با تو هستم ای حریم خستگی
لحظه ای بنشین و جانم تازه کن
نام خود در گوشه نامم گذار
نام خامم را پر از آوازه کن
در شکنج وحشت شبها بیا
خلوت تنهای این جانم ببین
محبس خاموش این عاشق نگر
در کنار خسته جانم نشین
شاهد غم باش و درد و التهاب
بی کسی تنها شدن با یادها
ترس بی معنا شدن در خاطره
در سکوتی گفتن فریاد ها
بودن و رفتن حدیث زندگی است
قبل از این رفتن تو بودن را بگو
نفرت ار خو.اهی برو با دیگران
عشق ار خواهی درون من بجو
دیگر این تنها شدن شد قسمتم
رفتنت را بر دلم آویختی
مانده ام تنهاترین وبی رفیق
جام غم را در گلویم ریختی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)