قمری نادرشاه تصمیم گرفت که طهماسب ثانی را که تا آن موقع در حبس بود به قتل برساند و برای آن کار احتیاج به یک مأمور قابل اعتماد داشت و سبزعلی بیک را جهت کشتن طهماسب ثانی اخرین پادشاه مخلوع صفوی انتخاب کرد و او هم رفت و طهماسب ثانی را کشت و بعد از به اتمام رسانیدن آن مأموریت پادشاه وی را به حکومت فرستاد و یکسال و نیم قبل از اینکه جیران در خانه سید مفید استرآبادی منزل کند سبزعلی بیک به فرمان نادرشاه حاکم استرآباد و صحرای ترکمان شد.



    شغل سبزعلی بیک او را در شمار امرای بزرگ ایران درآورد و با این که سبزعلی بیک پیرو مکتب ماکیاولی ایتالیائی بود- بدون اینکه از وجود وی مطلع باشد- و برای وصول به مقصود و موفقیت، هر وسیله را مجاز می دانست می کوشید که خود را ظاهرالصلاح جلوه بدهد.


    حتی محمد حسن خان هم که می باید نسبت به حکام نادرشاه ظنین باشد، فریب ظاهر سبز علی بیک را خورد و او را بی نظر می دانست.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/