صفحه 2 از 90 نخستنخست 1234561252 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

  1. #11
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز
    بیا بیا که به خیر آمدی کجایی باز
    رخی کز او متصور نمی‌شود آرام

    چرا نمودی و دیگر نمی‌نمایی باز
    در دو لختی چشمان شوخ دلبندت

    چه کرده‌ام که به رویم نمی‌گشایی باز
    اگر تو را سر ما هست یا غم ما نیست

    من از تو دست ندارم به بی‌وفایی باز
    شراب وصل تو در کام جان من ازلیست

    هنوز مستم از آن جام آشنایی باز
    دلی که بر سر کوی تو گم کنم هیهات

    که جز به روی تو بینم به روشنایی باز
    تو را هرآینه باید به شهر دیگر رفت

    که دل نماند در این شهر تا ربایی باز
    عوام خلق ملامت کنند صوفی را

    کز این هوا و طبیعت چرا نیایی باز
    اگر حلاوت مستی بدانی ای هشیار

    به عمر خود نبری نام پارسایی باز
    گرت چو سعدی از این در نواله‌ای بخشند

    برو که خو نکنی هرگز از گدایی باز


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #12
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    اول دفتر به نام ایزد دانا

    صانع پروردگار حی توانا


    اکبر و اعظم خدای عالم و آدم

    صورت خوب آفرید و سیرت زیبا


    از در بخشندگی و بنده نوازی

    مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا


    قسمت خود می‌خورند منعم و درویش

    روزی خود می‌برند پشه و عنقا


    حاجت موری به علم غیب بداند

    در بن چاهی به زیر صخره صما


    جانور از نطفه می‌کند شکر از نی

    برگ‌تر از چوب خشک و چشمه ز خارا


    شربت نوش آفرید از مگس نحل

    نخل تناور کند ز دانه خرما


    از همگان بی‌نیاز و بر همه مشفق

    از همه عالم نهان و بر همه پیدا


    پرتو نور سرادقات جلالش

    از عظمت ماورای فکرت دانا


    خود نه زبان در دهان عارف مدهوش

    حمد و ثنا می‌کند که موی بر اعضا


    هر که نداند سپاس نعمت امروز

    حیف خورد بر نصیب رحمت فردا


    بارخدایا مهیمنی و مدبر

    وز همه عیبی مقدسی و مبرا


    ما نتوانیم حق حمد تو گفتن

    با همه کروبیان عالم بالا


    سعدی از آن جا که فهم اوست سخن گفت

    ور نه کمال تو وهم کی رسد آن جا


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #13
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای نفس خرم باد صبا

    از بر یار آمده‌ای مرحبا


    قافله شب چه شنیدی ز صبح

    مرغ سلیمان چه خبر از سبا


    بر سر خشمست هنوز آن حریف

    یا سخنی می‌رود اندر رضا


    از در صلح آمده‌ای یا خلاف

    با قدم خوف روم یا رجا


    بار دگر گر به سر کوی دوست

    بگذری ای پیک نسیم صبا


    گو رمقی بیش نماند از ضعیف

    چند کند صورت بی‌جان بقا


    آن همه دلداری و پیمان و عهد

    نیک نکردی که نکردی وفا


    لیکن اگر دور وصالی بود

    صلح فراموش کند ماجرا


    تا به گریبان نرسد دست مرگ

    دست ز دامن نکنیمت رها


    دوست نباشد به حقیقت که او

    دوست فراموش کند در بلا


    خستگی اندر طلبت راحتست

    درد کشیدن به امید دوا


    سر نتوانم که برآرم چو چنگ

    ور چو دفم پوست بدرد قفا


    هر سحر از عشق دمی می‌زنم

    روز دگر می‌شنوم برملا


    قصه دردم همه عالم گرفت

    در که نگیرد نفس آشنا


    گر برسد ناله سعدی به کوه

    کوه بنالد به زبان صدا


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #14
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    روی تو خوش می‌نماید آینه ما

    کینه پاکیزه است و روی تو زیبا


    چون می روشن در آبگینه صافی

    خوی جمیل از جمال روی تو پیدا


    هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت

    از تو نباشد به هیچ روی شکیبا


    صید بیابان سر از کمند بپیچد

    ما همه پیچیده در کمند تو عمدا


    طایر مسکین که مهر بست به جایی

    گر بکشندش نمی‌رود به دگر جا


    غیرتم آید شکایت از تو به هر کس

    درد احبا نمی‌برم به اطبا


    برخی جانت شوم که شمع افق را

    پیش بمیرد چراغدان ثریا


    گر تو شکرخنده آستین نفشانی

    هر مگسی طوطیی شوند شکرخا


    لعبت شیرین اگر ترش ننشیند

    مدعیانش طمع کنند به حلوا


    مرد تماشای باغ حسن تو سعدیست

    دست فرومایگان برند به یغما


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #15
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

    فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را


    تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش

    بیان کند که چه بودست ناشکیبا را


    بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

    به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را


    به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی

    چرا نظر نکنی یار سروبالا را


    شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش

    مجال نطق نماند زبان گویا را


    که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد

    خطا بود که نبینند روی زیبا را


    به دوستی که اگر زهر باشد از دستت

    چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را


    کسی ملامت وامق کند به نادانی

    حبیب من که ندیدست روی عذرا را


    گرفتم آتش پنهان خبر نمی‌داری

    نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را


    نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی

    چو دل به عشق دهی دلبران یغما را


    هنوز با همه دردم امید درمانست

    که آخری بود آخر شبان یلدا را


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #16
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شب فراق نخواهم دواج دیبا را

    که شب دراز بود خوابگاه تنها را


    ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند

    که احتمال نماندست ناشکیبا را


    گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی

    روا بود که ملامت کنی زلیخا را


    چنین جوان که تویی برقعی فروآویز

    و گر نه دل برود پیر پای برجا را


    تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو

    ببرد قیمت سرو بلندبالا را


    دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم

    که بی تو عیش میسر نمی‌شود ما را


    دو چشم باز نهاده نشسته‌ام همه شب

    چو فرقدین و نگه می‌کنم ثریا را


    شبی و شمعی و جمعی چه خوش بود تا روز

    نظر به روی تو کوری چشم اعدا را


    من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق

    معاف دوست بدارند قتل عمدا را


    تو همچنان دل شهری به غمزه‌ای ببری

    که بندگان بنی سعد خوان یغما را


    در این روش که تویی بر هزار چون سعدی

    جفا و جور توانی ولی مکن یارا


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #17
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را

    الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را


    قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد

    سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را


    گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی

    دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را


    گر سرم می‌رود از عهد تو سر بازنپیچم

    تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را


    خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید

    دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را


    باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن

    تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را


    از سر زلف عروسان چمن دست بدارد

    به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را


    سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان

    چون تأمل کند این صورت انگشت نما را


    آرزو می‌کندم شمع صفت پیش وجودت

    که سراپای بسوزند من بی سر و پا را


    چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان

    خط همی‌بیند و عارف قلم صنع خدا را


    همه را دیده به رویت نگرانست ولیکن

    خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوا را


    مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند

    به سر تربت سعدی بطلب مهرگیا را


    هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را

    قل لصاح ترک الناس من الوجد سکاری


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #18
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا

    گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را


    باری به چشم احسان در حال ما نظر کن

    کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را


    سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت

    حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را


    من بی تو زندگانی خود را نمی‌پسندم

    کاسایشی نباشد بی دوستان بقا را


    چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد

    آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را


    حال نیازمندی در وصف می‌نیاید

    آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را


    بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت

    دیگر چه برگ باشد درویش بی‌نوا را


    یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت

    چندان که بازبیند دیدار آشنا را


    نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان

    وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را


    ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی

    تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را


    سعدی قلم به سختی رفتست و نیکبختی

    پس هر چه پیشت آید گردن بنه قضا را


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #19
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را

    اول مرا سیراب کن وان گه بده اصحاب را


    من نیز چشم از خواب خوش بر می‌نکردم پیش از این

    روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را


    هر پارسا را کان صنم در پیش مسجد بگذرد

    چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را


    من صید وحشی نیستم دربند جان خویشتن

    گر وی به تیرم می‌زند استاده‌ام نشاب را


    مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس

    ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را


    وقتی درآیی تا میان دستی و پایی می‌زدم

    اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را


    امروز حالی غرقه‌ام تا با کناری اوفتم

    آن گه حکایت گویمت درد دل غرقاب را


    گر بی‌وفایی کردمی یرغو بقا آن بردمی

    کان کافر اعدا می‌کشد وین سنگ دل احباب را


    فریاد می‌دارد رقیب از دست مشتاقان او

    آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را


    سعدی چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو

    ای بی بصر من می‌روم او می‌کشد قلاب را


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #20
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر ماه من برافکند از رخ نقاب را

    برقع فروهلد به جمال آفتاب را


    گویی دو چشم جادوی عابدفریب او

    بر چشم من به سحر ببستند خواب را


    اول نظر ز دست برفتم عنان عقل

    وان را که عقل رفت چه داند صواب را


    گفتم مگر به وصل رهایی بود ز عشق

    بی‌حاصلست خوردن مستسقی آب را


    دعوی درست نیست گر از دست نازنین

    چون شربت شکر نخوری زهر ناب را


    عشق آدمیتست گر این ذوق در تو نیست

    همشرکتی به خوردن و خفتن دواب را


    آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز

    تا پادشه خراج نخواهد خراب را


    قوم از شراب مست وز منظور بی‌نصیب

    من مست از او چنان که نخواهم شراب را


    سعدی نگفتمت که مرو در کمند عشق

    تیر نظر بیفکند افراسیاب را


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 2 از 90 نخستنخست 1234561252 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/