میلاد خجسته پنجمین گل شاخسار عصمت حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام
را به فرزند گرامی اش حضرت صاحب الامر امام زمان مهدی منتظر(عج) تبریک می گوییم
و بی قرار و منتظر، چشم به راه مقدسش می نشینیم
تا قدم بر دل های ما نهد و با حضور مبارکش و با وزش نسیم عدالتش شادی
این میلاد مبارک را در دل های عاشقان مکتب جدش حسین علیه السلام صد چندان کند.
چشم به راه آن روز، به یمن این میلاد مبارک، بر مقدمش گل های سلام
و صلوات می فشانیم و این عید خجسته را به حضرتش تهنیت می گوییم.
سلام بر حسین، معدن رحمت حق و گنجینه علم و معرفت الهی.
سلام بر پرچمدار علم و تقوا، پناه خلق خدا و حجت خدا بر بندگان
او سلام بر او که خدایش از لغزش خطا و گناه پاک داشت و
او را از هر بدی و پلیدی دور گردانید.
سلام بر او که دوستی اش دوستی خدا، و دشمنی اش دشمنی با خداست.
وجود مبارکش ریسمان عرش خدا و دامن پرمهرش دریچه نزول فیض خداست.
هرکه دل به مهرش سپارد، رستگار شود و هرکه کینه اش به
دل گیرد به گرداب هلاکت در افتد.
سلام و درود خدا بر حسین و بر جدش، و بر پدر و مادر و برادرش
و بر فرزندان معصومش که چشمه های حیات آفرینشند.
یا حسین! جویباران، قسمتی از کوه بوده اند که خبر آمدنت را شنیده اند
و سراسیمه راه افتاده اند تا به دریای تو برسند.
حرام است آتش بر دو چشمی که محبت تو را
با اشک بر دامان نیازش جاری می کند.
وقتی کودکی ات بر شانه های پیمبر گذشت، دانستم که عقابِ بالانشینِ
روحت از کودکی، طعم اوج را چشیده است.
چه مردانه برای اقامه غرور، بر گلدسته های ایستادگی، قد برافراشتی
ای ازتبار مقدسترین واژه ها، یا حسین!
امروز، با حسن تدریس دروس نور میکند؛
آنگاه که نکته سنجی چشمانش، وضوی مرد همسایه را نکته گیری میکند.
ادب، زیبنده خنده های بارانی نوجوانی اوست و فردا، هفتاد
و دو نکته را به اهل زمانه تذکر میدهد؛
که قلم سرخ شهامتش را از علی به میراث برده است.
او کسی است که فرشتگان در رکاب او ایستاده اند تاخاک قدومش
را مُهر سجود کنند و غبار عبورش را شفای اهل آسمان.
ای هوای عشق ، ای حسین!
از بلندترین قلّه های شعبان میوزی و در دشت محرم، به خیمه
لحظه هایمان وارد می شوی تا دانه دانه با اشک
شوق، در جهانی به وسعت کربلا، شقایق سرخ تو را برویانیم.
ای هوای عشق ، ای حسین!
هزار بوسه باد بر قنداقه ای که حنجره ات را پروراند تا هنگام پرواز
زیباترین غزل را بسرایی.
میلاد تو، آغاز پرنده شدن دلهای هوایی ماست در آسمان تو، یا حسین!
پنجم آل کسا
وقتی همهمه فرشتگان، سکوت هفت آسمان را به هم میریزد؛
وقتی آن همه ستاره به میهمانی چشمان حبیب خدا رفتهاند؛
وقتی ماه برای آمدنش این پا و آن پا میکند
و خورشید، مبهوتِ هیبت ستارهای در زمین می ماند؛
وقتی آیه تطهیر برای جاری شدن بیتابی می کند
و عطر گل های تکبیر در هوا بیداد؛
یعنی که احسن الخالقین، تمام جلوههای آسمانی را در کالبد
زمینی گنجانده است؛ یعنی که روحی بزرگ و آیهای مقدس
را در لفافی از جنس بشر پیچیده است.
او کیست جز حسین(ع)؛
ستارهای که ردّ درخشان حضورش، دستان خالی
زمین را به حضور نُه چراغ هدایت مزین می کند.
او کیست جز ابوالائمه که محفل آل کسا را با قدمهای سرخش رونق می دهد؟
کیست جز خامس آل عبا، که فوجی از ملایک را
به شوق سیاحتش از عرش به فرش میکشاند؟
سرور جوانان بهشت آمده است.
زمین حق دارد برای در آغوش گرفتن رکنی از
بهشت، دستانش بلرزد و پاهایش سُست شود.
چه کسی در بزرگی نسب به قدر و پایه حسین(ع) خواهد رسید.
نسبش را باید در عطر جانفزای رسول الله بجویى!
نسبش را باید در جنس لطیف یاس جستوجو کنى.
نسب حسین به پایههای کعبه میرسد؛ به على!
رواست که تنپوشش، پرنیان پر جبرئیل باشد و
کامش را از شیره جان رسول برگیرند.
رواست که شفاعت قدومش، فرشته مطرود عرش (یعنی فطرس)
را مقرب درگاه سازد تا از شوق این شرافت، بر جماعت فرشتگان فخر فروشد..
