روزِ من
من از اهالی محلّه کرامتم. پیشه ام میهمان داری است. دلم لبریز از عشق و عاطفه است. سال هاست که دغدغه عدالت و انسانیّت و وجدان را به دوش می کشم. مردمانِ فقر و فاقه را از نزدیک می شناسم.
امروز روز من است؛روز سبزنیکوکاری.
روزِ من
من از اهالی محلّه کرامتم. پیشه ام میهمان داری است. دلم لبریز از عشق و عاطفه است. سال هاست که دغدغه عدالت و انسانیّت و وجدان را به دوش می کشم. مردمانِ فقر و فاقه را از نزدیک می شناسم.
امروز روز من است؛روز سبزنیکوکاری.
نويسنده:آیت الله محمد محمدي اشتهاردي(رحمت الله علیه)
مقدمه
در میان همه مذاهب الهی و انسان های با انصاف جهان، فضیلت و ارزشی بالاتر از عدالت و احسان نیست; اسلام که دین انسان سازی و جامعه سازی و تکامل است; این، دو خصلت را پس از توحید و اساس دین، در راس ارزش ها قرار داده و اهمیت فوق العادهای برای آنها قائل است .
قرآن می فرماید: «ان الله یامر بالعدل و الاحسان» . (1) خداوند به عدالت و احسان فرمان داده است .
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «جماع التقوی فی قوله تعالی ان الله یامر بالعدل والاحسان» . (2) مجموعه تقوا و پرهیزکاری، در این گفتار خدا است که میفرماید: خداوند به عدالت و احسان، فرمان میدهد .
عدالتبه معنی حقیقی کلمه، یعنی هر چیزی در جای خود قرار گیرد; بنابراین، هرگونه افراط یا تفریط، تجاوز از قانون عدالت است; نتیجه اینکه در امور اجتماعی، تجاوز به حقوق دیگران بر خلاف اصل عدالت است . امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: «المیزان العدل» (3) ترازوی سنجش، همان عدالت است . ترازویی که به طور دقیق، حق را از باطل جدا میسازد و حقیقت را نشان میدهد، اندازهها و حد اعتدال را تبیین میکند، عدالت نیز همان ترازوی دقیق سنجش در همه عرصههای زندگی انسان است .
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمودهاند: «العدل، الانصاف والاحسان; التفضل» (4) عدالت آن است که، براساس انصاف، حق مردم به آنها داده شود، ولی احسان آن است که علاوه بر ادای حقوق، بر آنها نیکی کنی . نیز فرمود: «ان العدل میزان الله الذی وضعه للخلق و نصبه لاقامة الحق» (5) عدالت، ترازوی سنجش خدا است، خداوند آن را برای (حفظ حقوق) انسانها قرار داده و آن را برای اجرای حق و برقراری آن نصب کرده است .
فرق بین عدالت و احسان
عدالت - همان طور که گفتیم - آن است که هر چیزی در جای خود قرار گیرد; چنانکه علی (علیه السلام) فرمود: «عدالت، هر چیزی را در جای خود قرار دادن است .» و نیز فرمود: «العدل نظام الامور» (6) عدالت مایه نظم و تنظیم و برنامهریزی امور است ولی احسان، به معنی تفضل و نیکی، افزون بر عدالت است .
به عنوان مثال، هرگاه جمعی در اتوبوسی نشستهاند و هر کسی براساس برنامه و نظم در صندلی خود قرار گرفته و دیگر جای خالی نیست، در این هنگام پیرمردی وارد اتوبوس میشود و برای او جا نیست، در اینجا هر کسی در جای خود براساس عدالت نشسته; ولی یک نفر از روی احسان برمیخیزد و جای خود را به آن پیرمرد میدهد; بنابراین احسان در موارد حساس لازم است، وگرنه افراد ناتوان به زحمت میافتند .
مثال دیگر: در سازمان بدن انسان، دو اصل عدالت و احسان حکومت میکند که هر کدام در جای خود لازم است . در حالت عادی، تمام دستگاههای بدن، نسبتبه یکدیگر، خدمت متقابل دارند و هر عضوی برای کل بدن، کار میکند و از خدمات اعضای دیگر نیز، بهرهمند است . این همان اصل عدالت است; ولی گاه عضوی مجروح میشود و توان متقابل را از دست میدهد، آیا ممکن استبقیه اعضا، دست از حمایت آن عضو مجروح بردارند؟ قطعا نه! این، همان احسان است . در جامعه، برای سالم سازی، باید این دو حالت، حاکم باشد; وگرنه، آن جامعه، جامعه سالمی نیست . بنابراین، احسان یک نوع محبت و ابراز دوستی افزون بر عدالت است، چنانکه علی (علیه السلام) فرمود: «الاحسان محبة» (7) احسان یک نوع محبت کردن و ابراز دوستی است .
آری، گاهی دشمن غداری، به جامعهای حمله کرده و به قتل و غارت میپردازد، یا حوادث ناگواری چون بیماری، سیل و زلزله و طوفان، بسیاری را بیخانمان میسازد; در این گونه موارد، اصل عدالتبا همه قدرت و تاثیر عمیقش به تنهایی کارساز نیست . باید احسان نیک اندیشان و دست لطف و کرم آنها به یاری مردم مصیبت زده بشتابد و نابسامانیهای آنها را، سامان بخشد; وگرنه شیرازه جامعه از هم پاشیده شده و آثار شوم آن بر همه جامعه، سایه میافکند و گاهی موجب هرج و مرج در ابعاد مختلف میشود .
با این توضیح به زندگی درخشان علی (علیه السلام) در رابطه با دو اصل عدالت و احسان مروری میکنیم، که به راستی اعجاب آور و تحسینبرانگیز بوده و درسهای بزرگ زندگی درخشان اجتماعی را به ما میآموزد .
نگاهی به عدالت امام علی (علیه السلام)
بحث و گفتار، پیرامون عدالت علی (علیه السلام) بسیار دامنهدار و همچون دریای ناپیدا کرانهای است که نمیتوان به ساحل آن رسید; آنچه در اینجا ذکر میشود به عنوان نمونه است:
1 - بردهای را به حضور علی (علیه السلام) آوردند که از بیت المال دزدی نموده بود، علی (علیه السلام) فرمود: باید حد سرقتبر او جاری گردد . بر همین اساس، انگشتان دست او را به عنوان دزدی، قطع نمود . (8)
2 - بیعدالتی های عثمان در مصرف بیت المال در عصر خلافتش، باعثشد که مسلمانان به او اعتراض شدید نمودند; در راس آنها، ابوذر غفاری، بسیار اعتراض کرد . سرانجام عثمان دستور داد تا ابوذر را به سرزمین داغ و بد آب و هوای «ربذه» تبعید کنند; روزی که او را از مدینه به سوی ربذه میبردند، حضرت علی (علیه السلام) او را بدرقه کرد و به او فرمود: «یا اباذر انک غضبت لله فارج من غضبت له ، ان القوم خافوک علی دنیاهم، و خفتهم علی دینک» (9) ای ابوذر، تو برای خدا خشم کردی، پس به او امیدوار باش; مردم به خاطر دنیای خود از تو ترسیدند و تو به خاطر دینت از آنها ترسیدی .
به این ترتیب حضرت علی (علیه السلام) با تایید ابوذر غفاری، آنان را که به بیت المال خیانت میکنند دنیاپرستخوانده و محکوم نمود .
3 - پس از عثمان، مسلمانان با اجتماع بینظیری به محضر حضرت علی (علیه السلام) آمده و با او به عنوان خلیفه بیعت کردند، چند روزی از این حادثه نگذشت که گروهی از سرشناسان مانند: طلحه، زبیر، عبدالله بن عمر و سعد ابی وقاص که در عصر خلافت عثمان از بیت المال سوء استفاده میکردند، دیدند با حکومتحضرت علی (علیه السلام) دستشان از استفاده ناروا از بیت المال کوتاه شده است لذا با جوسازیها، آن حضرت را در فشار قرار دادند، علی (علیه السلام) با کمال قاطعیت در برابر آنها ایستاد، آنها را منحرف و دنیاپرست و ستمگر خواند و سوء استفاده از بیت المال را به عنوان ظلم به حق مظلومان نامید و پس از سرزنش شدید آنها فرمود: «و ایم الله لانصفن المظلوم من ظالمه و لاقودن الظالم بخزامته حتی اورده منهل الحق و ان کان کارها» (10) سوگند به خدا، داد مظلوم را از ستمگر میگیرم و افسار ستمگر را آن چنان میکشم تا به آبشخور حق وارد گردد، گرچه ناخوش آیند او باشد .
4 - هنگامی که علی (علیه السلام) زمام امور خلافت را در کوفه در دست داشت و اموال بسیار از بیت المال در اختیار آن حضرت بود، روزی برادرش عقیل، به محضرش آمد و گفت: «مقروض هستم و از ادای آن عاجز میباشم، قرض مرا ادا کن .» علی (علیه السلام) فرمود: «قرض تو چه اندازه است؟» عقیل گفت: صد هزار درهم . علی (علیه السلام) فرمود: «سوگند به خدا آنقدر ندارم که بتوانم قرض تو را ادا کنم، صبر کن تا جیره شخص من برسد، تا آخرین حد توان، به تو کمک میکنم . . .»
عقیل گفت: بیت المال در اختیار تو است، آیا با این حال، مرا به جیره خود وعده میدهی؟ مگر جیره تو چه اندازه است؟ اگر همه آن را هم به من بدهی، دردی را دوا نمیکند . علی (علیه السلام) به او فرمود: ای برادر! هر کدام از من و تو نسبتبه بیتالمال به منزله یک نفر هستیم - در این هنگام علی (علیه السلام) با برادرش در طبقه بالای دارالاماره که مشرف به بازار کوفه بود، گفتگو میکردند - علی (علیه السلام) به عقیل فرمود: اگر گفتار من تو را قانع نمیکند، به کنار این صندوقها که در بازار پیدا است و پولهای تاجران در میانشان ستبرو، و آنها را بشکن و از پول آنها بردار .» عقیل عرض کرد: ای امیرمؤمنان! آیا به من امر میکنی که صندوقهای عدهای را که توکل به خدا نموده و مقداری پول اندوختهاند را بشکنم؟ علی (علیه السلام) فرمود: آیا تو به من دستور میدهی که در بیتالمال را که از آن مسلمانان استبگشایم، با این که توکل به خدا نموده و آن را بستهاند؟ و اگر میخواهی، شمشیرت را بردار، من نیز شمشیرم را برمیدارم و با هم به شهر «حیره» میرویم; در آنجا، بازرگانان ثروتمند زیاد هستند، به خانه یکی از آنها یورش میبریم و مالش را غارت میکنیم .
عقیل عرض کرد: آیا دزدی کنم؟ علی (علیه السلام) فرمود: اگر از مال یک نفر دزدی کنی، بهتر از آن است که از اموال همه مسلمانان دزدی کنی، چرا که بیت المال ، مال همه مسلمین است . . . .» (11)
در روایت دیگر آمده، روزی عقیل از برادرش علی (علیه السلام) درخواست کمک از بیت المال کرد، علی (علیه السلام) فرمود: «صبر کن تا روز جمعه فرا رسد; عقیل تا روز جمعه صبر کرد، پس از اقامه نماز جمعه، علی (علیه السلام) به عقیل فرمود: «درباره کسی که به همه این مسلمانان (که در مسجد برای نماز اجتماع کرده بودند) خیانت کند چه میگویی؟» عقیل گفت: «چنین کسی، شخص بسیار بدی است» علی (علیه السلام) فرمود: «تو با درخواست کمک (زیادتر از حقت) از بیت المال، به من، دستور میدهی که به این مسلمانان خیانت کنم .» (12)
5 - پیرمردی به نام «عاصم بن میثم» به محضر علی (علیه السلام) - در آن هنگام که بیت المال را تقسیم میکرد - آمدو عرض کرد: من پیر و فرتوت هستم، به من زیادتر بده . امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «سوگند به خدا! این اموال از دسترنج من به دست نیامده و آن را از پدرم به ارث نبردهام; بلکه امانتی در دست من است که باید حدود آن را رعایت نمایم .» سپس برای آنکه به آن پیرمرد احسان شود، به حاضران فرمود: «رحم الله من اعان شیخا کبیرا مثقلا» (13) خدا رحمت کند کسی را که به پیرمرد افتاده کمک کند . به این ترتیب عواطف مردم را در مورد کمک رسانی به آن پیرمرد جلب نمود .
6 - در کوفه، عصر خلافت علی (علیه السلام)، جمعی از ایرانیان که قبلا برده اعراب بودند و علی (علیه السلام) آنها را آزاد کرده بود، به عنوان موالی و حمراء خوانده میشدند، هر روز به مسجد میآمدند و پای سخنرانی علی (علیه السلام) مینشستند و بهره میبردند، بعضی از خودخواهان تیره دل عرب، مانند «اشعثبن قیس» که نژادپرستبود و عجمها را تحقیر میکرد، به عنوان اعتراض به امیرمؤمنان علی (علیه السلام) چنین گفت: «ای امیرمؤمنان! این افراد (حمراء) پیش روی تو بر ما چیره شدهاند و تو از آنها جلوگیری نمیکنی . . . امروز، من نشان خواهم داد که عرب چه کاره است؟»
حضرت علی (علیه السلام) خطاب به او و امثال او فرمود: «این عربهای شکمباره در بستر نرم به استراحت پرداختهاند، ولی همین حمراء (ایرانیان آزاد شده) در روزهای گرم، برای تامین هزینه زندگی زحمت میکشند; آنگاه شما از من میخواهید این زحمتکشان (بینوا) را از خود دور کنم، تا خودم جزء ستمگران گردم؟ هرگز چنین نخواهم کرد . . .» (14)
حضرت علی (علیه السلام) روزهای جمعه، همه اموال بیت المال را به مستحقین میرسانید و زمین آن را جارو میکرد، سپس دو رکعت نماز در آنجا بجا میآورد و پس از نماز، میفرمود: «این نماز در روز قیامت گواهی میدهد که من همه بیت المال را به صاحبانش دادم و برای خود چیزی برنداشتم .»
یکی از شیعیان میگوید: اموالی از بیت المال از منطقه جبل (کرمانشاه و اطراف آن) به کوفه آورده بودند، آن حضرت با نظم و برنامه دقیقی، آن را به سران هفت قوم (که در آن وقت مردم کوفه در هفتبخش، مشخص شده بودند) داد، تا آنها، همه آن اموال را به طور مساوی بین افراد تقسیم کنند; در پایان کار، یک قرص نان باقی ماند، علی (علیه السلام) دستور داد آن را هفت قسمت نموده و همان قسمتشدهها را بین هفتبخش مذکور تقسیم نمود . (15)
7 - در نهج البلاغه خطبه 224، دو ماجرای عجیب در رابطه با احتیاط و دقت علی (علیه السلام) در رعایت عدالت در تقسیم بیتالمال آمده است . ماجرای اول داستان آهن گداخته و عقیل است، که چون معروف است از بیان آن صرف نظر کرده و به ذکر ماجرای دوم میپردازیم; روزی «اشعثبن قیس» (که از منافقان کوردل و دشمنان سرسخت علی (علیه السلام) بود) تصمیم گرفتبا ترفندهای مرموز، خود را به امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نزدیک کرده و به گمان باطل خود شاید بتواند از بیت المال بهره بیشتری ببرد، حلوایی آماده کرد و در آوندش ریخت و شب هنگام به در خانه علی (علیه السلام) آمد و کوبه در را به صدا درآورد; علی (علیه السلام) در را گشود، و او حلوا را تقدیم کرد، علی (علیه السلام) آن چنان از آن حلوا اظهار نفرت کرد که فرمود: «گویا آن را با زهر مار خمیر کرده بود، به او گفتم: آیا این حلوا، بخشش استیا زکات و یا صدقه؟ زکات و صدقه بر ما خاندان حرام است .» اشعث گفت: نه زکات است و نه صدقه; بلکه هدیه است، علی (علیه السلام) فرمود: «سوگند کنندگان در سوگ تو بنشینند و مرگتباد! آیا از راه دین خدا وارد شدهای که مرا فریب دهی؟ آیا نظام عقل تو به هم خورده یا دیوانه شدهای و یا هذیان میگویی؟ سوگند به خدا اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر افلاک آن استبه من ببخشند، تا با گرفتن پوستحبه جویی از دهان مورچهای، خدا را نافرمانی کنم; نخواهم کرد و به راستی که دنیای شما در نزد من، از برگی که ملخ آن را به دندان گرفته و آن را جویده است، پستتر میباشد; علی را به دنیای ناپایدار و خوشی آن چه کار؟ ! . . .» (16) به این ترتیب علی (علیه السلام) هدیه رشوه نمای اشعث را رد کرد و راه نفوذ و تطمیع او را برای تجاوز به بیتالمال و آسیبرسانی به عدالت، مسدود نمود .
8 - «بکر بن عیسی» میگوید: علی (علیه السلام) در عصر خلافتش به مردم کوفه میفرمود: «ای کوفیان! هرگاه از میان شما رفتم و به سوی آخرت کوچ کردم و جز خانه و مرکبم چیز دیگری گذاشتم، من خائن هستم .» او هزینه ساده زندگیاش از غذا و لباس و . . . را از بیت المال تامین نمیکرد، بلکه از محصول باغ «ینبع» که آن را در مدینه با دسترنجخود احداث کرده بود - و برایش میفرستادند - تامین مینمود . به مردم، نان و گوشت میرسانید، ولی خودش از غذاهای سادهتر استفاده میکرد . دو زن که یکی عرب و دیگری عجم بود، به محضرش آمدند، آن حضرت به هر دو به طور مساوی مقداری پول و غذا داد، زن عرب گفت: من از عربم ولی این زن از عجم است، چرا به من بیشتر ندادی؟ آن حضرت فرمود: «سوگند به خدا! من بین نوادگان اسماعیل (علیه السلام) با نوادگان اسحاق (علیه السلام) تفاوتی در بهرهبرداری از بیت المال نمیدانم .» (17)
شبی «عمرو عاص» به حضور علی (علیه السلام) آمد، علی (علیه السلام) در آن هنگام به امور بیت المال رسیدگی میکرد . همان دم چراغ را خاموش نمود، و در برابر تابش ماه نشست و به این ترتیب به عمروعاص - که برای بهرهمندی از بیت المال نزد علی (علیه السلام) آمده بود، فهماند که حساب و کتاب بیت المال دقیق است و من بیحساب و کتاب، افزون از قانون عدالت، از بیت المال به کسی نمیدهم .
9 - طلحه و زبیر به محضر علی (علیه السلام) آمدند و گفتند: در عصر خلافت عمر، بیشتر از این اندازه از بیت المال به ما میداد . علی (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چقدر به شما میداد؟ آنها سکوت نمودند، حضرت فرمود: آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیت المال را به طور مساوی بین مسلمانان تقسیم میکرد؟ آنها گفتند: آری، فرمود: آیا پیروی از سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بهتر استیا پیروی از سنت عمر؟ آنها گفتند: پیروی از سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بهتر است، ولی ما دارای خصوصیاتی مانند سابقه تحمل و زحمت فراوان برای اسلام، و خویشاوندی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستیم . علی (علیه السلام) فرمود: آیا سابقه شما و زحمت و خویشاوندی شما بیشتر استیا سابقه و زحمت و خویشاوندی من؟ آنها گفتند شما در این امور مقدمتر هستید، حضرت فرمود: سوگند به خدا من وا ین اجیر من - اشاره به غلامش کرد - در بهرهبرداری از بیت المال یکسان هستیم و در این جهت هیچ فرقی بین من و اجیر من نیست . (18)
10 - بانویی به نام سوده میگوید: عامل علی (علیه السلام) در دیار ما، در اخذ مالیات، سخت گیری میکرد; به عنوان شکایت از او نزد علی (علیه السلام) رفتم، برخاسته بود تا نماز بخواند، همین که مرا دید با کمال مهربانی به من توجه نمود و فرمود: «آیا درخواستی داری؟» ماجرا را گفتم، اشک از چشمانش سرازیر شد، فرمود: «خدایا تو شاهد هستی که من عاملهای خود را برای ظلم به کسی به سوی مردم نفرستادهام» ; سپس قطعه پوستی طلبید و در آن پس از ذکر آیهای از قرآن نوشت: «ای عامل من! وقتی نامهام به تو رسید، آنچه را در دست داری نگهدار، تا ماموری بفرستم و آنها را از تو تحویل بگیرد .» آنگاه آن نامه را به من داد که حتی آن را مهر نکرده بود، آن نامه را نزد عامل آوردم، و به او دادم، و همین نامه، پیام عزل عامل بود، او عزل شد چرا که از حریم عدالتخارج شده بود .
«ابورجاء» میگوید: علی (علیه السلام) را دیدم شمشیرش را در معرض فروش قرار داده بود و میفرمود: «سوگند به خداوندی که جانم در اختیار او است اگر در نزد من به اندازه قیمتیک پیراهن، پول بود، شمشیرم را نمیفروختم .» (19)
این نمونهها، گلچینی از صدها نمونه دیگر بود که برای اثبات مطلب و نشان دادن عدل علی (علیه السلام) همین مقدار کافی است و تو خود «حدیث مفصل بخوان از این مجمل .»
احسان و مهربانی در سیره علی (علیه السلام)
حضرت علی (علیه السلام) علاوه بر اجرای دقیق عدالت، تا آخرین توان خود، در حد ایثار و فداکاری بینظیر، به نیازمندان و مردم احسان و مهربانی میکرد و آنها را از تفضل و الطاف بیکران خود بهرهمند میساخت . آسایش خود را فدای سامان دادن به امور مستضعفین و بینوایان نموده بود . گویی خداوند وجود او را وقف سامان دهی و رسیدگی به کار دردمندان و مستمندان نموده است . یک قطره اشک یتیم کافی بود که زانوان او را خم کند و بدنش را به لرزه درآورد; همان زانویی که در برابر قهرمانان عرب در جنگها خم نشد و همان بدنی که در برابر حوادث کمرشکن، چون کوه سخت استوار بود . او همواره در شبهای تاریک، آرد و نان و غذاهای دیگر را بر دوش میگرفت و به خانه فقرا میبرد، آنها را سیر میکرد در حالی که خود گرسنه بود; به راستی که قلم و بیان از توصیف عظمت احسان و ضعیف نوازی و همدردی حضرت علی (علیه السلام) با دردمندان و بینوایان، عاجز است . تنها به عنوان نمونه به ذکر چند فراز میپردازیم; شاید همین فرازها در ما - که شیعه علی (علیه السلام) هستیم - اثر بگذارد و ما نیز در حد توان خود، در این راستا، گامهای راسخی برداریم .
1 - راوی میگوید: علی (علیه السلام) را دیدم، تنها از خانه بیرون آمده و نگران، به اطراف نگاه میکند; نزدیک رفتم، دیدم بسیار غمگین است، به طوری که اشک از چشمانش سرازیر میباشد، پرسیدم: چرا غمگین هستی؟ فرمود: هفت روز است که مهمانی به خانه ما نیامده است; در جستجوی مهمان هستم .
