صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 18 , از مجموع 18

موضوع: شناختنامه حافظ شیرازی و مقالاتی درباره حافظ

  1. #11
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    بینش حافظ از هنر خود


    شعرای ایران در قرون وسطی درباره خود و پیشه شاعری و مقام هنر در جامعه و رسالت هنر خیلی فکر می کردند و در اشعارشان راجع به این مسائل صریحا یا به اشارت صحبت کرده اند.












    15e465cd31458bdbf1a55f6fe1157bea











    شعرای ایران در قرون وسطی درباره خود و پیشه شاعری و مقام هنر در جامعه و رسالت هنر خیلی فکر می کردند و در اشعارشان راجع به این مسائل صریحا یا به اشارت صحبت کرده اند. نویسنده این سطور راجع به این موضوع مکرر تحقیق کرده و چند مقاله منتشر نموده است.
    «بینش از خود» به ویژه نزد نظامی جالب توجه است. نظامی در مقدمه نخستین مثنویش «مخزن الاسرار» از خود و شروط هنر و اوصاف شاعر حقیقی، بحث می کند و در طی آثارش به این موضوع برمی گردد. افکاری که این شاعر در ابواب «مقام و مرتبت این نامه»، «در گفتار فضیلت سخن» و «برتری سخن منظوم از منثور» به عبارت درآورده شامل عناصر یک فلسفه زبان و شعر است.
    می توان گفت که در زمان حافظ صحبت کردن شاعر از پیشه و هنر خود عادت و عرف بود. حافظ اگرچه از شعرای پیش از خود متأثر شده، بینش او از خود هم یک سیمای خاص خود او دارد. در این مقاله کوتاه کمتر از تأثیر پیشروان بر حافظ و بیشتر از افکار خود حافظ حرف خواهم زد.
    بینش حافظ از هنر خود، بویژه در بیت مخلص غزلهای او پیدا می شود، ولی به آنجا محدود نیست. بینش حافظ از هنر خود موضوعی متنوع است و می توان آن را لااقل از دو جهت ذیل در نظر گرفت:
    ۱) گفتار حافظ از منابع هنر خود
    ۲) گفتار حافظ از محبوبیت و تأثیرات هنر خود
    اولین منبع هنر حافظ البته عشق است:
    مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
    حدیثم نکته هر محفلی بود
    عاشق و رند و نظربازم و می گویم فاش
    تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام
    یکیست ترکی و تازی درین معامله حافظ
    حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
    منبع عشق البته جمال یار است. پس می توان گفت که اولین منبع الهام حافظ همین جمال یار بوده است. یعنی انعکاس جمال خدا در آفرینش یا به عبارت خود شاعر:
    ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
    ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
    ولی حافظ علاوه بر ظواهر آفرینش از منابع غیرمحسوس و غیرمرئی یعنی از عالم غیب هم الهام گرفته و بنابراین لقبش «لسان الغیب» شده است. حافظ شروع شاعریش را در غزلی مشهور چنین توصیف کرده است:
    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
    واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
    بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
    باده از جام تجلی صفاتم دادند
    دلیل اینکه «آب حیات» اشارتی است به شعر حافظ این دو بیت دیگر است:
    حجاب ظلمت از آن بست خضر که گشت
    ز شعر حافظ و آن طبع همچو آب، خجل
    حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم
    ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان
    ولی از خود غزل مزبور با کمال وضوح روشن می شود که مقصود از «آب زندگی» شعر حافظ و موضوع غزل دعوت شاعر یا آغاز الهام اوست. تجربه این دعوت، حافظ جوان را از وظیفه اصلی شاعر آگاه کرد. این وظیفه شاعر، «وصف جمال» و اساس قابلیت توصیف جمال علاوه بر هنر و طبع شاعری آینه بودن چشم و دل شاعر است. ملاقات با ذات خدا، آگاهی از تجلی صفات خدا، لبّ حافظ را تغییر داده است.
    بعد از این روی من و آینه وصف جمال
    که در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند
    لحظه ملاقات با خدا بدون جهد سابق هم ممکن نبود، بلکه ثمره دوره صبر و ثبات بود. ، حافظ هم گویا بعد از صبر و ثبات به این دعوت نائل شده است.
    هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
    که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
    این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد
    اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
    باید گفت که حافظ اول کسی نبود که خود را به مقامی نزدیک به مقام پیغمبری رساند. همین خودآگاهی نزد نظامی هم دیده می شود، چنانکه در مقدمه «مخزن الاسرار» می فرماید:
    بلبل عرشند سخن پروران
    باز چه مانند به آن دیگران
    زآتش فکرت چو پریشان شوند
    با ملک از جمله خویشان شوند
    پرده رازی که سخن پروریست
    سایه ای از پرده پیغمبریست
    (مخزن الاسرار، دستگردی )
    رساله این شاعر پیغامبر یا پیغمبر شعر سرا چیست؟ جواب ساده و روشن است. لبّ این رساله عشق است، چنانچه حافظ خود می فرماید:
    زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست
    بیا و نوگل این بلبل غزلخوان باش
    حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
    اگرچه صنعت بسیار در عبارت کرد
    پس می شود گفت که حافظ خود را به عنوان یک «پیغمبر عشق» می بیند.
    مقام پیغمبر در فلسفه عرفانی اسلام مقام «انسان کامل» است و همین مقام را ولی و پیر طریقت هم صاحب اند. شاعر ایرانی اگرچه اصلا جزو سلسله انسانهای کامل نیست، ولی می بینیم که شاعر این مقام را ابتدا به دوست و بعد هم به خود عطف می کند. شعرایی چون نظامی، مولانا رومی و حافظ اگرچه در اشعارشان اصطلاح «انسان کامل» اسما و عینا ذکر نمی شود، ولی این مفهوم در افکار و تصورشان نقش مرکزی را بازی می کند.
    انسان کامل کسی است که مثل «قطب» در تفکر عرفانی تمام عالم را زنده دارد و حتی آسمان با افلاک و ستاره ها را هم زیر تأثیرش دارد. شعرای ایرانی به جای «انسان کامل»، گاه گاه، کلمه «رند» را به کار می برند، برای اشارت به تأثیرات فلکی خودشان یا دوستانشان. مثلاً جلال الدین رومی در بیتی می فرماید:
    دو سه رندند که هشیار دل و سرمستند
    که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
    (دیوان شمس، فروزانفر)
    نیروی این نوع انسان شبیه است به نیروی ساحر. این قوه سحرآمیز البته به خصوص در شعر دیده می شود. شعرای عربی پیش از اسلام، چون از جن و پری الهام می گرفتند صاحب این قوه سحرآمیز بودند.
    در اسلام می بینیم که شعرای ایرانی به خودشان سحر حلال نسبت می دهند. سحر حلال یا «السحر الحلال»، اصطلاحی است که گویا برای نخستین بار در رسائل «اخوان الصفا» (یعنی در قرن چهارم هجری) آورده شده است. سحر حلال نزد اخوان، سحری است در خدمت اسلام. این است که نظامی درباره خود می سراید:
    سحر حلالم سحری قوت شد
    نسخ کن نسخه هاروت شد
    شکل نظامی که خیال منست
    جانور از سحر حلال منست
    (مخزن الاسرار، دستگردی )
    علمای قرون وسطی ضد آن پیوسته ستیزه می کردند.
    من نمی توانم به این سوال جواب قطعی بدهم ولی باور می کنم که حافظ اگرچه با مفاهیم دینی مثل قضا و قدر، بهشت و دوزخ گاه گاه بازی کرده است، ولی وی مردی است صاحبدل و معتقد به خد ا و نظامی کلی. اما عمیقترین عقیده اش بدون شک در عشق بوده، عشقی که راجع به آن فرموده است:
    طفیل هستی عشقند آدمی و پری...
    یا:
    در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست
    یا:
    همه کس طالب یارند، چه هشیار و چه مست
    همه جا خانه عشقست چه مسجد چه کنشت
    راز دنیا را هم گویا با عشق حل می توان کرد. به هر حال حافظ خود را آگاه از رازهای نهفته آفرینش می دانست:
    من آنم که چون جام گیرم به دست
    ببینم در آن آینه هر چه هست
    ولی این رازها را با زبان آدمی نمی توان به عبارت درآورد:
    قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
    ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
    تنها وسیله ای که شاعر دارد اشارت است:
    تلقین و درس اهل نظر یک اشارتست
    گفتم کنایتی و مکرر نمی کنم
    آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
    نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست؟
    این طور به نظر می آید که حافظ با وجود تجربه توفیق و محبوبیت احساس تنهایی هم می کرده و این تجربه ای است که نزد شعرای دیگری نیز که پیامی شبیه به پیام حافظ داشتند می بینیم. لکن در عین حال حافظ یقین داشت که در آینده تنها نخواهد ماند، دوستان هنرش و مریدان پیامش همه جا به یاد او «محفلها» خواهند ساخت:
    گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان
    هر جا که نام حافظ در انجمن برآید
    گفتار را به آخر برسانیم و بگوییم:
    بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
    که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
    به نقل از کتاب «سخن اهل دل»، مجموعه مقالات کنگره
    بین المللی بزرگداشت حافظ مشتری سحر سخن خوانمش
    زهره هاروت شکن خوانمش
    (مخزن الاسرار، دستگردی )
    حافظ در مدح خود می سراید:
    منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
    از نی کلک، همه قند و شکر می بارم
    همین فکر را حافظ در غزلی دیگر توسعه داده است:
    شکر شکن شوند همه طوطیان هند
    زین قند پارسی که به بنگاله می رود
    طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
    کاین طفل یکشبه ره ساله می رود
    آن چشم جاودانه عابد فریب بین
    کش کاروان سحر ز دنباله می رود
    گویا در این ابیات حافظ از شعر خود و تأثیر سحرآمیزش با استعاره «چشم جاودانه» تعریف کرده است. حافظ از تأثیرات اشعارش در ابیات زیادی به لطافت و نکته دانی حرف می زند.
    اولا چند بیت ذکر می کنیم که در آنها ترقی و تقدم شعر حافظ از جایی به جای و از کشوری به کشور مورد بحث است:
    عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
    بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است
    البته در مصراع دوم این بیت اشارتی مبهم می توان دید، چون بغداد شهر حلاج و تبریز شهر شمس الدین دوست مولانا بود.
    این نوع دو لایه بودن در بیت ذیل هم دیده می شود:
    فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق
    نوای بانگ غزلهای حافظ شیراز
    «حجاز» در عین حال اصطلاحی است در علم موسیقی و نام یک مقام حزن آور، در حالی که «عراق» نام یک مقام مسرت انگیز است. پس معنی ایهامی این بیت این می شود که حافظ در غزلهایش هم جهات جزین و هم جهات شادان عشق را می سراید.
    همین ایهام را حافظ در بیت دیگری هم دوباره ولی این دفعه واضحتر به کار برده است:
    این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
    و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد
    ولی قلمرویی که حافظ آن را با جادوی سخنش فتح می کند، البته محدود به مرز و بومهای مزبور نیست، چنانچه از بیتهای ذیل روشن می شود:
    به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند
    سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
    شکر شکن شوند همه طوطیان هند
    زین قند پارسی که به بنگاله می رود
    حافظ حدیث سحر فریب خوشت رسید
    تا حد مصر و چین و به اطراف روم و ری
    چنانچه می بینیم حافظ افتخار می کند به اینکه با نیرو و سحر هنرش تقریبا تمام دنیا را فتح کرده است. ولی او به این جلال و عزت هم اکتفا نمی کند و افتخار خود را تا به آسمان بالا می برد و از تأثیرات غزلهایش بر فرشته ها و ارواح افلاک و ساکنان ملکوت تعریف می کند:
    در آسمان نه عجب؛ گر به گفته حافظ صبحدم از عرش می آمد خروشی، عقل گفت: قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند .
    سرود زهره به رقص آورد مسیحا را
    قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند
    در مثل این بیتها آن نیروی فوق طبیعی و خارج از قوه انسان دیده می شود که گفتیم صفت مشخص انسان کامل است.
    البته در اینجا این سوال را باید مطرح کرد که آیا اصلا و تا کدام اندازه مثل این عبارتها را باید جدی گرفت؟ شاید آنها غیر از خیال و مبالغه نیستند، پس می بایست آنها را از آن کذبهای شعرا شمرد.
    break









    یوهان کریستوف برگل




    روزنامه کیهان ( www.kayhannews.ir )
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #12
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    حافظ روح کالبد ایرانی


    از سر سفره هفت سین گرفته تا شب یلدا از تهران گرفته تا قلب تاجیکستان و از خرمشهر تا سرخس و حتی کابل و برای فارسی زبانان هر کجای کره خاکی نام خواجه محمد شمس الدین حافظ شیرازی و دیوان اشعارش هفتصد سالی هست که نامی آشنا و عضوی جدا ناشدنی برای هر فارسی زبان است.