فاطره ذبیحزاده
در مدار یاد حسین
هر شب، دلهایمان در حوالی تو اردو میزند.
دیگر تفریح تسبیحمان گردش به دورِ مدار یاد توست.
نامت مدام در سینه ما تاب میخورد و از شوق، «حسین حسین» میکند.
در بازار آشفته جهان، تنها سکه عشق توست که پس از این همه
خطا، به خلایق جرئت مردن میدهد، که امید شفاعت
تو برای دستان بیچیزمان کم سرمایهای نیست؛
یا اباعبدالله.
حسین جان، میلادت رؤیای عاشقانه فرشتگان بود؛
فرشتگانی که به یمن آمدنت، بال های خویش را در زمین گسترانیدند
تا با رایحه دل انگیز وجودت، عطر و بویی تازه یابند.
آن گاه که گل های سپید و ارغوانی به پاس آمدنت، رنگ
و بویی شادمانه به خود گرفتند و آن زمان که قنداقه سپیدت در آغوش
رسول اللّه جای گرفت، مدینه زیباترین لحظه ها را سپری می کرد
و شادمانه ترین روز را می گذراند.
ی چراغ هدایت و ای کشتی نجات! خوش آمدی.
رؤیای ارغوانی فرشتگان
یا حسین علیه السلام ! ای پسر فاطمه علیهاالسلام !
میلادت، رؤیای ارغوانی فرشتگان بود؛
آن گاه که گل های بهشت، به پاس آمدنت رنگ گرفتند.
مدینه کدام روز را شادمانه تر از این روز به یاد دارد؟
این گهواره ای است که فرشتگان به
امانت در خانه علی و فاطمه آورده اند.
نوزادی که خداوند به فاطمه عطا فرموده است
تا دین جدّش را زنده کند و به اصلاحِ خلق برخیزد.
نوزادی که به آیین ابراهیم، خود و فرزندانش به مذبحِ
عشق خواهند رفت؛ و خداوند آنان را در بهشتِ خودش خواهد پذیرفت،
و پاداش شهادت را نصیبشان خواهد کرد.
یا حسین!
اگر وجودِ مقدس تو نبود، کدام جانِ عارفِ شیدایی
شهادت را این گونه عاشقانه می سرود؟
تو آمدی تا خونت آبروی خاک باشد.
تو آمدی تا آبروی عاشقانه جهان باشی.
تو آمدی تا خاک، به برکتِ خونِ تو، رحمت و «شفا» باشد.
یا حسین!
تو آمدی تا به حُسنِ ازلی ات، عطرِ بهشت را
در زمین جاری کنی، سلام بر تو باد!
محمدسعید میرزایی
پیچیده در حریر بهشتی
آهنگ رقصیدن دارد مدینه امروز؛ آهنگ پرواز.
این اشتران مست، این درخت های دست افشان، این
پرندگان آفتابی و این آسمان، امروز میهمان قدم های کسی می شود
که همه آب ها را به میهمانی طهارت بی انتهای خود خواهد بُرد.
... و عشق در آغاز با حسین علیه السلام نام گرفت و آدم از خاک کربلا
فهمید که چشم هایش را فدیه ای عظیم باید به خون بنشاند.
آه، حوای سپیدپوش! این آخرین نواده بی سر تو نیست؛
اما بی تردید، خورشید از او چنان رو می گیرد که ملکوت، از خداوند.
این خدای عاشقی است که می آید، پیچیده در حریر بهشتی، در عطر کوثر و آیه طاها.
این همه هستی عشق است، همه زندگی زهرا علیهاالسلام ، همه امید علی
علیه السلام و همه قصه های آب را بلد است. حسین علیه السلام ، نامی
که برازنده مهربان ترین ستاره هاست.
عشقی که بی دلیل پذیرفت.
اندوهی که باید تا ابد، سینه زن نگاهش باشی.
او که می آید، عشق تازه می فهمد که خدا دوستش دارد؛
چون حسین را دوست دارد.... عشق تازه برادر گم شده خویش.
سال دلتنگی های مدینه، کودکی می آید که لبخند را
به صورت ها بر می گرداند.
اندوه را فانی می کند.
شعر را می جوشاند... آب را... آب را... از آب رد می شوم
که خنده ای برای این همه زُلال بی رحم ندارم؛
خنده ای برای فردای کودکی که شاعرانه ترین شناسنامه آب
را برای دنیا خواهد نوشت. از لبخند می گویم که چشم های علی است امروز.
از لبخند می گویم که دل فاطمه است این ساعت.
... و فاطمه علیهاالسلام چه قدر نور دارد امروز!
و فاطمه علیهاالسلام نور را در بغل می گیرد.
فاطمه علیهاالسلام خورشید را به دنیا تقدیم می کند... بخند، فاطمه!
بخند، علی! این سُلاله همه بهارهاست که در آغوش توست.
این بهانه همه تغزل های فرداست.
این سرود بی بدیل ملکوت است.
این صدای نغمه های قدسی جبریل است.
یعنی چشم های عرش است.
این همه واژه های مقدس صبح و درختان بهار است.
این خود بهار است که می آید؛ خود بهار.
این زیباترین بیت کتاب عاشقی است، زیباترین عاشق...
امیر مرزبان
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)