2 - «ابوالطفیل» میگوید: علی (علیه السلام) را دیدم که با کمال مهربانی، یتیمان را فرا میخواند و نوازش میکرد و به آنها عسل میداد و آنها میخوردند; مصاحبت آن حضرت با آنها به قدری مهرانگیز بود که یکی از حاضران گفت: دوست داشتم، من هم یتیم بودم و این گونه مشمول نوازش حضرت علی (علیه السلام) قرار میگرفتم . (20)
2 - روزی علی (علیه السلام) از بازار خرمافروشان عبور میکرد; کنیزی را دید که گریه میکند; نزد او رفت و فرمود: «چرا گریه میکنی؟» او عرض کرد: مولای من، برای خرید خرما مبلغی پول به من داد به اینجا آمدم و خرما خریدم و نزد مولایم بردم، آن را نپسندید و گفت نامرغوب است، ببر و پس بده، اینک نزد فروشنده آمدهام ولی او حاضر به پس گرفتن نیست . علی (علیه السلام) نزد فروشنده آمد و به او فرمود: «ای بنده خدا! این بانو کنیز و خدمتکار است و از خود اختیاری ندارد، پولش را بده و خرمای خود را از او بستان .»
خرما فروش که علی (علیه السلام) را نمیشناخت، از دخالت علی (علیه السلام) ناراحتشده، برخاست و گفت: تو چه کاره هستی که در کار ما دخالت میکنی؟ آنگاه دست رد بر سینه علی (علیه السلام) زد، مردمی که در آنجا بودند و علی (علیه السلام) را میشناختند، به فروشنده خرما گفتند: این آقا «علی بن ابیطالب (علیه السلام)» امیرمؤمنان است; آن مرد با شنیدن این سخن، لرزه بر اندام شد و رنگش پرید و بیدرنگ پول کنیز را به او داد و خرمای خود را پس گرفت، سپس دستبه دامن علی (علیه السلام) شد و عرض کرد: ای امیرمؤمنان از من راضی شو . علی (علیه السلام) فرمود: رضایت من از تو به این است که امور خود را اصلاح کنی و با مردم خوش رفتاری نمایی . به این ترتیب، کنیز خشنود شد و شادمان به خانه مولای خود بازگشت . (21)
3 - احسان و مهربانی علی (علیه السلام) به مردم، در حدی بود که «معاویه» (از سرسخت ترین دشمنان حضرت علی «ع») در شان آن حضرت گفت: «اگر علی (علیه السلام) دو خانه، یکی پر از کاه و دیگری پر از طلا داشت، طلاها را جلوتر از کاه انفاق میکرد .» این سخن در ضمن داستان جالبی ذکر شده که مناسب است نظر شما را به آن جلب کنم .
«محفن بن ابی محفن» یکی از تیره دلان دین به دنیا فروش بود; تصمیم گرفت از کوفه به شام سفر کند و برای تحصیل جیره دنیا، نزد معاویه برود و با بدگویی از علی (علیه السلام)، نظر معاویه را جلب نموده تا از جایزه بیحساب او برخوردار گردد; او با این نیتشوم نزد معاویه آمد و گفت: «ای امیرمؤمنان! من از نزد پستترین شخص (از نظر نسب و حسب) و بخیلترین و ترسوترین و عاجزترین انسان در سخن گویی، به حضور تو آمدهام . معاویه پرسید: او کیست؟ محفن پاسخ داد: «او علی بن ابیطالب است .» معاویه به اهالی شام گفت: «بیایید تا بشنوید که این برادر کوفی درباره علی (علیه السلام) چه میگوید .» آنها آمدند و به او احترام شایان نموده و اجتماع کردند تا سخنش را بشنوند، او نیز حرفهای خود را تکرار کرد . وقتی مردم متفرق شدند و مجلس خلوت شد، معاویه به محفن رو کرد و گفت: «ای نادان! وای بر تو، چگونه علی (علیه السلام) از نظر نسب و حسب، پستترین شخص استبا اینکه پدرش ابوطالب، و جدش عبدالمطلب، و همسرش فاطمه (س) دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است؟ و چگونه او بخیلترین فرد عرب است؟ سوگند به خدا اگر او، دو خانه یکی پر از کاه و دیگری پر از طلا داشت، طلاها را زودتر از کاه انفاق میکرد . و چگونه او ترسوترین فرد عرب استبا اینکه در میدانهای جنگ، قهرمانان دشمن، در برابر او زبون بودند و جرات هماوردی با او را نداشتند و ندارند؟ و چگونه او در سخن گفتن عاجزترین افراد عرب استبا اینکه سوگند به خدا موضوع فصاحت و بلاغت و شیوایی سخن در میان قریش را، جز او موزون و مرتب ننمود، اینها که میگویی از خصال مادرت است که به تو سرایت نموده; سوگند به خدا اگر ملاحظه بعضی از امور نبود، گردنت را میزدم; لعنتخدا بر تو باد، و زنهار که دیگر این گونه یاوهها را تکرار نکنی!» محفن گفت: سوگند به خدا تو از من ستمگرتر هستی، چرا او را با این که دارای آن همه مقام بود کشتی؟ معاویه گفت: «سرنوشت ما با او چنین پایان یافت .»
محفن گفت: نه چنین است! تو را همین بس که خشم و عذاب دردناک الهی وجودت را فراخواهد گرفت . معاویه گفت: چنین نیست، من از تو آگاهتر هستم، خدا در قرآن میفرماید: «و رحمتی وسعت کل شیء» (22) و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است . (23)
معاویه با این گونه توجیه گری و مغلطه، میخواستخود را تبرئه کند; غافل از آنکه خداوند میفرماید: «ان رحمت الله قریب من المحسنین» (24) همانا رحمتخداوند به نیکوکاران نزدیک است، - نه به بدکاران - .
4 - روزی علی (علیه السلام) در عصر خلافتش ، در شهر کوفه عبور میکرد، چشمش به بانویی افتاد که مشکی پر از آب بر دوش گرفته و به سوی خانه خود میبرد، بیدرنگ پیش آمد و مشک را از او گرفت و بر دوش خود نهاد تا آن را به خانه آن بانو برساند; بانو، علی (علیه السلام) را نشناخت، در مسیر راه علی (علیه السلام) احوال آن بانو را پرسید . او گفت: علی بن ابیطالب (علیه السلام) شوهرم را به یکی از مرزها برای نگهبانی فرستاد، دشمنان او را کشتند، اکنون چند کودک یتیم از او بجا مانده، سرپرستی ندارند و من هم فقیر و تهیدست هستم; مجبور شدهام برای مردم کنیزی و خدمت کنم و مختصری مزد بگیرم و معاش خود وبچههایم را تامین نمایم . علی (علیه السلام) مشک را تا خانه او برد و سپس با آن بانو خداحافظی کرده و به خانه خود بازگشت، علی (علیه السلام) آن شب را بسیار مضطرب و نگران به سر آورد; بامداد، زنبیلی را پر از طعام نمود و آن را بر دوش گرفته به سوی خانه آن زن حرکت نمود . در مسیر راه، بعضی به آن حضرت گفتند زنبیل را به ما بده تا ما حمل کنیم، فرمود: «در روز قیامت چه کسی بار مرا حمل میکند؟» (اشاره به اینکه بگذار زحمتحمل این بار را تحمل کنم تا در قیامتبار من سبک گردد)، حضرت علی (علیه السلام) به خانه آن بانو رسید، در خانه را زد، بانو گفت: کیست؟ علی (علیه السلام) فرمود: منم، همان عبدی که مشک آب تو را به خانهات آوردم، در را باز کن که مقداری غذا برای بچهها آورد . بانو گفت: خدا از تو خشنود شود، و بین من و علی بن ابیطالب (علیه السلام) داوری نماید .
علی (علیه السلام) وارد خانه شد و به بانو گفت: من پاداش الهی را دوست دارم، اینک اختیار با توت استیا خمیر کردن آرد و پختن نان را به عهده بگیر و نگهداری کودکان را من بر عهده میگیرم، و یا به عکس . بانو گفت: مناسب آن است که من آرد را خمیر کرده و نان بپزم و شما بچهها را نگهداری و سرگرم کنید; علی (علیه السلام) این پیشنهاد را پذیرفت، در این میان، علی (علیه السلام)
مقداری گوشت که با خود آورده بود پخت، و آن را همراه خرما و . . . به لقمههای کوچک درآورده و به دهان کودکان میگذاشت; هر لقمهای که کودکان میخوردند، علی (علیه السلام) به هر کدام میفرمود: «پسرجان! علی بن ابیطالب را حلال کن .»
خمیر حاضر شد، بانو به علی (علیه السلام) گفت: ای بنده خدا، تنور را روشن کن، علی (علیه السلام) برخاست و هیزمها را در درون تنور ریخت و روشن کرد، شعلههای آتش زبانه کشید، علی (علیه السلام) چهره خود را نزدیک شعلهها میآورد و میفرمود: «ذق یا علی! هذا جزاء من ضیع الارامل والیتامی» ای علی! حرارت آتش را بچش، این است کیفر کسی که بیوه زنان و یتیمان را از یاد ببرد و حق آنها را تباه کند .
در این میان یکی از زنان همسایه به آنجا آمد و علی (علیه السلام) را شناخت، به بانوی خانه گفت: وای بر تو! این آقا، امیرمؤمنان (علیه السلام) است .
در این هنگام، بانو، علی (علیه السلام) را شناخت و به پیش آمد و بسیار اظهار شرمندگی کرد و گفت: واخجلتا ای امیرمؤمنان که به مقام شامخ شما جسارت شد . علی (علیه السلام) فرمود: «بل واحیای منک یا امة الله فیما قصرت فی امرک» بلکه من از تو شرمندهام ای کنیز خدا به خاطر اینکه در مورد تو کوتاهی کردم . (25)
5 - از احسان علی (علیه السلام) به قاتلش «ابن ملجم» اینکه به فرزندش امام حسن (علیه السلام) فرمود: نسبتبه ابن ملجم مهربان باش، او اسیر تو است، به او رحم و احسان کن . . . ما خاندانی هستیم که روش ما آمیخته با کرم، عفو، مهربانی و شفقت است، سوگند به حقی که بر گردنت دارم، از آنچه میخورید و میآشامید، به او نیز بدهید، دست و پایش را زنجیر نکن، اگر از دنیا رفتم او را با یک ضربت که به من زده قصاص کن، او را مثله نکن (اعضای بدنش را جدا نکن) زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از مثله بپرهیزید حتی نسبتبه سگ گزنده; و اگر زنده ماندم، خودم میدانم با او چه کنم، ما از خاندانی هستیم که نسبتبه گنهکار با عفو و گذشت و کرم برخورد میکنیم . (26)
آری، این استبزرگواری و بزرگمنشی و احسان سرشار امیرمؤمنان علی (علیه السلام) ; به امید آنکه عدالت و احسان او همواره سرمشق و الگوی ما شیفتگان و شیعیان آن حضرت باشد . انشاءالله .
پی نوشتها:
1.نحل (16) آيه90.
2. تفسير نورالثقلين، جلد3، ص178.
3. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج7، ص251 .
4.نهج البلاغه، حكمت231.
5.غرر الحكم، ميزان الحكمة، ج6، ص78 و 80.
6.همان.
7.غرر الحكم، ميزان الحكمة، ج2، ص442.
8.نهج البلاغه، حكمت 271.
9.همان، خطبه130
10. همان، خطبه136.
11و 12 . مناقب آل ابي طالب، ج2، ص109.
13.همان، ص110.
14.شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج19، ص124.
15.بحارالانوار، ج41، ص136.
16.نهج البلاغه، خطبه224.
17.بحار، ج41، ص137.
18.مناقب آل ابيطالب، ج2، ص110و 111.
19.بحار، ج41، ص121و 136.
20. مناقب، ج2، ص73 و 75.
21.بحار، ج41، ص112.
22.اعراف (7) آيه156.
23.كشف الغمّة، ج1، ص560.
24.اعراف (7) آيه56.
25.مناقب آل ابيطالب، ج2، ص115 و 116.
26. بحار، ج42، ص287 و 288.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت
مفهوم «احسان» و «محسنين» در قرآن كريم
نويسنده:دكتر علي اصغر تجري
چكيده
واژه «احسان» از ريشه «حُسن» به معناي زيبايي و نيكي ميباشد كه در قرآن در سه معنا به كار رفته است: 1ـ تفضّل و نيكي به ديگران، 2ـ انجام و سر و سامان دادن به امور و كارها به وجه نيكو و كامل، 3ـ انجام اعمال و رفتار صالح. احسان در اين كاربرد تقريباً مترادف با تقوا و پرهيزكاري است. از بررسي موارد كاربرد واژه «محسن» و مشتقاتش در قرآن، استفاده ميشود كه اين واژه داراي دو معني و كاربرد است: 1ـ نيكي و خير رساننده به ديگران، 2ـ انجامدهندة اعمال و رفتارهاي صالح و نيك. مقام محسنان در اين كاربرد از برخي مقامات متقيان برتر است، و به طور كلي اين واژه در اين معني و كاربرد خود بيشتر به كساني اطلاق شده كه از ايماني راسخ و ثبات قدم در راه ايمان و انجام تكاليف الهي برخوردار بودهاند.
مقدمه:
از واژهها و مفاهيمي كه در قرآن كريم به صورت فراوان به كار رفته، واژه «احسان» و «محسنين» است، تا حدّي كه از مشتقات ريشه اصلي اين واژه (ح ـ س ـ ن) جمعاً 194 كلمه در قالب 28 ريخت و صورت، به كار رفته است. كلمه «احسان» با مشتقاتش، 34بار و واژه «محسن» با مشتقاتش 39 بار در قرآن كريم آمده است.
توجه به اين مسئله نظر هر قرآنپژوهي را جلب ميكند كه اين واژه را مورد دقت و بررسي قرار دهد، تا مفهوم يا مفاهيم و وجوهي كه در آن استعمال شدهاند را دريابد. ليكن از آنجا كه بررسي كليه مشتقات واژه «حسن» كاري گسترده است، از ميان اين واژهها، دو واژه «احسان» و «محسن»با مشتقاتشان را، به خاطر اهميت و بار معنايي بسيار چشمگيري كه دارند و ميتوانند ما را با برخي از رفتارها و اوصاف مؤمنان و بندگان خوب خدا به صورت دقيقتر آشنا كنند، مورد بررسي قرار ميدهيم. به ويژه اينكه ملاحظه ميكنيم خداوند در قرآن كريم بارها با تعبير «انالله يحبّالمحسنين» مورد محبت الهي بودن «محسنان»را بيان ميدارد و نيز با اين وصف و عنوان پيامبران بزرگ خود، مانند نوح(ع) و ابراهيم(ع) را توصيف كرده است.
بررسي ريشه لغوي واژهها:
واژه «احسان» و «محسنين» از ريشه «حُسن» است. لغتشناس معروف، ابن فارس، درباره معني «حُسن» مينويسد: «الحاء و السين و النون، اصل واحد، فالحُسن ضد القُبح»؛ اين واژه ريشه تكمعنايي دارد، و به معناي ضد و مخالف زشتي است».
البته ضد و مخالف زشتي ممكن است هر يك از معاني زيبايي و يا نيكي باشد، و در نتيجه واژه حسن در هر يك از «جمال و زيبايي» و «خوبي و نيكي» قابل كاربرد و اطلاق است. همچنان كه در قاموس قرآن به مطلب فوق تصريح شده است: «حُسن بر وزن قفل، زيبايي، نيكويي، هر دو اين معني در قرآن يافت ميشود، مثل «و لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيبًا ؛ و نه تو را است كه آنها را به همسران ديگر عوض كني، اگر چه «زيبايي» ايشان تو را به شگفت آورد.» و مانند: « وَوَصَّيْنَا الإنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا ؛ انسان را نسبت به پدر و مادرش به نيكي سفارش كردهايم» تعريفي كه راغب اصفهاني از واژه «حَسَن» ارائه ميدهد نيز مؤيد مطلب فوق ميباشد؛ ايشان مينويسد: «الحَسَن عباره عن كل مبهج مرغوب فيه؛ حَسَن عبارت است از هر چيز بهجتآفرين و شاديبخش كه مورد رغبت و آرزو باشد»، زيرا بديهي است كه امر خوشايند شامل هر يك از «زيبايي» و «نيكي» ميگردد.
البته نويسنده كتاب لغت قاموس به يكي از دو كاربرد «حُسن» دقيقاً اشاره كرده و آن را به زيبايي معنا نموده است: «الحُسن الجمال». علاوه بر دو آيهاي كه پيشتر درباره كاربرد واژه «حُسن» در هر يك از زيبايي و نيكي بيان شده، شايد بتوان ادعا نمود كه واژه «حَسَن» كه در آيه 37 سوره آل عمران دو بار آمده، هر كدام در يكي از دو معناي مذكور به كار رفته است، نخست در معني «نيكو» و سپس در معني «زيبا»: « فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا؛ پس پذيرفتش خدا پذيرفتني نيكو و رويانيدش روئيدني زيبا». آيه فوق درباره حضرت مريم و تولد او و پذيرش و پرورشش از سوي خداوند ميباشد. در كتاب «مفاهيم اخلاقي ـ ديني در قرآن مجيد» در اين باره آمده است. بايد خاطرنشان ساخت كه در اين آيه، حَسَن دو بار و به توالي آمده است؛ در بار اول معناي آن رفتار «نوازشگرانه و نيكويي» است كه خداوند نسبت به حضرت مريم نشان ميدهد. و در بار دوم پرورش «تندرستانه» او را تا زماني كه زني زيبا شود، متبادر ذهن ميسازد».
اگر چه اين احتمال كه واژه مذكور در «أنبتها نباتاً حسناً» به معني پرورش نيكوي اخلاقي و روحاني مريم باشد بسيار قوي به نظر ميرسد، همچنان كه ديدگاه بسياري از مفسران از جمله علامه طباطبايي در «الميزان» و نويسندگان تفسير نمونه، همين احتمال است. در تفسير نمونه آمده است: «تعبير انبات» يعني «رويانيدن» در مورد پرورش مريم، اشاره به جنبههاي تكامل معنوي و روحاني و اخلاقي مريم است »
مفهوم احسان
با توجه به بررسي موارد استعمال كلمه «احسان» در قرآن كريم، چنين به نظر ميرسد كه اين كلمه داراي معاني كاربردي زير است:
1ـ خوبي و نيكي به ديگران
همچنانكه در قرآن آمده است: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا ؛ ياد كنيد كه از بنياسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و بينوايان نيكي كنيد و با مردم به زبان خوش سخن بگوييد و در سوره الرحمن آمده است: « هَلْ جَزَاءُ الإحْسَانِ إِلا الإحْسَانُ ؛ آيا جزاي نيكوكاري، جز نيكوكاري است؟» البته در آيه فوق كلمه احسان دو بار و به توالي به كار رفته است. بار اول احسان به معني مطلق رفتار نيك انجام دادن است. كه در آينده از آن بحث خواهيم كرد.
در بار دوم، احسان در همين معنا و مفهومي به كار رفته است كه در اينجا در صدد بيانش هستيم، يعني انعام و نيكي به غير، به همين جهت برخي از مفسران به استناد همين آيه، گفتهاند پاداش الهي در قيامت بيش از عمل انسان در دنيا خواهد بود؛ زيرا تفاوت عدل و احسان اين است كه در عدل جزا و پاداش به اندازه عمل است، اما در احسان، پاداش و جزا بيش از عمل و رفتار است؛ همچنان كه راغب اصفهاني در اينباره مينويسد: «احسان چيزي برتر از عدالت است، زيرا عدالت اين است كه انسان، آنچه بر عهده اوست را انجام بدهد، و آنچه متعلق به اوست را بگيرد، ولي احسان اين است كه انسان بيش از آنچه وظيفه اوست انجام دهد و كمتر از آنچه حق او است را بگيرد.»
همچنين حضرت علي(علیه السلام) در نهجالبلاغه درباره تفاوت رعايت عدل با رعايت احسان ميفرمايد: «العدل الانصاف و الاحسان التفضل؛ عدل رعايت انصاف و احسان انعام و بخشش است. »
در مورد اين صورت از كاربرد احسان، در نهجالبلاغه آمده است: «أحسنوا في عقب غيركم تُحفظوا في عقبكم؛ به بازماندگان ديگران نيكي كنيد، تا حرمت بازماندگان شما حفظ شود.»
2ـ امر و كاري را به نحو نيكو و كامل انجام دادن
همچنان كه در قرآن كريم آمده است: « الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ؛ كسي كه هر چيز را كه آفريد، نيكو آفريد». در تفسير نمونه درباره معناي آيه فوق آمده است: «آيه اشارهاي به نظام احسن آفرينش به طور عموم و سرآغازي براي بيان خلقت انسان و مراحل تكامل او به طور خصوص است، «الذي أحسن كلّ شيءٍ خَلَقَه» و به هر چيز نياز داشت داد، و به تعبير ديگر بناي كاخ عظيم خلقت بر «نظام أحسن» يعني بر چنان نظامي استوار است كه از آن كاملتر تصور نميشود».
در آيهاي ديگر خداوند ميفرمايد: « الطَّلاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ ؛ طلاق دو بار است پس از آن يا بايد او را به طور شايسته[همسر خود] نگاه داشت، يا به نيكي رها كرد». منظور از «تسريح به احسان» يعني رها كردن زن به نحو شايسته و نيكو انجام گيرد و همراه با اذيت و آزار نباشد، و به عبارت روشنتر، اين كار به نحو احسن و خوب انجام گيرد. همچنان كه در تفسير نمونه آمده است: «همان طور كه رجوع و نگاهداري زن قيد «معروف» دارد يعني رجوع و نگاهداري بايد بر اساس صفا و صميميت باشد، جدايي هم مقيد به احسان است يعني تفرقه و جدايي بايد از هر گونه امر ناپسندي مانند انتقامجويي و ابراز خشم و كينه خالي باشد»
واژه احسان در همين معنا و كاربرد در نهجالبلاغه نيز به كار رفته است: «قيمه كلّ امريء ما يُحسنُه؛ ارزش هر انساني به اندازه امور و كارهايي است كه آنها را به نحو نيكويي انجام ميدهد» در اين كلام مقدار و ارزش هر انساني، هم سنگ تخصص و مهارت و دانايي او بر انجام درست و نيكوي امور و كارها، شمرده شده است، كه از آن اهميت دانايي و تخصص و مهارت و آگاهي به انجام امور در انسانها استفاده ميشود. شايد به خاطر وجود همين نكته در عبارت فوق باشد كه سيد رضي جمع آوري كننده نهجالبلاغه بعد از نقل عبارت بالا، مينويسد: «و هي الكلمه التي لا تصاب لها قيمه و لا توزن بها حكمه و لا تقرن إليها كلمه؛ اين از كلماتي است كه قيمتي براي آن تصور نميشود و هيچ حكمتي هم سنگ آن نبوده و هيچ سخني والايي آن را ندارد.»
و نيز در نهجالبلاغه آمده است: «و أحسنوا تلاوته، فإنّه أنفع القصص؛ قرآن را نيكو تلاوت كنيد كه سود بخشترين سخنهاست.»
3ـ انجام كارهاي نيك و رفتار صالح
همچنان كه در قرآن كريم آمده است: « قُلْ يَا عِبَادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَهٌ ؛ بگو اي بندگان مومن از پروردگارتان پروا كنيد، براي كساني كه در اين دنيا نيكي كنند [و اعمال صالح انجام دهند] پاداش نيكو است». در اين آيه «احسان» در مورد انجام اعمال نيكو و صالح و بروز رفتارهاي شايسته به كار رفته است. و در سوره انعام آمده است: «ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ تَمَامًا عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ؛ باري به موسي كتاب آسماني داديم، براي اينكه نعمت را بر كسي كه نيكي [و اعمال و رفتار صالح] انجام داده بود...». در اين آيه اعطاي كتاب آسماني به خاطر انجام اعمال و رفتار نيك و صالح از سوي حضرت موسي يا كليه پيروان او (بنابر اختلاف تفاسير) ذكر شده است.
