صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 41

موضوع: اساطیر و افسانه هاي ایران

  1. #11
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    خره


    دکتر احمدتفّضلی در تعلیقاتی که برای کتاب پهلوی مینوخرد آورده در مورد خر سه پای اساتیر کهن ایرانی می نویسد: "وصف این موجود اساتیری در کتاب پهلوی بندهش با تفضیل بیشتری آمده است: بنا بر این روایت این خر که در میان دریای فراخکرد (اقیانوس) قرار دارد دارای سه پا وشش چشم ونه خایه (=گُند) ودو گوش ویک شاخ است. سرش کبود وتنش سپید است، خوراکش مینویی و خود او مقّدس است. از شش چشم او دو تا در جای پشم و دوتا بر نوک سر ودو تا بر کوههً اوست. با آن شش تا چشم "سیژ" (= خطر) بد را مغلوب میکند و می زند و از آن نه خایه، سه تا بر سر و سه تا بر کوهه و سه تا در داخل طرف پهلوی اوست و هریک از خایه ها به اندازهً یک خانه است و خود او به اندازهً کوه خونونت (کوه درخشان) است. هریک از آن سه پا هرگاه که برزمین نهاده باشد با اندازهً هزارمیشی که گردهم آمده و نشسته باشند، جای میگیرد.خرده پای او (بالای ُسّم) به اندازه ای است که هزارمرد بااسب و هزار گردونه از آن می گذرند. آن ده گوش او کشور مازندرها رابگرداند وآن یک شاخ او زرین گونه و دارای سوراخ است و هزارشاخ دیگر از آن روییده است که بعضی به بلندی شتر وبعضی به بلندی اسب و بعضی به بلندی گاو و بعضی به بلندی خر، بزرگ و کوچکند. با آن شاخ همه" سیژ" (= خطر) بد جدال کننده را بزند و درهم شکند. هرگاه آن خر گرد دریا بیاید و گوشش را بجنباند تمام آب فراخکرد به لرزه می افتد و ناحیهً میانی دریا به حرکت در می آید.وقتی این خر بانگ کند همهً مخلوقات آبی اورمزدی آبستن شوند و همه جانوران موذی آبی آبستن وقتی آن بانگ را بشنوند، ازفرزند عاری شوند. وقتی در دریا ادرار کند،همه آب دریا پاک شود. به این دلیل است که همهً خران وقتی آب را میبینند در آن ادرار میکنند. در دین گوید که اگر خر سه پا پاکی به آب نداده بود، همه آبها تباه شده بود و تباهیی که گنامینو (=اهریمن) بر آب برده بود،سبب نابودی مخلوقات اورمزد میشد. تیشتر آب دریا را از دریا به یاری خر سه پا میستاند. و پیداست که عنبر سرگین خرسه پا است. گرچه بیشتر خوراک او مینویی است، با اینهمه آن نم و غذای آب از سوراخها وارد تن او میشود و وی آن را با بول و سرگین به بیرون می افکند." استوره خرسه پای مقدّس ونورانی بی شک درعهد ساسانیان شکل کنونی آنرا به خودگرفته است، چرا که پیش ازعهد آنان خبری از چنین موجود استوره ای به میان نیامده است. ولی بی شک این موجود استوره ای جرثومه های تاریخی خود را درقرهنگ اساتیری و دینی کهن ایرانیان داشته است. و این موجود اساتیری از جنبه تاریخی و قدوسی اش در اصل جز نماد و سمبل خود همان گئوماته زرتشت (گوتمه بودای) زرین مو و پاک کردارنبوده است. چراکه به وضوح پیداست این نام مرکب است از خر (بزرگ)،سه، پا یعنی مرد بزرگی که سه پا قد دارد، یا تحریفی از ترکیب کرپ (اندام) و سه میباشد که در هردو حال آن دارندهً تن سه برابر میباشد که آن با آلقاب رسمی گئوماته زرتشت یا همان بودای بلخ وبامیان یعنی سمردیس خبر هرودوت و تنائوکسار خبر کتسیاس که به ترتیب بهمعنی دارندهً کالبد سه برابر آدن معمولی و بزرگ تن میباشند کاملاً مطابقت دارد. پس این خر سه پای استوره ای نظیر همزاد خویش یعنی سرو اساتیری کاشمر (یعنی سرو بسیار درخشان) در اصل موجودی به جز چهارپای اساتیری نماد زرتشت (دارندهً تن زرین) یا همان بودا (مُّنور) نبوده است: چنانکه خواهیم دید نام زرتشت با کلمه شترزرین و نام بودا با فیل سفید همراه میشده است.در اسطیر یهود و مسلمین این خر اساتیری (در واقع بزرگ مرد تاریخی) با جاویدانیهای زرتشتی، مسیحی، اسلامی پیوند دارد چه خود زرتشت تحت سه نام درخت ون جوت بیش (سرو دارندهً سرودهای فراوان) و زرتشت و بودای پنجم بوداییان جزو جاودانیهای زرتشتین و بوداییان میباشد و تنها در افواه عوام و اساتیر عامیانه نماد آن به صورت ستوری عظیم تصّور گردیده است. در مورد رابطهً سرو کاشمر(سرو بسیاردرخشان) و زرتشت گفتنی است که طبق تواریخ و اساتیر یونانی و ایرانی و ارمنی زرتشت از سئورومتهایی بوده که به نام دوراسرو یعنی صربهای دوردست نامیده می شده اند و آنان همانا سرماتهای آنتایی یعنی صربهای دوردست ، اسلاف بوسنیهای کنونی بوده اند؛ گفتنی است که خود نام بوسنی درزبان صربو کرواتها (اعقاب سئوروماتها) معنی کناری و دور دست را میدهد. سئوروماتها (سرماتها) یعنی اسلاف صربوکرواتای باستان که در کنارمصب رود ولگا سکونت داشته اند همان قوم سئیریمهً اوستا و قوم سلم شاهنامه هستند که قوم برادر و خویشاوند ایرانیان به شمار میرفته اند. طبق گفته هرودوت ایشان به جهت زبان دوم خویش یعنی زبان آریائیان اسکیتی، ایرانی محسوب میشدند. در اساتیر مربوط به جاودانان ونجات دهندگان زرتشتی که در تورات، کتاب عزرا (امدادگر)خصوصاً روایات اسلامی از ایشان یادشده صراحتاً از خر (بزرگ) همراه "عزرا" (ائثره یعنی زرتشت سپیتمان یا سئوشیات نسل وی به معنی سودرسان و امدادگر) صحبت به میان آمده است ؛ همانکه در روایات عامیانهً عهد اسلامی خر دجّال (یعنی بزرگ فریبنده و مکّار) معرفی شده است: طبق تاریخ طبری عزرا و خرش میمیرند ولی بعد از گذشت یک قرن به زندگی عادی برمیگردند بدون اینکه زمانی بر عمرایشان بگذشته باشد. درکتاب عزرای تورات به صراحت از پیوستگی عزرا با دربار هخامنشیان و فرهنگ ایرانی سخن رفته است. طبق این کتاب عزرا روحانی مقدّس و مورد اعتماد کامل درباراردشیر درازدست بوده است که این تفسیر یهود از مقام روحانی زرتشت و سئوشیانت ایرانیها بوده است.این موضوع وقتی کاملاً برملا میشود که شجره نامهً عزرای تورات ذکر میگردد چه معانی نام نیاکان وی به ترتیب با معانی نام سه سئوشیانت موعود زرتشتیان که هر سه از نطفهً وی به شمار می آیند، مطابقت دارند: سرایا (سرور خدایی) همان اوخشیت ارته (پرورندهً قانون مقدّس خدایی)است. عزاریا (خداشنو) همان اوخشیت نمنگهه (پرورانندهً نماز)است و سرانجام هیلکایا (دارای سهم خدایی) مطابق است با استوت ارته (یعنی مظهر و پیکر قانون مقدّس خدایی) که سومین سئوشیانت(سودرسان جهانیان) میباشد.بی تردید این مطابقتها تصادفی نبوده وبر اثر تاًثیرعامدانهً فرهنگ یهود ازفرهنگ قرادستان ایرانی ایشان پدید آمده اند.