    14a6bd8b63b6020467a8d61113b4a8a5











    از سر سفره هفت سین گرفته تا شب یلدا از تهران گرفته تا قلب تاجیکستان و از خرمشهر تا سرخس و حتی کابل و برای فارسی زبانان هر کجای کره خاکی نام خواجه محمد شمس الدین حافظ شیرازی و دیوان اشعارش هفتصد سالی هست که نامی آشنا و عضوی جدا ناشدنی برای هر فارسی زبان است.


    ● زندگی و زمانه حافظ
    پدر حافظ بهاءالدین نام داشت و در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرد در دوره جوانی حافظ شیخ ابو اسحاقحکمران فارس بود که حکمرانی عادل بود و در این دوره آنچنانی که ابن بطوطه جهانگرد معروف بربر که ۶بار به ایران سفر کرد و به فارسی تسلط داشت گفته شیراز بهشت روی زمین به شمار می آمداما پس از چندی با یورش محمد مبارزالدین حکمران کرمان و یزد به شهر شیراز سلطنت ابو اسحاق در هم پیچید و این واقعه در شعر حافظ هم بازتابی تاسف برانگیز دارد .
    راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی
    خوش درخشید ولی دولت مستعمل بود
    دوره حکمرانی مبارزالدین دوره استبداد بود او پادشاهی ظالم بود چنانکه حافظ او را محتسب می نامد و بر خلاف خواسته او حافظ از مبارزالدین(محتسب) با زبانی تند انتقاد می کند:
    اگر چه باده فرحبخش و باد گلبزیست
    به بانگ چنگ مخور که محتسب تیزست
    گفته شده که شاه شجاع فرزند مبارزالدین پدر ریا کارش را کور می کند و خود به جای او می نشیند اما پس از چندی این بار بین شاه شجاع و برادرش شاه محمود جنگ در می گیرد و شاه محمود برای برانداختن برادرش از اویس ایلکانی که بر بغداد حکومت می کند کمک می گیرد و سلطان اویس هم از این نفاق استفاده کرده و لشکری به کمک شاه محمود می فرستد شاه شجاع شکست می خورد و از شیراز روانه ابر قو می شود و محمود که سخت اسیر اراده ی امرای بغداد شده بر شیراز مسلط می گردد.
    شاه محمود از نظر خشونت و تند خویی شبیه امیر مبارزالدین بود ولی تدبیر پدر را نداشت و خواجه هم نه تنها او را نستود بلکه به کنایه کراهت خود را نسبت به او ابراز داشت در همین حال امرای بغداد تا می توانستند در شیراز قتل و غارت کردند و همین امر سبب شد اهالی شیراز باز دست به دامان شاه شجاع شوند و او که تجدید قوا کرده بود رهسپار شیراز شد و محمود ناگزیر به اصفهان گریخت .
    اگر چه شاه شجاع پادشاهی عادل بود اما پس از چندی با حمله تیمور لنگ به شیراز پایه های قدرتش لرزید و این در حالی بود که حافظ دو سال آخر عمر خویش را می گزراند و به هیچ وجه حاضر نبود شیراز این عزیز نگینی اش بدست اهرمن افتد :
    به صبر کوش ای دل که حق رها کند
    چنین عزیز نگینی بدست اهرمنی


    ● حافظ و شعر
    حافظ شاعری است جامع الاطراف شعر فارسی در غزل حافظ به کمال می رسد شور و حال غزلیات مولوی سوز و گداز ترانه های بابا طاهر تعبیرات شعر خاقانی روانی غزلیات سعدی و حیرت انگیزی رباعیات خیام اصطلاحات و تعبیرات عرفانی و اشارات مذهبی و چاشنی داستان های ملی همه و همه در شعر حافظ به هم آمیخته است.
    اما سئوال این است که با تمام این ها چرا اشعار این شاعر گرانقدر در زمان حیاتش گردآوری نشده است؟ به این سئوال از چند جهت می توان پاسخ داد :
    شاید یکی از دلایل را باید این دانست که از آن روخواجه خود اشعارش را جمع آوری نکرده که معتقد بوده اگر شعر و اثری موثر مردم پسند و مانا باشد جامعه خود به حفظ و ضبط و نشر آن خواهد پرداخت چنانکه چنین نیز شد.
    یکی دیگر از دلایل جمع آوری نشدن اشعار حافظ را می توان در محیط و شرایط حافظ جستجو کرد .به نظر می رسد خواجه در زمان و حتی سال های پس از مرگش از طرف قشر و طبقه ای از جامعه تحت سانسور و کنترل فکری قرار داشته است شک نیست همان گروه ها و افرادی که در دیوان حافظ مورد انتقاد قرار گرفته اند از اشاعه اشعار و افکار او بیم داشتند و از انتشار سخن حافظ با حداکثر توان جلوگیری می کردند .
    حافظ در روزگاری می زیست که بنیادش بر فریب و نیرنگ و ریا و تزویر بود اما ساکت نشد و یک تنه همه را به باد انتقاد گرفت و تحمل این شرایط آنقدر سخت بود که گه گاه خود نیز لب به شکوه می گشود آنچنانی که در بیت زیر مشهود است:
    آتش زرق و ریا خرمن دین خواهد سوخت
    حافظ این خرقه ی پشمینه بینداز و برو
    اما اگر بخواهیم از آنچه حافظ را از دیگر شاعران متمایز می نماید سخن گوییم باید به تشبیهات و استعار ه های خارق العاده شعر او ایهام موسیقی کلام و از همه مهمتر ایجاز در شعر حافظ اشاره نمود .آری شعر حافظ سرشار از ایجاز های زیبا و خواندنی است یعنی حافظ این هنر را دارد که از محدودترین کلمات وسیعترین معنا را به خواننده منتقل کند و به قول خودش: به لفظ اندک و به معنی بسیار.
    اگر نگاهی به دیوان حافظ بیندازید میبینید که سراسر ترکیبات بدیع و تازه است نظیر: چراغ افروز چشم شراب تلخ صوفی سوز و.... .
    می توان به اطمینان گفت که این ترکیبات تازه فقط از شاعر تصویر گرا و خلاقی چون حافظ بر می آید شاعری که چون نقاشی چیره دست تابلو های بدیعی را پیش چشم بیننده ترسیم می نماید.


    ● تفسیر اشعار حافظ
    تا به امروز تفسیر های متفاوتی از اشعار حافظ شده است که گاهی نظراتی کاملا مخالف با هم را ارایه می نماید آقای سعد نیاز کرمانی در جلد سوم کتاب حافظ شناسی خود دلیل این امر را این می داند که بسیاری از غزل های خواجه چند لایه دارند یعنی بر حسب ترکیب و ترتیب قرار دادن کلمات در یک خط فکری معین مثل عیاری عرفانی و یا قلندری یک غزل کاملا معنی و مفهوم دیگری پیدا میکند و شاید همین سبب شده که هر کس از یک بعد و یک طرز تفکر آن را تفسیر کرده است حال آنکه او در آن واحد چند منظور داشته است .اگر بخواهیم به منظور حافظ به صورتی دقیق تر نزدیک شویم بهتر است آنطور که دکتر محجوب در کتاب حافظ شناسی می گویند به هر غزل از دید زمانی و تاریخی بنگریم .
    دکتر فریدون رحیمی لاریجانی در این باره می گوید برای شناخت حافظ تمام مصالح ساختمان فکری و ادبی موجود تا آن زمان را باید بطور کامل بررسی نمود .


    ● حافظ و موسیقی
    باید به این نکته توجه داشت که حافظ موسیقی دان نبوده ولی چنان به موسیقی علاقه داشته که منع حکومتی و شرایط اجتماعی مخالف آن زمان با مو سیقی نتوانسته مانع حس موسیقیایی در شعر او شود .آرتور گی در مورد موسیقی شعر حافظ در کتاب مقدمه ای بر حافظ می گوید: غزل حافظ یک فرم غنایی پر احساس دارد و فوق العاده به چکامه آلمانی نوعی ترانه که مبتکر آن هنرمندان آلمانی بودند شبیه است.
    یکی دیگر از دلایلی که می توان برای صحت این مدعا که حافظ با بیان موسیقیایی شعر آشنا بوده را باید در اجرای قرائت های قرآنی به صوتی خوش و آن هم بر چهارده روایت دانست آنچنان که خود نیز میگوید:
    مشقت رسد به فریاد ار تو به سان حافظ
    قرآن ز بر بخوانی بر چهارده روایت
    حافظان قرآن می بایست با مقام های موسیقی (در موسیقی به پرده موسیقی مقام گویند) کاملا آشنا باشند و این هم نشانی دیگر است به توانایی و درک حافظ از موسیقی.


    ● جهان شمول بودن شعر حافظ
    شاید کمتر شاعری چون او باشد که هم فیلسوف منتقدی همچون نیچه در دیوان خود –اندرزها و حکمت شعر خود را بنام به حافظ به او تقدیم کندو هم ادیبی همچون گوته دیوان مشهور خود(دیوان شرقی –غربی) را تحت تاثیر او بسراید و حتی یک فصل این کتاب را بنام حافظ نامه به اشعاری در مدح او اختصاص دهد که تمام این ها نشانی از جهان شمول بودن شعر حافظ است.


    ● حافظ زمان
    با تمام توضیحاتی که ارایه شد و از همه مهمتر با توجه به اینکه حافظ همچنان هم شاعر ماندگار و تاثیر گذار زبان فارسی است باز هم پاسخ به یک سوال ضروری می نماید و آن این که چرا هیچ کس در حد و اندازه هایی نیست که بتواند حافظ زمانه خود شود؟
    به این پرسش از چند جهت می توان پاسخ داد اول آنکه دامنه علوم در زمان حافظ بسیار کوچکتر از حال بود و هر کس می توانست علوم آن زمان را تا حدود زیادی شناخته و در شعر استفاده کند اما باگسترش علوم تسلط شاعر به تمام علوم امری محال می نماید از سویی دیگر آنچنانی که آقای کرمانی در کتاب حافظ شناسی میگویند اشعار این شاعر بزرگ با ذهن و اندیشه ایرانی در آمیخته چنانکه از او مقام و شخصیتی افسانه ای ساخته و از عارف و عامی به او ارادت پیدا کرده اند آن چنانی که این ارادت به تعصب آمیخته شده و اگر کسی پیدا شود که بگوید شاعری هست که می تواند غزلی همانند حافظ بگوید از سوی جامعه ایرانی که حافظ را سمبل فکر و وجدان بیدار نسل ها می داند مورد اعتراض و انتقاد قرار می گیرد و جامعه حوصله نمی کند که به مستندات او توجه کند.
    البته نباید زحمات شاعران کلاسیک نظیر حافظ و سعدی را نادیده گرفت چون اگر زبان فارسی و شعر در زمان این بزرگان طفلی کوچک بود با تلاش این شاعران این طفل به بلوغ رسیده است و ما می توانیم از زحمات آن ها استفاده نماییم و اشعار این شاعران را در هر حالتی در سرور و غم در شب یلدا یا عید نوروز و از سرخس تا خرمشهر و در هر کجای این کره خاکی با هم وی حتی در خلوت زیر لب تکرار کنیم.
    break









    نوشته: نادر نینوایی
    منابع:
    کتاب حافظ شناسی ـ سعید نیاز کرمانی
    کتاب حافظ و موسیقی ـ حسن علی ملاح
    کتاب حافظ شناسی ـ دکتر محجوب
    کتاب مقدمه ای بر حافظ ـ آرتور گی
    ویکی پدیای فارسی
    ویکی پدیای انگلیسی
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #13
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    حافظ شاعر آگاه به نقش و شعر خود


    حافظ شیرازی از شاعرانی است که شعر آگاهانه می سروده و بر تاثیر و نقش شعر خود در جامعه و رزوگار خود واقف بوده است