البته روشن است كه نيكي و انعام و تفضل به غير، كه يكي از معاني كاربردي احسان است و قبلاً از آن بحث شد، از جهت اينكه به خودي خود يك كار خوب و نيك و رفتاري صالح محسوب ميشود، داخل در محدوده اين معني سوم بوده و اين معناي از احسان شامل آن نيز ميشود.
در كتاب «مفاهيم اخلاقي ـ ديني قرآن مجيد» در اين باره چنين آمده است: «فعل أحسن» كه مصدر آن «احسان» است، يكي از اصطلاحات اخلاقي اساسي در قرآن ميباشد، عموماً معناي آن «نيكي كردن» است، اما در كاربرد عملي قرآن، اين واژه عمدتاً به دو نوع ويژه از «نيكي» اطلاق ميشود: تقوا و پرهيزكاري نسبت به خداوند و همه اعمال انساني كه از آن سرچشمه ميگيرد و اعمالي كه محرك آن روح حِلم است».
سپس با ذكر قسمتي از اين آيه: « مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ؛ هر كس پروا و شكيبايي پيشه كند، خداوند پاداش نيكوكاران را فرو نميگذارد» اطلاق اول را توضيح ميدهد كه: «بايد خاطر نشان ساخت كه در اينجا محتواي معنايي احسان به تقوا و صبر تعريف شده است كه هر دوي آنها از خاصههاي انسان مؤمن است.» ؛ نويسنده سپس با ذكر آيه «وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ *الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ؛ و براي نيل به آمرزش پروردگارتان و بهشتي كه پهناي آن هم چند آسمانها و زمين است و براي پرهيزكاران آماده شده است، بشتابيد* كساني كه در راحت و رنج انفاق ميكنند و خشم خود را فرو ميخورند و از مردمان در ميگذرند و خداوند نيكوكاران را دوست دارد»، معني دوم را توضيح ميدهد و مينويسد: «كسي كه هميشه خواهان دستگيري از مستمندان ميباشد، دير خشم، بخشنده تأذيها و چشم پوشنده از قصاص و تلافي كردن است، همه اينها تجسم و تجلي فضيلت حلم است.» در كتاب مذكور، اگر چه فقط به همين دو معني و كاربرد براي واژه احسان اشاره شده و از كاربرد ديگر اين واژه غفلت شده است اما اين مطلب كتاب قابل توجه است كه يكي از كاربردها و معاني احسان را معادل اعمالي ميگيرد كه ناشي از تقوا و پرهيزكاري ميباشد، و اين را ميتوان ادعا نمود كه در برخي از كاربردهاي واژه احسان در قرآن كريم، اين لفظ تقريباً مترادف با رعايت تقوا و پرهيزكاري كه شرط اصلي آن اخلاص و نيّت پاك است به كار رفته است. و از صريحترين آيات در اين زمينه، آيات 41 تا 44 سوره مرسلات است كه در آنها واژه «محسنين» هم طراز و هم سنگ واژه «متقين» گرفته شده است و ميتوان از آن، مقدار ارتباط معنايي «احسان» و تقوا را بدست آورد: « إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلالٍ وَعُيُونٍ * وَفَوَاكِهَ مِمَّا يَشْتَهُونَ *كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ؛ پرهيزكاران در سايهساران و [كنار] چشمهسارانند و ميوههايي كه دلخواهشان است، به خاطر كارهايي كه كردند، بخورند و بنوشند [خوش و] گوارا، ما بدين گونه نيكوكاران را جزا ميدهيم».
مفهوم محسنين:
يكي از واژههاي اساسي و كليدي در قرآن كريم، واژه «محسن» و مشتقات آن ميباشد. اين واژه اسم فاعل از فعل «أحسَنَ» ميباشد. از بررسي آن دسته از آياتي كه در آنها واژههاي «محسن»، «محسنين» و «محسنات» به كار رفته است، اين نتيجه به دست ميآيد كه اين واژه در قرآن در دو معني به كار رفته است، يكي در خصوص خير رساننده و نيكيكننده به ديگران و ديگري در مورد كسي كه كارهاي نيك و رفتار صالح انجام ميدهد، چه اين رفتار عملي باشد يا روحي و اعتقادي. البته در اينجا نيز مانند كاربردهاي واژه «احسان» معني كاربرد دوم در برگيرنده معني كاربرد نخست ميباشد، زيرا هر كسي كه خيري را به ديگران ميرساند و به ديگران نيكي ميكند، اين رفتار او في نفسه، عمل صالحي محسوب ميشود كه كاربرد دوم شامل آن بوده و چنين شخصي «محسن» در معني دوم آن ميباشد.
موارد كاربرد نخست واژه محسنين
1ـ « الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ؛ كساني كه در راحت و رنج انفاق ميكنند و خشم خود را فرو ميخورند و از مردمان در ميگذرند و خداوند نيكوكاران را دوست دارد» از اينكه بدنبال ذكر آن اوصاف و رفتارها تعبير به «والله يحبّ المحسنين» شده، معلوم ميشود كه اوصاف و رفتارهاي ذكر شده معرّف «محسنين» است، همچنان كه علامه طباطبايي در ذيل آيه مينويسد: «در اين گفته خداوند «والله يحبّ المحسنين» اين اشاره وجود دارد كه اوصاف قبلي، معرّف عنوان «محسنين است ».
اين از يك طرف و از طرف ديگر، روشن است كه تمامي اوصاف مذكور در ارتباط با مردم و خير و نفعي است كه به ديگران رسانده ميشود.
2ـ « فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ؛ پس آنان را ببخش و بگذار و بگذر كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد». در اين آيه نيز عنوان «محسن» درباره كساني است كه خير و خوبي آنان شامل حال ديگران شده است.
واژه محسنان در معني و كاربرد عام و مطلق:
اكنون به بررسي برخي از آياتي كه در آنها واژه محسن و يا مشتقاتش در معناي عام و مطلق (يعني كسي كه داراي اعمال صالح و رفتار نيكو ميباشد) به كار رفته است، ميپردازيم.
1ـ « وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ؛ و كساني را كه در حق ما كوشيدند به راههاي خاص خويش رهنمون ميشويم و بيگمان خداوند با نيكوكاران است». جهاد و مجاهده همچنان كه راغب اصفهاني در مفردات گفته ، يعني به كارگيري توان و نيرو در راه مواجهه و مقابله با دشمن، و اين كار بر سه قسم است: 1ـ جهاد با دشمن ظاهري، 2ـ جهاد با شيطان، 3ـ جهاد با نفس و خواهشهاي نفساني. و تعبير «فينا» در آيه شريفه ميرساند كه اين تلاش و مواجهه در ارتباط با خداوند و درباره امور اعتقادي و رفتاري متعلق به او ميباشد.
بنابراين، منظور از جهاد و مجاهده در آيه فوق، معناي عامي خواهد بود كه شامل هر نوع تلاش و كوشش در راه خدا ميشود، اعم از اينكه تلاش در زمينه تقويت و تبلور ايمان و اعتقاد باشد و يا اينكه تلاش و مجاهده در زمينه انجام اوامر الهي و مبارزه با نفس و عوامل گناه و معصيت باشد.
2ـ « تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ * هُدًى وَرَحْمَهً لِلْمُحْسِنِينَ * الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاهَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاهَ وَهُمْ بِالآخِرَهِ هُمْ يُوقِنُونَ * أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ؛ اين كتاب حكمت آموز است، رهنمود و رحمتي براي نيكوكاران[همان] كساني كه نماز را بر پا ميدارند و زكات را ميپردازند و به آخرت يقين دارند، اينان كه از سوي پروردگارشان از هدايتي برخوردارند و هم اينانند كه رستگارند».
در آيه فوق از طرفي هدف از نزول آيات قرآن شمول رحمت و هدايت بر محسنان شمرده شده و از طرف ديگر توصيفي از رفتار و حال و هواي محسنان ارائه ميشود و در پايان، عاقبت امر محسنان كه همان فلاح و رستگاري است، بيان داشته ميشود.
قابل توجه اينكه، گاهي قرآن مايه هدايت متقين ذكر شده است ، گاهي مايه هدايت مؤمنين و در آيه محل بحث، مايه هدايت «محسنين» ذكر گرديده است.
چنين به نظر ميرسد كه بين عناوين فوق، يك ترتيب منطقي وجود داشته باشد؛ چرا كه تقوا در سوره بقره، داراي مراتب متعددي است كه پايينترين مرتبه آن، نفس آمادگي براي پذيرش حق است. بنابراين كسي كه در اين مرتبه از تقوا قرار دارد ولو هنوز ايمان نياورده و عمل صالحي انجام نداده، هدايت قرآني شامل حال او ميشود. و وقتي به مرتبه ايمان برسد قرآن او را به سوي انجام فرامين الهي سوق ميدهد و دعوت مي كند، و اگر شخص با ايمان، پايبند فرامين الهي و دستورات قرآني باشد، عنوان «محسن» بر او صادق خواهد بود. و روشن است كه كسي كه در راه خدا گام بردارد هدايت و رحمت خداوند شامل حال او خواهد بود: « وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ ».
بنابراين آيات سهگانه پيش بر اين سه مرحله تكامل معنوي انسان دلالت دارد.
3ـ « وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ * وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ * فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَهِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ؛ و چه بسيار پيامبراني كه همراه ايشان تودههاي انبوه نبرد كردند و از هر رنجي كه در راه خدا ديدند نه سستي ورزيدند و نه ضعف و زبوني نشان دادند و خداوند شكيبايان را دوست دارد و سخن ايشان جز اين نبود كه گفتند پروردگارا گناهان ما و گزافكاريهايمان را در كارمان بيامرز و گامهاي ما را استوار بدار و ما را به خدا نشناسان پيروز گردان. آنگاه خداوند به آنان پاداش دنيوي و پاداش نيك اخروي عطا كرد و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.»
در آيه بالا صحبت از گروهي ثابت قدم و استوار در راه خداست كه هرگز در راه دفاع از دين حق به خود تزلزل و سستي راه نميدهند و از چيزي در اين راه نگران نبوده مگر از نافرماني پروردگار خود و كوتاهي در انجام تكاليف خداوند، و از اين گروه با عنوان «ربّي» ياد ميكند. «ربّي» بنا به گفته علامه طباطبايي مانند «رَبّاني» كسي است كه خود را به پروردگار اختصاص داده و به چيزي ديگر غير از اطاعت فرمان الهي اشتغال ندارد. و اين مقامي بس بزرگ است. حال خداوند در پايان آيه از چنين گروهي با وصف «محسنين» ياد كرده و بيان ميدارد كه آنان مورد محبت او هستند.
4ـ در آيات متعددي از قرآن كريم، از برخي پيامبران الهي با عنوان «محسنين» ياد شده است به عنوان نمونه:
الف) «وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ؛ و ندايش داديم كه اي ابراهيم رؤيايت را به حقيقت باور داشتي، ما بدينسان نيكوكاران را جزا مي دهيم.»
آيات بالا جزو آياتي است كه داستان رؤياي حضرت ابراهيم(ع) درباره ذبح فرزندش و درصدد جامه عمل پوشاندن اين رؤيا كه يك فرمان الهي بود، از سوي او را بيان ميدارد و بعد از اين اطاعت بيچون و چراي ابراهيم از فرمان الهي بود كه از زمره «محسنين» شمرده ميشود.
ب) «سَلامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ * إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ ؛ سلام بر موسي و هارون، ما بدينسان نيكوكاران را جزا ميدهيم كه آن دو از بندگان مؤمن ما بودند». مسلماً خداوند به خاطر رفتار صالح بسيار فراوان حضرت موسي و هارون آن دو را به وصف «محسنين» توصيف نموده است.
5ـ «وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ * وَمَا لَنَا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ * فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ؛ و چون آنچه بر پيامبر [اسلام] نازل شده است، بشنوند ميبيني كه چشمانشان از اشك لبريز ميشود، از آنكه حق را ميشناسند [و] ميگويند پروردگارا ما ايمان آوردهايم، ما را در زمره گواهان بنويس، و چرا به خداوند و حق حقيقتي كه براي همه ما نازل شده است، ايمان نياوريم و حال آنكه اميدواريم كه پروردگار ما را در زمره شايستگان در آورد. و خداوند نيز به پاداش اين سخن كه گفتند، بوستانهايي كه جويباران از فرودست آن جاري است، نصيبشان ميسازد كه جاودانه در آن خواهند بود و اين پاداش نيكوكاران است». در آيات بالا توصيف به «محسنين» شامل حال كساني شده كه رفتار اعتقادي صالحانهاي كه عبارت از ايمان به خداوند و پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و كتاب آسماني قرآن است. داشتهاند.
نتيجه:
از مجموع مباحث گذشته اين نتيجه به دست ميآيد كه واژه احسان در قرآن كريم داراي سه معني و كاربرد است:
1ـ خوبي و نيكي به ديگران؛ 2ـ انجام و سر و سامان دادن امر و كاري به نحو نيكو و كامل؛ 3ـ انجام عمل صالح و رفتار نيك.
از مجموع آياتي كه در آنها واژه احسان در معني سوم به كار رفته است ميتوان اين استنباط را داشت كه احسان در اين معني و كاربرد تقريباً مطابق رعايت تقواي الهي و انجام اعمال صالح با هدف سالم و نيت مقدس است. و درباره واژه «محسن» و مشتقاتش، اين نتيجه به دست ميآيد كه در استعمالات قرآني، اين واژه داراي دو معنا و كاربرد است:
1ـ خير و ياريرساننده به ديگران.
2ـ انجامدهنده اعمال صالح و به جاي آورنده رفتارهاي نيك.
با توجه به اينكه تقوا داراي مراتب متعددي است و حتي مرتبهاي از آن ميتواند نفس آمادگي براي پذيرش حق باشد، بدون آنكه هنوز خبري از ايمان و عمل باشد، در حالي كه عنوان «محسن» بر چنين شخصي تا مادامي كه به مرحله عمل و انجام رفتارهاي صالح نرسد صادق نخواهد بود، از اين مطلب اين نتيجه به دست ميآيد كه مقام محسنان از برخي از مقامات متقيان بالاتر است.
مضافاً بر اينكه از بررسي مجموع آياتي كه در آنها مشتقات واژه «محسن» به كار رفته است و نيز از توصيف برخي از پيامبران بزرگ الهي مانند ابراهيم(ع) و نوح(ع) و يوسف(ع) به عنوان «محسن» اين نتيجه نيز بدست ميآيد كه در اصطلاح قرآن عنوان «محسن» در كاربرد دومش بيشتر در حق كساني به كار رفته است كه از ايماني راسخ و ثبات قدم در راه حق و انجام تكاليف الهي و اعمال و رفتار صالح برخوردار بودهاند.
منبع: ماهنامه آموزشي، اطلاع رساني معارف
نقش احسان در حیات فردی و اجتماعی
نويسنده:علی رضایی
مطالعه آیات و تحلیل قرآنی از آثار و کارکردهای احسان از آن رو انجام می شود تا با تقویت انگیزه ها بدان گرایش یابیم و به آثار و پاداش های آن دست یابیم. بر این اساس مطلبی که نویسنده براساس آیات ارایه داده را با هم از نظر می گذرانیم تا همواره در حوزه نیکوکاری از پیشگامان و سابقون باشیم.
● جایگاه و مفهوم احسان
احسان به معنای نیکوکاری از ریشه حسن گرفته شده که به معنای نیک و پسندیده است. در کاربردهای قرآنی به معنای کار نیک و پسندیده است. از آن جایی که احسان، از نظر عرف و عقل و شرع امری پسندیده است، از اهمیت و جایگاه بلندی هم در رفتارهای اجتماعی برخوردار می باشد و هم از نظر قرآن یکی از مهم ترین ابزارهای تکاملی بشر به شمار می رود و موجب می شود تا انسان به جایگاهی برسد که شایسته مقام انسانیت و کرامت و شرافت اوست که به عنوان خداوندی انتخاب و به کائنات معرفی شده است.
از آن جایی که بشر دوست می دارد تا به هر شکلی شده برای خود در جامعه احترام کسب کند و از جایگاه و اعتبار اجتماعی خاص و درخوری برخوردار گردد و هم به سبب گرایش طبیعی به کمال و دوری از نقص، احسان را راهی به سوی کمال و دوری از نقص بر می شمارد به احسان به عنوان یکی از آسان ترین و مهم ترین ابزارهای دست یابی به آن می شمارد و بر این اساس به احسان و نیکوکاری وکارهای پسندیده رو می آورد.
با این همه برای ترغیب و تشویق مردم به احسان و نیکوکاری، خداوند در آیات بسیاری با بیان آثار و نقش آن در زندگی دنیوی و اخروی بشر و هم چنین پاداش هایی که بر آن مترتب می شود، می کوشد تا راه و روش مردم را به این سو گرایش دهد.
● آثار و نقش احسان
اگر از آرامش اخروی (بقره آیه ۱۱۲) که از راه احسان برای انسان حاصل می شود، بگذریم، می توان گفت که آدمی می تواند از راه احسان در زندگی فردی و اجتماعی خود تحولی را ایجاد کند که دست کم زندگی دنیوی وی سرشار از آسایش و آرامش شود.
از جمله آثاری که برای احسان می توان در زندگی دنیوی بر شمرد رهایی و نجات از عذاب های الهی است که به سبب گناهان بر انسان و یا جامعه سرازیر می شود. هر کسی گناهی را مرتکب شود می بایست خود را آماده پیامدهای طبیعی دنیوی آن کند. از این روست که خداوند در قرآن به گناهکاران و نیز خطاکاران می فرماید که برای رهایی از پیامدهای آن می بایست به سرعت دست به دامن استغفار و توبه شد و برای این که سرعت عمل استغفار افزایش یابد بهترین و کوتاه ترین راه پیشگیری و یا حتی رفع و برداشتن بلا و عذابی آن است که شخص به احسان و نیکی روی آورد. (زمر آیه ۵۸)
بنابر این اگر کسی و یا جامعه ای گرفتار عذاب و بلاهای مختلف و لو به ظاهر طبیعی می شوند، باید به احسان و نیکوکاری به عنوان عامل دفع و رفع بنگرند و از آن برای رهایی از عذاب و بلابهره جویند، چنان که استغفار و توبه این کار را انجام می دهد.
خداوند در آیه ۱۴۷ و ۱۴۸ سوره آل عمران، احسان را زمینه ساز استجابت دعا می شمارد. بر این اساس می بایست گفت هرکسی که بخواهد دعایش مستجاب شود باید نیکوکاری را به عنوان یکی از ابزارهای دستیابی به این هدف مورد توجه قرار دهد. خداوند در آیات دیگر توضیح می دهد که گناهانی هستند که راه اجابت دعا را می بندد و امیر مؤمنان علی(ع) از خداوند می خواهد که گناهانی را که راه اجابت دعا و نزول بلا را می گیرند را برمردم ببخشد.
درحقیقت چنان که آیه ۱۱۴ سوره هود و ۱۱ سوره نمل و ۳۴ و ۳۵ سوره زمر بیان می کند احسان از علل و عوامل سبب محو گناهان و بدی ها می شود و با محو و از میان رفتن است که خداوند به انسان عنایت خاص می کند و دعاها و نیایش های او را قبول می کند و برآورده می سازد.
به سخن دیگر، اعمالی هستند که موجب نزول بلا و گرفتاری می شوند و راه صعود دعا را می بندد، از این رو یکی از راه های رهایی از بلا و گرفتاری ها و اجابت دعا این است که با اعمال و کارهای نیک و پسندیده رحمت خداوند را به سوی خود جلب و جذب کرده و از عنایت خاص خداوند بهره مند شد؛ زیرا خداوند در آیه ۱۹۵ سوره بقره و همچنین ۱۳۴ سوره آل عمران و آیات ۱۳ و ۹۳ سوره مائده یکی از راه های دستیابی به محبوبیت و دوستی خداوند را احسان و نیکوکاری می شمارد. این گونه است که احسان سبب جلب رحمت خداوندشده و او به انسان محسن و نیکوکار نزدیک شده و دعا و نیایش های او را می شنود و خواسته های او را اجابت می کند. (اعراف آیه ۵۶ و نیز لقمان آیه۳)
● کارکردهای اجتماعی احسان
از کارکردها و نقش سازنده احسان می توان در حوزه عمل اجتماعی به احسان به عنوان عامل ایجادی صمیمیت و دوستی میان انسانها اشاره کرد که خداوند در آیه ۳۴ سوره فصلت بیان می کند.
هرکس و یا جامعه ای بخواهد به سعادت دنیوی و آرامش و آسایش زندگی این جهانی دست یابد می بایست از احسان و نیکوکاری به عنوان یکی از اسباب و عوامل آن توجه کند. خداوند در آیه ۱۴۸ سوره آل عمران و نیز ۳۰ سوره نحل و ۱۰سوره زمر به این نکته توجه می دهد و از مردم می خواهد که حتی اگر خواهان سعادت و خوشبختی دنیوی هستند می بایست به احسان و نیکوکاری به عنوان عاملی از عوامل خوشبختی فرد و جامعه توجه کنند.
خداوند از کارکردهای اجتماعی احسان به آبرومندی اشاره می کند. هرچند که آیه ۲۶ سوره یونس این اثر و کارکرد را برای آخرت بیان می کند ولی می توان دریافت که خداوند که در آخرت به سبب احسان و نیکوکاری شخص به حفظ آبروی او اقدام می کند به طریق اولی بر حفظ آبروی شخص نیکوکار در دنیا نیز اقدام می کند. براین اساس می توان گفت که انسانها برای حفظ آبروی خویش و ظهور و تجلی خداوند به نام ستار و غفار می بایست از ابزار احسان بهره گیرند تا در سایه ستاریت خداوند قرارگرفته و آبروی خویش را در جامعه حفظ کنند.
از کارکردهای دیگری که برای احسان می توان بیان کرد بهره مندی از امدادهای غیب و خاص خداوندی است که در آیات ۱۱۴ و ۱۲۱ سوره صافات اشاره کرد که در گزارش امدادهای غیبی به حضرت موسی(ع) و قوم بنی اسراییل بیان شده است. خداوند در این آیات بیان می کند که خداوند به سبب احسان بنی اسراییل در دوره اسارت خویش در مصر آنان را موردتوجه خاص قرارداده و با امدادها و نصرت های ویژه آنان را بر دشمنان خویش غلبه و چیره داده است.
اعطای قدرت و منزلت اجتماعی نیز از دیگر کارکردهای احسان به ویژه درحوزه عمل اجتماعی است. این مطلب شاید امری طبیعی باشد زیرا کسی که به دیگری چیزی را می بخشد تا نیاز کسی را برآورده سازد و یا با کمک و یاری شخصی او را کمک می کند تا به نیازهای خود پاسخ درست و مناسب دهد در چشم و دل مردم جا باز می کند و محبوب آنها می شود. و این گونه است که با محبوبیت در میان مردم از منزلت و اعتبار اجتماعی نیز بهره مند خواهد شد. (یوسف آیه ۵۶)
● کارکردهای شخصی احسان
ازکارکردهای شخصی در حوزه امور معنوی دنیوی نیز می توان به موفقیت و توفیق شخص در امتحانات الهی اشاره کرد که خداوند در آیات ۱۰۵و ۱۰۶ بدان توجه می دهد و بیان می دارد که یکی از علل توفیق حضرت ابراهیم (ع) این بوده است که وی اهل احسان بوده و از جرگه نیکوکاران شمرده می شد.