    در روایتی که طبری در تاریخ معتبر خویش در باب مردن و دوباره زنده شدن عزرا (مددرسان، سودرسان، دراصل ائثره زرتشت و یا همان سئوشیانت سوم زرتشتیان) و خر اساتیریش پس از صد سال آورده شده ، بی تردید اشاره به جاودانگی سئوشیانت سوم زرتشتیان یعنی استوت ارته (مظهر و پیکر قانون مقدّس خدایی) ویا خود زرتشت و خر استوره ای بزرگ همراه وی می باشد.گواه صادق این امر همراه بودن عیسی مسیح (منجی تدهین شدهً مسیحیان) با خری معمولی است که به تاًًّثر ازفرهنگ سئوشیانتهای ایرانی پدید آمده است. پیداست که خر سه پا از سوی دیگر با نهنگ دریایی(وال) مطابقت داده می شده که ایرانیها شناخت مبهمی از آن داشته اند. و خود واژه نهنگ نیز در پیش ایرانیان هم شامل انواع بزرگ مارمولکها و تمساحها یعنی کرپاسه ها و هم شامل والهای بزرگ دریایی میشده است و از همینجاست که خر سه پا (کرپاسه) موجود بزرگ دریاها به شمار آمده است. پس نام خر سه پا در پیش عوام میتوانست حتّی کرپسه (خرپسه) به تعبیری خری که از پس خود خرما می اندازد مفهوم گردد و از روی همین تداعی معانیها بوده که خر سه پا یا خرپاسه (در اصل یعنی دارندهً تن سه برابر) از سویی نماد زرتشت و از سوی دیگر موجود بزرگ دریایی (یعنی وال) و از سوی دیگر به شکل ستوری که خر نامیده میشود، تصوّر گردیده است. درمجموع معلوم میشود که خر بزرگ دجّال در ایران دورهً اسلام همان خر سه پای زرتشتیان دوره ساسانی بوده و مفهوم عامیانهً از تداعی معانی خرپاسه (خرپسه) به خری که از پس خود خرما می اندازد حلقه واسط تبدیل استوره خر سه پا به استوره خردّجال بوده است. در پایان روایات اساتیری مربوط به خر دجّال را از فرهنگ عامیانهً مردم ایران تاًلیف صادق هدایت می آوریم:" خردجّال در روایات اسلامی چنین معرفی شده است: دجّال (بسیارمکّار) پالانی دارد که هرشب می دوزد و صبح پاره میشود، روزی که دنیا آخر میشود خردجّال ازچاهی که در اصفهان ( به معنی جایگاه اسبان و سواران) است و چندان دور از دخمه گئوماته زرتشت در روستای سکاوند نهاوند، بیرون می آید هر مویش یک جور ساز میزند. از گوشش نان یوخه میریزد و به جای پشکل، خرما می اندازد. هرکس که به دنبال وی برود به دوزخ خواهد رفت.در مجمع النورین آمده: ازهمه الاغها بدتر خردجّال است که ملعون روز خروجش بر آن سوارمیشود. رنگ آن سرخ است، چهاردست و پایش آبی است. سرو کلّه آن به قدر کوه بزرگی میباشد.پشت او موافق سر اوست. گامی که برمیدارد نزدیک شش فزسخ را طی میکند. این روایت زبدة المعارف بود. ازموی مکّار صدای ساز به گوشهای مردم میرسد. سرگین که می اندازد انجیر و خرما به نظرمی آید. قّد خود دجّال بیست ذرع است. در فرق سر دو چشم دارد و شکاف چشمها به طول و درازی اتّفاق افتاده، یک چشم او کور است. صورت دراز و آبله بر صورت دارد." پس در مجموع معلوم میشود که قامت سه گام زرتشت که در مجسمه بودای پنجاه و دو متری بامیان بلخ به طور بسیار اغراق آمیز نشان داده شده بود به همراه موضوع جاودنی به شمار آمدن وی و همراه شدن او با سئوشیانت آخر (امام زمان)- که از نسل و نطفهً خود زرتشت به شمار می آید- زیربنای استوره شیعی خردجّال را تشکیل می داده است. و بقیّه روایات مربوط به وی ازوجه اشتقاقهای عامیانهً عناوین زرتشت- بودا بدان اضافه گردیده و از این طریق با بزرگترین موجود کرهً زمین یعنی وال (نهنگ دریایی، خرای اوستا) مربوط شده است. در این رابطه از ماهی جنگندهً اوستایی دیگری به نام کَره ماهی یعنی ماهی بُرنده نیز سخن به میان آنده که باید کوسه ماهی منظور باشد. سر انجام باید گقت که نام عزرای تورات اساساً هم به جای سوشیانت/سروش/نبو، نیسروچ و ایسی مو بابلیان(ایزد دعا و نماز و اسم اعظم) هم به جای خود زرتشت بوده است چه این نام که به اوستایی به صورت ائثره آمده و به معنی آموزگار وتعلیم دهنده است ، لقبی برخود زرتشت بوده است و فیل سفید و خر درخشان و بور منسوب به وی در واقع از ترجمهً نام زرتشت به دارنده شتر زرین حادث شده است. یعنی همین شتر نهفته در نام زرتوشترا (زرتشت) که تبدیل به خر دجّال و فیل سفید بودا شده است. پس در مجموع عزاریا(خداشنو= اسماعیل) یا همان عزرای تورات(مطابق آیهً 31سورهً توبهً قرآن عزیر معروف به پسر خدا) و خرش (بزرگ همراهش) بیشتر نه به عنوان نجات دهنده یهود وزرتشتیان (سئوشیانت)، بلکه به جای یاور بزرگ همراه وی یعنی زرتشت آمده اند که روایات شیعی این نقش اورا در استوره دجّال و خر وی مسخ نموده و او را پیش در آمد دروغین مهدی موعود (سئوشیانت سوم زرتشتیان) وانمود کرده اند.

