صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 46

موضوع: شعر برای مادر

  1. #11
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    غمه لالايي براي مادر :



    تكرار كن برايم كلمات شنيده را
    مثل باد مثل باد
    عينهو يك سنگ

    در آلونك‌هاي محقر نان شامگاهي
    برف
    و خرده چوب‌هاي ريزان
    دستمالي نخي و
    آكاردئوني لال

    دندانهاش برق مي‌زنند در تاريكي
    مي‌لرزد به رعشه تن كشيده در تاريكي
    تنها خواب جدامان مي‌كند
    تنها برف
    دور هم جمع‌مان مي‌كند

    تكرار كن برايم كلمات لالايي
    عينهو باد عينهو باد
    عينهو يك سنگ
    عينهو سنگي شعله‌ور
    اي مادر

    مهرۀ ساكت صدف
    نگاهي بي‌همتا
    لبخندي دردانه
    عينهو باد عينهو باد
    عينهو آهنگي سنگي و دور
    كه حامي ماست.

  2. #12
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    مادر، اگر دعاي شبانگاهيت نبود


    من در لهيب آتش غم مي گداختم


    مادر، اگر گناه نبود اين به درگهت


    بي شک تو را به جاي خدا مي شناختم


    ****
    تا ديده ام به روي جهان باز شد، زشوق



    لبخند مهربان تو جا در تنم دميد


    فرياد حاجتم چو برون آمد از گلو


    دست نوازش تو به فرياد من رسيد


    ****
    مادر، قسم به آن همه شب زنده داريت



    که اندر سرم هواي تو هست و صفاي تو


    آيينه دار مهر و عطوفت تويي، تويي


    خواهم که سر نهم به خدا من به پاي تو


    ****
    روزي که طفل زار و نحيفي بُدم زمهر



    چون جان خود، مرا تو نگهدار بوده اي


    مادر، به راه زندگي من فدا شدي


    دايم مرا تو مونس و غمخوار بوده اي


    ****


    مادر قسم به تو، که تويي نور کردگار


    يزدان تو را، ز نور وفا آفريده است


    نازم به آن شکوه و به آن عزّت و مقام


    جنّت به زير پاي تو خوش آرميده است

  3. #13
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    مادر، اي لطيف ترين گل بوستان هستي، اي باغبان هستي من، گاهِ روييدنم باران مهرباني بودي که به آرامي سيرابم کند. گاهِ پروريدنم آغوشي گرم که بالنده ام سازد.

  4. #14
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    کودکی در آغوش مهرت آرمیده ام : مادر53
    شعله ای افروخته از گرمای قلبت : مادر53
    فریاد و فغان در هیاهوی جوانیم تویی:مادر53
    مرا در زمانه بی کسی پناهی : مادر53
    آفتی بر قلبهای نامحرمانمی : مادر53
    شادمانی روزگار خاموشیم :مادر53
    با سپاس
    از تمامی مادران 175353

  5. #15
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    ای مرا مظهر ایمان و غرور

    ای نگاه تو پر از گرمی و نور

    ای صدای تو مرا روح نواز

    هرگز از خویش مرا دور مساز

    نازنین مادر من،

    من به گلزار وجود،

    چون گلی تشنه ی باران محبت هستم

    هرگز ای ابر پر از رحمت و عشق،

    نو گل تشنه ی خود را مبر از خاطر پاک!

    ای در گلشن قلب من بر روی تو باز

    هرگز از خویش مرا دور مساز!!

  6. #16
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    او که هر لبخند سبزش مرهم صد درد
    او که قلبش گرم و دستش سرد
    او که هر شب تا سحر خون گریه می کرد . . . مادر من بود
    دست هایش پر ز نقش پینه های کهنه بود و خالی از خواهش
    حرف هایش خالی از اعداد امّا پر ز اَرامش
    اشک هایش عطر شبنم داشت
    او مرا پاشویه می کرد و خودش تب داشت
    او مادر من بود
    از صدای وحشی باد خزان هرگز نمی ترسید
    گر چه دردی سرخ داشت امّا همیشه سبز می خندید
    جسم او از خاک بود و چون که روحش اَسمانی بود
    راه عرش اَسمان را هم نمی پرسید
    اَری ! . . . مادرم تنها . . تا خدای بیکران ها رفت
    مادر من مرد . . .
    او که اکنون خفته زیر تلّ خاک
    او که جسمش پاک و روحش پاک
    او مادر من بود

  7. #17
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    دلم تنگه برای گریه کردن

    کجاست مادر؟کجاست گهواره ی من؟

    همون گهواره ای که خاطرم نیست

    همون امنیت حقیقی و راست

    همون جایی که شاهزاده ی قصه

    همیشه دختر فقیرو می خواست

    همون شهری که قد خود من بود

    از این دنیا ولی خیلی بزرگتر

    نه ترس سایه بود نه وحشت باد

    نه من گم می شدم نی یک کبوتر

    دلم تنگه برای گریه کردن

    کجاست مادر؟کجاست گهواره ی من؟

    نگو بزرگ شدم،نگو که تلخه

    نگو گریه دیگه به من نمی آد

    بیا منو ببر نوازشم کن

    دلم آغوش بی دغدغه می خواد

    توی این بستر پاییزی مسموم

    که هر چی نفس سبز بریده

    نمی دونه کسی چه سخته موندن

    مثل برگ روی شاخه ی تکیده

    دلم تنگه برای گریه کردن

    کجاست ماد......