رهایی از اندوه و غم های بزرگ از دیگر آثاری است که خداوند درآیات ۷۵ تا ۸۰ سوره صافات و نیز ۱۱۴ و ۱۱۵ و ۱۲۱ همین سوره برای احسان برمی شمارد . براین اساس اگر کسی گرفتار اندوه و غمی بزرگ است می تواند با احسان و نیکوکاری نسبت به دیگران خود را از رنج واندوه و غم برهاند. افزون بر کارکردهایی از این دست می توان احسان و نیکوکاری را عاملی مهم برای دست یابی به مقامات و کمالات انسانی نیزبرشمرد. خداوند بیان می کند کسی که طالب علم و حکمت است می تواند با بهره گیری از ابزار احسان و نیکوکاری خود را به این مقامات برساند و از فواید آن بهره مند شود.
خداوند برخورداری افراد ازعلم و دانش الهی را ثمره و میوه احسان و نیکوکاری اشخاص برمی شمارد و در آیه ۲۲سوره یوسف و نیز ۱۴سوره قصص برخورداری حضرت یوسف (ع) وحضرت موسی (ع) را به علم و دانش خاص به سبب احسان و نیکوکاری آنان برمی شمارد و از مردم می خواهد که با پیروی از این دو نمونه و سرمشق انسانیت برای دست یابی به علم و دانش خاص از احسان و نیکوکاری بهره مند شوند و آن را نادیده نگیرند.
خداوند در آیات ۱۱۴ تا ۱۲۱ سوره صافات حتی بهره مندی از علم کتاب آسمانی و دست یابی به آن را به سبب احسان و قرارگرفتن دراین مقام برمی شمارد. درحقیقت تنها کسانی به کتاب آسمانی دست می یابند و یا از علم و دانش آن برخوردار خواهند شد که اهل احسان شوند و به عنوان محسن از آنان یاد شود.
آیات ۲۲ سوره یوسف و ۱۴سوره قصص دست یابی انسان به مقام داوری و حکومت و ولایت را به سبب احسان می داند و درحقیقت تاکید می کند تنها کسانی می توانند در مقام حکومت و داوری و حکمیت قرار گیرند که اهل احسان باشند و مردم ایشان را به این نام بشناسند؛ زیرا احسان عامل جلب محبت دیگران و پذیرش قدرت و حکومت و حکمیت آنان است. به ویژه کسانی که اهل احسان هستند و مردم ایشان را به این نام می شناسند در میان مردم برخوردار از نام نیک (صافات آیات ۱۰۴تا ۱۲۱ و نیز ۷۵ تا ۸۰) می باشند و از منزلت اجتماعی سود می برند. (یوسف آیه ۵۶)
البته می توان از همین آیات این نکته را نیز به دست آورد که احسان و نیکوکاری، سرچشمه حکمت را بر فرد می گشاید و اهل احسان از گوهر حکمت سود خواهند برد و درزندگی خویش از آن بهره مند خواهند شد. این ها گزارش گونه ای از فواید احسان و آثار آن در زندگی دنیوی و معنوی است که خداوند در آیات مختلف گزارش کرده است و از مردم خواسته است تا در مقام احسان در آیند و از آثار آن برخوردار گردند.
منبع: روزنامه کیهان
احسان، زیر بنای عدالت
نويسنده:حضرت آیت الله مهدوی کنی(دامت برکانه)
احسان، زیر بنای عدالت
آنچه در پی میآید، یکی از جلسات هفتگی اخلاق حضرت آیت الله مهدوی کنی است. موضوع این بحث در باب احسان و عدالت است. ایشان ضمن طرح بحثهایی در باب فطرت و مسایل حقیقی و اعتباری، تفاوت اساسی"عدل" و "احسان" را شرح میدهند.
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد الله رب العالمین و الصلاهٔ علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین قال الله تعالی فی کتابه: انّ الله یأمر بالعدل و الاحسانِ و ایتاءِ ذی القربی و ینهی عن الفحشاء والمنکر و البغی یعظکم لعلّکم تذّکرون (نحل،۹۰ ) ممکن است که یک عمل یا یک موضوع در علوم مختلف از جهات مختلف مورد بحث قرار بگیرد موضوع همان موضوع باشد ولی جهت بحث با جهت بحث در علم دیگر تفاوت داشته باشد انسان موضوع علم فقه است موضوع علم اخلاق است. موضوع علم روانشناسی است. موضوع طبّ است و همهٔ اینها دربارهٔ خصوصیات انسان و عوارض وجودی انسان بحث میکنند.
یکی از موضوعات چند بعدی هم بحث"عدالت" است.
عدالت یعنی اینکه انسان هر چیزی را در جای خود قرار بدهد و حقوق دیگران را رعایت بکند. همان طور که برای خودش حقی قائل است برای دیگران هم قائل باشد. یک تفسیر عدالت این است که وضع شیءٍِِِ فی موضعه هر چیز در جایگاه خودش باشد یک تفسیر برای عدالت کرده اند که اعطاء کلّ ذی حقّ حقّه حق هر کس را بدهند.یک تفسیر دیگر این است که هر کس به سهم خودش برسد که به "قسط" تعبیر شده است لیقوم الناس بالقسط . انبیاءا آمدند که مردم قیام به قسط کنند مقصود از این قیام ایستادن نیست. یعنی قوام زندگی انسانها روی قسط باشد. یعنی چه روی قسط باشد؟ یعنی همه به سهم خود برسند. نه از سهم خودشان محروم شوند و نه سهم دیگران را بردارند برای خودشان و تجاوز و تعدّی بکنند. اینها همهاش بحث عدالت است. منتها همین عدالت و قسط دو باب مورد بحث قرار میگیرد. یک بحث، بحث فقهی و حقوقی است ویک بحث، بحث اخلاقی است. فرض کنید که در عالم بحث تکلیف و قانون و دادگاه نباشد عدالت در بحث اخلاق به عنوان یک فضیلت و کرامت مورد بحث قرار میگیرد ولی در فقه و حقوق به عنوان یک تکلیف حقوقی و اجتماعی به آن نگریسته میشود.
پذیرش عدالت از دیدگاه اخلاق یک انتخاب و نوعی گزینش است یعنی آن کس که به عنوان اخلاق و ارزش به دنبال عدالت است، خودش انتخاب میکند نه اینکه الزامی از بیرون برای او باشد میپذیرد که انسان عادل باشد این یک صفت پسندیده است. یک صفت متعالی است برای انسان که برای خود و دیگران حق قائل باشد. اینکه من دائماً تکرار میکنم که خود و دیگران نه فقط برای دیگران بلکه برای خودش حق در نظر بگیرد. آن چیزی که انسانیت اقتضا میکند. آن چیزی که اخلاق اسلامی اقتضا میکند این است که شما هم برای خودت حق قائل باشی هم برای دیگران. به دنبال حق خودت هم بروی. چون حق گرفتنی است. میگویند حق دادنی نیست که منتظر باشی و در خانهات بنشینی تا حق تو را به تو بدهند. خیلیها این کار را نمیکنند. بنابر این باید برای خودت حق قائل باشی. برای دیگران هم حق قائل باشی. این یک ضرورت متعالی و فضیلتی برای انسان است. لذا میگوییم که بدیهی است عدالت از نظر دیدگاه اخلاق یک انتخاب ویک گزینش است امّا از نظر حقوق یک تکلیف است. یک الزام است و لذا اگر کسی اخلاقی نباشد، اگر بتواند از عدالت فرار بکند و مأموری بالای سر او نباشد، فرار میکند. آن کس که عادل نیست اگر بتواند از چراغ قرمز عبور میکند میگوید حالا که مأمور نیست و نصف شب است برویم، حال آنکه نصف شب هم چراغ قرمز را باید رعایت کند.چون قانون میگوید که این چراغ قرمز علامت است و باید شما مواظب باشی. آن طرف ماشین هم نباشد قانون میگوید شما باید اینجا توقف کنی. حالا اگر کسی از روی ترس از کیفر، رعایت عدالت را بکند، به وظیفهٔ قانونی خود عمل کرده است. اگر پول مردم را هم از ترس بدهد به وظیفه قانونی عمل کرده است ولی از نظر اخلاقی کار مؤثر و مفیدی انجام نشده است. یعنی در دلش یک فضیلتی ایجاد نکرده زیرا انتخاب عدالت در صورتی که با انگیزه فضیلت خواهی و گذشت توأم باشد، ارزشمند است. فرمانبرداری معمولاً با بیم و امید و اعمال زور همراه است. بر خلاف انتخاب و اختیار که با میل و رغبت و عشق و ایثار توأم است. امیرمؤمنان علیه السلام عبادتی را که از روی عشق و محبت انجام شود "عبادت الاحرار" نام میگذارد میفرمایند یک عدهای برای ترس یک عدهای برای اجر و یک عدهای بخاطر اینکه خدا را اهل عبادت میبینند او را عبادت میکنند. آنهایی که از ترس عبادت میکنند عبید هستند یعنی بردهها، اگر ترس نباشد، بردهها مولایشان را عبادت نمیکنند و عدهای هم برای اجر این کار را میکنند که میفرماید این هم عبادت تجّار است. عدهای هم فقط برای عشق و محبت عبادت میکنند که اینها احرار هستند . یک عمل بیشتر نیست ولی سه عنوان دارد یعنی همین نمازی که بنده و جنابعالی میخوانیم سه عنوان میتواند به خودش بگیرد. این عناوین بسته به نیت و انگیزه است. فضائل اخلاقی زیر بنای فطری دارد ما یک استعدادات و یک خواستههای فطری داریم که اگر آن خواستههای فطری شکوفا شود و خاموش نشود انسان به مسیر کمال میرود. چراغ فطرت آدم به وسیله ریاضت،عبادت و فداکاری روشنتر میشود و گاهی به وسیله کارهای خلاف خاموش میشود. زیر بنای مسائل اخلاقی وارزشی فطرت انسان است. چه بسا افرادی که الزام و تکلیف برای آنها غیر قابل تحمل است. مثلاً به بعضیها بگویی واجب است، ناراحت میشوند. امروزیها که یک قدری ادعای آزادی میکنند میگویند آقا نگویید تکلیف است. انتخابات تکلیف است. شرکت در فلان کاری که اجتماعی است، تکلیف است. میگویند تکلیف نکنید. بگویید این حقی است برای شما. خوب، این یک چیزی است که خواسته انسان است. انسان دلش میخواهد که عزتش و کرامتش محفوظ بماند. چه بسا افرادی که الزام و تکلیف برای آنها قابل تحمل نیست ولی کمتر کسی وجود دارد که بدون اخلاق و بدون تعهد اخلاقی بتواند در دنیا زندگی کند. حتی افرادی که بر حسب ظاهر مسائل ارزشی و اخلاقی را منکر هستند و میگویند اخلاق نسبی است و به شدت از آزادی و کرامت خود دفاع میکنند و از تجاوز به آن اکراه دارند حتّی اگر خود نسبت به عهد و پیمانی که بستهاند، وفادار نباشند اگر کس دیگری با آنها پیمانی ببندد وعمل نکند، اعتراض میکنند. پس معلوم میشود که وفا کردن به وعده را یک فضیلت میداند. اگر خود نسبت به عهد و پیمانی که بسته وفادار نیست ولی انتظار دارد دیگران نسبت به عهد و پیمان خود وفادار باشند. این گونه افراد، با اینکه منکر اخلاق و فضائل هستند ولی هیچ گاه برتریجویی دیگران را به خود نمیپذیرند. ما میگوییم که تواضع یک فضیلت است اینها حاضر نیستند کسی به آنها تکبر بورزد. پس معلوم میشود که تکبر را برنمیتابند و تواضع و ایثار را خوب میدانند.
وقتی به این افراد در مورد مسایل دینی میگویند، قبول نمیکنند ولی اگر به او بگویند بچهات منحرف بشود، خوب است؟ میگوید نه من دلم میخواهد بچهام آقا باشد و تربیت صحیح داشته باشد پس کسی که تمام این فضائل را به حسب ظاهر و از روی هواهای نفسانی انکار میکند عملاً میخواهد این فضائل باشد. اینها دوست دارند فرزندانشان خوب تربیت شوند و در میان مردم به خوبی شناخته شوند. طبیعتاً انسان دوست دارد که به او بگویند خوب است. شما یک بچه را نگاه کنید. به او بگویید به به، آفرین، صدآفرین، چه کار خوبی کردی، خوشش میآید. احساس میکند که با او خوب برخورد کردهاند.
اینها چیزهایی است که از همان فطرت الهی سرچشمه میگیرد. همه دوست دارند دولت و فرمانروایشان عادل باشد پس معلوم میشود که عدالت چیزی است که مورد قبول همه است البته وقتی به منافع شخصی میرسد، ممکن است عدالت را نسبی معنا کنند. ممکن است فرد برای خودش تفسیر دیگری از عدالت بکند و الا به قول مرحوم شهید مطهری همه قبول دارندکه عدالت چیز خوبی است. این گونه امور بهترین دلیل بر فطری بودن ارزشهای اخلاقی است. آیا کسی شک دارد که اگر امیال و شهوات نفسانی بر جامعه حاکم شود و همه بشوند دنباله رو شهواتشان و هر که هر چه دلش میخواهد، انجام بدهد، جامعه به روز سیاه میافتد. لذا میبینیم در دنیا آنهایی که طرفدار آزادی هستند، میگویند ما آزادی را به این شکل قبول نداریم که هر کس هر کاری خواست بکند. پیداست که میگویند یک محدودهٔ ارزشی واخلاقی باید رعایت شود. حالا در مقدارش ممکن است یک بحثهایی بشود و الاّ اصلش را قبول دارند.
خلاصه بحث ما در علم اخلاق، این بحثهای ارزشی است. منتها بحثهایی که در علوم انسانی مطرح است، دو نوع هستند. بعضی از مسائل حقیقی هستند و بعضی از مسائل اعتباری. این بحث،بحث فلسفی است. ما در مدرکاتی که داریم و دربارهاش صحبت میکنیم به عنوان یک علم(علم به معنای اعم مقصود است نه علم به معنای حتماً علوم تجربی) این مدرکات دو نوع است بعضیهایش درک حقایق خارجی است. بعضیهایش درک مسائل اعتباری است. اعتباری به این معناست که جامعهٔ بشری و عقلای عالم یا خداوند که آفریننده ماست یک چیزهایی را اعتبار و وضع کرده است که اینها برای نظام جمعی و تکامل انسانها لازم است. این مسائل اگر چه ممکن است مبنای حقیقی داشته باشد ولی خود اینکه این کار واجب است یا حرام است این حق شماست، آن حق شماست اینها مسائل اعتباری است که در قوانین اجتماعی و جزا و بین المللی آمده است. این مسائل مبتنی بر یک حقایق خارجی است یعنی اگر باشد، درست است و اگر نباشد، نیست مثلاً میگوییم که شما حق درس خواندن دارید. علت این حق چیست؟ مرحوم شهید مطهری میگوید که شما یک استعدادی خدا در خلقتتان گذاشته که برای فرضاً درس خواندن است. این برای شما حق درست می کند.استعداد یک امر واقعی است و امر اعتباری نیست استعدادها هم متفاوت است. انسانی است استعدادش قویتر است و انسانی است که ضعیفتر است. هر کس در حد استعداد خودش حق دارد و لذا لزومی ندارد همه دانشگاهی بشوند. این چیزی که در ایران خودش یک نابسامانی برای مملکت درست میکند. هزاران کار در مملکت ماست که نیازی به دانشگاه ندارد ممکن است درسهای دیگر لازم داشته باشد. ولی دانشگاه لازم نباشد. علی ای حال هر کس به اندازهٔ استعدادی که در عالم آفرینش دارد، حق دارد. این حق را باید برود دنبالش و جامعه هم باید این حق را به او بدهد. این حق است. اما اینکه تکلیف میکنیم که باید این حق را بدهید و چنین و چنان کنید، اینها دیگر مسایل اعتباری است. مسایل اخلاقیاش هم همین طور است. این خوب است و آن خوب نیست، جنبهٔ اعتباری دارد اگر چه مبانی واصولش امر حقیقی است. ما درمسایل اعتباریات اعتقادمان این است که باید فلسفهٔ اخلاق یا حقوق، مبتنی به امور حقیقی باشد. ما در همهٔ این گونه امور مبنای فطری حقیقی داریم که قطع نظر از اعتبارات قانونگذار وجود خارجی دارند البته با تفاوت. این هم که گفته میشود تفاوت وجود دارد برای پرهیز از مساوات که اذا تساووا هلکوا اگر مساوات شد، هلاک میشوید. رسم شده همه میخواهند بیایند دانشگاه امر نادرستی است و اگر همه بخواهند دکتر بشوند جامعه نابود میشود.
کارگر هم لازم است بله آن کارگر اگر میتواند دکتر بشود، بشود اما اگر نمیتواند به کارگریاش اکتفا کند. اما حق کارگر باید در موردکارگریاش داده شود. بالاخره همه حِرَف باید وجود داشته باشد. تمام اینها مربوط به استعدادهای خدا داده است. در قانون الهی هم آمده که بر شما لازم است این استعدادت را به کار بیندازی. این "لازم است" امر اعتباری است. این دیگر قرار داد بین ما و خدایمان است یا بین ما و دولت یا بین ما و جامعه. هر چه اسمش را بگذارید قرارداد اجتماعی بگویید، خدایی بگویید، قرار داد موضوعه بگویید، تمام اینها اعتباری است. منتها تمام این اعتباریات یک منشأ حقیقی دارد منشأ حقیقی گاهی اصلی و ذاتی است و گاهی منشأی مصلحتی است .
ما گاهی از اوقات قانونمان مبتنی بر یک حقایق خارجی است کارگر می رود بنایی میکند، نجار در می سازد. اینها همهاش خارجی است. امری فیزیکی است. بالاخره حرکتی انجام شده و کاری در خارج شده است . اما گاهی از اوقات بخاطر بعضی مسایل کاری انجام نشده ولی باید اعتباری کرد. مثلاً فرض کنید کسی پیر شده و مریض شده است. این فرد احتیاج به عمل جراحی دارد. حالا بیمه نیست یا حتی بیمه است ولی بیمه هزینه عمل جراحی را تقبّل نمیکند. به هر حال انسان است برای حفظ این انسان جامعه باید خدمت کند اینجا در مقابل یک نیاز واقعی قرار داریم ولی اینکه دیگران ملزم باشند که نیاز این فرد را برآورده کنند، موضوعی است که منجر به بحث"احسان" میشود. بحث عدالت پیش نمیآید. چون معنای عدالت این است که باید حقوق فرد مزبور پرداخت شود. میگویند ما طبق قرار داد قانونی و توافق در قبال پرداختی به بیمه، حقوقش را میدهیم. اینجاست که بایدگفت جامعه علاوه بر عدالت احتیاج به"احسان" هم دارد. کار جمعی و اجتماعی تنها با عدالت درست نمیشود. اگر بحث عدالت را بکنیم خیلی جاها پایمان لنگ میماند. لذا میبینیم قرآن هم بحث میکند در مورد "احسان". بحث ایثار را میکند. این دیگر مافوق بحثهایی است که در دنیا مطرح است. عجیب است که قرآن تعبیر می کند: انّ الله یأمر بالعدل و الاحسان یعنی با همان کلمهٔ یأمر که عدل امر میشود، "احسان" هم امر میشود. همه امر به عدل را قبول دارند اما قرآن میفرماید علاوه بر عدل شما باید محسن هم باشید چون خدا یحبّ المحسنین است و ایتاء ذی القربی با قوم و خویشان خود باید صلهٔ رحم بکنید نگویید قوم و خویش برای من چه کرده است. قرآن امر میکند که باید با آنها صله کرد. تعبیر اخلاقی قرآن است شاید در اصول خوانده باشید که کلمهٔ واحد ممکن است در اکثر از معنا استعمال شود اما سیاق این آیه این نیست که ما دو معنا برای "یأمر" قائل شویم. یک "یأمر" امر واجب و یک "یأمر" امر مستحّب باشد. چون اینجا شش مطلب در آیه است سه مورد مأمور به و سه مورد منهی عنه است"انّ الله یأمر بالعدل و الاحسان وایتاء ذی القربی" این سه مورد مأمور به هستند و سه چیز هم منتهی عنه هستند. "ینهی عن الفحشاء والمنکر و البغی" فحشاء یعنی کارهای خیلی زشت. منکر کارهای حرام و ناپسند است و بغی هم به معنی ظلم است. اینها منهی عنه است. همهٔ اینها امری و نهی دستوری است و با سیاق آیه سازگار نیست که دو نوع معنا از آن استخراج کنیم. "احسان" هم جزء واجب است منتها در مورد خودش. واصلاً اگر شما از جامعه بشری"احسان" را بردارید، اصلاً جامعه، جامعه بشریت نمیشود. جامعهٔ بشری این است که در آن گذشت باشد، کمک باشد، تعامل باشد،ایثار باشد این یک جامعهای است که بدرد میخورد. شما در اروپا میبینید افرادی هستند که مثلاً وقتی شما آدرسی را پیدا نمیکنید، کمک میکنند. آن افراد الزامی ندارند که این کار را بکنند ولی از روی "احسان" این کار را میکنند. اگر این در جامعهٔ بشری نباشد، جامعه تبدیل به جامعهٔ حیوانات میشود. برادران عزیز شما باید محسن باشید. در کتاب علل الشرایع آمده که از امام صادق علیه السلام سؤال کردند چرا خدا ربا را حرام کرده است. خوب ، به حسب ظاهر بحثهایی میکنند که به جای خودش درست است ولی حضرت میفرماید: خدا محسن است.
دوست دارد بندگانش هم محسن باشند. قرض الحسنه یک نوع احسان است. شما گرفتارید از دوستتان پولی قرض میکنید و توقع مبلغ اضافی هم در بین نیست اما اگر بگوید ده تومان میدهم یازده تومان میگیرم دیگر احسان از بین میرود. اصلاً فرهنگ انسانی و اسلامی آن فرهنگی است که در آن عدالت حاکم باشد. بعد از عدالت در آن "احسان" حاکم باشد و بعد هم صلهٔ رحم و وابستگی جمعی. اگر چنین چیزی باشد میشود جامعهٔ انسانی ولی اگر بگویید "احسان" مستحب است این جامعه انسانی نمیشود و حتی عدالت هم برداشته میشود. چرا؟ چون اگر اصلاً روح احسان بر انسانها حاکم نباشد، عدالت هم عمل نمیکند چون عدالت یعنی برای دیگران حق قائل بودن. وقتی آدمی که خودخواه است،روح گذشت ندارد، این آدم خودخواه تا بتواند زور بگوید زور میگوید. پس یک نوع گذشت لازم است عدالت به تنهایی کافی نیست. در خیلیجاها عدالت رعایت میشود ولی آن گذشت وجود ندارد. پس "احسان" زیر بنای عدالت است. هر دوی اینها لازم است. سه چیز اساسی در اخلاق و فرهنگ اسلامی است عدالت، احسان و وابستگی خانوادگی. پیامبر اکرم صلی الله علی و آله و سلم در نماز جمعه در خطبههای هر هفته همیشه این آیه را میخواندند. امیدوارم همه اهل عدالت، احسان و وابستگی وکمک به خانواده و قوم وخویش باشیم واز کارهای زشت پرهیز کنیم تا ان شاء ا... روی سعادت را به خود و برای جامعه ببینیم.