    نام سپیتوره کتب پهلوی که در اساتیر زرتشتی به جای کورش (قوچ) یا همان زرتشت نیمه شرقی فلات ایران یعنی بودا می باشد، لفظاً به معنی دارندهً فیل سفید یا برهً سفید است. همین فیل بودا و آن شتر زرتشت و نماد خر سه پای یعنی بزرگی که سه پا قدّ دارد، جمعاً استوره خر دجّال (=بردیه دروغین، گئوماته زرتشت) را تشکیل می دهند. بسیار قابل توجه است که نام دجّال در اساتیر اسلامی صاعد (بالارو، بلند) فرزند صید ذکر شده که مطابق با یکی از القاب مهّم زرتشت فرزند سپیتمه در منابع یونان باستان یعنی اوستانس یعنی بلند شده و دانای بلند قامت میباشد. نگارنده در تحقیقات آتی خویش بدین نتیجه رسیده است که از دجّال(در اصل به معنی خدای باران) در اصل خدای رعد و باران و توفان و غلات و احشام بین النهرین باستان یعنی داگون(از ریشه داج عربی یعنی باران و. آب) یا آداد (تندر)، هودها(هاروت، ایزد باران و توفان کاسیان،هود قرآن) و روح القدوس انجیلها که آخرین ایزد منجی تثلیث معروف بابلیها یعنی انکی، مردوک و آداد مراد بوده است. از این مطلب مفصلاً در جلد چهارم این مجموعه سخن رفته است. نام عربی دیگر این خدای توفان و رعد و باران در اساتیر اسلامی شیعی سفیانی (یعنی خدای گردو باد و توفان یا صاحب استر تیز رو) ذکر گردیده است.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  2. #12
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    کرشپتر


    بجز سیمرغ ، سایر پرندگانی که در اوستا از آنها نام برده شده یکی کرشپتر، پرنده تیزپروازی است که گفته های اشو زرتشت را در اطراف می پراکنده است.

