صفحه 2 از 8 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 77

موضوع: گزیده اشعار احمد شاملو

  1. #11
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    عاشقانه

    بيتوته‌ی کوتاهي‌ست جهان
    در فاصله‌ی گناه و دوزخ
    خورشيد
    همچون دشنامي برمي‌آيد
    و روز
    شرم‌ساری جبران‌ناپذيری‌ست.


    آه
    پيش از آن که در اشک غرقه شوم
    چيزی بگوی


    درخت،
    جهل ِ معصيت‌بار ِ نياکان است

    و نسيم
    وسوسه‌يي‌ست نابه‌کار.
    مهتاب پاييزی
    کفری‌ست که جهان را مي‌آلايد.


    چيزی بگوی

    پيش از آن که در اشک غرقه شوم
    چيزی بگوی

    هر دريچه‌ی نغز
    بر چشم‌انداز ِ عقوبتي مي‌گشايد.

    عشق
    رطوبت ِ چندش‌انگيز ِ پلشتي‌ست
    و آسمان
    سرپناهي
    تا به خاک بنشيني و
    بر سرنوشت ِ خويش
    گريه ساز کني.

    آه
    پيش از آن که در اشک غرقه شوم چيزی بگوی،
    هر چه باشد


    چشمه‌ها
    از تابوت مي‌جوشند
    و سوگواران ِ ژوليده آبروی جهان‌اند.
    عصمت به آينه مفروش
    که فاجران نيازمندتران‌اند.


    خامُش منشين
    خدا را
    پيش از آن که در اشک غرقه شوم

    از عشق
    چيزی بگوی!
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #12
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ترانه آبی

    قیلوله ناگزیر
    در طاق طاقی ِ حوضخانه،
    تا سالها بعد
    آبی را
    مفهومی از وطن دهد.

    امیر زاده ای تنها
    با تکرار ِ چشمهای بادام ِ تلخش
    در هزار آئینه شش گوش ِ کاشی.
    لالای نجوا وار ِ فـّواره ای خرد
    که بروقفه خواب آلوده اطلسی ها
    می گذشت
    تا سالها بعد
    آبی را
    مفهومی
    ناآگاه
    از وطن دهد.

    امیر زاده ای تنها
    با تکرار چشمهای بادام تلخش
    در هزار آئینه شش گوش کاشی.

    روز
    بر نوک پنجه می گذشت
    از نیزه های سوزان نقره
    به کج ترین سایه،
    تا سالها بعد
    تکـّرر آبی را
    عاشقانه
    مفهومی از وطن دهد
    طاق طاقی های قیلوله
    و نجوای خواب آلوده فــّواره ئی مردد
    بر سکوت اطلسی های تشنه،
    و تکرار ِ نا باورِ هزاران بادام ِتلخ
    در هزار آئینه شش گوش کاشی
    سالها بعد
    سالها بعد
    به نیمروزی گرم
    ناگاه
    خاطره دور دست ِ حوضخانه.
    آه امیر زاده کاشی ها
    با اشکهای آبیت
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #13
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    مرگ نازلی


    نازلی! بهارخنده زد و ارغوان شکفت
    در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر
    دست از گمان بدار!
    با مرگ نحس پنجه میفکن!
    بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...
    نازلی سخن نگفت،
    سر افراز
    دندان خشم بر جگر خسته بست رفت
    ***
    نازلی ! سخن بگو!
    مرغ سکوت، جوجه مرگی فجیع را
    در آشیان به بیضه نشسته ست!

    نازلی سخن نگفت
    چو خورشید
    از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت
    ***
    نازلی سخن نگفت
    نازلی ستاره بود:
    یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت
    نازلی سخن نگفت
    نازلی بنفشه بود:
    گل داد و
    مژده داد: زمستان شکست!
    و
    رفت...
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #14
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ارابه ها

    ارابه هائی از آن سوی جهان آمده اند
    بی غوغای آهن ها
    که گوش های زمان ما را انباشته است .

    ارابه هائی از آن سوی زمان آمده اند .
    ***
    گرسنگان از جای بر نخواستند
    چرا که از بار ارابه ها عطر نان گرم بر نمی خاست

    برهنگان از جای بر نخاستند
    چرا که از بار ارابه ها خش خش جامه هائی برنمی خاست

    زندانیان از جای برنخاستند
    چرا که محموله ارابه ها نه دار بود نه آزادی

    مردگان از جای برنخاستند
    چرا که امید نمی رفت تا فرشتگانی رانندگان ارابه ها باشند .
    ***
    ارابه هائی از آن سوی زمان آمده اند
    بی غوغای آهن ها
    که گوش های زمان ما را انباشته است .

    ارابه هائی از آن سوی زمان آمده اند
    بی که امیدی با خود آورده باشند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #15
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    از شهر سرد

    صحرا آماده روشن بود
    و شب، از سماجت و اصرار خویش دست می کشید

    من خود، گرده های دشت را بر ارابه ئی توفانی در نور دیدم:
    این نگاه سیاه آزرمند آنان بود - تنها، تنها - که از روشنائی صحرا
    جلوه گرفت
    و در آن هنگام که خورشید، عبوس و شکسته دل از دشت می گذشت،
    آسمان ناگزیر را به ظلمتی جاودانه نفرین کرد.

    بادی خشمنک، دو لنگه در را بر هم کوفت
    و زنی در انتظار شوی خویش، هراسان از جا برخاست.
    چراغ، از نفس بوینک باد فرو مرد
    و زن، شرب سیاهی بر گیسوان پریش خویش افکند.