    7bb9c16927c6665132677e64a319d5ca











    حافظ به طبع لطیف و تسلط خود بر شعر خوش گفتن کاملا آگاه بوده است و به قول خودش کسی از رخ اندیشه چون حافظ ، نقاب نگشوده است به همین دلیل است که به قران محفوظ در سینه خود سوگند می خورد که خوشتر از شعر خویش ندیده است . حافظ به نکته دانی ، طبع روان و سلیم ، بذله گوئی و شاهواری ، لطف و شیرینی سخن ، شعر چون گوهر منظوم ، شافی بودن سخن ، شعر تر و شیرین ، نظم چون زر عزیز ، شعر دلکش ، ساحری در شاعری ، افسونی سخن ، سخندانی و سخنوری ، لسان عذب ، کلام دلپذیر ، صدر نشینی در غزل سرائی ، داشتن کلک شهد وشکربار، خوش گوئی ، فصاحت ، بلاغت ، کلام خوش ، حکمت در سخن ، بیت الغزل معرفت بودن شعرش ، نقش آفرینی در سخن، نظم بلند و جهانگیر ، در شعر و غزلهای خود وقوف کامل دارد به همین دلیل در غزلیات خود بیش از شصت بار به سخن شیرین و نظم بلندش اشاره یا از آن به نوعی تعریف و تمجید می کند . حافظ می دانسته که شعر حکمت آموز و عارفانه اش در مجلس سماع عارفان خوانده می شد .
    حافظ نه تنها بر لطف سخن و طبع روان خود آگاه بود بلکه دولت لطف سخن را بهترین ثروت میدانسته و از بابت آن ، خدا را شاکر بوده است . به دلیل همان آگاهی از گفتن غزلهای چون در گرانبها ، به خوانندگان شعرش توصیه می کند که غزل حافظ ازبرکنند و بخوانند ، زیرا در باغ عالم ، بهتر ازاین ثمر و میوه در سخنوری یافت نمی شود و چه توصیه بجائی ، زیرا غزلهای حافظ در زمان خود او ، درسرزمینهای ؛ فارس ، عراق ( ناحیه مرکزی ایران ) ، ری ، تبریز ، بغداد ، بنگاله و هند ، کشمیر ، سمرقند ، چین ، روم ، مصر و حجازنشر یافت ، هم اکنون بعد از گذشت قرنها از درگذشت حافظ ، تعداد زیادی از فارسی زبان ها و حتی غیر فارسی زبانان ، در سراسر جهان ، غزلیات حافظ و یا حداقل چند بیت از غزلهای دلکش او را در حافظه دارند و از بر می خوانند .
    غزل گفتی در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
    که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
    در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
    سرود زهره به رقص آورد مسحیا را
    زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید
    که گفته سخنت می برند دست به دست
    آب حیوانش ز منقار بلاغت می چکد
    زاغ کلک من بنام ایزد چه عالی مشرب است
    سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
    که شعر حافظ شیرین سخن ترانه تست
    حسد چه می بری ای سست نظم بر حافظ
    قبول خاطر و لطف سخن خدا دادست
    حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو
    کش میوه دلپذیر تر از شهد و شکر است
    عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
    بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است
    حافظ این گوهر منظوم که از طبع انگیخت
    ز اثر تربیت آصف ثانی دانست
    حافظ ببر تو گوی فصاحت که مدعی
    هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت
    حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت
    تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت
    حافظ چو آب لطف ز نظم تو می چکد
    حاسد چگونه نکته تواند برآن گرفت
    شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی
    که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
    مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش
    کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد
    بدین شعر تر و شیرین ، ز شاهنشه عجب دارم
    که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی گیرد
    کسی گیرد خطا بر نظم حافظ
    که هیچش لطف در گوهر نباشد
    چو زر عزیز وجودست نظم من آری
    قبول دولتیان ، کیمیای این مس شد
    ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
    که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
    این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد
    اجر صبریست کزان شاخ نباتم دادند
    کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
    تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
    صبحدم از عرش می آمد خروشی ، عقل گفت
    قدسیان گوئی که سعر حافظ از بر می کنند
    شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
    دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
    بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح
    آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بود
    دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه
    یک بیت از این قصیده به از صد رساله بود
    شکر شکن شوند همه طوطیان هند
    زین قند پارسی که به بنگاله می رود
    طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
    کاین طفل یکشبه ره یکساله می رود
    ز شوق روی تو حافظ نوشت حرفی چند
    بخوان ز نظمش و در گوش کن چو مروارید
    تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد
    این قدر دانم که از شعر ترش خون می چکد
    به یمن دولت منصور شاهی
    علم شد حافظ اندر نظم اشعار
    می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد
    جام مرصع تو بدین در شاهوار
    غزل سرائی ناهید حرفه ای نبرد
    در آن مقام که حافظ برآورد آواز
    فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق
    نوای بانگ غزلهای حافظ از شیراز
    حافظ از مشرب قسمت گله نا انصافیست
    طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس
    شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
    آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
    به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام
    ببین که تا به چه حدم همی کند تحمیق
    حجاب ظلمت از آن بست آب خضر که گشت
    ز شعر حافظ و آن طبع همچو آب خجل
    نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن
    بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام
    گر به دیوان غزل صد رنشینم چه عجب
    سالها بندگی صاحب ایوان کردم
    منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
    از نی کلک همه قند و شکر می بارم
    پایه نظم بلند است و جهانگیر بگو
    تا کند پادشه بحر دهان پر گهرم
    شعرم به یمن مدح تو صد ملک دل گشاد
    گوئی که تیغ تست زبان سخنورم
    ز چنک زهره شنیدم که صبحدم می گفت
    غلام حافظ خوش لهجه خوش آوازم
    گر ازین دست زند مطرب مجلس ره عشق
    شعرحافظ ببرد وقت سماع از هوشم
    حیفست بلبلی چو من اکنون درین قفس
    با این لسان عذب که خامش چو سوسنم
    نه هر که نقش نظمی زد کلامش دلپذیر افتد
    تذرو طرفه من گیرم که چالاکست شاهینم
    اگر باور نداری رو صورتگر چین پرس
    که مانی نسخه می خواهد ز نوک کلک مشکینم
    من و سفینه حافظ که جز در این دریا
    بضاعت سخن درفشان نمی بینم
    حافظ ار سیم زرت نیست چه شد شاکر باش
    چه به از دولت لطف سخن و طبع سلیم
    پس از ملازمت عیش و عشق مهرویان
    ز کارهای که کنی شعر حافظ از برکن
    چو عندلیب فصاحت فرو شد ای حافظ
    تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن
    کلک حافظ شکرین میوه نباتیست بچین
    که در این باغ نبینی ثمری بهتر از این
    آب حیوانش ز منقار بلاغت می چکد
    طوطی خوش لهجه یعنی کلک شکرخای تو
    خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
    حافظ خوش کلام شد مرغ سخن سرای تو
    حافظ اگر چه در سخن خازن گنج حکمت است
    از غم روزگار دون ، طبع سخن گزار کو؟
    سخن اندر دهان اوست شکر
    ولیکن گفته حافظ از آن به
    گفت حافظ نظر و نکته به یاران مفروش
    آه ازین لطف به انواع عتاب آلوده
    حافظ حدیث سحر فریب خوشت رسید
    تا حد مصر و چین و به اطراف روم و ری
    گر دیگری به شیوه حافظ زدی رقم
    مقبول شاه هنر پرور آمدی
    به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند
    سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
    ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
    به قرانی که اندر سینه داری
    حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است
    هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی
    چو سلک در خوشابست شعر نغز تو حافظ
    که گاه لطف سبق می برد ز نظم نظامی
    در ز شوق بر آرند ماهیان به نثار
    اگر سفینه حافظ رسد به دریائی
    اکنون پس از قرنها ، مشخص شده است که چرا شعر حافظ در دریای سخن سرائی ادب فارسی ، خازن گنج حکمت است و حافظ بضاعت درفشانی را جز در غزلهای خود نمی بیند و سخن خود را جهانگیر نامیده است ، حقیقتا سخن حافظ در عصر حاضر جهانگیر و در همه عالم خوانده می شود و به درستی گفت که اگر سفینه حافظ به دریا ها برند ماهیان از سر شوق ، در و گوهر به نثار پیش می آورند .
    break









    حجت الله مهریاری
    دیوان حافظ ـ تصحیح علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی ـ نشر اروین ـ ۱۳۷۳
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #14
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    تاثیر شاهنامه بر اشعار حافظ


    شاهنامه که ستون مهم و بنیان استوار زبان فارسی است تاثیر زیادی براشعار شاعران بعد از دوره حکیم فردوسی داشته است و یکی از این شاعران که از اسطوره ها و قهرمانان شاهنامه الهام گرفته حافظ شیرین سخن است که استادانه و هوشیارانه از مفاهیم اسطوره ای در اشعار خود بهره برده است .












    cfeecc2f6f001570ce11b43fed95dcdc











    سیمای اسطوره های ایرانی در اشعار حافظ و شخصیت های اسطوره ای یکی از مهم ترین مباحث دیوان حافظ شیرازی است . بدون شک حافظ ، قله رفیع فرهنگ و اوج تبلور شخصیت انسانی ایرانی است ، حافظ خود در زمان حیاتش به این امر آگاه بود است که بلوغ ، هنر و شعرش از مرزهای ایران قرن هشتم گذشته و او را دردانه عالم وجود ساخته است . این ویژگی خاص انسانهای آگاه و داناست که در زمان خود بر اهمیت و عظمت کار خود وقوف دارند و خوب می دانند که در چه راهی قدم گذاشته اند و آثار آنها چه اثری بر جامعه بشری دارد .
    ـ عراق و پارس گرفتی به شعر خوش حافظ
    بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است
    ـ به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند
    سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
    ـ شکر شکن شوند همه طوطیان هند
    زین قند پارسی که به بنگاله می رود
    حافظ با وقوف کامل بر منابع عظیم اسطوره ای ، تاریخی و ادبی با هنرمندی بی نظیر خود ، اسطوره های ایرانی و اسلامی را به صورت فشرده و در نهایت ایجاز در غزلیات و اشعار خود آورده است . او با هنرمندی تمام جواهرات رنگارنگ را تراش داده و با توانمندی تمام در قالب یک بیت یا حتی یک مصرع گنجانده است .