    در کتاب پهلوی بندهش در مورد مرغ کرشیپتر (لفظاً یعنی تیزپرواز و یا دارای دم دو شاخه و شیاردار) آمده: " در باره مرغ کرشفت (همان کرشیپتر اوستا) گوید که سخن داند گفتن و دین به ور جمکرد (قلعه ویرانه کوهستانی لیلی داغی در نزدیکی شهر مراغه) او برد و رواج بخشید. بدانجا اوستا را به زبان مرغ خوانند." نظر به دم دو شاخه و شیاردار پرستو و فراوانی آن درسمت مراغه و همچنین تقدیس گردیدن و تیزپروازی آن، در اصل از کرشفت (کرشیپتر) باید همان پرستو منظور بوده باشد.




    چخرواک

    چخرواک (چرخ آواز) را به سادگی می توان با سغیرجیق (چغیرجیک) آذریها یعنی سار مطابقت داد چه درکتب پهلوی وی از نظر بزرگی و رنگ سیاهش با کرشیپتر (پرستو) مقایسه گردیده است. این پرنده هم درایران به نوعی گرامی و مقدّس شمرده میشود.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  3. #13
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    چمروش پرنده ای میهن پرست و دشمن انیران



    درمورد مرغ چمروش (چینامروش) یعنی پرنده بسیار برچیننده وکشنده در کتاب پهلوی بندهش میخوانیم: " در باره چمروش مرغ گوید که به سر کوه البرز، هر سه سال، بسیاری از مردم سرزمینهای انیرانی گردآیند برای رفتن به سرزمینهای ایرانی، برای زیان رسانیدن، کندن و نابودکردن جهان.آنگاه که بُرزیزد(ناهید) از آن ژرف دریای ارنگ (مازندران) برآید، آن چمروش مرغ را بر ایستاند بربالست همه آن کوه بلند، تابرچیند همه مردم سرزمینهای انیران را بدانسان که مرغ دانه را."مهردادبهار درتوضیح مرغ چمروش می افزاید: "چمرو در اوستا نام مردپرهیزکاری است." این نام اوستائی را میتوان دارای روش چینندگی وقضاوت معنی نمود که این خود اصل چمروش را با سیمرغ یکی میگرداند. می دانیم که شاهنامه فردوسی هم مکان سیمرغ را همین البرزکوه یا البروج کوه نشان میدهد:


    یکی کوه بُد نامش البرزکوه
    به خورشید نزدیک و دور از گروه
    بدان جای سیمرغ را لانه بود
    که آن خانه ازخلق بیگانه بود


    از سوی دیگرهمین مرغ اساتیری چمروش با مرغ کََمک اوستا و کتب پهلوی مربوط میگردد که در این جا نیز دارای رل منفی است. چه معانی لفظی چمروش (چینامروش) یعنی بسیارچیننده با مرغ کمک (کم کننده، کاهنده) و همچنین مرغ استیمفالی یونانیان (لقظاً یعنی کاهنده ونابودکننده) گویای مقهوم واحدی میباشند. اصل این مرغ اساتیری را باید در اساتیرآریاییان هندی سراغ گرفت چه در آنجا مرغی به نام گارودا (به معنی لفظی نابودکننده و کاهنده زهر) مرکب پروازگر ایزد معروف هندوان یغنی ویشنو (پُرشکل) است. امّا از آنجاییکه ویشنو درمقام ایزد خورشید جنگاور نسبت به ایرانیان، نزد خود هندوان ملقب به راما و کریشنا (هردو به معنی سیاه) بوده، لذا مرکب وی یعنی مرغ گارودا (کمک ایرانیان) نیز موجودی تاریک کننده و اهریمنی به شمار رفته است و این خود گواهی بر این است که اهریمن همچنین به ایزد پرشکل رعد آریائیان سکایی و هندی یعنی تور و ایندره اطلاق می گردیده است. به هر صورت از اینجا معلوم میشود که یونانیان نیز مرغ اسیمفالی خود را- که در اساتیر مربوط به هراکلس و یاسون ذکرگردیده - از مردمان خاورمیانه و هندوستان اخذ نموده اند. اصلاً خود هراکلس (پهلوان معروف) مترادف گیلگامش بابلیها و ماًخوذ از آن است، چنانکه برخی از صفات گرشاسب و رستم ایرانیها؛ و این هردو خود از سوی دیگر با ایندره هندوان مربوط میگردند.
    ناگفته نماند در پس پرده اساتیر مربوط به گرشاسب - رستم، خصوصاً هفت خوان وی قهرمان سکائیان آماردی دوره مادها یعنی آتردات پیشوای مردان نهفته است که لشکریان ابرقدرت آشور مهاجم ومذاکره کننده با مادهای تحت رهبری خشتریتی (کیکاووس) را در اطراف شهر آمول مازندران(آمل کنونی) غافلگیرکرده و قتل عام نموده است.

