صفحه 2 از 8 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 71

موضوع: حمید مصدق

  1. #11
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض ای کاش شوکران شهامت من کو ؟

    با سروهای سبز جوان در شهر
    از روز پیش وعده دیدار داشتم
    دیوانگی ست
    نیست ؟
    اینک تو نیستی که ببینی
    با هر جوانه خنجر فریادی ست
    افسوس
    خاموش گشته در من
    آن پر شکوه شعله خشم ستاره سوز
    ای خوبتربیا
    این شعله نهفته به دهلیز سینه را
    چون آتش مقدس زردشت برفروز
    ای خوبتر بیا
    که محنت برادر من غرق در الم
    کوهی ست بر دلم
    گفتی که
    آفتاب طلوعی دوباره خواهد کرد
    اینک امید من تو بگو آفتاب کو ؟
    در خلوت شبانه این شهر مرده وار
    هشدار گام به آهشتگی گذار
    اینجا طنین گام تو آغاز دشمنی ست
    یک دست با تو نه
    یک دست با تو نیست
    دیدم امید من برخسات
    خشمنک
    خندید
    ندید و خیل خوف
    در خلوت شبانه من موج می گرفت
    با هق هق گریستن من
    دیدم طنین خنده او اوج می گرفت
    افروخت مشعلی
    شب را به نور شعله منور ساخت
    و پشت پلک پنجره ها داد بر کشید
    از پشت پلکتان بتکانید
    گرد فرون مانده به مژگان را
    فریاد کرد و گفت
    ای چشمهایتان خورشید زندگی
    خورشید از سراچه چشم شما شکفت
    اما
    یک پنجره گشوده نشد
    یک پلک چشم نیز
    و راه
    راهی نه جز ادامه اندوه
    و خیل خواب خستگی و رخوت
    افتاده روی پلک کسان چون کوه
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  2. #12
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    امشب
    خاک کدام میکده از اشک چشم من
    نمناک می شود ؟
    و جام چندمین
    از دست من نثاره خاک می شود ؟
    ای دوست در دشتهای باز
    اسب سپید خاطره ات را هی کن
    اینجا
    تا چشم کار می کند آواز بی بری ست
    در دشت زندگانی ما
    حتی
    حوا فریب دانه گندم نیست
    من با کدام امید ؟
    من بر کدام دشت بتازم ؟
    مرغان خسته بال
    خو کرده با ملال
    افسانه حیات نمی گویند
    و آهوان مانده به بند
    از کس ره گریز نمی جویند
    دیوار زانوان من کنون
    سدی ست
    در پیش سیل حادثه اما
    این سوی زانوان من از اشک چشمها
    سیلی ست سهمنک
    این لحظه لحظه های ملال آور
    ترجیع بند یک نفس اضطرابهاست
    افسانه ای ست آغاز
    انجام قصه ای
    اینجا نگاه کن که نه آغازی
    اینجا نگاه کن که نه انجامی ست
    این یک دو روزه زیستن با هزار درد
    الحق که سخت مایه بدنامی ست
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  3. #13
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    ای تشنه کام پیوسته در تلاش چه هستی ؟ نام
    دیگر زمین محبت خود را
    از نسل ما سلاله پکان گرفته است
    مردی که رستگاری خود را
    با روزه های صمت
    در طول سالیان به ریاضت
    می ساخت
    با من یک پیاله می
    هفتاد سال طاعت خود را باخت
    وقتی که سخت سخره گرفتند پکبازان را
    من مثل برکشیده حصاری
    بر پای ایستادم و خواندم
    سادهترین ترانه پکی را
    امشب امید رفته ز دستم
    با من به یک پیاله محبت کن
    من
    از نسل از سلاله پکانم
    من عاشق قدیمی ایرانم
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  4. #14
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    دیدم صدای هلهله هایی که آشنا
    می خواندم به جاده پیکار زندگی
    گفتم نفیر نی لبک من
    آواز مردم است
    گفتم که واژههای تراویده از وجود
    دمساز مردم است
    اما
    این گوژپشت رنج کشیده
    یعنی من
    این ز خویش بریده
    آ?ا ز نو ترانه از یاد رفته را
    آغاز می کند ؟
    این مرغ پر شکسته به کنج قفس اسیر
    ایا دوباره از قفس سرد عمر سوز
    پرواز می کند؟
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  5. #15
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    ای کاش انفجار
    فرجام اگرچه تلخ
    ما مومنان ساحت نومیدی
    نومید و بی شهامت
    حتی شهامتی نه
    که نوشیم شوکران
    در برزخ زمین
    آونگ لحظه های زمانیم
    اینجا کهمرز مرز گزینش بود
    ایا کسی فرمان انهدام مرا می خواند ؟
    فریاد می زنم نه صدایی
    بر من نه پاسخی نه پیامی
    تردید بود و من
    این تلخوش شرنگ شماتت را
    قطره قطره
    باری به جام کردم و نوشیدم
    دیدم که می جوند
    دیوار اعتماد مرا موریانه ها
    اینک من آن عمارت از پای بست ویرانم
    ایا دوباره بازنخواهی گشت ؟
    نمی دانم
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  6. #16
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    هر چند
    شب با تمام توش و توان و طلابتش
    بر سرزمین تب زده آویخت
    دیدم
    سیماب صبحگاهی
    از سر بلندترین کوهها
    فرو می ریخت
    گفتم
    امید من
    برخیز وخواب را
    برخیز و باز روشنی آفتاب را
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  7. #17
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    اگر كه شعر شدی بر لبان من بنشین
    اگر كه نغمه شدی از رباب من بگذر
    فروغ روی تو سازد دل مرا روشن
    بیا و در شب بی ماهتاب من بگذر
    كرم كن و در كلبه ام قدم بگذار
    مرا ببین و به حال خراب من بگذر
    تو را كه طاقت سوز حمید یك دم نیست
    نخوانده شعر مرا از كتاب من بگذر
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  8. #18
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    روزگاری رفت و مردی
    برنخاست
    زین خراب آباد گردی برنخاست
    دشمنان را دشمنی پیدا نشد
    دوستان را همنبردی برنخاست
    هر که چون من گرمخویی پیشه
    کرد
    از دلش جز آه سردی برنخاست
    صد ندا دادیم دشمن سر رسید
    از میان جمع فردی برنخاست
    درد از درمان گذشت و هیچ کس
    از پی درمان دردی برنخاست
    در ره آزادگی از جان حمید
    چون مصدق رهنوردی برنخاست ...


    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  9. #19
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    غريو باد هياهوگر
    - به باغها پيچيد
    و كوچه باغ پر از برگهاي زرد سرگردان شد
    و خاك باغ در انبوه برگهاي خزان ديده
    - محو گشت
    - پنهان شد
    و باد برگ درختان باغ را پير است
    درخت عريان شد
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  10. #20
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض رهايي

    بر آستانه در گردِ مرگ مي باريد
    از آسمان شبزده در شب
    تگرگ مي باريد
    و از تمام درختان بيد
    با وزش باد
    برگ مي باريد
    كه آن تناور تاريخ تا بهاران رفت
    به جاودان پيوست
    و بازوان بلندش
    كه نام نامي او را هميشه با خود داشت
    به جان جان پيوست
    به بيكران پيوست
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


صفحه 2 از 8 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/