منبع: پایگاه دانشگاه امام صادق(علیه السلام)
آثار نیکوکاری در قرآن کریم
نويسنده:محمد آصف عطایی
از جمله مفاهیم ارزشمندی که در آموزه های دینی به خصوص قرآن کریم، مورد عنایت و توجه قرارگرفته و به آن سفارش شده، احسان و نیکوکاری است. احسان و نیکوکاری کارکردهای زیادی در عرصه های فردی، اجتماعی، فرهنگی، معنوی و... دارد. مؤمنان واقعی و انسان های صاحب خرد و اندیشه در هر عصر و نسلی، سعی و تلاش نموده اند خود را به صفت و ویژگی احسان و نیکوکاری، آراسته سازند. و این توصیه و سفارش سعدی است که می گوید:
ره نیک مردان آزاده گیر
چو ایستاده ای دست افتاده گیر
در این نوشته برآنیم تا با توجه به آیات قرآنی، نگاهی ولو اجمالی به نقش احسان و نیکوکاری در زندگی فردی و اجتماعی داشته باشیم. مطلب را با هم از نظر می گذرانیم.
● مفهوم احسان و نیکوکاری
احسان برگرفته از حسن است که در دو معنای نعمت بخشیدن به دیگری، و احسان در کار و عمل، کاربرد دارد. کسی که علم نیکویی را بیاموزد یا عمل نیکی را انجام دهد، از جمله نیکوکاران به حساب می آید و بر این اساس است۱ سخن امیرمؤمنان(ع) که می فرماید: مردم به آنچه از کارهای شایسته و نیک می آموزند یا به آن عمل می کنند، نسبت داده می شوند۲.»
واژه احسان به معنای انجام دادن کار نیک، به طور عمده در آیاتی به کار رفته است که پس از بیان اموری، از عاملان آن را به عنوان محسن مورد ستایش قرارداده است؛ چنان که در سوره بقره می خوانیم: «و اذقلنا ادخلوا هذه القریه فکلوا منها حیث شئتم رغداً و ادخلوا الباب سجدا و قولوا حطه نغفر لکم خطیکم و سنزید المحسنین؛۳ و ]به خاطر بیاورید[ زمانی را که گفتیم: «در این شهر ]بیت المقدس[ وارد شوید! و از نعمت های فراوان آن، هر چه می خواهید بخورید و از در ]معبد بیت المقدس[ با خضوع و خشوع وارد گردید و بگویید: خداوندا! گناهان ما را بریز! تا خطاهای شما را ببخشیم و به نیکوکاران پاداش بیشتری خواهیم داد.»۰و در جای دیگر می فرماید: «الذین ینفقون فی السراء و الضراء و الکظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین۴؛ آنان که در توانگری و تنگدستی، انفاق می کنند و خشم خود را فرو می برند و از خطای مردم در می گذرند. و خدا نیکوکاران را دوست دارد.» خداوند در این آیات، ضمن بیان مصادیق کارهای نیک، بندگان خود را به انجام آن، ترغیب و تشویق می نماید.
● مصادیق نیکوکاری
آنچه از آیات قرآن کریم استفاده می شود، این است که احسان و نیکوکاری، مصادیق فراوانی دارد، به عنوان نمونه: ایمان به خدا، به پیامبر(ص)، قرآن کریم و معاد، تقوا و تحمل سختی ها و مشکلات، عفو و گذشت، محبت و دوستی اهل بیت(ع)، خیرخواهی و اصلاح، اجتناب از فساد، فحشا و گناهان کبیره، استغفار در سحرگاهان، پرداخت زکات، پرداخت کالا و هدیه مناسب برای زن مطلقه، انفاق و بخشش در راه خدا، تأمین نیازمندان و محرومان، رفتار شایسته با پدر و مادر و... از مصادیق احسان و نیکوکاری است که در قرآن کریم به آن اشاره شده است۵.
● آثار نیکوکاری
احسان و نیکوکاری و کمک به انسان های ضعیف و ناتوان، آثار و پیامدهای ارزنده و مثبتی را در دنیا و آخرت به دنبال دارد که به طور خلاصه به چند مورد آن اشاره می شود:
۱) دوستی و صمیمیت
احسان و نیکوکاری باعث ایجاد دوستی و صمیمت بین افراد جامعه می شود. هرگاه انسان های نیکوکار با ایثار و فداکاری خود به یاری انسان های مظلوم و مستضعف شتافته و با کمک های مادی و عاطفی خود، زندگی آنان را تا حدودی سر و سامان داده، از حالت بحرانی نجات دهند، آنان نیز نه تنها احسان و نیکوکاری افراد خیر را فراموش نمی کنند؛ بلکه در ادامه زندگی، سعی خواهند نمود تا به نوعی جبران نموده و احسان و نیکوکاری دیگران را به بهترین شکل، پاسخ دهند.
خدای سبحان درباره روش های تأثیرگذار در امر تبلیغ می فرماید: «ولا تستوی الحسنه ولاالسیئه ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانه ولی حمیم۶؛ هرگز نیکی و بدی یکسان نیست؛ بدی را با نیکی دفع کن! ناگاه ]خواهی دید[ همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است.» اگر برخورد نیک و شایسته در امر تبلیغ دین، در برابر دشمنان و مخالفان، دوستی و صمیمت را به دنبال دارد، احسان و نیکوکاری در امور مادی و عاطفی به طور قطع، دوستی و صمیمیت بیشتر و عمیق تری را به همراه خواهد داشت و این یک امر بدیهی و واقعیت انکارناپذیر است که در زندگی روزمره مشاهده می شود.
۲) خیر و سعادت دنیوی
از جمله آثار ارزشمند احسان و نیکوکاری، اجر و پاداشی است که در دنیا، نصیب انسان های خیر می شود. در واقع خدای سبحان به نوعی اعمال و رفتار خوب و شایسته نیکوکاران را در همین دنیا، مورد لطف و عنایت قرار داده و جبران می نماید به قول معروف:
تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
خدای سبحان در مورد اجر و پاداش دنیوی احسان و نیکوکاری می فرماید: «فئاتهم الله ثواب الدنیا و حسن ثواب الاخره و الله یحب المحسنین۷؛ خداوند پاداش این جهان، و پاداش نیک آن جهان را به آنها داد و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.»
در آیه دیگری می فرماید: «وقیل للذین اتقوا ماذا انزل ربکم قالوا خیرا للذین احسنوا فی هذه الدنیا حسنه و لدار الاخره خیر و لنعم دارالمتقین۸؛ و هنگامی که به پرهیزگاران گفته می شد: پروردگار شما چه نازل کرده است؟ می گفتند: خیر ]وسعادت[ برای کسانی که نیکی کردند در این دنیا نیکی است و سرای آخرت از آن هم بهتر است و چه خوب است سرای پرهیزکاران.»
در کلامی که از حضرت موسی بن جعفر(ع) نقل شده است، می خوانیم: «در بنی اسرائیل مرد صالحی بود که زن نیکوکاری داشت. آن مرد شبی خواب دید که شخصی به او می گوید: خداوند فلان مقدار عمر برای تو مقدر کرده است که نصف آن در رفاه و آسایش هستی و نصف دیگر در مضیقه و تنگدستی، هر کدام از دو نصف را می خواهی، اول انتخاب کن! مرد جواب داد: من زن خوبی دارم که شریک زندگی ام است، با او مشورت می کنم. بار دیگر نزد من بیا تا به تو خبر دهم کدام نصف را اول اختیار کرده ام. صبح جریان خوابش را با همسرش در میان گذاشت و از او مشورت خواست. همسرش در جواب گفت: اول نصف رفاه و آسایش را برگزین، شاید خداوند بر ما رحم کند و در نصف دیگر نیز نعمتش را از ما قطع نکند. شب دوم فرا رسید بار دیگر آن شخص به خوابش آمد، آن مرد در جواب گفت: من نصف اول عمر در رفاه و آسایش را انتخاب کردم.بعد از آن رویا، دنیا از هر طرف به او رو آورد. چون نعمت های الهی، نزد او فراوان و آشکار شد، همسرش به او گفت: خویشان و همسایگان خود را و همچنین افراد محتاج را کمک کن! آن مرد به توصیه همسرش عمل نمود. نصف تعیین شده از عمر او در کمال رفاه و آسایش گذشت سپس از نصف هم گذشت و همچنان وضع مالی او خوب بود. برای سومین بار، همان شخص در عالم رویا نزد او آمده گفت: نیکی و احسان تو باعث شد خداوند به تو پاداش مرحمت فرماید و تا آخر عمر در نعمت و رفاه به سر خواهی برد.» ۹
۳) تعدیل اقتصادی
بخش قابل ملاحظه ای از جرم و جنایت، ناشی از فقر و تنگدستی است؛ چرا که فقر و تنگ دستی، به دین و ایمان انسان لطمه می زند، عقل را از کار انداخته، قوت و قدرت تشخیص درست را از او می گیرد و باعث کدورت و دشمنی می شود. امام علی(ع) خطاب به فرزندش می فرماید: «ای فرزندم! من از تهی دستی بر تو هراسانم. از فقر به خدا پناه ببر؛ چرا که فقر، دین انسان را ناقص و عقل را سرگردان می کند و عامل دشمنی است.»(۱۰)
احسان و نیکوکاری، اگر به صورت یک فرهنگ، جلوه نموده و در بین اقشار مختلف جامعه، توسعه و گسترش پیدا کند، به طور قطع، بخش عمده ای از مشکلات جامعه را که زایده فقر و محرومیت است، از بین برده و ریشه کن می سازد.
آنچه از آموزه های دینی استفاده می شود، این است که بین احسان و نیکوکاری و نجات جامعه از فقر و فلاکت، رابطه تنگاتنگی وجود دارد؛ لذا در قرآن کریم می خوانیم: «و انفقوا فی سبیل الله و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه و احسنوا ان الله یحب المحسنین ۱۱؛ و در راه خدا، انفاق کنید و ]با ترک انفاق[ خود را به دست خود ، به هلاکت نیندازید و نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.» (۱۲)
انفاق به طور کلی سبب نجات از مفاسد کشنده اجتماعی می شود. اگر انفاق به فراموشی سپرده شود و ثروت ها در دست گروهی معدود جمع گردد و در برابر آنان، اکثریتی محروم و بینوا وجود داشته باشد، دیری نخواهد گذشت که انفجار عظیمی در جامعه به وجود آمده، اموال و دارایی ثروتمندان نیز در آتش آن خواهد سوخت. بنابراین، انفاق، قبل از آن که به حال محرومان، مفید باشد، به نفع ثروتمندان خواهد بود؛ زیرا تعدیل ثروت حافظ ثروت است. ۱۳
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در جمله کوتاهی به این حقیقت اشاره نموده، می فرماید: اموال خویش را با دادن زکات حفظ کنید.»(۱۴) و به تعبیر بعضی از مفسران، خودداری از انفاق فی سبیل الله، هم سبب مرگ روح انسانی به خاطر بخل خواهد شد و هم باعث مرگ جامعه به خاطر عجز و ناتوانی، مخصوصا در نظامی همچون نظام اسلام که بر نیکوکاری بنا شده است. ۱۵
۴) آمرزش گناهان
همه انسان ها به جز انبیا و اولیای الهی در زندگی خود دچار خطا و لغزش شده، گناهان کوچک و بزرگی را مرتکب می شوند. از جمله ابزاری که باعث می شود انسان آثار گناه و خطاهایش از بین برود و حتی آن را تبدیل به حسنات نماید، احسان و نیکوکاری در حق بندگان خدا و خدمت به مخلوقات الهی است. خدای سبحان در سوره هود می فرماید: «و اقم الصلوه طرفی النهار و زلفا من الیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکری للذکرین۱۶؛ در دو طرف روز و اوایل شب، نماز را برپا دار؛ چرا که حسنات، سیئات ] و آثار آنها را[ از بین می برد. این تذکری است برای کسانی که اهل ذکر هستند.»
در جای دیگری می فرماید: «لهم ما یشاءون عند ربهم ذلک جزاء المحسنین، لیکفر الله عنهم اسوا الذی عملوا و یجزیهم اجرهم باحسن الذی کانوا یعملون» ۱۷؛ آنچه بخواهند نزد پروردگارشان برای آنان موجود است و این است جزای نیکوکاران تا خداوند بدترین اعمالی را که انجام داده اند، ]در سایه ایمان و صداقت آنها[ بیامرزد و آنها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند، پاداش دهد.»
۵) آرامش روحی
یکی دیگر از آثار ارزشمند احسان و نیکوکاری، آرامش روحی است. این کلام الهی است که می فرماید: «الذین ینفقون امولهم بالیل و النهار سرا و علانیه فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم ولا هم یحزنون ۱۸؛ آنها که اموال خود را شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق می کنند، مزدشان نزد پروردگارشان است؛ نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند.»
در آیه دیگر می خوانیم: «من جاء بالحسنه فله خیر منها و هم من فزع یومئذ ءامنون۱۹؛ کسانی که کار نیکی انجام دهند، پاداشی بهتر از آن خواهند داشت و آنان از وحشت آن روز در امان اند.» از آیات یاد شده به خوبی می توان نتیجه گرفت که احسان و نیکوکاری از جمله اعمالی است که آرامش روحی و روانی در دنیا و امنیت کامل در آخرت را به دنبال دارد. چه سعادتی بالاتر از آن است که انسان در دنیا اضطراب و دلهره را از خود دور سازد و از وحشت جانکاه قیامت نیز در امان باشد.
۶) محبوبیت نزد خداوند
احسان و نیکوکاری، باعث محبوبیت انسان نزد خدای سبحان می شود. جدای از تعابیر دیگری که درباره انسان های نیکوکار در قرآن کریم وارد شده، جمله زیبای «الله یحب المحسنین» پنج بار در آیات قرآن کریم، تکرار شده است۲۰ که بیانگر جایگاه و ارزش احسان و نیکوکاری در پیشگاه خداوند می باشد. موارد یاد شده، بخشی از آثار احسان و نیکوکاری است که در آیات قرآن کریم به آن اشاره شده است.
● چگونگی احسان
پس از تبیین جایگاه و اهمیت احسان و نیکوکاری در آموزه های دینی و ذکر تعدادی از آثار آن، این سوال مطرح می گردد که انسان با چه هدف و نیتی به سمت کارهای خیر، حرکت کند تا از آثار آن، حظ و بهره کافی داشته باشد؟ آنچه از آموزه های دینی استفاده می شود، این است که برای بهره مندی از آثار ارزشمند احسان و نیکوکاری، رعایت چند نکته لازم و ضروری است:
۱) رضای خداوند
اولین اصلی که در باب احسان و نیکوکاری باید رعایت شود، توجه به رضای خداوند است. جلب رضایت خداوند در هر کاری، فرع بر چند مساله ا ز جمله ایمان و اعتقاد به خدا، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (ع) و رعایت احکام و قوانین الهی است.
اگر انسان از لحاظ اعتقادی مشکل داشته باشد و یا در حوزه عمل و رعایت احکام و قوانین الهی و دینی مثل نماز، روزه و ... کوتاهی نموده، راه گناه و معصیت را در پیش گیرد، و یا از راه های نامشروع و غیر قانونی سود و سرمایه جمع آوری نماید و درآمد داشته باشد، احسان و نیکوکاری چنین انسان هایی مورد قبول و پذیرش حق تعالی قرار نخواهد گرفت. خداوند با صراحت اعلام می دارد:«قل انفقوا طوعاً اوکرهاً لن یتقبل منکم انکم کنتم قوماً فاسقین، و ما منعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الا انهم کفروا بالله و برسوله و لا یاتون الصلاه الا و هم کسالی و لا ینفقون الا و هم کارهون ۲۱؛ بگو: چه با رغبت و چه با بی میلی انفاق کنید، هرگز از شما پذیرفته نخواهد شد؛ چرا که شما گروهی فاسق هستید. و هیچ چیز مانع پذیرش انفاق های آنان نشد، جز این که به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند و جز با ] حال[ کسالت نماز به جا نمی آورند و جز با کراهت انفاق نمی کنند.»
اگر انسان توجه به رضای خداوند نداشته و از راه های غیر قانونی وارد شده و اقدام به احسان و انفاق نماید، جز زحمت، چیزی دیگری نصیب او نخواهد شد. امام صادق (ع) می فرماید: «اگر مردم از راهی که خداوند به آنان فرمان داده است، کسب درآمد کنند و آنها را در راهی که خداوند از آن بازشان داشته است، انفاق کنند، آن را از ایشان نمی پذیرد و اگر از راهی که آنها را از آن نهی کرده است، درآمد به دست آورند و آن درآمد را در راهی که خداوند بدان فرمانشان داده است به مصرف رسانند باز هم از آنان نمی پذیرد، مگر این که از راه درست ]و حلال [ به دست آورند و در راه درست ]و حلال[ انفاق کنند.» ۲۲
۲) پاکیزگی در احسان
دومین اصلی که در باب احسان و نیکوکاری باید رعایت شود، این است که اشیا و اموال را که پاکیزه و دوست داشتنی است، انسان در راه خدا انفاق کند. این مطلب را خداوند در سوره آل عمران می فرماید:«لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شیء فان الله به علیم۲۳: هرگز به ]حقیقت[ نیکوکاری نمی رسید مگر اینکه از آنچه دوست می دارید، ]در راه خدا[ انفاق کنید و آنچه انفاق می کنید، خداوند از آن باخبر است.»
امام صادق (ع) در پاسخ سوالی از آیه و برای انفاق به سراغ قسمت هایی که ناپاک است، نروید!»۲۴ می فرماید:«مردم زمانی که اسلام آوردند، درآمدهایی از ربا و اموال حرام دراختیار داشتند و افراد به سراغ این درآمدها در بین دارایی های خود می رفتند و آنها را صدقه می دادند، اما خداوند آنان را از این کار نهی فرمود. صدقه دادن جز از درآمد پاک و حلال درست نیست.» ۲۵
در تفسیر مجمع البیان از علی (ع) نقل شده که حضرت فرمود:«این آیه درباره کسانی نازل گردید که به هنگام انفاق خرماهای خشک و کم گوشت و نامرغوب را با خرمای خوب مخلوط می کردند و بعد انفاق می نمودند. به آنها دستور داده شد که از این کار بپرهیزند.» ۲۶ این دو شان نزول هیچگونه منافاتی با هم ندارند و ممکن است آیه در مورد هر دو دسته نازل شده باشد که یکی ناظر به پاکی معنوی و دیگری ناظر به مرغوبیت مادی و ظاهری است. ۲۷ از آنجا که بعضی از مردم عادت دارند همیشه از اموال بی ارزش و آنچه تقریباً از مصرف افتاده و قابل استفاده خودشان نیست، احسان کنند و این گونه احسان علاوه بر اینکه سود چندانی به حال نیازمندان ندارد، یک نوع اهانت و تحقیر نسبت به آنها است و موجب تربیت معنوی و پرورش روح انسانی نیز نمی باشد، این جمله صریحا مردم را از این کار نهی می کند و آن را با دلیل لطیفی همراه می سازد و آن اینکه شما خودتان حاضر نیستید اینگونه اموال را بپذیرید، مگر از روی کراهت و ناچاری؛ پس چرا درباره برادران مسلمان و از آن بالاتر خدایی که در راه او انفاق می کنید و همه چیز شما از او است، راضی به این کار می شوید.
در حقیقت، آیه به این نکته لطیف اشاره می کند که انفاق در راه خدا، یک طرفش مومنان نیازمندند و طرف دیگرش خدا است و با این حال اگر اموال پست و بی ارزش انتخاب شود، از یک سو تحقیری است نسبت به نیازمندان که ممکن است علی رغم تهیدستی مقام بلندی از نظر ایمان و انسانیت داشته باشند و روحشان آزرده شود و از سوی دیگر بی ادبی نسبت به مقام پروردگار است. ۲۸
۳) احسان بدون منت
سومین اصلی که در باب احسان و نیکوکاری باید درنظر گرفته شود، دوری از منت گذاری و پرهیز از آزار و اذیت است. احسان و نیکوکاری اگر با آزار و اذیت و منت گذاری همراه باشد، هیچ سودی به حال انسان نخواهد داشت.
خدای سبحان مومنان را مورد خطاب قرار داده، می فرماید:«یایها الذین ءامنوا لا تبطلوا صدقتکم بالمن و الاذی کالذی ینفق ماله رئاء الناس و لا یومن بالله و الیوم الاخر فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فترکه صلداً لا یقدرون علی شیء مما کسبوا و الله لایهدی القوم الکفرین ۲۹؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! بخشش های خود را با منت و آزار، باطل نسازید! همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم، انفاق می کند و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمی آورد. ]کار او[ همچون قطعه سنگی است که بر آن، ]قشر نازکی از[ خاک باشد ]و بذرهایی در آن افشانده شود[ و رگبار باران به آن برسد ]و همه خاک ها و بذرها را بشوید[ و آن را صاف ]وخالی از خاک و بذر[ رها کند. آنها از کاری که انجام داده اند، چیزی به دست نمی آورند و خداوند، جمعیت کافران را هدایت نمی کند.»
از امام صادق (ع) روایت شده است که «هر کس به مومنی احسان کند، پس از آن او را با سخن ناهنجار خود برنجاند و یا بر او منت گذارد، صدقه خود را باطل کرده است.» ۳۰
در حدیث دیگری آمده است: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از براء بن عازب پرسید که ای براء! وضع مالی مادرت چگونه است؟ ]براء مردی دست و دل باز بود و زن و فرزندش را ازنظر مالی خوب تأمین می کرد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می خواست بداند رفتار او با مادرش چگونه است؟[ براء عرضه داشت: وضع بسیار خوبی دارد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خرج کردن برای اهل و اولاد و خادم، صدقه است، باید متوجه باشی که با منت نهادن و اذیت کردن آنان، اجر این صدقه را باطل نکنی.»(۳۱)
از مجموع مطالبی که بیان شد، اهمیت و جایگاه احسان و نیکوکاری و نقش آن در زندگی فردی و اجتماعی و دنیا و آخرت انسان ها روشن می شود؛ چرا که احسان و نیکوکاری باعث تعدیل ثروت در جامعه شده و نظام طبقاتی را از بین می برد، دوستی و صمیمیت را بین افراد جامعه، ایجاد نموده و آمرزش گناهان انسان را سبب شده و در نتیجه سعادت و عاقبت به خیری انسان های نیکوکار در دنیا و آخرت را تضمین می نماید و باعث محبوبیت او در پیشگاه خداوند می شود. آثار یاد شده در صورتی نصیب انسان خواهد شد که رسیدگی و کمک به انسان های نیازمند برای رضای خداوند باشد و از ریا و خودنمایی و آزار و اذیت و منت گذاری جداً پرهیز شود.
پی نوشتها:
۱- مفردات راغب- ذیل واژه حسن.
۲- الکافی، کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ج۱، ص.۵۱
۳- سوره بقره؛ آیه .۵۸
۴- سوره آل عمران، آیه .۱۳۴
۵- ر،ک فرهنگ قرآن، اکبر هاشمی رفسنجانی، ج۲، ص.۴۰۷
۶- سوره فضلت، آیه.۳۴
۷- سوره آل عمران، آیه.۱۴۸
۸- سوره نحل، آیه.۳۰
۹- بحارالانوار، مجلسی، لبنان، مؤسسه الوفا، ۱۴۰۴، ج۹۳، ص.۱۶۲
۱۰- نهج البلاغه، حکمت .۳۱۹
۱۱- سوره بقره، آیه .۱۹۵
۱۲- ترجمه مکارم شیرازی.