    ● جام جهان نما
    گویند «جمشید» را «جام» می بود که چون در آن نگریستی احوال جهان و اسرار نهان بدیدی و از ورای حجاب زمان و بعد مکان ، آنچه خواستی مشاهده کردی . این جام را به «کیخسرو» نیز نسبت میدهند
    چنانکه حکیم فردوسی در شاهنامه آورده است وقتی کیخسرو فرزند سیاووش به پادشاهی رسید و بر سپاه توران زمین غلبه کرد و کشور ایران آرامش یافت.
    چو کیخسرو آمد به کین خواستن
    جهان ساز نو ساخت آراستن
    ز توران زمین گم شد آن آب و جاه
    بیامد به خورشید بر ، تخت شاه
    بپیوست با شاه ایران سپهر
    برآزادگان بر ، برافکند مهر
    در زمان پادشاهی کیخسرو عده ای از شهر ارمان که نزدیک مرز ایران با توران بود ، به دادخواهی نزد کیخسرو آمدند و اظهار داشتند گرازان وحشی در ناحیه آنها به مزارع و کشتزارها و حتی درختان حمله می کنند و آسایش را از آنها سلب کرده اند .
    گراز آمد اکنون فزون از شمار
    گرفت آن همه بیشه و جویبار
    همان چارپایان و همان کشتمند
    چه مایه از ایشان به ما بر گزند
    چون کیخسرو گفتار دادخواهی آنها را شنید ، از ناموران و دلاوران پرسید چه کسی جویای نام است ؟ و اگر بتواند این مشکل را رفع کند هرچه بخواهد به وی می دهم . از میان دلاوران ، بیژن فرزند گیو دلاور پای پبش نهاد و قبول کرد که به جنگ گرازان برود . ولی پدرش از اینکه بیژن جوان اعلام آمادگی کرد ، ناخرسند شد . ولی بیژن گفت من جوانم ولی اندیشه پیران دارم و بدن فکر و اندیشه کاری انجام نمیدهم .
    کیخسرو پیشنهاد بیژن را پذیرفت و به سردار دیگر خود « گرگین میلاد » که مسن تر از بیژن بود گفت که چون بیژم راه ارمان را نمی داند ، برای نابودی گرازها تو هم همراه بیژن به ارمان برو .
    بیژن و گرگین به حوالی شهر ارمان رسیدند و چون گرگین فکر میکرد که بیژن در جنگ با گرازان موفق نخواهد شد با او همراهی نکرد و بیژن به تنهائی و با شجاعت به جنگ گرازان رفت و آنها را کشت و دندانهای بلند چند گراز را کند تا نزد کیخسرو ببرد .
    گرگین با بداندیشی و حسادت سعی کرد بیژن را فریب دهد و هنگامی که عزم مراجعت داشتند ، به بیژن گفت در نزدیکی اینجا نزدیک مرز توران ، جشنگاهی است بسیار خرم و زیبا و پر از سبزه و گلهاست و می توانی سری به آنجا بزنی و پس از آن برمیگردیم .
    بیژن جوان خام شد و پیشنهاد گرگین را پذیرفت و بسوی مکانی که گرگین گفته بود به راه افتاد و بدانجا رسید و در آنجا منیژه دختر افراسیاب شاه توران که او هم بدان جشنگاه آمده بود ، ملاقات کرد و طی ماجرای جالبی پایش به دربار افراسیاب کشید و چون افراسیاب از این موضوع مطلع شد دستور داد بیژن را در چاهی زندانی کنند .
    گرگین با این دسیسه و گرفتار کردن بیژن ، خودش با اسب بدون سوار بیژن به ایران زمین برگشت . وقتی پدر گیو از سرگذشت پسرش پرسید ، گرگین به دروغ گفت که با همدیگر به جنگ گرازها رفتیم و در راه برگشت ، بیژن گورخری دید و بدنبال او رفت و دیگر برنگشت و هر چه گشتم فقط توانستم اسبش را پیدا کنم . ولی گیو نامور ، حرف های گرگین را باور نکرد .
    چو بشنید گیو این سخن ، هوشیار
    بدانست که او را تباهست کار
    ز گرگین سخن سر بسر خیره دید
    همه چشمش از روی او تیره دید
    گیو شکایت به کیخسرو برد و کیخسرو گرگین را دربند کرد و به گیو قول داد بدنبال بیژن همه جا را خواهد کشت و اگر پیدا نشد در ماه فروردین در جام گیتی نما نگاه می کنم و محل او را می یابد .
    گیو تا پایان زمستان صبر کرد و با آمدن ایام نوروز نزد کیخسرو رفت .
    چو نوروز خرم فراز آمدش
    بدان جام فرخ نیاز آمدش
    بیامد پر امید آن پهلوان
    ز بهر پسر کوژ گشته ، نوان
    چو خسرو ، رخ گیو پژمرده دید
    دلش را بدرد اندر ، آزرده دید
    بیامد بپوشید رومی قبای
    بدان تا برد پیش یزدان ثنای
    خروشید پیش جهان آفرین
    به رخشنده بر ، چند کرد آفرین
    ز فریادرس ، زو فریاد خواست
    وز اهریمن بدکنش داد خواست
    خرامان از انجا بیامد پگاه
    بسر برنهاد آن کیانی کلاه
    پس آن جام برکف نهاد و بدید
    درو هفت کشور همی بنگرید
    زکار و نشان سپهر بلند
    همه کرد پیدا ، چه وچون ، چند
    ز ماهی بجام اندرون تا بره
    نگاریده پیکر بدو یکسره
    چه کیوان ، چه هرمز ، چه بهرام ، شیر
    چه مهر و چه ماه ، چه ناهید و تیر
    همه بودنیها بدو اندرا
    بدی جهان ار افسونگرا
    بهر هفت کشور بنگرید
    که آید ز بیژن نشانی پدید
    سوی کشور گرگساران رسید
    بفرمان یزدان ، مرو را بدید
    بدان چاه بسته به بند گران
    ز سختی همی مرگ جست اندر آن
    در نظم و نثر پارسی از « جام جهان نما » که در آن همه عالم نموده می شد و با اسامی دیگری چون « جام جم » ، « جام کیخسرو » ، « جام جمشید » ، « جام گیتی نما » ، « جام جهان بین » ، « آئینه سکندر » ، «آئینه سلیمان » و غیره یاد کرده اند . فرهنگ نویسان گفته اند ؛ جامی بوده است که احوال خیر و شر عالم در آن معلوم می شد .


    ● حافظ و جام جهان بین
    حافظ نیز در غزلیات و اشعار خود از مضمون جام جم و جام جهان نما برای بیان مفهوم ضمیر آگاه مردان روشن بین و کسانی که از سر غیب و اسرار الهی با خبرند ، استفاده کرده است . و اعتقاد دارد که هر کسی با سعی تلاش و کسب فیض از محضر مردان نیک اندیش می تواند جام جهان بین داشته باشد و براسرار درون با خبر گردد و خیر و شر را بیابد .
    جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
    اظهار احتیاج ، خود آنجا چه حاجتست ؟
    روان تشنه ما را بجرعه ای دریاب
    چو میدهند زلال خضر ز جام جمت
    آئینه سکندر جام می است بنگر
    تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
    هر آنکه راز دو عالم ز خط ساغر خواند
    رموز جام جم از نقش خاک ره دانست
    ساقی بیار باده و با مدعی بگو
    انکار ما مکن که چنین جام جم نداشت
    گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو
    گفت : افسوس که آن دولت بیدار بخفت
    ترا ز حال دل خستگان چه غم که مدام
    همه دهند شراب خضر ز جام جمت
    آنکس که بدست جام دارد
    سلطانی جم مدام دارد
    دلی که غیب نمایست و جام جم دارد
    ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
    سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
    و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
    گفتم این جام جهان بین بتو کی داد حکیم ؟
    گفت آنروز که این گنبد مینا می کرد
    بسر جام جم آنگه نظر توانی کرد
    که خاک میکده کحل بصر توانی کرد
    دل در جهان مبند و ز مستی سئوال کن
    از فیض جام و قصه جمشید کامگار
    گرت هوسست که چون جم بسر غیب رسی
    بیاد همدمی جام جهان نما می باش
    کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار
    که من پیمودم این صحرا به بهرامست و نه گورش
    ای جرعه نوش مجلس جم ، سینه پاک دار
    کائینه ایست جام جهان بین که آه ازو
    جمشید جز حکایت جام از جهان نبرد
    زنهار دل مبند بر اسباب دنیوی
    گوهر جام جم از کان جهانی دگر است
    تو تمنا ز گل کوزه گران می داری
    باده نوش از جام عالم بین که بر اورنگ جم
    شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختی
    چو مستعد نظر نیستی وصال مجو
    که جام جم نکند سود وقت بی بصری
    همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان
    پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی
    بده ساقی آن می کزو جام جم
    زند لاف بینائی اندر عدم


    ● جمشید ، تخت جم
    جمشید یکی از بزرگ ترین قهرمانان آریائی است و در افسانه های ایرانی بی شک نقش او و نوآوری هایش ، همچنین شخصیت ممتاز و خویشکاری او و وجود فره ایزدی ، او را چونان خورشید تابناک اقوام آریائی جلوه گر ساخته است .
    به روایت شاهنامه فردوسی ، جمشید نام پادشاهی است از پادشاهان قدیم ایران زمین و چهارمین پادشاه ، بعد از پایه گذاری سلسله پادشاهی توسط کیومرث بود که پس از پدرش تهمورث ، به پادشاهی رسید . وی در اول جم یعنی سلطان و پادشاه بزرگ ، نام داشت . سبب جمشید نامیدن آن شد که او سیر عالم می کرد و چون به آذربایجان رسید روزی بود که آفتاب به نقطه حمل آمده بود ، دستور داد که تخت مرصعی را در جای بلند گذاشتند و تاج جواهر نشان بر سر نهاد و بر آن تخت نشسته و چون آفتاب طلوع کرد و پرتو آفتاب بر آن تاج و تخت افتاد ، شعاعی در نهایت روشنی پدید آمد و چون به زبان پهلوی شعاع و انوار نور را « شید » میگویند ، این لفظ را بر جم افزودند و وی را « جمشید » گفتند یعنی پادشاه روشن و در آن روز جشنی عظیم برپا کردند و آن را روز را « نوروز » نام نهادند .
    جهان انجمن شد بر تخت اوی
    فرومانده از فره بخت اوی
    به جمشید بر گوهر افشاندند
    مر آن روز را روز نو خواندند
    حافظ در اشعار خود با بهره گیری از این داستان شاهنامه ، بارها از جمشید و تخت جمشید یاد کرده است و از بین رفتن تخت جمشید و عظمت بارگاه او را نشانه ای برای انسان عاقل به منظور عدم تعلق انسان به دنیا فانی و دل نبستن به اسباب دنیوی و عبرت گرفتن از سرگذشت جمشید و تخت وی ، می داند .
    قدح به شرط ادب گیر ، زانکه ترکیبش
    ز کاسه سر جمشید و بهمنست و قباد
    که آگهست که کاووس و کی کجا رفتند
    که واقفست که چون رفت تخت جم برباد
    بیفشان جرعه برخاک و حال اهل دل شنو
    که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد
    صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان
    که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد
    بر تخت جم که تاجش معراج آسمانست
    همت نگر که موری با آن حقارت آمد
    دل در جهان مبند و بمستی سئوال کن
    از فیض جام و قصه جمشید کامگار
    ای حافظ ، ار مراد میسر شدی مدام
    جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش
    تاج شاهی طلبی ، گوهر ذاتی بنمای
    ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی
    جمشید جز حکایت جام از جهان نبرد
    زنهار دل مبند براسباب دنیوی


    ● کاووس
    کاووس پسر کیقباد یکی از پادشاهانی است که در شاهنامه داستان مفصلی دارد . کاووس صد و پنجاه سال پادشاهی کرد و پادشاهی مقتدر ولی کم خرد بود و هم او بود که پسرش سیاووش را بدلیل پای بندی به عهد و پیمان صلح با افراسیاب ، از خود راند و سیاووش به ناچار به سوی سرزمین توران رفت که بعدا از این هجرت ، داستان غم انگیز و اسطوره ای سوگ سیاووش پیش آمد .
    بهر حال حافظ در سه بیت از اشعار خود به ناپایداری دنیا و سرگذشت کاووس اشاره می کند :
    که آگهست که کاووس و کی کجا رفتند
    که واقفست که چون رفت تخت جم برباد
    کی بود در زمانه وفا ؟ جام می بیار
    تا من حکایت جم و کاووس کی کنم
    تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
    تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو


    ● سیاووش
    حافظ در غزلیات خود فقط یکبار به داستان و نام سیاووش پسر کاووس که به توران و دربار افراسیاب پناهنده شد و فرنگیس دختر افراسیاب را به همسری گزید و در نهایت بدست افراسیاب شاه ترکان به صورت مظلومانه ای کشته شد اشاره می کند :
    شاه ترکان سخن مدعیان می شنود
    شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد


    ● افراسیاب ، شاه ترکان
    در بیت بالا ، حافظ به افراسیاب یا همان شاه ترکان و دشمن ایرانیان ، اشاره دارد . افراسیاب پادشاهی ستمکار و پهلوان نامدار و جادو منش و بدخوی توران و حریف و هماورد رستم و کشنده داماد و پناهنده اش ، سیاووش است ، که خود سرانجام به دست کیخسرو کشته شد . حافظ همچنین در چهار بیت زیر نیز بر افراسیاب پسر پشنگ تورانی اشارتی می نماید :
    گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش
    جام کیخسرو طلب ، کافراسیاب انداختی
    شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر او
    در همه شهنامه شد داستان انجمن
    سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
    شاه ترکان فارغست از حال ما، کو رستمی؟
    شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت
    دستگیر ار نشود لطف تهمتن چکنم


    ● رستم ، تهمتن
    در دو بیت زیر حافظ با زیرکی و مهارت خاص خودش ، هم به داستان بیژن و اسارت وی بدست شاه ترکان و زندانی بودن او در چاه ، و هم به نجات وی توسط رستم ، پهلوان نامدار ایران اشاره دارد :
    سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
    شاه ترکان فارغست از حال ما ، کو رستمی؟
    شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت
    دستگیر ار نشود لطف تهمتن چکنم


    ● کیخسرو
    یکی از پادشاهانی که حافظ در اشعار خود با استفاده از سرگذشت وی ، بر ناپایداری دنیا اشاره نموده ، کیخسرو پسر سیاووش است :
    بیفشان جرعه برخاک و حال اهل دل شنو
    که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد
    تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
    تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
    گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش
    جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی
    صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان
    که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد


    ● خسرو پرویز
    حافظ در غزلیات خود در دو بیت نیز به پرویز و یا همان خسرو پرویز پادشاه مشهور ایران نام می برد و در ضمن در همان حال به خسرو و شیرین نیز که داستان آنها در شاهنامه آمده است اشارتی دارد :
    حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان
    که لبش جرعه کش خسرو شیرین منست
    سپهر برشده پرویز نیست خون افشان
    که ریزه اش سر کسری و تاج پرویزی است


    ● بهرام گور
    یکی دیگر از پادشاهانی که حافظ از وی یاد کرده است بهرام گور است . بهرام گور در صید و شکار گورخر با کمند و تیر مهارتی بی نظیر داشت و در شاهنامه در این باره داستان سرائی شده است .
    کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار
    که من پیمودم این صحرا ، نه بهرامست و نه گورش
    فریدون ، سیامک ، بهمن ، قباد ، دارا ، اردوان
    از پادشاهانی که حافظ بدانها اشارتی دارد سیامک پسر کیومرث ، فریدون ، بهمن و قباد ، دارا و اردوان است :
    شکل هلال هر سر مه میدهد نشان
    از افسر سیامک و ترک کلاه زو
    تاج شاهی طلبی ، گوهر ذاتی بنمای
    ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی
    قدح به شرط ادب گیر ، زانکه ترکیبش
    ز کاسه سر جمشید و بهمنست و قباد