    مرغ کومک
    (کم کننده، کاهنده)

    وصف این مرغ از زبان گرشاسب در صد در بندهش وبا اختلافاتی جزئی در روایات داراب هرمزدیار، چنین آمده است: "... چون مرغ کمک پدید آمد و پر به سر همه جهانیان بازداشت و جهان تاریک کرد و ار باران که می بارید همه بر پشت او میبارید وبه دم همه باز به دریا میریخت و نمی گذاشت که قطره ای در جهان باریدی، همه جهان از قحط و نیاز خراب شد و مردم و چارپای مانند اینکه مرغ گندم چیند، او می خورد و هیچ کس تدبیر آن نمیتوانست کردن ومن تیرو کمان برگرفتم و هفت شبانه روز مانند آنکه باران بارد تیر می انداختم و به هردو بال او میزدم تا بالهای او چنان سست شد که به زیر افتاد و بسیار خلایق در زیر گرفت و هلاک کرد وبه گرز، من منقار وی خرد کردم. و اگر من آن نکردمی عالم را خراب کردی و هیچ کس به نماندی."
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  4. #14
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    اژدهایان و هیولاهای افسانه ای


    اژی دهاک





    gg chaos003 1024

    اژی دهاک، در اوستا به صورت ازی دهاک، در پهلوی ازدهاگ، و در پارسی اژدها و ضحاک خوانده می شوند. ازی در زبان اوستایی، به معنی مار و اژدهاست. این واژه، از همان واژه ی بسیار کهن اهی، ابر طوفانزای مار مانند، گرفته شده است. در وداها اژی دهاک به صورت ویشوه روپه Vishva ropa آمده است. در اوستا اژی دهاک نه پادشاه است و نه انسان و نه حتی آفریده ی مزدا. او موجودی اهریمن آفریده است که سه کله، سه پوزه و شش چشم دارد. در وداها نیز اژی دهاک سه کله و رباینده ی گاوهاست. سنجش استوره ی وداها با استوره- ی ضحاک شاهنامه که گاو برمایون را می کشد، به یاد آورنده ی بنیاد کهن و مشترک دو استوره ی ایرانی و هندیست.




    d8b6d8add8a7daa9d988

    طبق گفته ی اوستا، اهریمن، اژی دهاک را برای تباه کردن جهان اشه به پتیارگی در جهان سودمند، آفریده است. او دارای صفات چالاکی، زورمندی، دروندی(دروغگویی)، آسیب رسان جهان، صاحب هزار چیستی(دانش) و گناه کاری است. (ویسپرد، آفرین پیغمبر زرتشت و سوگند نامه) در متون کهن پهلوی آمده است: ابتدا اهریمن او را جاودانه و بی مرگ آفریده بود. روایت مینوی خرد، در این باره جالب است: (اورمزد چون بخواهد گاهی می تواند، آفریدگان اهریمن را و اهریمن چون بخواهد گاهی می تواند آفریدگان اورمزد را بگرداند(تغییر دهد) ...اهریمن بیوراسب(ده هزار اسب که لقب ضحاک است) و افراسیاب و اسکندر را چنان می پنداشت که جاودانه اند ، و اورمزد برای سود بزرگی (که این کار در بر داشت) (آنان را) تغییر داد ، چنان که معروف است. ) گفتیم که اژی دهاک در اوستا بر خلاف شاهنامه، پادشاه نیست، ولی اعمال او مانند پادشاهان است. او مانند پادشاهان ایزدان را نیایش می کند و برای آنها پیشکش می برد: (( اژی دهاک سه پوزه، در سرزمین بوری Bavri صد اسب، هزار گاو و ده هزار گوسفند او را (آناهیتا) پیشکش آورد؛ و از وی خواستار شد: ای اردوی سور آناهیتا! ای نیک! ای تواناترین! مرا کامیابی ارزانی دار که من هفت کشور زمین را از مردمان تهی کنم. اردوی سور آناهیتا او را کامیابی نبخشید. ))(یسنا هات۹، کرده ی هشتم)
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  5. #15
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    اژدهایان و هیولاهای افسانه ای

    1j6fq6amcdl34uok7nja

    اژی سرور

    lo2

    اژدهایی زرد و سبز و شاخدار که اسبان و آدمیان را می خورد



    کندرب(کندرو)


    ezhdeha

    کندرب(کندرو) زرین پاشنه که دریایی فراخکرت را هراسان می کند.
    دیو دیگر کندرب (کندرو) زرین پاشنه است که آب دریا تا پاشنه‌اش بود. گرشاسپ این دیو یا اژدهای شاخ دار و زهر آلود به هلاکت رساند و وقتی اژدها کشته شد زهری زردرنگ به کلفتی یک بند انگشت از کامش جریان یافت.



    سناویذک جوان

    سناویذک جوان ، که قصد دارد وقتی بالغ شد ، ارواح خیر و شر را به کشیدن گردونه خود وادار کند






    rostam2D
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  6. #16
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    دیوان:

    در مقابل لشگر هرمز(اهور مزدا) ، اهریمن نیز لشگری دارد و یاران او را دیو ( دئو ) گویند . در راس اینها اهریمن قرار گرفته و در مقابل امشاسپنتان دیو یا عفریت وجود دارند .


    کار اهریمن و دیو ها این است که نگذارند خوبی پیشرفت کند . تاریکی و بدی و دروغ و طغیان و تکبر ، آفریده ی اهریمن است و اگر اهریمن نتواند از خوبی جلوگیری کند لااقل سعی می کند از نتایج آن بکاهد .