۱۳- ر،ک: تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۲، ص.۳۸
۱۴- النوادر، راوندی، قم، مؤسسه دارالکتاب، ص.۳۰
۱۵- تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۲، ص.۳۸
۱۶- سوره هود، آیه.۱۱۴
۱۷- سوره زمر، آیه ۳۴و .۳۵
۱۸- سوره بقره، آیه .۲۷۴
۱۹- سوره نمل، آیه.۸۹
۲۰- سوره بقره، آیه ۱۹۵، سوره آل عمران، آیات۱۳۴و ۱۴۸، و سوره مائده، آیات ۱۳و .۹۳
۲۱- سوره توبه، آیه ۵۳و .۵۴
۲۲- الکافی، کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۳۶۵، ج۴، ص.۳۳
۲۳- سوره آل عمران، آیه.۹۲
۲۴- سوره بقره، آیه .۲۶۷
۲۵- وسائل الشیعه، حر عاملی، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، ۱۴۰۹ ق، ج۹، ص.۴۶۷
۲۶- تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه، ج۲، ص.۶۵۵
۲۷- تفسیر نمونه، ج۲، ص.۳۳۱
۲۸- تفسیر نمونه، ج۲، .۳۳۳
۲۹- سوره بقره، آیه .۲۶۴
۳۰- ترجمه المیزان، ج۲، ص.۶۱۸
۳۱- المیزان، ج۲ ص.۶۱۷
منبع: روزنامه کیهان
راهی به سوی بهشت
نويسنده:مرضیه سادات موسوی
نگاهی به جایگاه احسان و نیکی به والدین در قرآن و حدیث
▪ در چهار سوره از قرآن مجید نیکی به والدین بلافاصله بعد از مسأله توحید قرار گرفته این هم ردیف بودن دو مسأله بیانگر این است که اسلام تا چه حد برای پدر و مادر احترام قائل است. به عنوان مثال، در سوره اسرا آیه ۲۳ می خوانیم: و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر احسان کنید!
▪ اهمیت این موضوع تا آن جاست که هم قرآن و هم روایات صریحاً توصیه می کنند که حتی اگر پدر و مادر کافر باشند، رعایت احترامشان لازم است.
در سوره لقمان آیه ۱۵ می خوانیم: اگر آنها به تو اصرار کنند که مشرک شوی اطاعتشان مکن، ولی در زندگی دنیا به نیکی با آنها معاشرت نما!
▪ شکرگزاری در برابر پدر و مادر در قرآن مجید در ردیف شکرگزاری در برابر نعمتهای خدا قرار داده شده چنان که در سوره لقمان آیه ۱۴ می خوانیم: مرا و پدر و مادرت را شکر کن.
▪ قرآن حتی کمترین بی احترامی را در برابر پدر و مادر اجازه نداده است. در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) آمده است:
اگر چیزی کمتر از اف وجود داشت، خدا از آن نهی می کرد و این حداقل مخالفت و بی احترامی نسبت به پدر و مادر است، و منظور از این جمله نظر تند و غضب آلود به پدر و مادر کردن می باشد(تفسیر نمونه/ج۱۲،ص۷۹)
▪ با اینکه جهاد یکی از مهمترین برنامه های اسلامی است، تا زمانی که جنبه وجوب عینی پیدا نکند، یعنی داوطلب به قدر کافی باشد، بودن در خدمت پدر و مادر از آن مهم تر است، و اگر موجب ناراحتی آنها شود، جایز نیست.
در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم که مردی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد من جوان با نشاط و ورزیده ای هستم و جهاد را دوست دارم ولی مادری دارم که از این موضوع ناراحت می شود، پیامبر(ص) فرمود: برگرد و با مادر خویش باش، قسم به آن خدایی که مرا به حق مبعوث ساخته است، یک شب مادر با تو مانوس گردد از یک سال جهاد در راه خدا بهتراست(همان/ص ۸۰)! ولی البته هنگامی که جهاد، جنبه وجوب عینی پیدا کند و کشور اسلامی در خطر قرار گیرد و حضور همگان لازم شود، هیچ عذری پذیرفته نیست، حتی نارضایتی پدر و مادر.
انسان باید در برابر پدر و مادر خود حق شناس باشد و احترام و نیکی به آنها را هرگز فراموش نکند، هر چند زحمات آنان به قدری ارزشمند است که فرزندان هرگز نمی توانند آن گونه که شایسته مقام و منزلت پدر و مادر است ، دین خود را نسبت به آنها ادا کنند و ذره ای از آن همه محبت را جبران نمایند.
● شناخت جایگاه و مقام والدین
جایگاه پدر و مادر بسیار والاست که انسان قادر به درک این عظمت نمی باشد. پدر و مادر واسطه آفرینش فرزند و مسؤول تربیت و پرورش او می باشند، بدین سبب در دین مقدس اسلام بالاترین تأکید در اطاعت و احترام به آنان شده است تا جایی که خداوند متعال در قرآن کریم نام آنان را در ردیف نام خود قرار داده و پس از دستور به شکرگزاری خود، بر لزوم قدردانی از آنان تأکید می نماید و می فرماید:آری به او توصیه کردم که برای من و برای پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت ]همه شما[به سوی من است! و هر گاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری ]بلکه می دانی باطل است[، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو، در دنیا به طرز شایسته ای رفتار کن و از راه کسانی پیروی کن که توبه کنان به سوی من آمده اند سپس بازگشت همه شما به سوی من است و من شما را از آنچه عمل می کردید آگاه می کنم.(لقمان/۱۴-۱۵)
پیامبر اکرم(ص) نیز از مقام عظیم و والای پدر و مادر، نزد خداوند خبر می دهد و می فرماید: خداوند با خشنودی والدین خشنود می شود و با خشمگین شدن والدین خشمگین می گردد و این نشان دهنده توجه و عنایت ویژه پروردگار نسبت به مقام و منزلت والدین می باشد.
همچنین ایشان در بیان عظمت و شأن این دو موجود گرانقدر می فرماید: نگاه محبت آمیز فرزند به پدر و مادرش، عبادت است.(محدث نوری/ مستدرک الوسائل/ ج۹/ ص۱۵۲)
آری ، همین نگاه ساده و همراه با مهر و محبت به پدر و مادر که باعث خشنودی و شادمانی آنها خواهد شد و رضایت آنها را در پی خواهد داشت ،عبادت محسوب می شود ؛ همان هایی که با تحمل مشقتهای فراوان در راه پرورش فرزندان فداکاری ها کرده اند و لذا، شایسته ترین انسانها برای احترام و قدردانی معرفی شده اند.
● اهمیت احترام به والدین
در فرهنگ دینی ما احترام به پدر و مادر از جمله ضروریات و مهمترین مسائل اخلاقی محسوب شده که خداوند متعال به آن سفارش فراوان کرده است. قرآن کریم بعد از اصل توحید، یکی از مهمترین تعلیمات انسانی را نیکی به پدر و مادر معرفی فرموده است: پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. اگر یکی از آن دو یا هر دو در کنار تو به سالخوردگی رسیدند به آنها ]حتی[اف مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنی شایسته بگو و از روی مهربانی و لطف، بالِ تواضع خویش را برای آنان فرودآور و بگو: پروردگارا!بر آن دو رحمت آور، همان گونه که مرا در کودکی تربیت کردند.(اسراء/۲۳-۲۴)
آری، بی احترامی به پدر و مادر گناه بزرگی است که خداوند به راحتی از آن نمی گذرد و تا روز قیامت صبر نمی کند و فرزند خطاکار را سریع مجازات می نماید. پیامبر بزرگ ما در اهمیت این موضوع می فرماید: «کیفر سه گناه تا قیامت به تاخیر نمی افتد عاق پدر و مادر، ظلم و تجاوز به مردم و ناسپاسی در مقابل احسان و نیکی دیگران.»
● آثار نیکی و احترام به والدین
نیکی و احترام به پدر و مادر و راضی و خشنود نمودن آنان، آثار و فواید بسیار مهم و ارزنده و سعادت دنیوی و اخروی را در پی خواهد داشت . در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:
۱(خشنودی خداوند و غفران الهی
خشنودی خداوند یکی از مهم ترین نتایج نیکی و احترام به والدین است چنان که امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «حسن سلوک و نیکی به والدین از حسن شناخت و معرفت عبد به خداوند تعالی است، زیرا هیچ عبادتی انسان را به سرعت نیکی به پدر و مادر به خشنودی خداوند تعالی نمی رساند آن هم احسانی که محض تحصیل رضای پروردگار باشد.»
بدین جهت خداوند در سوره اسراء بعد از آنکه انسان را به نیکی کردن و احترام به پدر و مادر دستور می دهد، می فرماید: «پروردگارتان به آنچه در درون شماست، آگاه تر ]از خودتان[است. اگر صالح باشید، قطعاً او آمرزنده توبه کنندگان است.»(اسراء/۲۵)
بنا بر این از آنجا که گاهی در باره حفظ حقوق پدر و مادر و احترام آنها و تواضعی که بر فرزند لازم است ممکن است لغزش هایی پیش بیاید که انسان آگاهانه یا ناآگاه به سوی آن کشیده شود . چنانچه بلافاصله پشیمان شود و در مقام جبران برآید، مسلماً مشمول عفو خدا خواهد شد.
۲( طول عمر
یکی دیگر از آثار احترام به والدین، طولانی شدن عمر انسان است .پیامبر(ص)در این باره می فرماید: « ای فرزند آدم! به پدر و مادرت نیکی کن و صله رحم داشته باش تا خداوند، کارت را آسان و عمرت را طولانی بگرداند. پروردگارت را فرمان ببر تا خردمند به شمار آیی و از او نافرمانی نکن که نادان شمرده می شوی.»
همچنین می فرماید:«در آنچه خدای متعال در «الواح» به موسی(علیه السلام) داد، از جمله چنین بود:... مرا و پدر و مادرت را سپاسگزاری کن، تا تو را از نابود شدن ها حفاظت کنم و اجلت را به تأخیر بیندازم و به تو زندگی ای پاک ببخشم و تو را از این زندگی به سوی بهتر از آن، ببرم.»
امام باقر (علیه السلام) نیز با تحسین کسانی که والدین خود را مورد احترام و نیکی قرار می دهند می فرماید: «خوشا به حال کسی که به پدر و مادر خود نیکی کند، زیرا خداوند بر عمر او می افزاید»
۳(فراوانی روزی
خداوند متعال «رزاق» است؛ تمامی موجودات بر سفره لطف و احسان او حضور دارند و از نعمت های او چه مادی و چه معنوی بهره مند می شوند. وظیفه ما در قبال این همه نعمتی که خداوند به ما عطا کرده این است که همیشه و در همه حال سپاسگزار او باشیم. در حقیقت شکر نعمت عامل بسیار مؤثری در افزایش نعمت ها و الطاف الهی است که خداوند با صراحت بدان اشاره فرموده است: « و پروردگارتان اعلام کرد که اگر مرا سپاس گویید، بر نعمت شما می افزایم و اگر کفران کنید، بدانید که عذاب من سخت است.»
پدر و مادر نیز از جمله بزرگترین نعمت هایی هستند که خداوند به بندگانش ارزانی داشته است و باید خدا را به خاطر وجود این نعمت های گرانقدر شاکر بود .
در آیه ۱۴ سوره لقمان، شکر والدین هم ردیف شکر خدا آمده است:«أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ؛ ]به انسان توصیه کردیم[که شکرگزار من و پدر و مادرت باش!»
امام رضا(علیه السلام) در این باره می فرماید:«خدا امر فرموده به شکرگذاری از خودش و برای والدین، پس اگر کسی والدین را شکر نکند، خدا را هم شکر نمی کند.
۴(آسان شدن مرگ
مرگ یک رخداد طبیعی در زندگی انسان است و در روایتی از امام رضا(علیه السلام) به عنوان یکی از وحشتناک ترین مراحل زندگی انسان معرفی شده است. در حالی که مرگ برای انسان مؤمن و صالح آسان و بنا به سخن امام علی(علیه السلام) ارزشمندترین هدیه برای او می باشد آن جا که فرمود: «أفضل تحفة المومن الموت»
خداوند در قرآن کریم در وصف مرگ پرهیزگاران می فرماید: «همانها که فرشتگان ]مرگ[روحشان را می گیرند در حالی که پاک و پاکیزه اند به آنها می گویند: «سلام بر شما! وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام می دادید!»(نحل/۳۲)
امام صادق(علیه السلام) راحتی در هنگام مرگ و آسان شدن سکرات موت را از دیگر آثار احترام و نیکی به والدین برشمرده و می فرماید: «کسی که دوست دارد خدای متعال سختی های مرگ را بر او آسان سازد، نسبت به خویشان و نزدیکان و پدر و مادرش نیکوکار باشد و اگر چنین کند خدای متعال سختی های مرگ را بر او آسان می کند»
۵) ورود به بهشت و برخورداری از درجات بالای بهشتی
از جمله آثار اخروی که در نتیجه احترام به پدر و مادر برای انسان حاصل می شود ،رسیدن به بهشت و بهره مندی از نعمتهای فراوان آن است.
خداوند در قرآن سعادت و شقاوت انسان را بسته به اعمال او می داند و برای هر یک از اعمال انسان درجه و مرتبه ای قرار داده است: «برای هر یک برابر اعمالی که انجام داده اند درجاتی است، که پروردگار تو از آنچه می کنند غافل نیست.»(انعام/۱۳۲)
اگر احترام به پدر و مادر در نزد خدا در مرتبه ای بسیار بالا قرار دارد، پس چه پاداشی بهتر و ارزشمندتر از بهره مندی از بهشت و درجات بالای آن برای انسان می تواند وجود داشته باشد؟
امام باقر(علیه السلام) در مورد مؤمنان برخوردار از جایگاه والای بهشتی می فرماید: «اگر مؤمنی چهار ویژگی در خود داشته باشد خداوند او را در بالاترین و شریف ترین جایگاه قرار خواهد داد: کسی که یتیمی را پناه داده و بر او پدرانه نظر افکند، کسی که ضعیفی را مورد ترحم قرار دهد و در حد کفایت به او کمک کند، کسی که به والدین خود انفاق و با آنان مدارا کند، و]آن که[به ایشان نیکی کرده واز نگران ساختن آنها اجتناب نماید.»
۶) همنشینی با نیکان
یکی از پیامدهای نیک احترام به والدین، همنشینی با نیکان در آخرت است. بزرگترین آرزو و خواسته اهل ایمان، همنشینی با «ابرار» چه در دنیا و چه در آخرت است . آنان از خدا می خواهند که با نیکان بمیرند و با ایشان محشور شوند: «پروردگارا! گناهان ما را بیامرز و زشتی های ما را بپوشان و ما را با نیکان بمیران.»
کسی که به خدا ایمان داشته باشد، برای جلب رضایت خدای متعال و برخورداری از فضل و رحمت الهی تمام سعی و تلاش خود را به کار می گیرد و با اعمال شایسته ،راه رسیدن به رستگاری را می پیماید . یکی از آن اعمال نیک، احترام به پدر و مادر است که سعادت آخرت و همنشینی با نیکان را به دنبال خواهد داشت .
پیامبر اکرم(ص) در بیان نیکی به پدر و مادر و نتیجه آن در آخرت و روز قیامت می فرماید: «کسی که برای پدر و مادرش حج انجام دهد و یا بدهکاری آنها را بپردازد، خداوند او را در روز قیامت با نیکان بر می انگیزد.»
۷( اجابت دعای والدین در حق فرزندان
انسان موجودی است که همیشه به خداوند محتاج است و همواره در تمام کارها باید به او متوسل شود و از او کمک بخواهد . دعا بهترین وسیله ارتباط بین خدا و انسان است . خداوند بزرگ بندگان خود را به دعا کردن سفارش نموده و وعده استجابت به آنان داده است. چنانکه درسوره بقره می فرماید: «دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می خواند، پاسخ می گویم.»
البته خداوند متعال برای دعا و استجابت آن و همچنین برای درخواست کنندگان آن شرایطی قرار داده است که باید به آن شرایط عمل نمود. در این خصوص پدر و مادر از جمله کسانی هستند که دعایشان در حق فرزندان خوش رفتار مستجاب می شود .
در اهمیت دعا برای فرزندان همین بس که حضرت امام سجاد(علیه السلام) در صحیفه سجادیه، دعای ۲۵ را به فرزندان خود اختصاص می دهد و از خداوند نیک بختی آ نها را می خواهد.
امام صادق(علیه السلام) در اهمیت دعای والدین در حق فرزندان می فرماید: «خداوند دعای سه کس را رد نخواهد کرد: دعای پدر در حق فرزند در هنگام نیکی به او، دعای پدر بر ضد فرزند(نفرین) هنگامی که مورد عاق او واقع شود و دعای مظلوم بر ظالم.»
۸)موجب نیکی فرزندان
والدین از نظر اخلاقی و تربیتی بر فرزندان خود تأثیر زیادی دارند. پدر و مادر اولین کسانی هستند که فرزندان در تمام مراحل زندگی،آنها را به عنوان الگوی خود قرار می دهند.
بنا بر این کسی که انتظار ادب و معرفت و حق شناسی از فرزندانش دارد، باید همین حالت را نسبت به پدر و مادر خودش و بزرگترها نشان دهد، تا کوچکترها هم از او بیاموزند.اگر کسی پدر و مادرش را احترام کرد نتیجه آن را در احترام فرزندانش به خود خواهد دید. اگر فرزند ببیند که پدر و مادرشان نیکی به والدین را سرلوحه زندگی خود قرار داده اند و به آن اهتمام می ورزند، او هم نسبت به آنان چنین خواهد کرد.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «به پدرانتان نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند.» (بحارالانوار/ج۷۱/ص۶۵)
منبع: روزنامه قدس
احسان؛ منبع مسئولیت
نويسنده:سید مصطفی مصطفوی
● مقدمه
یكی از قواعد اثرگذار در مباحث فقهی وحقوقی قاعدهٔ احسان است. از این قاعده میتوان در دوحوزه بحث كرد. اولین حوزه، بررسی تأثیر قاعدهٔ احسان، در مورد سقوط ضمان یا به بیان دیگر تأثیر قاعده در بحث مسئولیت مدنی است. این قاعده از استثنائات قاعدهٔ اتلاف و تسبیب محسوب میشود. در نتیجه یكی از موارد معافیت از جبران خسارات، ضرر ناشی از "افعال محسنانه" است.
دومین حوزه، بررسی قاعدهٔ احسان در مورد اثبات ضمان است. یكی از مباحث مرتبط به قاعدهٔ احسان در این حوزه، مسئلهٔ "مبنای احكام" اداره و نگهداری بدون اجازهٔ اموال دیگران است. (مادّهٔ ۳۰۶ قانون مدنی)
سؤال اساسی در این قسمت این است كه آیا از منظر فقه اسلامی، مثبتِ ضمان بودن قاعدهٔ احسان پذیرفتنی است. آیا شخصی كه برای كمك نمودن و احسان به دیگری اقداماتی را انجام میدهد كه در اثر آن مخارجی بر او تحمیل میشود یا خساراتی به او وارد میگردد، میتواند بنا بر قاعدهٔ احسان مطالبهٔ خسارات نماید و مخارج خود را از محسن الیه دریافت كند؟
مسئلهٔ اثبات ضمان توسط قاعدهٔ احسان، به خصوص در مورد مبنای احكام اداره ونگهداری بدون اجازهٔ اموال دیگران حائز اهمیت است. توضیح اینكه مادّهٔ ۳۰۶ قانون مدنی مقرر میدارد:
اگر كسی اموال غایب یا محجور وامثال آنها را بدون اجازهٔ مالك یا كسی كه حق اجازه دارد اداره كند، باید حساب زمان تصدی خود را بدهد. در صورتی كه تحصیل اجازه در موقع مقدور بوده یا تأخیر در دخالت موجب ضرر نبوده است، حق مطالبهٔ مخارج نخواهد داشت، ولی اگر عدم دخالت یا تأخیر در دخالت موجب ضرر صاحب مال باشد، دخالت كننده مستحق اخذ مخارجی خواهد بود كه برای اداره كردن لازم بوده است.
سؤال این است: مبنای اینكه اداره كنندهٔ مال غیر، استحقاق اخذ مخارج، و صاحب مال مسئولیت پرداخت آنها را دارد چیست؟ آیا محسنانه بودن عمل وی، میتواند مبنای این مسئولیت باشد؟
از آنجا كه در كتب فقهی از قاعدهٔ احسان در رابطه با سقوط ضمان تا حدی بحث شده است، آنچه در این نوشتار محور تحقیق قرار میگیرد، بررسی قاعدهٔ احسان در حوزهٔ اثبات ضمان است. در واقع اثبات قاعدهٔ احسان به عنوان یكی از منابع ایجاد مسئولیت، شاكلهٔ این جستار را تشكیل میدهد.
مطالب مقالهٔ حاضر را در چهار قسمت پی میگیریم. ابتدا به تبیین ماهیت احسان و شخص محسن (الف) میپردازیم، سپس به آرای موجود در این زمینه (ب) اشاره میكنیم، آنگاه به تبیین رأی مورد نظر، یعنی مثبت ضمان بودن قاعدهٔ احسان (ج) میپردازیم. در نهایت، چون جایگزینهای دیگری برای اثبات ضمان در مورد افعال محسنانه به طور كلی و ادارهٔ فضولی مال غیر به طور ویژه مطرح شده است، همچون استفاده از قاعدهٔ حسبه و قاعدهٔ الضرورات و قاعدهٔ لاحرج، به بحث و بررسی موارد مزبور (د) میپردازیم. در نتیجه روشن خواهد شد كه قواعد جایگزین نمیتوانند ضمانِ منتفع (محسن الیه) را به طور كلی و صاحب مال را در مسئلهٔ ادارهٔ فضولی مال غیر، اثبات نمایند؛ لذا چارهای نیست جز اینكه از راه احسان، ضمان منتفع را اثبات كنیم.
الف) تبیین ماهیت احسان وشخص محسن
قبل از هر چیز لازم است ابتدا ماهیت احسان (الف ـ ۱) وسپس شخص محسن (الف ـ ۲) تبیین شوند.
۱) ماهیت احسان
احسان به معنای انجام دادن عمل نیك در مورد دیگری است. سؤالی كه در این زمینه مطرح میشود این است كه آیا ماهیت احسان دفع ضرر است یا ایصال نفع. (حسینی مراغی،۱۴۱۷: ۴۷۷) به نظر میرسد احسان هم شامل دفع ضرر میگردد و هم شامل جلب منفعت، زیرا از واژهٔ احسان همین مفهوم اعم به ذهن متبادر میشود و به همین جهت اكثر محققان همین مبنا را پذیرفتهاند. (همان: ۴۷۶ و بجنوردی، ۱۳:۱۳۷۱) همانگونه كه بیان خواهد شد، حكم به نفی سبیل شخص محسن، یك حكم عقلی است و امور عقلی استثنا پذیر و تخصیص بردار نیستند؛ لذا هم جلب منفعت به یك شخص، احسان است وهم دفع ضرر از او. البته گاهی در نظر عرف، دفع ضرر مصداق بارزتر احسان محسوب میگردد تا جلب منفعت. بنابراین ماهیت احسان عبارت است از كاری كه باعث ایصال منفعت یا دفع ضرر در مورد دیگری میشود، اعم از آنكه ایصال و دفع نفع و ضرر محض یا ایصال و دفع نفع و ضرر اهم باشد.
