صفحه 2 از 27 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 265

موضوع: اشعار و زندگی نامه ی استاد دکتر شفیعی کدکنی

  1. #11
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    نگر آنجا چه می بینی ؟

    به هنگامی که نور آذرخش
    آن بیشه را
    از سایه عریان کرد
    و باران خواب پر آب گیاهان را
    به دشت آفتابی برد
    و باد صبحگاهان
    شاخ پر پیچ گوزنان را
    به عطر دشتها آمیخت
    در آن خاموش که تاریک گه روشن
    نگر آنجا چه می بینی ؟
    شهیدی یا نه ؟
    روح لاله ای در پیکر مردی
    تجلی کرده
    از ایینه ی بیداری و دیدار
    در آن باران و در آن میغ تر دامن
    نگر آنجا چه می بینی ؟
    درون روستای خواب
    درختان فلج و بیمار و
    آن طفلان خردینک
    گرسنه زیر بار کار
    و مردانی که با دستان خود
    سازند پیش چشم خود دیوار
    و بالاتر و بالاتر
    تو در آن سوی آن دیوار آبستن
    نگر آنجا چه می بینی ؟

  2. #12
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array
    آن مرغ فریاد و آتش

    یک بال فریاد و یک بال آتش
    مرغی از این گونه
    سر تا سر شب
    بر گرد آن شهر پرواز می کرد
    گفتند
    این مرغ جادوست
    ابلیس مرغ را بال و پرواز داده ست
    گفتند و آنگاه خفتند
    وان مرغ سرتاسر شب
    یک بال فریاد و یک بال آتش
    از غارت خیل تاتارشان برحذر داشت
    فردا که آن شهر خاموش
    در حلقه ی شهر بندان دشمن
    از خواب دوشنبه برخاست
    دیدند
    زان مرغ فریاد و آتش
    خاکستری سرد برجاست

  3. #13
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    به یک تصویر

    دیدمت میان رشته های آهنین
    دست بسته
    در میان شحنه ها
    در نگاه خویشتن
    شطی از نجابت و پیام داشتی
    آه
    وقتی از بلند اضطراب
    تیشه را به ریشه می زدی
    قلب تو چگونه می تپید ؟
    ای صفیر آن سپیده ی تو
    خوش ترین سرود قرن
    شعر راستین روزگار
    وقتی از بلند اضطراب
    مرگ ناگزیر را نشانه می شدی
    وز صفیر آن سپیده دم
    جاودانه می شدی
    شاعران سبک موریانه جملگی
    با : بنفشه رستن از زمین
    به طرف جویبار ها
    با : گسسته حور عین
    ز زلف خویش تارها
    در خیال خویش
    جاودانه می شدند
    آنچه در تو بود
    گر شهامت و اگر جنون
    با صفیر آن سپیده
    خوش ترین چکامه های قرن را
    سرود

  4. #14
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array
    مرثیه

    تبارنامه ی خونین این قبیله کجاست
    که بر کرانه شهیدی دگر بیفزایند ؟
    کسی به کاهن این معبد شگفت نگفت
    بخور آتش و قربانیان پی در پی
    هنوز خشم خدا را فرو نیاورده ست ؟

  5. #15
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    حلاج

    در اینه دوباره نمایان شد
    با ابر گیسوانش در باد
    باز آن سرود سرخ اناالحق
    ورد زبان اوست
    تو در نماز عشق چه خواندی ؟
    که سالهاست
    بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
    از مرده ات هنوز
    پرهیز می کنند
    نام تو را به رمز
    رندان سینهچک نشابور
    در لحظه های مستی
    مستی و راستی
    آهسته زیر لب
    تکرار می کنند
    وقتی تو
    روی چوبه ی دارت
    خموش و مات
    بودی
    ما
    انبوه کرکسان تماشا
    با شحنه های مامور
    مامورهای معذور
    همسان و همسکوت ماندیم
    خکستر تو را
    باد سحرگهان
    هر جا که برد
    مردی ز خک رویید
    در کوچه باغ های نشابور
    مستان نیم شب به ترنم
    آوازهای سرخ تو را باز
    ترجیع وار زمزمه کردند
    نامت هنوز ورد زبان هاست

  6. #16
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    کتیبه ای زیر خاکستر

    در بامداد رجعت تاتار
    دیوارهای پست نشابور
    تسلیم نیزه های بلند است
    در هر کرانه ای
    فواره های خون
    دیگر در این دیار
    گویا
    خیل قلندران جوان را
    غیر از شرابخانه پناهی نیست
    ای تک های مستی خیام
    بر دار بست کهنه ی پاییز
    من با زبان مرده ی نسلی
    که هر کتیبه اش
    زیر هزار خروار خکستر دروغ
    مدفون شده ست
    با که بگویم
    طفلان ما به لهجه ی تاتاری
    تاریخ پر شکوه نیکان را
    می آموزند ؟
    اهل کدام ساحل خشکی
    ای قاصد محبت باران