    هرمز ، زندگی را آفرید و اهریمن مرگ را . سلطنت او سلطنت تاریکی است . یک تاریکی که حد و حصر ندارد . جهنم پر است از دیو و دروغ و پ ایرکا (پری) و اژدها ( آژی دهاک ) و ابوالهول های دیگر که آفریده ی اهریمن اند . چنانکه امش سپنتان و یزت ها حامی آفرینش خوب می باشند ، دیو ها و ارواح بد ، حامی آفرینش بد هستند .



    1 - اکومنه ( اکوان دیو) ، دیو اندیشه ی بد و نادانی و بی خردی است. او در مقابل بهمن که نشان دانایی است قرار گرفته.



    2 - دروج : حامی چیزهای دروغ است و در مقابل وهومنه (اندیشه نیک ) ،



    4 و3 - سپنجگر و اپوش دو دیو خشکسالی وقحطی با ایزد تشتر که ایزد باران وسرسبزی است سخت در نبردند.



    5 - کندرب(کندرو) دیو زرین پاشنه است



    6 - مهرکوش یا ملکوش دیو دیو مهیب زمستان است.



    7 - َشموغ، نام دیو سخن‌چینی، فتنه‌انگیزی، دروغ و اختلاف‌افكنی میان دو كس است.



    8 - جهیکا یا «جهی» به معنای روسپی، نام دختر اهریمن است. «جهیکا» نه تنها انگیزاننده‌ی اهریمن به تازش بر جهان هرمزدی است بلکه فریبنده و اغواگر مردان نیز هست .



    9 - سناویزک یا اسناویزکا: اگر چه نامش یک بار در اوستا آمده است ولی اهمیت بسیار دارد. این پهلوان شورشی و گستاخ بر ان بود که جهان را از وجود اهریمن و اهورامزدا پاک سازد



    10 - استویهاد: دیو مرگ است.



    11 - اسپنجروش: دیو ساكن در ابرها كه مانع ریزش باران است، تندر، صدای اوست كه در میانه نبرد سر میدهد)
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  7. #17
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    اکوان دیو




    has3


    اکوان دیو نام یکی از شخصیت‌های شاهنامه فردوسی می‌باشد.





    ریشه نام

    برطبق برهان قاطع ، بعضی محققان نام این دیو را محرف اکومان دانسته‌اند که در اوستا Aka-manah به معنای اندیشه پلید آمده است و نام دیوی مظهر اندیشه‌های پست و شرارت و نفاق و در مقابل وهومن (بهمن) بوده است.



    توفان دریایی

    برخی پژوهشگران ریشه داستان اکوان دیو را بر گرفته از گردباد دریایی water spot می‌دانند که به ناگهان از دریا سربرکشیده کشتی ها را منهدم ساخته و به فاصله دور پرتاب می‌کرده است. این پدیده در دریای هند و دریای چین در فصل توفان موسمی و همچنین در سواحل فلوریدا و کوبا و غرب استرالیا رخ می‌دهد.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  8. #18
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    ســــــرو فــریــومد



    YFB13011


    در تاریخ بیهقی از دو سروی که بوسیله اشو زرتشت نشانده شده بود سخن رفته است.یکی از این سروها در کشمر(کاشمر) و دیگری سرو فریومد(توس) بوده است.
    در تاریخ بیهقی آمده است:زردشت که صاحب المجوس بود، دو درخت دو درخت سرو به کشت یکی در دیه کشمر طریثیت و یکی در دیه فریومد،و در کتاب ثمارالقلوب،خوجه ابومنصور ثعالبی چنین آرد که گشتاسب ملک فرمود تا این دو سرو کشمر و فریومد را بکشتند...
    نیک آگاهید که سرو کاشمر آن درخت ورجاوند به سال 246 به دستور متول،آن خلیفه بلهوس و عیاش، از ریشه بر کنده شد، که البته عمرش به جهان نماند که سرو را رویت کند و بدست غلامانش، با اشارت پسرش منتصر کشته شد.
    اما سرو فریومد عمر و بقای بیشتری از سرو کاشمر یافت و تا سال 537 ماند،یعنی 291 سال بیشتر از سرو ورجاوند کاشمر،در این سال بود که ینالتکین خوارزمشاه که از امیران ترک خوارزمشاهی بود دستور به سوزاندن سرو فریومد داد.مقصود از سوزاندن این درخت و اجتناب از بریدن آن،ترس از تبعاتی بود که پس از بریدن که پس از بریدن سور کاشمر گریبانگیر مسببان نابودی آن درخت شده بود.

    بیهقی چنین نقل میکند: ینالتکین بن خوارزمشاه فرمود تا آن سرو بسوختند،و حالی و ضرری به وی و حشم وی نرسید، ازیرا که بواسطه آتش در آن تصرف کردند، و ان درخت را زردشت کشته بود، و ممکن بودی که اگر ببرندی اتفاقی عجیب پدید آمدی،و بعد از آن ینالتکینبماند تا سال 551 چهارده سال دیگر بزیست.و خاصیت درخت فریومد آن بود که هر پادشاهی که چشم او بر آن افتادی او را در آن سال نکبت رسیدی،و عمرها این تجربه مکرر گردانیده بودند...