۲) شخص محسن
دربارهٔ شخص محسن سه احتمال وجود دارد:
▪ محسن كسی است كه به قصد خیر و خوبی كاری را انجام دهد، هر چند در واقع عملش زیانبار باشد.
▪ محسن كسی است كه عملی انجام دهد كه در واقع سودمند باشد، هر چند قصد خیر و احسان نداشته باشد.
▪ محسن كسی است كه علاوه بر قصد خیر و نیكی، عملش هم در واقع سودمند باشد.
توضیح اینكه بعضی از محققان معتقدند كه آنچه مدار احسان است، واقعیت خارجی، یعنی سودمند بودن عمل در واقع است، هرچند شخص عامل قصد احسان نداشته باشد؛ زیرا ظاهر عناوین و مفاهیم كه به صورت موضوع درحكم شرعی به كارمیروند، معنای واقعی آنها مراد است و اعتقاد و قصد دخالتی در آنها ندارد. (بجنورد?, همان: ۱۴)
ولی به نظر میرسد كه احسان به خلاف عناوینی چون خمر و امثال آن، كه به صورت موضوع در احكام شرعی به كار میروند، از عناوین قصدیه باشد. (حسینی مراغی، همان: ۴۷۸؛ محقق داماد، ۱۳۷۴: ۲۷۴) لذا در صدق لفظ "محسن"، مجرد سودمند بودن عمل در واقع كافی نیست و شهود عرفی هم این مطلب را تأئید میكند. مضافاً تنها فارق اعمال محسنانه و غاصبانه در بعضی از حالات فقط قصد و انگیزهٔ اشخاص است، والا هر شخص غاصبی برای اینكه خود را از عهدهٔ جبران خسارات برهاند، ممكن است عملش را در واقع به نفع صاحب مال نشان دهد. علاوه بر این، اگر نتوانیم از طریق اصول لفظی این مطلب را حل كنیم، مقتضای اصل عملی (استصحاب) هم نتیجهٔ فوق را تائید میكند، زیرا به موجب ادلهٔ اثبات ضمان، تصرف بدون اجازه در مال غیر، موجب مسئولیت و ضمان است. حال اگر در تأثیر احسان به عنوان مسقط ضمان شك داشته باشیم كه آیا قصد احسان مسقط ضمان است یا احسان واقعی، حالت سابق استصحاب میگردد و به ضمان این شخص حكم میشود.
باید توجه داشت ماهیت عمل هم عرفاً باید مصداق احسان باشد، هر چند برحسب اتفاق مصادفت با واقع پیدا نكند. همین مطلب در عكس مسئله هم صادق است. به بیان دیگر، بنا برحسن و قبح عقلی، آنچه معیار حسن و قبح محسوب میشود ممدوح و یا مذموم بودن فاعل نسبت به عملكردش میباشد، اما تحقق یافتن عمل در خارج مناط مدح و ذم محسوب نمیگردد. بنابراین اگر سرپرست یتیمی طفل مورد تكفل را جهت تأدیب تنبیه نماید، عمل او نیكو و محسنانه شناخته میشود، هر چند طفل در خارج مؤدب نشود. (اصفهانی، ۱۴۰۹: ۳۵؛ خوانساری، ۱۳۹۴: ۲۵۸؛ روحانی، ۱۴۱۴: ۳۷۲)
با این توضیحات باید بگوییم: احسان از دو عنصر تشكیل شده است: ۱. قصد نیكی و احسان. ۲. سودمند بودن ماهیت عمل از نظر عرف. (بجنوردی، همان: ۱۰؛ فاضل لنكرانی، ۱۴۱۶: ۲۸۸) بنابراین، احسان عبارت است از دفع ضرر یا جلب منفعت، با قصد خیر و نیكی و سودمند بودن عمل در واقع، چه با واقع مصادفت كند و چه مصادفت نكند.
البته همان گونه كه احسان امر ممدوح و مورد پسند عقلاست، دخالت در امور دیگران هم امری مذموم است. لذا هیچ كس را نمیتوان مجبور كرد به سلیقهٔ دیگری زندگی كند و طرف مقابل او هم از ضمان هر آنچه انجام میدهد معاف باشد، هر چند دخالت او موجب فایده هم شده باشد. پس احسان، چه در ناحیهٔ ایصال نفع و چه دفع ضرر، باید در اموری باشد كه مصداق "تجاوز و دخالت مذموم" محسوب نگردد. در نتیجه احسان فقط در دخالتهای ضروری و لازم مؤثر است.
ب) آرا و نظریات
بعد از تحقیق پیرامون عناصر اصلی قاعدهٔ احسان، نوبت به آن رسیده كه دربارهٔ مثبتِ ضمان بودن این قاعده تحقیق به عمل آید. تذكر این نكته لازم است كه قاعدهٔ احسان در این مورد، مانند بحث اسقاط ضمان، مورد اتفاق نظر فقها وحقوقدانان نیست. لذا در اكثر كتابها و نوشتهها دربارهٔ مثبتِ ضمان بودن قاعدهٔ احسان بحثی به میان نیامده و مسئله مسكوت باقی مانده است. با این حال سعی بر آن است كه مسئله كاملاً بررسی شود.
۱) بیان چند نكته
قبل از ورود به بررسی آرا و نظریات مطرح شده در این زمینه، بیان چند نكته ضروری است:
▪ از آنجا كه كه ادارهٔ فضولی مال غیر یكی از بارزترین مصادیق اعمال محسنانه محسوب میگردد، آرای محققان در نقض و ابرامِ تأثیر قاعدهٔ احسان در مورد اثبات ضمان، در حول این مسئله طرح شده است. بنابراین ذكر این موضوع در این بخش از مقاله به مناسبت ارتباط تنگاتنگ تأسیس حقوقی ادارهٔ فضولی مال غیر و قاعدهٔ احسان است. طرح این مسئله نیز تا جایی كه با محور اصلی بحث ما مرتبط باشد لازم و ضروری است، و الا تفحص در مبانی ادارهٔ فضولی مال غیر، خود بحثی جداگانه است كه تحقیقی مستقل میطلبد.
▪ نظریههای مطرح شده در نقد قاعدهٔ احسان در اثبات ضمان، از دو بخش تشكیل شده است:
بخش اول ناظر به عدم توانایی قاعدهٔ احسان در مورد اثبات ضمان است. با اینكه این موضوع مطلبی بسیار مهم است، اكثر مخالفان قاعدهٔ احسان درحوزهٔ اثبات ضمان، از كنار آن به آسانی گذشتهاند و آن را مطلبی مسلّم دانستهاند و دلیل متقنی در این باره ارائه نكردهاند.
بخش دوم ناظر به قواعد جایگزین دربارهٔ مبنای حق رجوع محسن به محسن الیه در مواردی مثل ادارهٔ فضولی مال غیر است كه اكثر نظریات مخالفان با مثبت ضمان بودن قاعدهٔ احسان، در این بخش متمركز شده است.
این بخش از اهمیت بسزایی برخوردار است، زیرا وقتی توان اثباتی قاعدهٔ احسان خدشهدار شود، لامحاله ادلهای دیگر باید بتوانند به عنوان جایگزین آن قاعده، منبع اثبات مسئولیت و ضمان واقع گردند تا خلأ نبودِ قاعدهٔ احسان احساس نشود. در این صورت بررسی این قواعد امری ضروری است، زیرا اگر قاعدهای دیگر بتواند تمامی موارد اعمال محسنانه را در زمینه حق رجوع محسن به محسن الیه پوشش دهد، نیاز به وجود قاعدهٔ احسان كمرنگ میگردد و اثبات آن با وجود قواعد دیگر در این باره لازم نمینماید. اما اگر این نظرها نتوانند حق رجوع مدیر به صاحب مال را تثبیت نمایند، قهراً طرح و اثبات قاعدهٔ احسان ضروری میگردد. پس این آرا و نظریات دربارهٔ قاعدهٔ احسان باید مورد نقادی كامل قرار گیرند.
▪ در مباحث مربوط به قاعدهٔ احسان (چه اسقاط وچه اثبات ضمان) همیشه دو مسئله مطرح میگردد: یكی در ارتباط با دلیلِ جواز تصرف ضروری در اموال غیر، در مواردی كه عمل محسنانه مبتنی بر تصرف در مال غیر باشد؛ و دیگری در مورد احكام وضعی ضمان یا عدم ضمان ناشی از تصرف مذكور، چه دربارهٔ شخص محسن و چه دربارهٔ شخص محسن الیه.
باید توجه داشت كه پاسخ به مسئلهٔ اول لزوماً پاسخ به مسئلهٔ دوم محسوب نمیشود، چون هیچ محظوری وجود ندارد كه از یك طرف تصرف در اموال دیگران مجاز باشد و از طرفی هم شخص متصرف ضامن همهٔ خسارات ایجاد شده محسوب گردد. همین امكان ثبوتی تفكیك بین این دو موضوع نشان دهندهٔ این است كه با دو مسئلهٔ جدا از هم مواجه هستیم. لذا بعد از اثبات جواز تصرف در اموال دیگران، باید مسئلهٔ احكام وضعی ناشی از این حكم تكلیفی مستقلاً بررسی و ارزیابی شود. پس هم امكان دارد كه نظریهٔ واحد مبنای هر دو مسئله واقع گردد و هم امكان دارد دلیل مسئلهٔ اول جدا از مبنای مسئلهٔ دوم باشد. بنا بر همین موضوع معتقدیم قواعد جایگزین مطرح شده فقط پاسخگوی مسئلهٔ اول است.
آنچه در این نوشتار تفصیلاً به آن پرداخته میشود، بررسی مسئلهٔ دوم یعنی حكم وضعی ناشی از حكم تكلیفی است. به همین علت در مقدمهٔ این نوشتار در بیان سؤال قاعدهٔ احسان در حوزهٔ ثبوت ضمان، یكی از مباحث قابل طرح در این حوزه را احكامِ مترتب بر ادارهٔ مال غیر و نه مبنای این نهاد حقوقی معرفی كردیم.
۲) آرا و اقوال
با توجه به این مقدمه در این باره دو دیدگاه عمده وجود دارد:
بنا بر دیدگاه اول، مفاد قاعدهٔ احسان فقط اسقاط ضمان است و به هیچ عنوان توان اثبات ضمان را ندارد. لذا در مواردی مثل اداره و نگهداری اموال دیگران كه از مصادیق بارز اعمال محسنانه است، مبنای احكام مترتب بر آن را باید در دیگر نظریات فقهی جستوجو كرد.در تبیین این دیدگاه دو نظر بیان شده است:
▪ در نظر اول (محقق داماد، همان: ۲۷۶) مبنای حقوقی ادارهٔ فضولی مال غیر و احكام مندرج در آن، "قواعد حسبه" است كه در توجیه فقهی آن مینویسند:
با دقت در م ۳۰۶ ق.م. و مباحثی كه در قاعدهٔ احسان بیان شد، روشن میشود فرض ذیلِ مادّه از مصادیق قاعدهٔ احسان نیست؛ چون احسان از مسقطات ضمان است وفقها به آن تصریح كردهاند و بنا بر نظریهٔ آنان، در مورد عملی كه از روی احسان انجام شده و منجر به خسارت میشود، شخص عامل ضامن خسارات نیست، نه اینكه مخارجی را كه متحمل شده است، طلبكار شود.
به سخن دیگر، قاعدهٔ احسان مسقط ضمان است نه موجب آن.... ادارهٔ اموالِ غیر در صورت عدم امكان دسترس به صاحب مال، به عهدهٔ حاكم شرع است و چنانچه امكان دسترس به حاكم وجود نداشته باشد یا تأخیر در دخالت موجب ضرر شود، به استناد "قواعد حسبه" به عهدهٔ مؤمنان عادل است و در صورت حاضر نبودن آنان، عامهٔ مردم عهدهدار این وظیفه خواهند بود و ذیل مادّهٔ ۳۰۶ ق.م. بیانگر فرض اخیر است. بنابراین چون عمل اداره كننده با دستور شرع انجام گرفته، چنین فرض میشود كه او به نمایندگی از صاحب مال اقدام كرده و مالك مال در مورد مخارجی كه مدیر متحمل شده است، مسئول حساب میشود.
▪ در نظر دوم (عامری،۱۳۸۱: ۴۸) مبنای ادارهٔ مال غیر واحكام آن، قاعدهٔ فقهی "الضرورات تبیح المحظورات" است كه در توضیح آن نوشتهاند:
قاعدهٔ "الضرورات تبیح المحظورات" در فقه اسلام منشأ بسیاری از احكام قرار گرفته و میگیرد. در حقوق اسلام، انسانها در صورتی مكلف هستند كه در شرایط عادی به سر برند و هیچ گونه ضرورتی بر شرایط حكمفرما نباشد. بنابراین درهنگام ضرورت، با امور ممنوع مانند امور جایز برخورد میشود و نه تنها حرمت تكلیفی برداشته، بلكه درحكم وضعی هم تغییراتی حاصل میگردد.
لذا در بحث ما، موردی را شامل میشود كه شخص بدون داشتن سمت قانونی و مسئولیت رسمی، به قصد احسان وخیر خواهی، به حفظ و ادارهٔ مال غیر بپردازد، در حالی كه تصرفات او در نظر عرف برای حفظ اموال ضروری و لازم بوده باشد. پس اگر اموال شخصی در معرض تلف باشد ومالك به دلیل غیبت یا حجر و ناتوانی قادر به ادارهٔ اموال خود نباشد، واز طرفی امكان استیذان از حاكم یا كسی كه حق اجازه دارد وجود نداشته باشد، هرشخصی میتواند به منظور مصلحت و به استناد ضرورت ادارهٔ مال غیر، اقدام به اداره اموال نماید و محدودهٔ این جواز تصرف به اندازهٔ همان ضرورت است و پس از رفع ضرورت، حق تصرف زائل میگردد. بدین ترتیب مبنای این دخالت ربطی به بحث ولایت عدول مومنین وحسبه ندارد، چون همین كه پای عنصر ضرورت به میان آید، دیگر لازم نیست برای توجیه جواز دخالت به دنبال نظریات دیگر باشیم.
چون این جواز مادام كه ضرورت باقی است وجود دارد وآنگاه كه ضرورت دخالت بر طرف شود، جواز تصرف در مال غیر نیز منتفی میگردد. به بیان دیگر دخالت در امور حسبه هم به اعتبار اینكه این امور مطلوب شارع بوده و نباید مهمل بماند، خود بر نوعی ضرورت استوار است كه بدون احراز آن دخالت در امور مربوط به دیگران تجویز نمیگردد و این ضرورت چیزی جدای از ضرورت مورد نظر در قاعدهٔ "الضرورات تبیح المحظورات" نمیباشد.
از شرایطی كه مادّهٔ ۳۰۶ ق.م. برای امكان رجوع مدیر فضولی به مالك، معیّن كرده و از اصل عدم ولایت بر دیگران بر میآید، این است كه مدیر در صورتی میتواند مخارجی را كه برای ادارهٔ اموال مالك هزینه كرده است مطالبه نماید كه به قصد احسان و یاری او اقدام كرده باشد. در این صورت جزای چنین احسانی را جز به احسان نمیتوان داد، وگرنه هیچ كسحق دخالت در امور دیگران را ندارد، هرچند برای آنان مفید باشد... . بنابراین شرایط تحقق نهاد حقوقی ادارهٔ فضولی اموال غیر، دو شرط اصلی است: یكی دخالت فضولی، دوم قصد احسان یا قصد ادارهٔ مال برای دیگری.
قصد احسان عامل روانی است كه آن را از استیلای نامشروع خارج كرده و در زمرهٔ اعمال مباح و محترم در میآورد. به بیان دیگر، همان گونه كه هیچ كس نباید مال دیگری را به باطل بخورد و به هزینهٔ او ثروتمند شود، كسی كه در اندیشهٔ خیرخواهی و احسان به دیگران است نباید از این راه زیان ببیند. پس وقتی وظیفهٔ اخلاقی هر انسان است كه به هنگام ضرورت به یاری دیگران بشتابد، اگر كسی بدین وظیفهٔ اخلاقی عمل كند، نباید كار او را ناشایست وخطا شمرد. در این صورت اقدام مدیر كاری مباح است كه باید محترم داشته شود و اجرت آن به عهدهٔ كسی است كه از آن سود میبرد. (كاتوزیان، ۱۳۷۴: ۱۶۸ و ۱۷۱)
ج) تبیین نظریهٔ اثبات ضمان توسط قاعدهٔ احسان
در توضیح نظر اول برای عدم اثبات ضمان توسط قاعدهٔ احسان دلیلی اقامه نشده، به گونهای كه مسئلهٔ مثبت ضمان نبودن قاعدهٔ احسان از مسلّمات و بدیهیات انگاشته شده و در رد قاعدهٔ احسان، به این بیان بسنده شده است:
وقتی نتوان اصل مشروعیت ادارهٔ مال غیر را با قاعدهٔ احسان اثبات كرد، آثار ادارهٔ مال غیر را نیز نمیتوان به قاعدهٔ احسان مستند نمود، چون مفاد قاعدهٔ احسان تنها سقوط ضمان است و از ادلّهٔ نافی ضمان به شمار میرود. بنا براین حداكثر چیزی كه بتوان به استناد قاعدهٔ احسان برای ادارهٔ مال غیر ثابت كرد، همان عدم ضمان مدیر است، زیرا عنوان محسن بر او صدق میكند. اما اینكه حق رجوع مدیر به مالك برای هزینههای ضروری اداره را مستند به قاعدهٔ احسان نماییم، به هیچ روی امكان پذیر نیست.
لذا آنهایی كه خواستهاند ضمان مالك در برابر مدیر را با تأكید بر قاعدهٔ احسان ثابت نمایند مورد انتقاد قرار گرفتهاند، به این دلیل كه مفاد قاعدهٔ احسان فقط اسقاط ضمان شخص محسن است و نمیتواند ضمان مالك در برابر مدیر را ثابت كند. بنا براین ذیل مادّهٔ ۳۰۶ ق.م. نمیتواند مستند به قاعدهٔ احسان باشد، همچنان كه اصل مادّهٔ ۳۰۶ ق.م. و جواز دخالت در مال غیر نیز مستند به این قاعده نیست. (عامری، همان: ۶۳، ۶۵)
ولی به نظر میرسد دلیل عمده در این موضوع، ظاهر ادبی دلیل احسان باشد، زیرا محدودهٔ عملكرد یك قاعده را ساختار بیانی و لفظی دلیلِ آن قاعده مشخص میكند. به طور مثال، اگر در گسترهٔ مفاد یك قاعده در مورد مصادیقی شك و تردید پیدا شود، اثبات عموم در دلیل آن میتواند رافع نزاع باشد و بیشك وجود عموم از خصوصیات لفظی آن دلیل محسوب میشود. بنا براین بررسی ساختار و واژگان ادبی هر دلیلی در تشخیص محدودهٔ كاركرد قاعدهٔ مستنبط از آن، بسیار موثر است.
در مورد قاعدهٔ احسان هم این قانون صادق است، زیرا آیهٔ "نفی سبیل" متشكل از یك قضیهٔ سلبی است و منفی بودن نسبت گزاره در دلیل احسان، موجب آن شده كه مسقط ضمان بودن قاعده، نتیجهٔ لاینفك ساختار سلبی آیهٔ نفی سبیل محسوب گردد. با توجه به این موضوع، حوزهٔ عملكرد قاعدهٔ احسان به حسب ظاهر ادبی آن محدود به مواردی است كه همخوان با لسان دلیل باشد كه در این صورت قاعدهٔ احسان فقط مسقط ضمان است .
نمونهٔ این استدلال دربارهٔ قاعدهٔ لاضرر و لاحرج هم بیان شده است. كسانیكه معتقدند (خوانساری، ۱۴۱۸: ۴۱۸) این دو قاعده شامل احكام عدمی نمیشوند و فقط ناظر به احكام وجودی هستند، میگویند: شاكلهٔ دستوری این دو قاعده، سلبی و نفی ضرر و حرج است و محدودهٔ كارایی آن در حوزهٔ احكام وجودی است، زیرا حكم وجودی قابل نفی است؛ پس باید ابتدا حكمی موجود باشد و از تشریع آن ضرر وحرجی پدید بیاید، سپس به حسب ساختار ادبی دلیل لاضرر و لاحرج، دامنهٔ آن تا مرز ضرر وحرج برچیده شود. اما نمیتوان بنا بر این دو قاعده حكمی را در احكام شرعی اثبات نمود. به همین جهت استناد بعضی از خیارات، مانند خیار غبن، به لاضرر نادرست است.
در قاعدهٔ احسان هم این نظر حاكم است، زیرا نفی سبیل ناظر بر احكام وجودیه است. بنا براین باید از ناحیهٔ وجود حكم شرعی برای شخص محسن سبیلی تحقق یابد تا بنا بر قاعدهٔ احسان، آن سبیل از پیامدهای عمل او نفی گردد. لذا جریان قاعده متوقف بر وجود سبیلِ ناشی از اعمال محسنانه برای محسن است. پس باید محسن عملی انجام بدهد و عمل او به ضمان شرعی منجر شود، سپس قاعدهٔ احسان به حسب محسن بودن این شخص، از او نفی سبیل نماید و مسقط مسئولیت او گردد. طبیعی است این موضوع فقط با اسقاط ضمان سازگار است نه با اثبات آن.
با توجه به برهان مذكور، در نقد نظریهٔ مخالفان اثبات ضمان توسط قاعدهٔ احسان باید گفت: ادعای عدم اثباتِ موضوعی توسط یك دلیل باید از ناحیهٔ عدم شمول حكم مندرج در آن دلیل بر آن موضوع باشد، و الا ادعای عدمِ اثبات، مطلبی غیر منطقی خواهد بود. بنابراین رد قاعدهٔ احسان به این استدلال كه "مفاد قاعدهٔ احسان فقط ناظر به اسقاط ضمان شخص محسن است نه اثبات ضمان مالك در برابر مدیر، و در نتیجه كاربرد قاعدهٔ احسان در ارتباط با ادارهٔ مال غیر تنها در عدم ضمان مدیر در قبال تلف بدون تعدی وتفریط اموال غیر میباشد" (عامری، همان: ۶۲ ) مصادره به مطلوب است.
شمول دلیل قاعدهٔ احسان در مورد اثبات ضمان با وجود احراز موضوع آن، امری ممكن وفرض مثبت ضمان بودن قاعدهٔ احسان، مسئلهای پذیرفتنی است. برای توضیح این مسئله لازم است ابتدا اصل ادلهٔ قاعدهٔ احسان بیان شود وسپس چگونگی تطبیق این ادله بر اثبات ضمان تبیین گردد.
از آنجا كه مفاد ادلهٔ قاعدهٔ احسان از نگاه فقها به حسب مسقط ضمان بودن آن قاعده تشریح شده، به بررسی مفاد قاعده پرداخته میشود و سپس نتیجهٔ آن در مسئلهٔ مورد نظر تطبیق میگردد.