  7. #17
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    پرسش

    آنجا هزار ققنوس
    آتش گرفته است
    اما صدای بال زدن شان را
    در اوج
    اوج مردن
    اوج دوباره زادن
    نشنیده ام هرگز
    وقتی که با شکستن یک شیشه
    مردابک صبوری یک شهر را
    یکباره می توانی بر هم زد
    ای دست های خالی! از چیست
    حیرانی ؟
    گویا
    گلهای گرمسیری خونین را
    در سردسیر این باغ
    بیهوده کاشتند
    آب و هوای این شهر
    زین سرخ و بوته هیچ نمی پرورد
    اما
    تو آتش شفق را
    در آب جویبار
    در کوچه باغ ها
    به چه تفسیر می کنی ؟

  8. #18
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    کبریت های صاعقه در شب

    1
    کبریت های صاعقه
    پی در پی
    خاموش می شود
    شب همچنان شب است
    با این که یک بهار و دو پاییز
    زنجیره ی زمان را
    با سبز و زردشان
    از آب رودخانه گذر دادند
    دیدیم
    در آب رودخانه همه سال
    خون بود و خک گرم
    که می رفت
    در شط
    شطی که دست مردی
    در موج های نرمش
    ایینه ی خدا را
    یک روز شست و شو داد
    2
    کبریت های صاعقه
    پی در پی
    خاموش می شد
    شب همچنان شب است
    خون است و خک گرم
    نظارگان مات شب و روز
    بسیار روزها و چه بسیار
    3
    کبریت های صاعقه
    پی در پی
    شب را
    کمرنگ می کند
    من دیدم و صبور گذشتن
    خون از رگان فقر و شهامت
    جاری بود
    در خک های اردن سینا
    4
    کبریت های صاعقه شب را
    بی رنگ می کند
    چندان که در ولایت مشرق
    از شهر بند کهنه ی نیشابور
    سرکرده ی قبیله ی تاتار
    فریاد هم صدایی خود را
    فانوس دود خورده ی تاریک
    از روشنای صبح می آویزد
    کبریت های صاعقه
    شب را
    نابود می کند

  9. #19
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    دیدار

    1
    دیدی که باز هم
    صد گونه گشت و بازی ایام
    یک بیضه در کلاهش نشکست ؟
    این معجزه ست
    سحر و فسون نیست
    چندین که
    عرض شعبده با اهل راز کرد
    زان سالیان و روزان
    روزی که خیل تاتار
    دروازه را به آتش و خون بست
    سال کتاب سوزان
    با مرده باد آتش
    و زنده باد باد
    از هر طرف که اید
    مهلت به جمع روسپیان دادند
    ما در صف کدایان
    خرمن خرمن گرسنگی و فقر
    از مزرع کرامت این عیسی صلیب ندیده
    با داس هر هلال درودیم
    بانگ رسای ملحد پیری را
    از دور می شنیدیم
    آهنگ دیگری داشت فریاد های او
    2
    هزار پرسش بی پاسخ از شما دارم
    گروه مژده رسانان این مسیح جدید
    شفا دهنده ی بیمارهای مصنوعی
    میان خیمه ی نور دروغ زندانی
    و هفت کشور
    از معجزات او لبریز
    کسی نگفت و نپرسید
    از شما
    یک بار
    میان این همه کور و کویر و تشنه وخشک
    کجاست شرم و شرف ؟
    تا مسیح تان بیند
    و لکه های بهارش را
    ازین کویر
    ازین ناگزیر
    بزداید
    و مثل قطره ی زردی ز ابر جادوییش
    به خک راه چکد
    کدام روح بهاران ؟
    کدام ابر و نسیم ؟
    مگر نمی بیند
    عبور وحشت و شرم است
    در عروق درخت
    هجوم نفرت و خشم است
    در نگاه کویر
    زبان شکوه ی خار
    از تن نسیم گذشت
    تو از رهایی باغ و بهار می گویی؟
    مسیح غارت و نفرت
    مسیح مصنوعی
    کجاست باران کز چهره ی تو بزداید
    نگاره های دروغین و
    سایه ی تزویر ؟
    کجاست اینه
    ای طوطی نهان آموز
    که در نگاه تو بماند
    این همه تقریر ؟

  10. #20
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array
    پیمانه ای دوباره

    اینجا نه شادی است نه غم نه عزا
    نه سرور
    دستارک سپیدش را
    در جویبار باد پلشتی
    می شوید
    دزدان رستگاری
    پاییز های روح
    سبزینه و طراوت هر باغ و بوته را
    در غارت شبانه ی خود
    پک می برند
    کنون
    کاین محتسب
    کجال تماشا نیم دهد
    میخانه ی کدام حریفی
    پیمانه ای دوباره
    از آن باده ی زلال
    این جمع تشنگان و خماران را
    خواهد بخشید ؟
    زین باده ای که محتسب شهر
    در کوچه می فروشد و ارزان
    غیر از خمار هیچ نخواهی دید
    من تشنه کام ساغر آن باده ام
    کز جرعه ای
    ویران کند
    دوباره بسازد

صفحه 2 از 27 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/