    بیهقی به تفصیل نقل می کند که در آن سال باران شدیدی باریدن آغاز کرد و چنان خرابی ها افتاد در ناحیه بیهق که بیان آن به غایت آن نرسد.و چنان برف آمد و یخبندان شد و سرما به حدی رسید که بسیاری از گیاهان و درختان تباه شدند در آن ناحیت...

    بر آن گنبد درخت سرو کشته
    چو پرورده شده آن بهشته
    گشن شد بیخ چندان گشت شاخش
    که پر شد آن همه ایوان و کاخش
    چنان تریاک پیدا شد زبرگش
    که خوردی هر که کم میبود مرگش
    خدای پاک از جنت سرشته
    زراتشت آشو بر وی نوشته
    چو شاه پاک دین گشتاسب آن دید
    بدی رفته بهی دین را گروید
    همه این دین به را کرد اقرار
    درو نارند از آن پس هیچ تکرار
    چو زرتشت این ره به را نموده
    کزین ره مر مهمان را دل فزوده
    اگر نام سٌهی سروش ندانی
    بهشت جاودان را چون بدانی
    چو چندین سالیان بر وی گذشته
    همان سرو سهی بالیده گشته
    چنان بالیده شد سرو بلندش
    که گرداگرد می کشی کمندش
    چو خورشید جهان از برج فرتوت
    درخشان گشت در عالم چو یاقوت

    براستی که سرو کاشمر و سرو فریومد را میتوان نشان از هویت ملی ایرانیان دانست،هویتی که متجاوزان به این سرزمین اهورائی برای شکستن غرور ملی ایرانیان کمر به نابودی آن بستند،زیرا باید برای حکومت بر مردمی که با ارزشهایش زنده است،با سلاح فرهنگ زدائی و هویت ستیزی پیش رفت.
    اگر سروهای ورجاوند وخشور ایران بدست انیران بریده شد،اما در وجود و خاطر ایرانیان زنده و جاوید ماند،این سرو در اندیشه های ما زیر شلاق روزگار و ظلم انیران سر خم کرد اما کمرش نشکست و استوار ماند،نقش خاطره شد و بدست های کیمیاگر قالی باف ایرانی، بر نگارستان قالی نقش بست،ماند و جاودانه شد چونان که اندیشه و نام زرتشت در پندار و هویت ایرانی نامیراست.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  9. #19
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    قصه سرو کاشمر



    قصه سرو کاشمر یا کشمر را غالباً شنیده ایدسروی که روایت بود پیامبر بزرگ ایران، اشو زرتشت آن را با دست خود از بهشت آورده و در زمین کاشمر کاشته است و حکیم فردوسی در مورد آن میفرماید:


    یکی شاخ سرو آورید از بهشت *** بدروازه شهر کشمر بکشت


    در کتاب دانشنامه مزدیسنا نوشته انوشه روان دکتر موبد جهانگیر اشیدری آمده:گویند اشو زرتشت،دو درخت سرو به طالع سعد در دو محل به دست خود کاشت، یکی در دهکده کشمر(کاشمر) و دیگری در دهکده فریومد از روستاهای توس(طوس) خراسان.به مرور این درخت بلند و ستبر و پرشاخ شده و دیدن آن موجب شگفتی بینندگان میشد.چون وصف این سروها در مجلس متوکل عباسی،خلیفه عهد،بیان شد، او که مشغول به عمارت در جعفریه سرمن رای ،مشهور به سامره بود به خاطرش افتاد که آن سرو را قطع کرده،به بغداد بیاورند.


    یکی سرو آزاده را زردهشت *** به پیش در آذر اندر بکشت

    نبشتش بر آن زاد و سرو سهی *** که پذرفت گشتاسب دین بهی

    فرستاد هرسو به کشور پیام *** که چون سرو کشمر به گیتی کدام

    زمینو فرستاد زی من خدای *** مرا گفت از اینجا به مینو گرای

    کنون جمله این پند من بشنوید *** پیاده سوی سرو کشمر روید


    در کتاب ثمارالقلوب خواجه ابومنصور ثعالبی چنین آرد:که این دو درخت سرو کاشمر و سرو فریومد گشتاسب ملک فرمود تا بکاشتند. متوکل علی الله جعفربن المعتصم خلیفه را این درخت وصف کردند و او بنای جعفریه آغاز کرده بود. نامه نوشت به عامل نیشابور خواجه ابوالطیب و بامیر طاهربن عبدالله بن طاهر که باید آن درخت (سرو کاشمر) ببرند و بر گردون نهند و به بغداد فرستند و جمله شاخ های آن در نمد دوزند و بفرستند تا درودگران در بغداد آن درخت راست باز نهند و شاخ ها به میخ به هم باز بندند چنانکه هیچ شاخ و فرع از آن درخت ضایع نشود تا وی آن ببیند آن گاه در بنا به کار برند. پس گبر گان(زرتشتیان) جمله جمع شوند و خواجه ابوالطیب را گفتند ما پنجاه هزار دینار زر نیشابوری خزانه خلیفه را خدمت، کنیم در خواه تا از این بریدن درخت درگذرد چه هزار سال زیادت است تا آن درخت کاشته اند و این در سنه اثنتین و ثلاتین و مأتین بود و از آن وقت که این درخت کشته بودند تا بدین وقت هزار و چهارصد و پنج سال بود، و گفتند که قلع و قطع این مبارک نیاد و بدین انتفاع دست ندهد. پس عامل نیشابور گفت متوکل نه از خلفا و ملوک بود که فرمان وی ردّ توان کرد.