    ما دیگر به جانب شهر تاریک باز نمی گردیم
    و من همه جهان را در پیراهن روشن تو خلاصه می کنم.
    ***
    سپیده دمان را دیدم که بر گرده اسبی سرکش، بر دروازه افق به انتظار
    ایستاده بود
    و آنگاه، سپیده دمان را دیدم که، نالان و نفس گرفته، از مردمی که
    دیگر هوای سخن گفتن به سر نداشتند،
    دیاری نا آشنا را راه می پرسید.
    و در آن هنگام، با خشمی پر خروش به جانب شهر آشنا نگریست
    و سرزمین آنان را، به پستی و تاریکی جاودانه دشنام گفت.

    پدران از گورستان باز گشتند
    و زنان، گرسنه بر بوریاها خفته بودند.
    کبوتری از برج کهنه به آسمان ناپیدا پر کشید
    و مردی، جنازه کودکی مرده زاد را بر درگاه تاریک نهاد.

    ما دیگر به جانب شهر سرد باز نمی گردیم
    و من، همه جهان را در پیراهن گرم تو خلاصه می کنم.
    ***
    خنده ها، چون قصیل خشکیده، خش خش مرگ آور دارند.
    سربازان مست در کوچه های بن بست عربده می کشند
    و قحبه ئی از قعر شب با صدای بیمارش آوازی ماتمی می خواند.

    علف های تلخ در مزارع گندیده خواهد رست
    و باران های زهر به کاریزهای ویران خواهد ریخت
    مرا لحظه ئی تنها مگذار،
    مرا از زره نوازشت روئین تن کن:
    من به ظلمت گردن نمی نهم
    همه جهان را در پیراهن کوچک روشنت خلاصه کرده ام و دیگر
    به جانب آنان باز نمی گردم
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #16
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    از نفرتی لبریز

    ما نوشتیم و گریستیم
    ما خنده کنان به رقص بر خاستیم
    ما نعره زنان از سر جان گذشتیم ...

    کسی را پروای ما نبود.
    در دور دست مردی را به دار آویختند :
    کسی به تماشا سر برنداشت

    ما نشستیم و گریستیم
    ما با فریادی
    از قالب خود بر آمدیم
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #17
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    اصرار

    خسته
    شکسته و
    دلبسته
    من هستم
    من هستم
    من هستم
    ***
    از این فریاد
    تا آن فریاد
    سکوتی نشسته است.

    لب بسته
    در دره های سکوت
    سرگردانم.

    من میدانم
    من میدانم
    من میدانم
    ***
    جنبش شاخه ئی از جنگلی خبر می دهد
    و رقص لرزان شمعی ناتوان
    از سنگینی پا بر جای هزاران جار خاموش.

    در خاموشی نشسته ام
    خسته ام
    درهم شکسته ام
    من دلبسته ام.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #18
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    دو شبح


    ریشه در خک
    ریشه در آب
    ریشه در فریاد
    ***
    شب از ارواح سکوت سرشار است .
    و دست هائی که ارواح را می رانند
    و دست هائی که ارواح را به دور، به دور دست، می تارانند .
    ***
    - دو شبح در ظلمات
    تا مرزهای خستگی رقصیده اند .

    - ما رقصیده ایم .
    ما تا مرزهای خستگی رقصیده ایم .

    - دو شبح در ظلمات
    در رقصی جادوئی، خستگی ها را باز نموده اند .

    - ما رقصیده ایم
    ما خستگی ها را باز نموده ایم .
    ***
    شب از ارواح سکوت سرشار است
    ریشه از فریاد
    و
    رقص ها از خستگی .
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #19
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    شبانه -1

    شب، تار
    شب، بیدار
    شب، سرشار است.
    زیباتر شبی برای مردن.

    آسمان را بگو از الماس ستارگانش خنجری به من دهد.
    ***
    شب، سراسر شب، یک سر
    ازحماسه دریای بهانه جو
    بیخواب مانده است.

    دریای خالی
    دریای بی نوا ...
    ***
    جنگل سالخورده به سنگینی نفسی کشید و جنبشی کرد
    و مرغی که از کرانه ماسه پوشیده پر کشیده بود
    غریو کشان به تالاب تیره گون در نشست.
    تالاب تاریک
    سبک از خواب بر آمد
    و با لالای بی سکون دریای بیهوده
    باز
    به خوابی بی رؤیا فرو شد...
    ***
    جنگل با ناله و حماسه بیگانه است
    و زخم تر را
    با لعاب سبز خزه
    فرو می پوشد.

    حماسه دریا
    از وحشت سکون و سکوت است.
    ***
    شب تار است
    شب بیمار ست
    از غریو دریای وحشت زده بیدار است
    شب از سایه ها و غریو دریا سر شار است،
    زیبا تر شبی برای دوست داشتن.

    با چشمان تو
    مرا
    به الماس ستاره های نیازی نیست،
    با آسمان
    بگو
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #20
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    فریاد و دیگر هیچ

    فریادی و دیگر هیچ .
    چرا که امید آنچنان توانا نیست
    که پا سر یاس بتواند نهاد.
    ***
    بر بستر سبزه ها خفته ایم
    با یقین سنگ
    بر بستر سبزه ها با عشق پیوند نهاده ایم
    و با امیدی بی شکست
    از بستر سبزه ها
    با عشقی به یقین سنگ برخاسته ایم
    ***
    اما یاس آنچنان توناست
    که بسترها و سنگ ها زمزمه ئی بیش نیست !
    فریادی
    و دیگر
    هیچ !
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 2 از 8 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/