    ● دارا ، اردوان
    تخت تو مسند جمشید و کیقباد
    نام تو غبن افسر دارا و اردوان
    آئینه سکندر جام می است بنگر
    تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
    break









    حجت الله مهریاری
    ۱ – بررسی اساطیر در دیوان حافظ – دکتر محمد همایون سپهر فرهنگ مردم ایران – شماره ۱۰ – ۱۳۸۶
    ۲ – دیوان عزلیات – حافظ شیرازی – بکوشش دکتر خلیل خطیب رهبر – چاپ شانزدهم – انتشارات صفی علیشاه – ۱۳۷۴
    ۳ – لغت نامه دهخدا – انتشارات دانشگاه تهران – ۱۳۷۲
    ۴ – شاهنامه فردوسی – به کوشش پرویز اتابکی – نتشارات علمی و فرهنگی – ۱۳۷۵
    ۵ – حافظ نامه – بهاء الدین خرمشاهی – انتشارات علمی و فرهنگی و سروش ۱۳۶۶
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #15
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    از حافظ شیرازی چه می دانیم


    خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ ۷۹۲ هجری قمری)، شاعر بزرگ قرن هشتم ایران و یکی از سخنوران نامی جهان است که اغلب اشعار وی در غالب غزل سروده شده است.












    ed9eb220615c85270dc7b39d3dedacda











    خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ ۷۹۲ هجری قمری)، شاعر بزرگ قرن هشتم ایران و یکی از سخنوران نامی جهان است که اغلب اشعار وی در غالب غزل سروده شده است.
    در خصوص سال دقیق ولادت او بین مورخین و حافظ شناسان اختلاف نظر وجود دارد. دکتر ذبیح الله صفا ولادت او را در ۷۲۷ (تاریخ ادبیات ایران) و دکتر قاسم غنی آن را در ۷۱۷ (تاریخ عصر حافظ) می دانند. برخی دیگر از محققین همانند علامه دهخدا بر اساس قطعه ای از حافظ ولادت او را قبل از این سال ها و حدود ۷۱۰ هجری قمری تخمین می زنند (لغتنامه دهخدا، مدخل حافظ). آنچه مسلم است ولادت او در اوایل قرن هشتم هجری قمری و بعد از ۷۱۰ واقع شده و به گمان غالب بین ۷۲۰ تا ۷۲۹ روی داده است.
    سال وفات او به نظر اغلب مورخین و ادیبان ۷۹۲ هجری قمری است. (از جمله در کتاب مجمل فصیحی نوشته فصیح خوافی (متولد ۷۷۷ ه.ق.) که معاصر حافظ بوده و همچنین نفحات الانس تالیف جامی (متولد ۸۱۷ ه.ق.) صراحتاً این تاریخ به عنوان سال وفات خواجه قید شده است). مولد او شیراز بوده و در همان شهر نیز وفات یافته است.
    نزدیک به یک قرن پیش از تولّد او (یعنی در سال ۶۳۸ ه ق ۱۲۴۰ م) محی الدّین عربی دیده از جهان فروپوشیده بود، و ۵۰ سال قبل ازآن (یعنی در سال ۶۷۲ ه ق ۱۲۷۳ م) مولانا جلال الدّین محمد بلخی (رومی) درگذشته بود.
    درباره زندگی حافظ هیچ اطلاعات دقیقی در دست نیست. حتی به مقدار یک خط منبعی که هم عصر او باشد و خاطره ای از حافظ نقل کرده باشد وجود ندارد . اولین شرح حال های مکتوب در مورد حافظ مربوط به بیش از ۱۰۰ سال بعد از وفات او است . تمام شرح حال هایی که در حال حاضر در مورد حافظ نوشته می شود بر اساس برداشت شخصی نویسنده از اشعار او و بعضی نشانه های تاریخیست که مستقیم ربطی به حافظ ندارد (مثل شرح حال شاهان هم عصر حافظ و احوالات عمومی شیراز در آن دوران )
    یکی از باب های عمده در حافظ شناسی مطالعهٔ کمی و کیفی میزان، گستره، مدل، و ابعاد تأثیر پیشینیان و هم عصران بر هنر و سخن اوست. این نوع پژوهش را از دو دیدگاه عمده دنبال کرده اند: یکی از منظر استقلال، یگانگی، بی نظیری، و منحصربه فرد بودن حافظ، و اینکه در چه مواردی او اینگونه است. دوّم از دیدگاه تشابهات و همانندی های آشکار و نهانی که مابین اشعار حافظ و دیگران وجود دارد.
    از نظر یکتا بودن، هر چند حافظ قالب های شعری استادان پیش از خودش و شاعران معاصرش همچون خاقانی، نظامی، سنایی، عطار، مولوی، عراقی، سعدی، امیر خسرو، خواجوی کرمانی، و سلمان ساوجی را پیش چشم داشته، زبان شعری، سبک و شیوهٔ هنری، و نیز اوج و والایی پیام ها و اندیشه های بیان گردیده با آن ها چنان بالا و ارفع است که او را نمی توان پیرو هیچ کس به حساب آورد (صفحهٔ ز، پیش گفتار در دیوان حافظ با ترجمه و شرح اردو توسط عبادالله اختر).
    کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
    از منظر تأثیر آثار دیگران بر حافظ و اشعارش، پیش زمینهٔ بسیاری از افکار، مضامین، صنایع و نازک خیالی های هنری و شعری حافظ در آثار پیشینیان او هم وجود دارد.


    ● تأثیر حافظ بر شعر دوره های بعد
    تبحر حافظ در سرودن غزل بوده و با ترکیب اسلوب و شیوه شعرای پیشین خود سبکی را بنیان نهاده که اگر چه پیرو سبک عراقی است اما با تمایز ویژه به نام خود او شهرت دارد. برخی از حافظ پژوهان شعر او را پایه گذار سبک هندی می دانند که ویژگی اصلی آن استقلال نسبی ابیات یک غزل است (حافظ نامه، خرمشاهی).
    دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم نقشی به یاد خطّ تو بر آب می زدم
    چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ فالی به چشم و گوش درین باب می زدم
    ساقی به صوت این غزلم کاسه می گرفت می گفتم این سرود و می ناب می زدم
    خوش بود وقت حافظ و فالِ مراد و کام بر نام عمر و دولتِ احباب می زدم
    امروز ه در خانهٔ هر ایرانی یک دیوان حافظ یافت می شود. ایرانیان طبق رسوم قدیمی خود در روزهای عید ملی یا مذهبی نظیر نوروز بر سر سفره هفت سین، و یا شب یلدا، با کتاب حافظ فال می گیرند. برای این کار، یک نفر از بزرگان خانواده یا کسی که بتواند شعر را به خوبی بخواند یا کسی که دیگران معتقدند به اصطلاح خوب فال می گیرد ابتدا نیت می کند، یعنی در دل آرزویی می کند. سپس به طور تصادفی صفحه ای را از کتاب حافظ می گشاید و با صدای بلند شروع به خواندن می کند. کسانی که فال می گیرند هنگام فال گرفتن فاتحه ای می خوانند و سپس کتاب حافظ را می بوسند، آنگاه آن را می گشایند و فال خود را می خوانند.


    ● برخی حافظ را لسان غیب می گویند یعنی کسی که از غیب سخن می گوید
    یکی از صنایع شعری ایهام است بدین معنی که از یک کلمه معانی متفاوتی برداشت می شود. ایهام در اشعار حافظ بصورت گسترده مورد استفاده قرار گرفته. همچنین از مهم ترین خصوصیات شعر حافظ این است که غزلیات او گستردگی مطالب ذکر شده در یک غزل می باشد بگونه ای که در یک غزل از موضوعهای فراوانی حرف می زند. حافظ زمانی که درمانده می شود به فال روی می آورد:
    از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده ام فالی و فریاد رسی می آید
    در دیوان حافظ کلمات و معانی دشوار فراوانی یافت می شود که هر یک نقش اساسی و عمده ای را در بیان و انتقال پیام ها و اندیشه های عمیق بر عهده دارد. به عنوان نقطهٔ شروع برای درک این مفاهیم باید با سیر ورود تدریجی آن ها در ادبیات عرفانی آغاز گردیده از قرن ششم و با آثار سنایی و عطار و دیگران آشنایی طلبید. از جملهٔ مهم ترین آن ها می توان به رند و صوفی و می اشاره داشت:


    ● رند
    شاید کلمه ای دشوار یاب تر از رند در اشعار حافظ یافت نشود. کتب لغت آن را به عنوان زیرک، بی باک، لاابالی، و منکر شرح می دهند، ولی حافظ از همین کلمه بد معنی، واژه پربار و شگرفی آفریده است که شاید در دیگر فرهنگ ها و در زبان های کهن و نوین جهان معادلی نداشته باشد.
    اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی غمی
    آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
    (حافظ)


    ● صوفی
    حافظ، همواره، صوفی را به بدی یاد کرده، و این به سبب ظاهر سازی و ریا کاری صوفیان زمان او بوده است. آنان، به جای آن که به راستی مردان خدا باشند و روندگان راه حقیقت، اغلب، خرقه داران و پشمینه پوشانی بودند که بویی از عشق نابرده به تند خویی شهرت داشتند و پای از سرای طبیعت بیرون نمی نهادند.
    درین صوفی وشان دَردی ندیدم که صافی باد عیش دُرد نوشان
    نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
    در برابر صوفی، حافظ از عارف با نیکویی و احترام یاد کرده، و عارف را اغلب همان صوفی راستین، با کردار و سیمایی رندانه، دانسته است.
    در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک جهدی کن و سرحلقۀ رندان جهان باش


    ● آرامگاه حافظ
    آرامگاه حافظ در شیراز در منطقهٔ حافظیّه و در فضایی آکنده از عطر و زیبایی جان پرور گل های شیراز، درهم آمیخته با شور اشعار خواجه، واقع شده است. این مکان یکی از جاذبه های مهمّ توریستی هم به شمار می رود، و در زبان عامیانهٔ خود اهالی شیراز، رفتن به حافظیّه معادل با زیارت آرامگاه حافظ گردیده است. اصطلاح زیارت که برای اماکن مقدّس است به خوبی نشان گر آن است که حافظ چه چهرهٔ مقدّسی نزد ایرانیان دارد. معتقدان به حافظ رفتن به آرامگاه او را با آداب و رسومی آیینی همراه می کنند، از جمله با وضو به آنجا می روند، و در کنار آرامگاه حافظ کفش خود را از پای بیرون می آورند، که در فرهنگ مذهبی ایران نشانهٔ احترام و قدسی بودن مکان است.
    آرامگاه حافظ هم چنین مکانی فرهنگی است. به عنوان مثال، برنامه های مختلف شعرخوانی شاعران مشهور یا کنسرت خوانندگان بخصوص سبک موسیقی ایرانی و عرفانی در کنار آن برگزار می شود.
    حافظ شیرازی در شعری پیش بینی کرده است که مرقدش، پس از او، زیارت گاه خواهد شد:
    بر سر تربت ما چون گذری، همّت خواه که زیارت گه رندان جهان خواهد بود
    دیوان حافظ که مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه، و تعدادی رباعی است، تا کنون بیش از چهارصد بار به اشکال و شیوه های گوناگون، به زبان اصلی فارسی و دیگر زبان های جهان به چاپ رسیده است. شاید تعداد نسخه های خطّی ساده یا تذهیب گردیدهٔ آن در کتابخانه های ایران، افغانستان، هند، پاکستان، ترکیه، و حتی کشور های غربی از هر دیوان فارسی دیگری بیشتر باشد. (ص ص ۲۶۵ ۲۶۷، ذهن و زبان حافظ)
    حافظ به زبان عربی یعنی نگه دارنده و به کسی گفته می شود که بتواند قرآن را از حفظ بخواند.
    break









    سایت خبری وطن (watan.ir)




    بازیاب ( www.bazyab.ir )
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #16
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    سخن حافظ در چشمه خورشید


    بازخوانی زندگی، اندیشه و سخن حافظ شیرازی در کتاب «چشمه خورشید» تألیف دکتر کاووس حسن لی دانشیار دانشگاه شیراز، گامی دیگر در معرفی این شاعر جهانی است که از دریچه ای جدید به افکار حافظ نگریسته و پویایی روح و روانش را به نمایش گذاشته است.