    پس خواجه ابوالطیب امیر عتاب ورقاأالشاعر الشیبانی را که از فرزندان عمر و بن کلثوم الشاعر بود بدین عمل نصب کرد و استادی درودگر بود. در نیشابور که مثل او نبود او را حسین نجار گفتندی. مدتی روزگار صرف کردند تا اره آن بساختند و اسباب آن را مهیا کردند و استداره ساق این درخت چنانکه در کتب آورده اند مساحت بیست بیست و هفت تازیانه بوده است. هر تازیانه رشی و ربعی بذارع شاه. و گفته اند در سایه آن درخت زیادت از هزار گوسفند گرفتی و وقتی که آدمی نبودی و گوسفند و شبان نبودی و حوش و سماع آنجا آرام گرفتندی و چندان مرغان گوناگون بر شاخ ها مأوی داشتند که اعداد ایشان کسی در ضبط حساب نتواند آورد.

    چون بيوفتاد در آن حدود زمین بلرزید و کاریزها و بناهای بسیار خلل کرد و نماز شام انواع و اقسام مرغان بیامدند چندانکه آسمان پوشیده گشت و به انواع اصوات خویش نوحه و زاری می کردند بر وجهی که مردمان از آن تعجب کردند و گوسفندان که در ضلال آن آرام گرفتندی همچنان ناله و زاری آغاز کردند.پانصد هزار درم صرف افتاد در وجوه آن تا اصل آن درخت از کشمر به جعفریه بردند و شاخ ها و فروع آن بر هزار و سیصد اشتر نهادند.

    آن روز که بیگ منزلی جعفریه رسید آنشب غلامان متوکل را بکشتند و آن اصل سرو ندید و آن برخورداری نیافت. و این بود شب چهارشنبه لثلاث خلون من شوال سنه اثنتین و ثلاثین و مأتین. باغر ترکی با جماعتی از غلامان به اشارت منتصر قصد متوکل کردند و متوکل در مجلس لهو نشسته بود و آن (درخت) در یک منزلی جعفریه بماند تا عهدی نزدیک. و در آن سال والی نیشابور که آن فرمود ابوالطیب طاهر و هر که در آن سعی کرده بود جمله پیش از حولان حول هلاک شدند. درودگر و آهنگر و شاگردان و اصحاب نظاره و ناقلان آن چوب هیچ کس نماندند و این از اتفاقات عجیبه است...(بنقل از کتاب ثمارالقلوب خواجه ابومنصور ثعالبی)

    این چنین گفته شده بود که اگر کسی دستور به بریدن یکی از این دو سرو دهد و یا ریشه آنرا ببیند(آنرا قطع کند) بلافاصله خواهد مرد و متوکل نیز بدست غلامانش کشته شد...

    باید دانست که درخت سرو از دیر باز علامت و نشانه ایران باستان بوده .اینکه در قالیها،فرشها و غیره نقش سروهای شاخه برگشته بسیار دیده میشود،بقایای آثار همان سنت ملی است(سرو نماد ملت ایران است، چنان که جبر زمانه سر او را خم کرده اما در مقابل انیران کمر خم نکردهو استوار است).در کاشمر مناره ای است به نام مناره کاشمر که هنوز باقی است.سالها پیش،مرزبان خسرویان پیرو گفته برخی از افراد محل آن را آرامگاه زردشت(زرتشت) دانست که صحت آن به ثبوت نرسیده است(البته چنین حدسی نیز در مورد مزارشریف واقع در افغانستان زده میشود).رئیس دفتر رضا شاهقطعه ذغالی از آن محل در دست داشت که وقتی سرخ میشد و سپس خاموش می گردید،خاکستر نمی شد و همانگونه باقی میماند.در اطراف و اکناف ایران، بویژه نقاط ییلاقی ،درختهای کهنی است که مردم آنرا هزار ساله و شاید بیشتر میدانند و آنها را جمشیدی میگویند.

    همچنین در روستای قنوات غسان ،نزدیک کرمان،درخت چناری بود که توی آن خالی بود،برخی آنرا گرامی داشته و حتی در جوار آن کسب و کار میکردند.چند سال پیش آتش گرفت و از بین رفت!!!!!
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  10. #20
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    شکوچ ( شیردال )


    Griffin


    شیردال (در پارسی میانه: بَشکوچ ) موجودی افسانه‌ای با تن شیر و سر عقاب (دال) و گوش اسب است. دال واژه فارسی برای عقاب است. تندیس‌های به شکل شیردال در معماری کاربرد زیادی دارند. شیردال‌ها در معماری عیلامی کاربرد داشتند و نمونه‌ برجسته‌ای از آن در شوش پیدا شده است. روی کفل این شیردال نوشته‌ای است بخط میخی عیلامی از اونتاش گال که آن جانور را به اینشوشیناک خدای خدایان عیلام هدیه کرده است. این شیردال که بدست بانو گیرشمن بازسازی شده است در موزه شوش نگاهداری می‌شود.

    مردم باستان شیردال‌ها را نگهبان گنجینه‌های خدایان می‌پنداشتند.

    * همچنین شیردال نشان خاندان پادشاهی سوئد نیز هست.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/