  8. #18
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    ساحل امروز خموش است
    ماسه ها شسته و نمناک
    موج کف بر لب و دیوانه و مست
    سوی من می آید و بر می گردد،
    مرغ دل گرچه اسیر قفس است،
    همرۀموج ندانم که چرا میخواند
    مادر!امروز دلم شعر ترا میخواند

    بر سر سنگ به نزدیکی آب،
    مرغکی گرم عبادت،
    سر یک پای ستاد ست، دعا میخواند،
    پر این مرغ سپید است، از رهی
    سینه اش پا ک زکین،
    به چنین پاکی و خوبی به خدا مادرم است این،
    از رهی دور رسیدست ومرا میخواند.

  9. #19
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    مادر! از عرش یقین آیت احسان داری

    پرتویی در دل خود از ره خوبان داری

    من در این وادی مستی به جوانی ماندم

    تو در این غفلت من عزت عرفان داری

    من ز خودخواهی خود سخت نمودم راهت

    تو مرا زین همه ایثار چه حیران داری

    شامگه باز آمد لیک در این افکارم

    که به هر درد و غمی یک می درمان داری

    خام در کودکی و تشنه ز این دریایم

    تو ورای سخنم قدرت و ایمان داری

    ره دیگر چو روم حیف نمودم فکرت

    تو مگر ای دل من فرصت جبران داری؟

  10. #20
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    مادر! مرا ببخش .

    فرزند خشمگين و خطا كار خويش را


    مادر! حلال كن كه سرا پا نامت است


    با چشم اشكبار، ز پيشم چو ميروي


    سر تا بپاي من


    غرق ملامت است.


    ***


    هر لحظه در برابر من اشك ريختي


    از چشم پر ملال تو خواندم شكايتي


    بيچاره من، كه به همه ي اشكهاي تو


    هرگز نداشت راه گناهم نهايتي


    ***


    تو گوهري كه در كف طفلي فتاده اي


    من، ساده لوح كودك گوهر نديده ام


    گاهي بسنگ جهل، گهر را شكسته ام


    گاهي بدست خشم بخاكش كشيده ام


    ***


    مادر! مرا ببخش.


    صد بار از خطاي پسر اشك ريختي


    اما لبت به شكوه ي من آشنا نبود


    بودم در اين هراس كه نفرين كني ولي ــ


    كار تو از براي پسر جز دعا نبود.


    ***


    بعد از خدا ، خداي دل و جان من توئي


    من،بنده اي كه بار گنه مي كشم به دوش


    تو، آن فرشته اي كه زمهرت سرشته اند


    چشم از گناهكاري فرزند خود بپوش.


    ***


    اي بس شبان تيره كه در انتظار من ـــ


    فانوس چشم خويش ــ به ره ، بر فروختي


    بس شامهاي تلخ كه من سوختم زه تب ـــ

    تو در كنار بستر من دست بر دعا ـــ

    بر ديدگان مات پسر ديده دوختي


    تا كاروان رنج مرا همرهي كني ـــ


    با چشم خواب سوز ـــ


    چون شمع دير پاي ـــ


    هر شب، گريستيئ ـــ


    تا صبح ، سو ختي.


    ***


    شبهاي بس دراز نخفتي كه با پسر ـــ


    خوابد به ناز بر اثر لاي لاي تو.


    رفتي به آستانه مرگ از براي من


    اي تن به مرگ داده، بميرم براي تو.


    ***


    اين قامت خميده ي در هم شكسته ات ـــ


    گوياي داستان ملال گذشته هاست


    رخسار رنگ رفته و چشمان خسته ات ـــ


    ويرانه اي ز كاخ جمال گذشته هاست.


    ***


    در چهره تو مهرو صفا موج مي زند


    اي شهره در وفا و صفا! مي پرستمت


    در هم شكسته چهره تو، معبد خداست


    اي بارگاه قدس خدا! مي پرستمت.


    ***


    مادر!من از كشاكش اين عمر رنج زاي ـــ


    بيمار خسته جان به پناه تو آمده ام


    دور از تو هر چه هست، سياهيست ، نور نيست


    من در پناه روي چو ماه تو آمده ام


    مادر ! مرا ببخش


    فرزند خشمگين و خطا كار خويش را


    مادر ،حلال كن كه سرا پا ندامت است


    با چشم اشكبار ز پيشم چو مي روي ـــ


    سر تا به پاي من ـــ


    غرق ملامت است.

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/