    06bc7aa4ee2fb28333177953a3a7f45c











    بازخوانی زندگی، اندیشه و سخن حافظ شیرازی در کتاب «چشمه خورشید» تألیف دکتر کاووس حسن لی دانشیار دانشگاه شیراز، گامی دیگر در معرفی این شاعر جهانی است که از دریچه ای جدید به افکار حافظ نگریسته و پویایی روح و روانش را به نمایش گذاشته است. بسیاری از پرسش های ذهن عام و خاص در پیوند با شهریار سخن شمس الدین محمد در این کتاب گرانسنگ پاسخهایی حکیمانه و مستدل و درخور شأن و موقعیت او می گیرند.
    علل دلبستگی حافظ به شیراز، چگونگی رویش او، ارتباط وی با حاکمان شهر، مقدار بهره گیری حافظ از سخن سرایان دیگر، پیوند عمومی غزل ها، دوگانگی های گفتاری در سروده ها، و علت فال زدن مردم ایران زمین به دیوان حافظ، از جمله سئوالاتی است که مدتها فکر و ذکر نگارنده این مقاله را به خود مشغول کرده بود و هرچند در این زمینه به جوابهایی ناقص دست یافت اما همواره در پی پژوهش قانع کننده بود که اطمینان قلب از آن حاصل آید تا اینکه به چشمه خورشید رسید و از هرچه جز آن دست کشید.
    این کتاب در پنج فصل با نظم و نسق خاص و زیبایی بیان و بهره وری از بافت و سیاق ادبی به رشته تحریر درآمد.
    در فصل اول، خانواده حافظ، دلبستگی او به شیراز، مذهب وی، چگونگی شکوفایی او، نحوه ارتباطش با حاکمان شیراز، درگذشت او و سرگذشتِ آرامگاهش مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
    نگارنده کتاب با استناد به ابیات حافظ ثابت کرد که او قطعاً متأهل بوده، اما این مطلب را قبول ندارد که نام همسرش «شاخ نبات» بوده است. و کاربرد این واژه را در ابیاتی که بوی ملکوت می دهد دلیلی بر مدعای خویش می داند و استنباط نام همسر حافظ از این ابیات را دریافتی ساده انگارانه می خواند:
    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
    و اندر آن خلوت شب آب حیاتم دادند
    بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
    باده از جام تجلی صفاتم دادند
    چه مبارک سحری بود و چه فرخندی شبی
    آن شب قدر که این تازه براتم دادند
    بعد از این روی من و آینه وصف جمال
    که در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند
    من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
    مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
    هاتف آنروز به من مژده این دولت داد
    که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
    این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد
    اجری صبری است کز آن شاخ نباتم دادند
    همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
    که ز بندِ غمِ ایام نجاتم دادند
    و در جائی دیگر این بیت را شاهد می آورد:
    حافظ چه طرفه شاخه نباتی است کِلک تو
    کِش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است
    (ص ۱۹۸)
    و می گوید منظور حافظ از «شاخ نبات»، قَلَم اوست.
    دلبستگی به شیراز
    نشانه های روشن علاقه حافظ به شیراز در سراسر دیوانش به چشم می خورد:
    نمی دهند اجازت مرا به سیر و سفر
    نسیم باد مصلا و آب رکناباد
    (ص ۲۷۶)
    بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
    کنار آب رکناباد و گلگشت مصلا را
    (ص ۸۳)
    خوشا شیراز و وضع بی مثالش
    خداوندا نگه دار از زوالش


    ● مذهب حافظ
    سروده های برجای مانده حافظ نشان می دهد که او از آشکار کردن مذهب خود در سروده هایش پرهیز داشته و از هرگونه تنگ نظری، یک سو نگری و تعصب بی پایه به دور بوده است.
    آنچه از سروده های او فهمیده می شود این است که او:
    الف) به رحمت و لطف خداوندی بسیار امیدوار بوده است:
    لطف خدا بیش تر از جُرم ماست
    نکته سربسته چه دانی خموش
    (ص ۳۵۹)
    ب) به قرآن مجیدعلاقه فراوان داشته و آن را به چهارده روایت از حفظ داشته است:
    صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
    هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم
    (ص ۳۹۰)
    عشقت رسد به فریاد گر خود به سان حافظ
    قرآن ز بر بخوانی با چهارده روایت
    (ص ۱۷۲)
    ج) به قیامت و جزای اعمال باور داشته است:
    فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
    شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
    (ص ۲۱۷)
    د) اهل راز و نیاز شبانه و دعای صبحگاهی و عبادت خالصانه بوده است:
    هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
    از یمن دعای شب و ورد سحری بود
    (ص ۲۹۰)
    دعای صبح و آه شب، کلید گنج مقصود است
    بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی
    (ص ۵۰۹)
    نگارنده در فصل دوم به اندیشه های اجتماعی و عرفانی حافظ پرداخته، پویایی ذهن او را به نمایش گذاشته و از دوگانگی های واژه هایش سخن رانده است.
    دنیا در نظر حافظ زیباست اما آنقدر ارزش ندارد که به قیمت فروختنِ یار به دست آید:
    یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
    آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
    (ص ۲۸۵)
    حافظ به جای بیم و انفعال در برابر زاهدان ریایی، اتهامات آنها را به خودشان باز می گرداند و اصلاً آنان را مسلمان نمی داند:
    گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
    تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
    (ص ۲۹۹)
    او در بسیاری از سخنان خود، رندی، عاشقی و نظربازی را در کنار هم نهاده و آنها را هنرهایی هم سو و همسان دیده است:
    عاشق و رند و نظر بازم و می گویم فاش
    تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام
    (ص ۳۸۲)
    رندِ حافظ وارسته نیک اندیشی است که پیوندی استوار با عالم معنا دارد و در دیده حافظ به پایگاه «ولی» رسیده است:
    رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
    گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
    (ص ۱۷۲)
    رند از خودبینی و مصلحت اندیشی گریزان است و از رفتارهای ناشایست همچون دروغ، نفاق، ریا همواره پرهیز می کند:
    فکر خود و رأی خود در عالم رندی نیست
    کفر است در این مذهب خودبینی و خود رایی
    دوگانگی های حافظ
    ـ برخی از سروده های حافظ در پذیرش «جبر» است:
    در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
    لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی
    (ص ۵۵۹)
    رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
    که بر من و تو در اختیار نگشوده است
    (ص ۱۱۵)
    ـ در آن روی دیگر سکه بر خلاف آنچه گفته شد، سخن از اختیار و تلاش و باز آفریدن است:
    بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
    فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
    ـ گاهی همه امور را شایسته، منظم و معتدل می بیند:
    دور فلکی یکسره بر منهج عدل است
    خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل
    (ص ۳۷۲)
    و گاهی همه آن را هیچ بر هیچ می پندارد و چرخ گردون را فتنه خیز می بیند:
    جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است
    هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق
    (ص ۳۷۰)
    این همه تناقض و ناسازواری که از دید بسیاری از کسان شایسته پنداشته نمی شود از دیدگاه نگارنده کتاب، نشان دهنده طبیعت متعادل و سرشتِ پویای حافظ است افزون بر این باید به یاد داشته باشیم که سروده های حافظ در یک زمان سروده نشده و هریک از آنها مربوط به دوره ای از زندگی حافظ است.
    در فصل سوم زیبایی شناسی سخن حافظ دیده و دل را می نوازد. پیوندِ استوار واژه ها و هم نشینی هنری آنها از یک سو و تراکم معانی گوناگون در واژگانی اندک از سویی دیگر شعرِ حافظ را به سخنی جادویی در زبان فارسی تبدیل کرده است. او هوشمندانه از توانایی های هنری خود کمک گرفته و به شایستگی توانسته است تجربه های عمومی مردم را به شیواترین شیوه بیانی بازگوید و خود را به گستردگی در ذهن و زبان آنان جاری می سازد.
    در فصل چهارم دلایل رویکرد گسترده مردم به شعر حافظ را چنین برشمرده است:
    ۱) حافظ در معماری کلام، پیوند واژگان، و تراکم معانی سرآمد همه سخن سرایان ایرانی است.
    ۲) شعر حافظ به منشوری چندوجهی می ماند که از هر سو در آن بنگری فروغی دیگر می بینی.
    ۳) وجود مفاهیم اجتماعی در سروده های حافظ مثل انتقاد از تظاهر، تزویر و ریا.
    ۴) فراخوانی آدمیان به شاد زیستن و مهر ورزیدن:
    درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
    نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
    ۵) وجود حکمت های عامیانه فراوان در دیوان حافظ از قبیل گذر زمان، ناپایداری جهان، اغتنام فرصت، بلند نظری، مناعت طبع، دل نبستن به دنیا، تواضع و فروتنی، و پرهیز از آزار دیگران:
    بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
    کاین اشارت ز جهان گذرا ما را بس
    (ص ۳۴۰)
    مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
    که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
    (ص ۱۵۵)
    غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
    ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
    (ص ۱۱۵)
    بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
    یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
    (ص ۳۵۷)
    ۶ـ باور مردم به پیوند روحانی حافظ با عالم بالا:
    مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
    ز وِرد نیم شب و درسِ صبحگاه رسید
    و در فصل پنجم ستایش برخی نام آوران جهان از حافظ گلچین شده است و ما از میان آن همه به ذکر سخن دانشمند بزرگ آلمانی اینشتاین (Einstein) اکتفاء می کنیم:
    «ایران سرزمین حکمت و فلسفه است و یک دنیا لطف و طراوت در آن نهفته است. من هر وقت از کار روزانه خسته می شوم و بر آن چه بر دنیا و بشر می گذرد رنج می برم، دست به دامان حافظ شیراز می شوم».
    break









    م.خرسندی




    سورۀ مهر ( www.iricap.com )
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #17
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    اشعار حافظ بر هویت ایرانی اسلامی تأکید دارند


    حافظ و فرهنگ ایرانی اسلامی












    674b0785024944beb3f991eb85d5bfb0











    حافظ از جمله شعرای هویت بخش ایرانی است که در اشعار خود ضمن توجه به عنصر آزادگی و دعوت به کمال و خالق هستی، عنایت ویژه ای به هویت ایرانی اسلامی دارد.
    تردیدی نیست که حافظ را می توان یکی از منتقدان اجتماعی و فرهنگی دانست که مسائل زمان خود را از حوزه های مختلف سیاسی، دینی و اجتماعی در بوته نقد قرار داده و کاستی ها و معایب آنها را در آیینه شعر خویش نمایانده است. او به گواهی تاریخ همچنان به سیر خود ادامه می دهد و در هر زمانه ای به نوعی خود را می نمایاند. از این روست که شعر حافظ در هر زمانه ای به عنوان بارزترین شاهد مورد استفاده گویندگان، نویسندگان و اهل اندیشه قرار می گیرد. به کار بردن این شواهد از دیوان حافظ گویای آن است که نگاه انتقادآمیز به شرایط اجتماعی زمانش همچنان نافذ است.
    تردیدی نیست که حافظ پژواک بخشی از هویت ایرانی و به بیان بهتر نشانه ای چشمگیر از هویت فرهنگی ایرانی است. چندانکه می توان گفت که نام او همراه با نام شاعران و متفکرانی مانند فردوسی و مولوی مبین هویت ایرانی، غنای زبان فارسی و وسعت فرهنگ ایرانی است.
    مسائل کلی در اخلاق و بی توجهی به دنیا و نقد ریا و اینها همیشه بوده ، بی اثر هم نیست اما اینطور نیست که شما امیدوار باشید ما با حافظ می توانیم مشکلاتمان را حل کنیم . حافظ بوده در کنارش خشنها هم بودند ، حمله و هجوم هم بوده است ، دیوان حافظ در کنار طاقچه خیلی ها بوده ، اخلاقی هم رفتار نکردند چنانکه قرآن بوده و این کارها هم بوده است.
    در مورد حافظ نباید دچار این توهم بشویم که حافظ درمان همه دردهای ماست. حافظ هم یکی از عوامل ایرانی بودن ماست، سعدی هم همینطور، فردوسی و مولوی هم همینطور . اما امروزه هویت جوان ایرانی و هویت شهروند ایرانی اگرآسیب ببیند این آسیبها را باید از راه خودش جستجو کرد .
    ارزیابی حافظ و موضع عرفانی وی در رابطه با تحجرها و تعصبها چه مقدار می توانند نافع باشند ، این دقیقاً نقطه بسیار اساسی در عرفان حافظ است ، از آنجائیکه روند عقاید و اندیشه ها اگر در چارچوب جزمیت و خشک اندیشی بگنجد جامعه را به تلاش یا چالش وا می دارد و نتیجتاً برخوردهای اندیشه و حتی برخوردهای فیزیکی پدید می آید .
    ● حافظ در اشعار خود مدارا و آرامش را توصیه می کند
    حافظ را در درجه اول باید از نظر رویه زندگانی و منش و رابطه ای که با دیگران داشته، شناخت، او در این زمینه درسهای خوبی به ما می دهد از جمله به زبان امروز حافظ اهل مدارا است، همانطور که خودش تأویل می کند. او یک شاعر تغزلی است اما به ما توصیه می کند با دیگران مدارا کنیم اعم از اینکه شخصی که در برابر ماست عقاید و مذهب دیگری داشته باشد در بیتی حافظ می گوید "آسایش دو گیتی تفسیر این دوحرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا" درتمام اشعارش یک حالت آرامش و شکیبایی را به ما توصیه می کند هم در شدائد زندگی و هم در تماس گرفتن با اشخاص دیگر.
    حافظ چیز تازه ای نگفته است، چیزی نگفته که مولوی و سعدی و خیام نگفته باشند، فقط لحنش با لحن سعدی تفاوت دارد، وگرنه حافظ شاگرد سعدی است و اگر سعدی نبود حافظ هم نبود.
    بنابراین مجموعاً ادبیات فارسی چه تاریخ بیهقی، چه شاهنامه فردوسی و چه گلستان سعدی و چه دیوان حافظ اینها همه احساسات و عواطف جامعه ایرانی را بیان می کنند. از کارهاشان انتقاد هم می توان کرد.
    نخستین نقشی که ما به حافظ می دهیم این است که حافظ بدنبال تجدید حیات در حیطه های فرهنگی و اجتماعی است حافظ زمان دوران خودش را نقد می کند، حافظ قدرت سیاسی را که مستقر است اما نمی تواند به احیا و تجدید حیات بپردازد نقد می کند.
    ● مهمترین بن مایه یک جامعه برای تجدید حیات داشتن فکر عمیق است
    بنابراین از این منظر که حافظ دارد به جامعه اش به ناهنجاری ها، انحطاط به زوال به گونه ای امیدوارانه نگاه می کند نه ناامیدانه ، مسرورانه که می توانیم دوباره حیات مجدد بگیریم برای ما بسیار حائز اهمیت است. مطلب دوم اینکه حافظ تنها به برخاستن اجتماعی و یا یک جنبش دعوت نمی کند حافظ در واقع به نیرومندی فکر هم دعوت می کند یعنی حافظ معتقد است اگر جامعه ای بر پشتوانه های فکری بنا نباشد خیزشهای اجتماعی بی ثمر خواهد بود بنابراین مهمترین بن مایه یک جامعه برای تجدید حیات داشتن فکر عمیق است . لذا بیشترین تأثیری که حافظ از این منظر می پذیرد از آیات الهی، آموزه های دینی و اندیشه اسلامی است.
    بنابراین حافظ معتقد هست که ما برای اینکه حیات مجدد بگیریم نیاز به پشتوانه دینی و اندیشه عقلی داریم در بستر آن امکان است که ما بتوانیم حیات دوباره ای رابه جامعه تزریق کنیم . لذا از این منظر وقتی به حافظ نگاه می کنیم می بینیم که حافظ در واقع یک اصلاح گر هست یعنی ما وقتی می گوئیم مصلحان جامعه ، مصلحان جامعه از دیدگاه ما در دوران انحطاط حافظ در رأس اولی است .
    ● حافظ بخشی از هویت ایرانی است
    بنابراین تفاوت حافظ با دیگران این است که حافظ در دورانی است که یأس و ناامیدی غلبه دارد و مسلط است حافظ همه را باز به هویت ایرانی فرا می خواند لذا حافظ چند نکته مهم را بیان می کند یک مسئله هویت است که امروزه بسیار مورد نیاز ماست لذا حافظ تنها شاعر غزلسرا نیست حافظ بخشی از هویت ایرانی است.
    ما اگر بخواهیم به جستجوهای هویتی بپردازیم حافظ بخشی قابل توجهی ، همراه با سایر متفکران است . اما چون حافظ در دوره انحطاط بسر می برد لذا برخاستن و امید دادن در ایرانیان در اشعار حافظ بسیار نیرومند است نکته دوم اینکه ما وقتی به حافظ نگاه می کنیم حافظ بدنبال صرف هویت تنها نیست بلکه هویت نیرومندی است هویت همراه با آگاهی هویت توأم با فکر است هویت توأم با آزادی در اجتماع و دورانش است بنابراین حافظ دارد به عناصر فرهنگی اجتماع و فکری اجتماع اشاره می کند . فرهنگ ، هویت و معنا سه ضلع از یک مثلثی هستند که بنیاد جامعه را تشکیل می دهند و آنرا در حافظ می بینیم .
    در واقع تعصب های فرهنگی و تحجرها ناشی از رکود حرکت انسانها به سمت کمالشان است یعنی وقتی که انسانها به سمت کمال حرکت می کنند از آن حالت تحجر و از آن حالت جمود خارج می شوند و به سمت خدا حرکت می کنند، یکی از کسانی که دعوت کننده بشریت به سمت کمال و به سمت حرکت به سوی خدا و به زیبایی های مطلق است حافظ است.
    ● حافظ یکی از ایرانی ترین شاعران ایرانی است
    یکی از ایرانی ترین شاعرانی که ما داریم حافظ است به اندازه ای ایرانی است که اصلاً معاصر است، اما وضع جامعه ایرانی ما بعد از این همه سال تغییر نکرده چطور حرفهای حافظ هنوز مصداق دارد، انتقادهایش مورد دارد از این نظر آدم تأسف می خورد .
    break








    روزنامه جام جم ( www.jamejamonline.ir )


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #18
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    رمضانیات حافظ از دید ساختگرایی


    نام رمضانیات را برای چهار غزل حافظ گزیدم که با مطلعی در مضمون اتمام ایام روزه آغاز می شوند و همانگونه که بحث خواهد شد دارای ساختار و بافتی مشابه هستند.












    ab04e9bd0de7e80874ed2f3c2c984c2a











    نام رمضانیات را برای چهار غزل حافظ گزیدم که با مطلعی در مضمون اتمام ایام روزه آغاز می شوند و همانگونه که بحث خواهد شد دارای ساختار و بافتی مشابه هستند. اگرچه در دو غزل دیگر حافظ هم، با موضوع رمضان، مضامینی در چند بیت پرداخته شده است، به دلیل شباهت در طرح و ساختار با این غزلها و این که مطلع آن دو غزل با مضمون رمضان شروع نمی شود، در بحث داخل نشده اند. این مقاله سعی دارد برپایة آرای مکتب ساختگرایی به توجیه و تبیین بافت و ساختار این چهار غزل بپردازد و از آنجا که مکتب ساختگرایی مانند مکتب فرمالیسم معمولاً به کشف ساختار بسنده می کند و درصدد توجیه و تفسیر ساخت نیست، پا را فراتر می نهد و علت و فلسفه کاربرد ساختار مدنظر را بنابر مسائل خارج از متن مانند تاریخ عصر و جهان بینی شاعر بیان می دارد.
    بیشتر پژوهشگران ما را عادت است زمانی که بنای شرح غزل یا قصیده ای را می گذارند، پس از بیان وزن آن شعر، لغات و ترکیبات هر بیت را معنا کنند، اندکی از نکات بلاغی آن را بگویند و بعد با توجه به زندگی، جهان بینی و تاریخ عصر شاعر آن بیت و سایر ابیات را معنا کنند. این روش، خوب است اما باید قبول کرد که با این گونه شرح و تفسیر کردن ها نمی توان به تمام ریزه کاری ها و هنرورزی های آثار بزرگ پی برد.
    شاعران دوران ساز۱ نمی خواهند و اگر بخواهند نمی توانند بی علت بگویند این که صرفاً بگوییم فلان غزل، فلان وزن را دارد یا در بیت دوم فلان صنعت به کار رفته است و هدف شاعر یا نقش آن اجزاء را در ایجاد کلیت هنری شعر بیان نکنیم، در نمایاندن رموز موفقیت آثار بزرگ ناموفقیم و از شعر چنان که باید حظ نمی بریم. مکتب ساختگرایی که ریشه در مکتب فرمالیسم و فوتوریسم دارد، نشان می دهد که چرا باید به مجموعه عناصر تشکیل دهنده بافت یک اثر ادبی توجه کرد.
    به مجموعه عناصری که بافت و ساختار ادبی را به وجود می آورند شکل (فرم) می گویند؛ پس وزن و قافیه و قالب و هجا و صور خیال و پلات، همه اجزای فرم هستند و ساختگرایی به دنبال این است که بررسی کند هریک از این اجزاء در بافت آن اثر چه نقشی دارند. منتقد ساختگرا باید نقش هر جزء را در ایجاد هنری کل معلوم کند. در ساختگرایی باید هر جزئی رابطه اش با کل بررسی شود و همانطور که در اغاز بحث گفتیم نباید گفت که وزن فلان قصیده فی المثل متقارب است، بدون این که علت انتخاب شاعر و نقش این وزن را در ایجاد کل بیان کرد. ساختگرایی که از مکتب فرمالیسم روسی نشأت می گیرد، مانند آن اعتقاد دارد که خود متن مسائلش را توضیح می دهد و اگر به فرم و رابطه اجزاء با کل دقت شود، احتیاجی نیست به مسائل خارج از متن، مثل جامعه شناسی و روانشناسی و تاریخ عصر شاعر و... توجه کنیم تا معنای شعر را بفهمیم. اما همینجاست که مرکب ساختگرایان لنگ می ماند و ما در همین مقاله نشان می دهیم که با استفاده از قواعد ساختگرایی می توان به ظرافت های یک اثر هنری بیشتر پی برد، اما برای درک مفهوم کامل نیست. هرچند ساختگرایان مثل فرمالیست ها و فوتوریست ها در مرحله اول می خواهند بحث فرم را عملی کنند، تفاوت هایی هم با فرمال ها دارند. «فرمالیست ها می خواستند مناسبات درونی اجزای یک اثر را توضیح دهند، اما ساختگرایان گاهی سعی کرده اند تا اجزای ثابت متشکله یک نوع ادبی را هم بیان کنند.» (نقد ادبی، سیروس شمیسا، ص۱۹۴).
    و این، روشی است که در این مقاله بنای تحقیق شده تا به شباهت های ساختاری رمضانیات حافظ بپردازد.
    مهمترین مختصات ساختگرایی
    ۱) آشنایی زدایی در صنایع ادبی: چون صنایع پس از مدتی و بر اثر استعمال بسیار آشنا می شوند و حکم کلیشه ای بودن می گیرند؛ شاعران بزرگ از جمله حافظ در آنها دخل و تصرفاتی می کنند و آن صنایع را از ابتذال در می آورند. به عنوان مثال، تشبیه قد به سرو، تشبیهی تکراری و کلیشه ای است؛ اما اگر کسی با تشبیه معکوس، سرو را از نظر اعتدال به قد مانند کند، آشنایی زدایی و نوآوری کرده است. هرچند که این نوآوری هم باز بر اثر گذشت زمان و استعمال بسیار مبتذل می شود. آشنایی زدایی از مکتب فرمالیسم به ساختارگرایی رسید.
    ۲) توجه به عناصر شعری: توجه به اجزای مختلف شکل شامل وزن و قافیه و واک و هجا که هرکدام چه نقشی در ایجاد کلیت هنری اثر دارند.
    ۳) نپرداختن به غیرمتن: عدم توجه به مسائل خارج از متن؛ اعم از زندگی، نگرش و تاریخ عصر شاعر (به پیروی از فوتوریست ها و فرمالیست ها).
    ۴) رعایت موسیقی شعر: توجه بسیار به هم حروفی و همصدایی صامت ها و مصوت ها و موسیقی کلام.
    ۵) بررسی اقتباسی: بررسی چند اثر با توجه به عنصر نقش ویژه (function) که از ولادیمیر پروپ پایه گذاری شد و این مقاله بیشتر حول این محور می چرخد. من بااقتباس از الگوی کار پروپ، رمضانیات حافظ را بررسی کردم تا به ساختار مشابهی در این چهار غزل دست یافتم و متوجه شدم که علی رغم مضمون های مختلف در این چهار غزل، موضوعات و ژرف ساخت فکری حافظ در مورد روزه و ماه رمضان یکسان است که در ادامه آن را می خوانیم.
    مثلاً در هر چهار غزل یکی از موضوعات اصلی تقابل دعوت به میگساری و عید سعید فطر است که به گفته پروپ این موضوع نقش ویژه (function) نام دارد.
    ۶)تضاد دوگانه (binary opposition): از مهمترین اختصاصات ساختگرایان است که طبق نظر آنها بررسی تضاد موجود بین دو امر در یک اثر ادبی می تواند تا حد زیادی مفهوم متن و دید هنرمند را روشن کند؛ مثلاً در غزل حافظ یکی از مفاهیم اساسی تقابل رند (حافظ) و زاهد (صوفی) است که با انواع سادگی ها و پیچیدگی ها به کار می رود تا به یک ساختار پارادوکسیکال منجر شود. طوری که بسیاری از ابیات حافظ، هم راست است هم دروغ؛ هم طنز است و هم جد؛ هم هجو است هم مدح.
    ۷) نظم اولیه و ثانویه زبان: رولان بارت که از برجسته ترین ساختگرایان است، در مورد متن ادبی نظرش این است که نظم اولیه زبان را (معانی عادی آن) تبدیل به نظم ثانویه (معانی ادبی) می کند. مثلاً در عصر حافظ لغاتی مثل می و مطرب و ساقی و... در غزل از نظام اولیه به ثانویه رفته بودند. اما خواجه بزرگ گاهی با ایهام یا کنایه هر دو دلالت عرفانی و عادی را می آورد و لذا شعرش پر از طنز و ابهام می شود.
    (این هفت خصیصه به اختصار از دو کتاب ارزشمند نقد ادبی دکتر شمیسا و گفتمان نقد دکتر حسین پاینده بیان شد.)
    تبیین ساختار رمضانیات حافظ از دید ساختگرایی
    در اینجا ابتدا چهار غزل مدنظر را می آوریم و بعد به دنبال کشف ساختار و معانی آنها براساس آنچه گفتیم، می رویم.
    روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست
    می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
    نو به زهد فروشان گرانجان بگذشت
    وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
    چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد
    این چه عیب است بدین بی خردی، وین چه خطاست
    باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
    بهتر از زهدفروشی که درو روی و ریاست
    ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
    آن که او عالم سراست بدین حال گواست
    فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
    و آنچه گویند روا نیست نگوییم رواست
    چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم؟
    باده از خون رزان است، نه از خون شماست
    این چه عیب است کزان عیب خلل خواهد بود؟
    ور بود نیز چه شد مردم بی عیب کجاست؟
    (غزل ۲۰)
    ●●●
    ساقی بیار بده که ماه صیام رفت
    در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت
    وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
    عمری که بی حضور صراحی و جام رفت
    مستم کن آنچنان که ندانم ز بیخودی
    در عرصه خیال که آمد کدام رفت
    بر بوی آن که جرعه جامت به ما رسد
    در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت
    دل را که مرده بود، حیاتی به جان رسید
    تا بویی از نسیم میش در مشام رفت
    زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
    رند از ره نیاز به دارالسلام رفت
    نقد دلی که بود مرا صرف باده شد
    قلب سیاه بود از آن در حرام رفت
    در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود
    می ده که عمر در سر سودای خام رفت
    دیگر مکن نصیحت حافظ که ره نیافت
    گمگشته ای که باده نابش به کام رفت
    (غزل ۸۴)
    ●●●
    بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
    هلال عید به دور قدح اشارت کرد
    ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
    که خاک میکده عشق را زیارت کرد
    مقام اصلی ما گوشه خرابات است
    خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
    بهای بادة چون لعل چیست؟ جوهر عقل
    بیا که سود کسی برد کین تجارت کرد
    نماز در خم آن ابروان محرابی
    کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
    فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز
    نظر به دردکشان از سر حقارت کرد
    به روی یار نظر کن ز دیده منّت دار
    که کار دیده، نظر از سر بصارت کرد
    حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
    اگرچه صنعت بسیار در عبارت کرد
    (غزل ۱۳۱)
    زان می عشق کزو پخته شود هر خامی
    گرچه ماه رمضان است بیاور جامی
    روزها رفت که دست من مسکین نگرفت
    زلف شمشاد قدی ساعد سیم اندامی
    روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل
    صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی
    مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد
    که نهاده است به هر مجلس وعظی دامی
    گله از زاهد بدخو نکنم رسم این است
    که چو صبحی بدمد در پی اش افتد شامی
    یارِ من چون بخرامد به تماشای چمن
    برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی
    آن حریفی که شب و روز می صاف کشد
    بود آیا که کند یاد ز دُرد آشامی؟
    حافظ گر ندهد داد دلت آصف عهد
    کام دشوار به دست آوری از خودکامی
    (غزل ۴۶۷)
    در هر چهار غزل علیرغم مضمون های مختلف موضوعات مشابه وجود داردکه ژرف ساخت ثابت ذهن حافظ را در قبال روزه و عید فطر نشان می دهد:
    ۱) تقابل عید فطر و می در مطلع ها:
    این همان تضاد دوگانه از دید ساختگرایی است که اصل و اسطقس رمضانیات حافظ را تشکیل می دهد. حافظ در حالی که از اتمام ماه رمضان شاد است همزمان با مژده عید فطر خطاب به ساقی یا شخص دیگر «می» می طلبد اجزای فرم رمضانیات هم در آفریدن یک فضای شاد کلی مؤثرند؛ یعنی اوزانی که برای این چهار غزل انتخاب شده (دو غزل در وزن رمل مثمن مخبون محذوف و دو غزل هم در وزن محبتث مثمن مخبون محذوف و مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) اوزانی ضربی و تند هستند. چرا که زحاف دارند و واضح است که فی المثل «رمل مخبون» نسبت به «رمل» چقدر ضربی تر و ریتمیک تر است. و خود حافظ که به مهارت در موسیقی و آواز (قول و غزل) معروف بوده، به عمد قافیه را مردّفه (قافیه مردّفه قافیه ای است که قبل از روی حرف مدّ وجود دارد یا با فاصله یک حرف ساکن، حرف مدّ می باشد) آورده تا بتوان در موقع آواز مصوت بلند را کشید و تحریر زد و در غزل ۱۳۱ که قافیه مردّفه نیست، این وظیفه را ردیفی به عهده گرفته است که دو حرف ساکن پشت سر هم دارد.اما چرا حافظ بلافاصله پس از اتمام روزه داری، می طلب می کند و اصلاً این می چگونه می یی می باشد؟ پاسخ را در ساختار مشابه دیگری که در هر چهار غزل به کار رفته می توان دید.
    ۲) تکیه بر باطن عبادات:
    اصل باطن عبادات و عشق و معرفت و نیت خالص است حافظ در غزل ۸۴ با آشنایی زدایی جالبی که کرده، ماه رمضان را با کنایه موصوف موسم ناموس و نام دانسته است. چرا که خواجه می داند عبادتی که بدون معرفت و عشق و نیت پاک باشد، یا تزویر است یا رفع تکلیف. لذا از سپری شدن ایامی که عبادتی بدون عشق را شامل می شده شادمان است، بلکه شاید بویی از نسیم می به مشامش برسد و از راه نیاز به دارالسلام برود. این مضمون که اصل، باطن عبادات است، در مصرع و ابیات زیر به چشم می خورد:
    زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه....
    ●●●
    ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
    که خاک میکده عشق را زیارت کرد
    ●●●
    توبه زهد فروشان گرانجان بگذشت
    وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
    ۳) تقابل می عرفانی و انگوری (نظام اولیه و ثانویه زبان):
    به نظر نگارنده، ذهن حافظ ابهام سازترین دستگاه فکری را در میان شاعران ما دارد. حالا که خواننده با توجه به ابیات دیگر غزل دانسته مراد از می، عشق است نه شراب انگوری، به ویژه که در دو غزل ۱۳۱ و ۴۶۷ با ترکیب اضافی می عشق و میکده عشق، این معنی قوی تر می شود. در غزل ۲۰ تمام اوصاف و تعبیراتی که حافظ از می کرده مخصوص شراب انگوری است (خرمشاهی هم در حافظ نامه تصریح کرده است) و اینجاست که خواننده هاج و واج می ماند که به راستی منظور از می چیست؟ این باده عرفانی است یا انگوری؟ در اینجاست که دیگر نمی توان با ساختگرایی مشکل را حل کرد، بلکه باید به سراغ سایر غزل ها و دید و تاریخ عصر حافظ برویم. تمام جواب این سوال در همان غزل ۲۰ و در بیت آخر وجود دارد.دکتر پورنامداریان، کتاب «گمشده لب دریا» را دقیقاً بر مبنای همین ابهامات حافظ و نوسان او بین مادیات و معنویات و به عبارت بهتر اشاره به جنبه برزخی بودن انسان (بین حیوان و فرشته که هر دو صفت را داراست) نوشته است. آری، هیچ اصراری نیست که الزاماً باید همه شراب های حافظ را عرفانی معرفی کرد و همین فرق حافظ با دیگر شعرای عارف مسلک ماست. در غزلیات قلندری سنایی، نخستین بار می و ساقی و مطرب معنای عرفانی گرفتند و از نظام اولیه زبان به نظام ثانویه آن نقل مکان کردند. اما حافظ که می داند آدمی زاد «از فرشته سرشته و حیوان»، بارها از نظام اولیه به ثانویه می رود و باز می گردد و نوسان دارد و در واقع همین ابهام حافظ است که او را این قدر میان مردم محبوب کرده است.
    ۴) تقابل و تضاد بین رند (حافظ) و زاهد (صوفی):
    در این مورد به تفصیل صحبت شده است.
    ۵) عدم ورود حافظ به جزئیات ماه رمضان:
    در غزل هایی که سخن از ماه رمضان وعید فطر است، حافظ حرمت ماه رمضان و دستورهای دین را نادیده نمی گیرد.
    ۶) آشنایی زدایی:
    هر چهار مطلع غزل های مورد بحث، آشنایی زدایی دارند. در غزل ۸۴ موسم ناموس و نام، کنایه موصوف مبدعانه ای است از ماه رمضان. در غزل ۱۳۱ فلک به ترکی مانند شده که خوان روزه را به یغما می برد و خوان یغما سفره ای بوده که کریمان پهن می کردند و همگان را فرا می خواندند و از صفات ترک های بیگانه در ادبیات قدیم غارتگری بوده است. اما حافظ در این مصراع طنزی به کار برده که هیچ شارحی تا به حال به آن دقت نکرده و آن اینکه ترک فلک خوان روزه را یغما کرده؟ روزه که عملاً مفهوم امساک و نخوردن و نیاشامیدن را به ذهن می رساند، پس روزه فی الواقع چیزی برای غارت ندارد و هدف از این آشنایی زدایی مثل ترکیب موسم ناموس و نام شادی از اتمام ماه رمضان است، اما باز می گویم که حافظ برای این شاد است که حس می کند هر عبادتی که بی عشق انجام شود ارزش چندانی ندارد و سپری شدنش بهتر است، بلکه شاید عنایت الهی (در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود/ می ده که عمر در سر سودای خام رفت) شامل حال شود و آن وقت است که عبادت جنبه واقعی می یابد.در غزل ۴۶۷ هم جمله «گرچه ماه رمضان است» تاحدی باعث ابهام می شود که شاید حافظ قصدش این است که وسط ماه رمضان مشروب بنوشد، اما حافظ این جمله را صرفاً آورده تا قدری خواننده روی آن درنگ و تأمل کند و نوعی حیرت به او دست دهد وگرنه ترکیب اضافی «می عشق» کاملاً معنای واضحی دارد و می فهماند که مراد می انگوری نیست.
    ● نتیجه:
    اگرچه می شد بیش از این در مورد رمضانیات حافظ صحبت کرد، باتوجه به روش ساختگرایی نشان دادیم که ژرف ساخت فکری حافظ در مورد رمضان یکی است و این صنعت پردازی ها و مضمون آفرینی هاست که متفاوتند. هرچند باید باز اشاره کرد که ساختگرایی هم مثل بسیاری دیگر از مکاتب به تنهایی برای تفسیر و تبیین یک اثر کافی نیست. لیکن می تواند بسیاری از جنبه های هنری و ادبی یک اثر را بهتر به ما بشناساند و می فهمیم که برخی از اجزایی که ما همیشه از کنارشان سرسری رد شده ایم؛ در ایجاد بافت و ساختار اثر چه مقدار حائز اهمیت اند.
    break









    نوشته: محمدباقر شهرامی ـ کارشناس ارشد ادبیات فارسی
    منابع:
    ۱ـ نقد ادبی، دکتر سیروس شمیسا، نشر میترا، تهران، ۱۳۸۵.
    ۲ـ حافظ نامه، دکتر بهاءالدین خرمشاهی، دوره دو جلدی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۰
    ۳ـ گفتمان نقد، دکتر حسین پاینده، نشر روزنگار، تهران، ۱۳۸۲.
    ۴ـ دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی، محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، انتشارات زوار، ۱۳۵۰
    پی نویس:
    ۱. برگردان زیبای استاد شفیعی کدکنی از کلمه Ipoch Maker در تازیانه های سلوک




    روزنامه اطلاعات ( www.ettelaat.com )
    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/