۱) تبیین ادلهٔ قاعدهٔ احسان
در ابتدای مقاله گذشت كه نقش قاعدهٔ احسان بیشتر در اسقاط ضمان مطرح شده است. بنا براین اگر كسی به انگیزهٔ خدمت به دیگران عملی انجام دهد كه در واقع سودمند قلمداد میشود، اما موجب ورود ضرر و خسارت به آنان شود، اقدامش مسئولیتآور نیست، هر چند عملش مصداق اتلاف مال غیر باشد. مثلاً وقتی شخصی برای نجات فردی كه در آتش گرفتار شده درِ منزل او را میشكند، ضامن خسارت وارد شده نیست، چه فرد مصدوم نجات یابد و چه در اثر شدت سوختگی بمیرد. دلیل این مطلب هم نقل است وهم عقل.
▪ دلیل نقلی: آیهٔ شریفهٔ ۹۱ سورهٔ توبه "و ما علی المحسنین من سبیل"، یكی از ادلهٔ مهم در این زمینه است. شأن نزول آیه در مورد چند نفر از یاران پیامبر اكرم (ص) است كه ساز و برگ جنگ نداشتند و نتواستند در غزوهٔ تبوك شركت كنند و غمناك و نگران بودند كه در ردیف كسانی قرار گیرند كه با عذرهای غیر موجه از رفتن به جبهه خودداری میكردند. آنچه در این آیهٔ شریفه حائز اهمیت است عموم مفاد آن است و به خصوصیت مورد ـ شأن نزول ـ چندان توجه نمیگردد. لذا در اصول فقه بیان شده است كه در چنین مواردی، مورد مخصِّص عموم نیست. بنا بر همین قاعده، فقها به كثیری از آیات و روایات كه در موارد خاص نازل شدهاند، در فروعات فقهی دیگر استدلال نمودهاند. البته عموم هر دلیلی باید شامل مورد خود بشود، چون تخصیص مورد غیر منطقی است.
دربارهٔ واژگان این آیهٔ شریفه باید گفت: اولاً، واژهٔ "محسنین" در آیه كلمهای مُحَلَّی به "الف" و "لام" است كه بنا بر مبانی اصولی مثبت عموم میباشد. (مظفر،۱۳۷۰: ۱۲۹)
ثانیاً، واژهٔ "سبیل" كلمهای نكره در سیاق نفی است كه آن هم بنا بر برهان عقلی مفید عموم است. (مظفر، همان:۱۳۰) این واژه در لغت به معنای سب، حرج و زحمت و حجت آمده. (ابنمنظور، ۱۳۶۲: ۱۶۲) و روشن است كه معانی حرج و زحمت با آیه هماهنگ است.
با این توضیح، آیهٔ شریفه بنا بر ساختار ظاهری خود بر نفی هر چیزی كه سبب مؤاخذهٔ شخص محسن شود، دلالت مینماید. به بیان دیگر، آیهٔ شریفه به صورت یك قضیهٔ حقیقیه (بجنوردی، همان: ۱۲) كه منحل به قضایای متعدد میگردد، به طور مطلق تمام موجبات حرج و مؤاخذهٔ شخص محسن را، اعم از اینكه مجازات و عقاب باشد یا ضمان مالی، نفی میكند (فاضل لنكرانی، همان: ۲۸۹) و او را از هر نوع مسئولیتی مبرا میدارد. كبرایی كه این آیهٔ شریفه ثابت میكند، دلیل و حجت در جمیع فروعات فقهی است. به فرض هم كه ظاهر آیه بر عموم و اطلاق دلالت نكند، تعلیق حكم بر وصف احسان، بیانگر تعمیم حكم بر آن وصف است، لذا حكم نفی سبیل به هر محسنی ساری وجاری است.(حسینی مراغی، همان: ۴۷۴ )
مفاد این آیهٔ شریفه در بعضی از روایات هم مشاهده میشود كه میتوان به عنوان مؤید بیان كرد. روایت سكونی از آن جمله است:عن جعفر عن ابیه ـ علیهما السلام ـ : ان رجلاً شرد له بعیران فاخذهما رجل فقرنهما فی حبل فاختنق احدهما و مات فرفع ذلك الی علی ـ علیه السلام ـ فلم یضمنه و قال: انما اراد الاصلاح. (عاملی، ۱۴۱۳: ۲۷۴)
در این روایت دربارهٔ شخصی سؤال شده است كه هر دو شتر او فرار كردهاند و شخص دیگر آنها را مییابد و در یك ریسمان میبندد، ولی یكی از آن دو شتر در اثر كشش ریسمان خفه میشود. حضرت میفرماید شخص یابنده ضامن نیست، زیرا كار او عملی مصلحانه در مورد مال باخته محسوب میشود. بنا بر این حضرت به خاطر عمل اصلاح طلبانهٔ شخص یابنده، او را از پرداخت هرگونه خسارتی معاف مینماید. به بیان دیگر، حضرت با جملهٔ "انما اراد الاصلاح" به یك قاعدهٔ كلی اشاره مینماید كه اگر عملی مصداق اعمال مصلحانه باشد، هر چند موجب خسارت شود، شخص محسن از ضمان مالی معاف است.
▪ دلیل عقلی: عقلا مؤاخذهٔ شخصی را كه عمل او با قصد نیكوكاری منجر به زیان دیگری شده است قبیح میدانند، زیرا او با اقدام خود قصد خدمت و نیكی داشته است. به بیان دیگر، عمل نیك شخص نیكوكار، مصداق نعمت است و محسن، منعِم محسوب میشود. شكر منعم هم عقلاً خوب و نزد اندیشمندان پسندیده است.
بنابراین تشكر و قدردانی از محسن شایسته است؛ همچنان كه كفران نعمت او هم زشت و قبیح است، بدیهی است كه سرزنش شخص نیكوكار و ضامن دانستن او از آن جهت كه نیكی و احسان كرده، كفران نعمت در حق اوست. لذا آیات و روایاتی هم كه در این زمینه نقل شدهاند، بیانی ارشادی دارند و در واقع تأیید حكم عقل محسوب میشوند. آیهٔ شریفهٔ "هل جزاء الاحسان الا الاحسان" (رحمن: ۶۰) نیز از آن جمله است. آنچه در این آیه آمده، نوعی استفهام انكاری است و گویی پاسخ آن از سوی تمام عقلا منفی است و همه معترفاند كه برای احسان هیچ پاداشی جز احسان نیست. (محققداماد، همان: ۲۶۷) همچنین فرمایش حضرت امیرالمومنین(ع) به مالك اشتر هم تأیید این نظر عقلایی است:
ولا یكونن المحسن والمسئ عندك بمنزلهٔ سواء فان فی ذلك تزهیداً لاهل الاحسان فی الاحسان وتدریباً لاهل الاساءهٔ علی الاساءهٔ (نهج البلاغه: ۴۳۰)؛ نیكوكار و بدكار نباید نزد تو مساوی باشند، زیرا دراین صورت به نیكوكاران به خاطراحسان آنان سختگیری شده و بر بدكاران در مورد بدكاری آنان آسان گرفته میشود.
بنا بر این روایت، اگر محسن در مورد عمل نیك خود مسئول باشد، با فرد غیر محسن یكسان محسوب شده، حال آنكه این حالت به موجب آن حدیث نهی شده است. همچنین از امیرالمؤمنین(ع) منقول است كه فرمودند: "الجزاء علی الاحسان بالاسائهٔ كفران (غرر الحكم و درر الكلم)؛ پاداش احسان را به بدی دادن، نادیده گرفتن نعمت است." پس مسئول دانستن محسن در مورد اعمالی كه به قصد خیر انجام داده است اسائه محسوب میشود و مشمول این حدیث است كه به روشنی این حالت را ناپسند شمرده است.
آنچه میتوان به عنوان نتیجهٔ این مباحث تا به اینجا مطرح كرد این است كه قاعدهٔ احسان مسقط ضمان است.
لذا اگر شخصی قصد احسان داشته باشد و عمل او طبق موازین عقلی و عرفی احسان محسوب شود واقدام كننده نیز در سنجش و بررسی عمل خود بدون هیچگونه تقصیر و تسامحی، فقط به قصد جلب منفعت به دیگری و یا دفع ضرر از او، اقدام نموده باشد ولی اتفاقاً قصد او با واقعیت منطبق نگردد و در اثر عملش به محسن الیه ضرری برسد، نه تنها ضامن نیست، بلكه درخور هرگونه مدح و تحسین است؛ چه رسد به شخصی كه عمل مضرِ محسنانهٔ او باعث جلب منفعت و یا دفع ضرر در مورد شخص دیگر شود.
۲) تطبیق ادلهٔ قاعدهٔ احسان بر اثبات ضمان
با توجه به آنچه در بحث مسقطیت احسان بیان شد، ادلهٔ وارد شده در مقام، اطلاق وگسترهٔ بسزایی دارند. آیهٔ شریفهٔ "وما علی المحسنین من سبیل" از آن جمله است. بنا بر مفاد این آیه هر گونه سبیلی (حرج و زحمتی) از شخص محسن نفی شده است. لذا میتوان "اقتضای" دلیل قاعدهٔ احسان را در مورد اثبات ضمان محسن الیه چنین بیان كرد كه جریان حكم مندرج در آیهٔ شریفه كه عبارت از نفی سبیل است، مبتنی بر احراز موضوع آن یعنی عمل شخص محسن است، به گونهای كه با تحقق موضوعِ حكم، امكان عدم جریان آن حكم وجود ندارد؛ زیرا نسبت موضوع به حكم نسبت علت به معلول است.
حال كسی كه برای دفع ضرر و یا جلب منفعت برای دیگری عملی انجام میدهد كه مصداق شخص محسن محسوب و اقدامش عملی محسنانه قلمداد میشود، ولی در نتیجهٔ عملش متحمل خسارات مالی شده كه برای تحقق آن اقدام محسنانه اجتناب ناپذیر بوده است، نباید در اثر اقدام محسنانهاش دچار زحمت شود. پس این سختی وحرج ناشی از عمل چنین فردی باید به حسب حكم نفی سبیل در آیه، از او رفع گردد كه تنها راه منطقی رفع آن، ضامن بودن محسن الیه در قبال او و حق مراجعهٔ محسن برای دریافت خسارات و مخارج خود به اوست.
مثلاً فردی میبیند كشتی حامل بار دچار طوفان شده و به علت سنگینی در معرض غرق شدن است، به جای اینكه بگذارد تمام محمولهٔ كشتی از بین برود، با نیت نیكی نمودن به دیگران، تمام اجناس خود را كه در آن موقعیت فقط آنها در دسترساند به دریا میریزد تا مابقی محمولهٔ كشتی سالم بماند. در مثال دیگر، شخصی برای حفظ خانهٔ همسایهٔ خود از تخریب به وسیلهٔ سیل، از اموال خود مانعی میسازد تا از نفوذ آب جلوگیری كند و یا فردی برای نجات شخص آتش گرفته قالیچهٔ خود را بر روی او میاندازد تا موجب اطفای حریق شود و جان او حفظ گردد. به یقین، تمامی این اعمال و رفتارها مصداق بارز رفتار محسنانه است، چون به جز خیر و نیكی و احسان ماهیت دیگری ندارند.
حال اگر در این میان ما بگوییم چنین فردی حق ندارد برای خساراتی كه به او وارد شده به طرف مقابل خود كه از عمل او منتفِع گشته، مراجعه نماید و طرف مقابل او ضامن خسارات و ضررهای او نیست، قطعاً این امر با وجود عدم كارایی قواعد پیشنهادی برای اثبات ضمان، موجب حرج و زحمت و تنگنا بر چنین شخصی میگردد؛ درحالی كه بنابر آیهٔ شریفه كه به صورت قاعدهای كبروی بیان شده، نباید بر شخص محسن هیچ حرج و مشقتی وارد شود و یا از ناحیهٔ عمل محسنانهٔ خود در تنگنا قرار گیرد؛ چه این تنگنا وسختی به خاطر مسئول شناختن او در برابر ضررها و زیانهای ایجاد شده از عملش در مورد دیگران باشد و چه به سبب محق ندانستن او برای مطالبهٔ خسارات وارد شده بر او به سبب اعمال نیكوكارانهاش.
پس "نفی سبیل" به حسب نحوهٔ ماهیت اقدام شخص محسن متفاوت است و نمیتوان در همه جا نفی سبیل را در حكمی واحد و ثابت در نظر گرفت. لذا گاه نتیجهٔ منطقی نفی سبیل، حكم به سقوط ضمان و عدم مسئولیت محسن است و گاه نیز نتیجهٔ منطقی آن، اثبات ضمان و مسئولیت برای محسن الیه است. بنابراین نمیتوان گفت نفی سبیل منحصر در اسقاط ضمان است، چون اسقاط ضمان یكی از وجوه نفی سبیل برای محسن محسوب میشود. پس آنچه مهم و اساسی است، تشخیص نحوهٔ حكم "نفیسبیل" برای محسن است كه گاهی مستلزم حكم سلبی وگاهی مستلزم حكم ایجابی است. این تحلیل، تفسیری منطقی و عقلایی از مفاد آیهٔ شریفه است. لذا عدم جواز حق مطالبهٔ خسارات برای چنین فرد محسنی قبیح و مذموم است و پاداش احسان او جز احسان نیست. با این توضیح دربارهٔ مفاد حكم "نفی سبیل" در آیهٔ شریفه، پاسخ این اشكال روشن میشود كه گفتهاند: ساختار ادبی و ظاهری آیه قضیهٔ سلبی است و در نتیجه مفاد آیه ناظر به اسقاط ضمان است نه اثبات ضمان، چون نفی با سقوط ضمان سازگار است. البته این مسئله در مباحث فقهی چندان مورد توجه قرار نگرفته و همچون قسم مسقط ضمان بودن احسان، نظریات متعدد دربارهٔ آن وجود ندارد، به گونهای كه در متون فقهی در این زمینه سخنی به میان نیامده و مسئله مسكوت مانده است. اما با تتبع در آرای فقهی میتوان نشانههایی از این نظریه را یافت كه دلیل پذیرش اصل این قاعده است و سپس با تنقیح قطعی مناط، آن مبنا را در دیگر موارد فقهی تسری داد و به حسب آن به ضمان و مسئولیت حكم كرد. حال به دو نظر در این باره اشاره میشود:
▪ یكی از مهمترین و بارزترین این فتاوا در مسئلهٔ "لقطه وضاله" وجود دارد، یعنی در بارهٔ اموال و حیوانات و اشخاص گمشدهای كه فرد دیگر پیدا میكند. یكی از مسائلی كه در این موضوع مطرح است، بحث هزینهها و مخارجی است كه شخص یابنده برای آن مال یا حیوان و یا فردی كه مییابد مصرف میكند. آیا چنین فردی میتواند این هزینهها را از صاحب مال یا حیوان و یا ولی آن فرد مطالبه كند و آیا طرف مقابل او ملزم به تأدیهٔ این مخارج است یا نه؟
بعضی از فقها به عدم ضمان قائل شدهاند (ابن ادریس،۱۴۱۰: ۱۰۷) و بیان داشتهاند چون دلیلی بر اشتغال ذمه وجود ندارد، پس اصل برائت حاكم است و در نتیجه رجوع به چنین فردی جایز نیست. ولی اكثر فقها در این زمینه به ضمانت شخص مستفید قائل شدهاند و حق رجوع به این شخص را برای واجد منفق موجه شناختهاند. (ابن فهد، ۱۴۰۷: ۳۰۳؛ شیخ مفید، ۱۴۱۰: ۶۴۹)
در این مسئلهٔ فقهی قطعاً عمل یابنده در پیدا نمودن و حفظ و نگهداری مال دیگری عملی محسنانه است. حال اگر چنین فردی كه این عمل خیر و نیك را انجام داده، نتواند مخارج و هزینههایی را كه صرف نموده باز پس بگیرد و طرف مقابل او هیچ الزامی به تأدیهٔ آن نداشته باشد، قطعاً این شخص در اثر عمل محسنانهٔ خود دچار سختی و حرج میشود و این امر خلاف حكم "نفی سبیل" در آیهٔ شریفه و بنای عقلاست. لذا شهید ثانی در تعلیل این نظر و بیان جواز حق رجوع یابندهٔ مال، به صراحت مبنای آن را قاعدهٔ احسان اعلام می نماید:
اذا وجد فی كلاء وماء صحیحاً ترك ولا یجوز اخذه حینئذ بنیهٔ التملك مطلقاً وفی جوازه بنیهٔ الحفظ لمالكه قولان … و علی التقدیرین فیضمن بالاخذ حتی یصل الی مالكه او الی الحاكم مع تعذره ولا یرجع آخذه بالنفقهٔ حیث لا یرجع آخذ...... اما مع وجوبه او استحبابه فالاجود جوازه مع نیته لانه محسن. (شهید ثانی،۱۴۱۰ : ۸۳)
▪ مرحوم صاحب جواهر در مقابل نظر ابنادریس كه معتقد به عدم حق رجوع به صاحب مال است* مینویسد: این نظر با قاعدهٔ احسان منافات دارد.** این بیان نشانهٔ این است كه برای این فقیه مسلّم بوده كه قاعدهٔ احسان مثبت ضمان است و از این رو حكم به عدم ضمان را منافی با آن میداند. چنین مطلبی از نطاق روایات دیگر هم استفاده میشود. (نجفی، ۱۳۶۷: ۲۶۴) در صحیح ابی ولاد آمده است:
جعلت فداك قد علفته بدارهم فلی علیه علفه، فقال(ع): لا لانك غاصب. (عاملی، همان:۱۲۰)
راوی از حضرت (ع) سؤال میكند: آیا اگر من مخارجی مانند خرید علوفه برای حیوان دیگری كه در تصرف من است صرف نمایم، میتوانم آن مخارج را از صاحب حیوان باز پس بگیرم؟
حضرت پاسخ منفی میدهد و علت حكم را غاصب بودن متصرف بیان مینماید. مقتضای تعلیل این است كه اگر متصرف در مال غیر غاصب نباشد و چنین مخارجی را انجام دهد، حق رجوع به صاحب مال دارد و قطعاً یكی از مصادیق غیر غاصب، شخص محسن است، هر چند تصرف او بدون اذن است. به همین دلیل اگر چنین حیوانی در دست او تلف شود، ضامن نیست. بنابراین چون این فرد مشمول تعلیل روایت نمیشود، حكم عدم رجوع به صاحب مال برای او منتفی است و میتواند مخارج خود را از او مطالبه نماید. در پایان این قسمت بیان نكاتی پیرامون مثبت ضمان بودن قاعدهٔ احسان ضروری است :
▪ قصد احسان نباید با قصد تبرع اشتباه شود، چون مقصود این نیست كه شخص محسن قصد داشته باشد به رایگان كارهایی برای غیر انجام دهد.
▪ قصد احسان با بهرهمندی شخص محسن از عمل خود منافاتی ندارد. اما اگر از این حد بگذرد و انگیزهٔ حفظ منافع شخصی به طور كامل عملكرد او را توجیه كند، به طوری كه بتوان گفت این فرد برای خود اقدام كرده، مورد از بحث احسان خارج می شود.
▪ در رفتارهای محسنانه، امر منحصر به مطالبهٔ مخارج و هزینهها نیست و شخص میتواند اجرت عمل خود را در صورتی كه قصد تبرع نداشته مطالبه نماید، چون كاركردن در برابر اجرت منافاتی با احسان ندارد.
▪ احسان تأثیری در رابطهٔ بین محسن واشخاص ثالث (غیر محسن الیه) نمیگذارد. مثلاً اگر شخص محسن برای تعمیر ضروری بام خانهٔ همسایهٔ غایب خود با معماری قرارداد ببندد، دستمزد معمار به عهدهٔ خود اوست. چون حد كارایی احسان اسقاط یا اثبات ضمان در مورد محسن و محسن الیه است. البته محسن میتواند تمام مخارج و هزینههای صرف شده را بعد از پرداخت، از محسن الیه مطالبه نماید.
منبع: فصلنامه فقه و حقوق
بهترین عمل
نويسنده:عبدالکریم پاک نیا
احسان و انفاق صفاتی فراگیر هستند که فقط در بذل اموال خلاصه نمیشوند بلکه شامل گذشتن از تمام مواهب و نعمتهای مادی و معنوی است.
قرآن به انسانها میآموزد که از تمام هستی خود، اعم از علم و عقل و اندیشه و نیروهای جسمانی و معنوی و موقعیتهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود باید انفاق کنند و بالاتر از آن از هرچه که دوست دارند و محبوبترین موجودی آنان است در راه خدا، برای دیگران ببخشند.
این صفت پسندیده برکات و آثار مثبت فراوان فردی و اجتماعی برای مسلمانان دارد.در این مقاله موضوع احسان را در آینه آیات قرآن کریم و روایات وارده از اهل بیت(ع)بررسی میکنیم.
ابان بن تغلب، از یاران نزدیک امام صادق(علیه السلام) ، میگوید: با امام صادق (علیه السلام) در مکه بودم. همراه آن حضرت، مشغول طواف کعبه شدیم. در این وقت، یکی از شیعیان از من تقاضا کرد که همراه او برای بر آوردن حاجتی که داشت برویم.
من به طواف ادامه دادم، او اشاره کرد، ولی من به او توجه نکردم؛ زیرا دوست داشتم امام صادق (علیه السلام) را تنها نگذارم. او بار دیگر اشاره کرد، امام متوجه اشاره او شد، به من فرمود: او با تو کاری دارد؟ گفتم؛ آری. فرمود: او کیست؟ گفتم: از دوستان ماست، شیعه است.
امام که متوجه شده بود او کار لازمی دارد و نیازمند به احسان و نیکوکاری من است، فرمود: نزد او برو. عرض کردم: طواف را قطع کنم؟ فرمود: آری برو، گرچه طواف واجب باشد.
● عواقب ترک احسان
ترویج فرهنگ احسان و توجه به منبع درآمد و مورد مصرف آن و ترغیب و تشویق مسلمانان به این امر حیاتی، ره آوردهای بسیار مثبتی برای جامعه ما دارد که راهکارهای صحیح و اصولی و اهتمام ویژه متمکنان را میطلبد.
امام باقر(علیه السلام) به حسین بن ایمن در مورد انفاق که یکی از مصادیق بارز احسان است، فرمود: «ای حسین! انفاق کن و به عوضی که خدا میدهد یقین نما که هیچ مرد و زنی نیست که از انفاق مال در راهی که خدا را خشنود میکند سر باز زند مگر آن که چند برابر آن رادر راهی که خدا را به خشم میآورد هزینه خواهد کرد.»
حضرت علی(علیه السلام) نیز فرمود: «من هرگز ثروت انباشتهای را در دست کسی ندیدم مگر اینکه در کنار آن حقوق تضییع شدهای بود.» بنابراین احسان علاج بسیاری از مشکلات جامعه است و با فرهنگسازی در مورد آن میتوان به یکی از اهداف آسمانی قرآن دست یافت.
● آداب احسان
در سیره اهل بیت(علیه السلام) درباره احسان و اطعام نکات ظریفی وجود دارد که دقت بیشتر مؤمنین را میطلبد. در این جا به مواردی اشاره میکنیم:
الف) احسان قبل از در خواست
احسان و هدیه دادن علاوه بر احساس لذت، عشق و محبت هدیهشونده را به انسان زیاد میکند و موجب، استحکام ارتباط قلبی میشود. از اینرو نشانه احترام به شخصیت طرف مقابل است و کسی که مورد احسان قرار گرفته از اینکه مورد توجه و عنایت بوده لذت میبرد و به این وسیله عزت نفس و روحیه خود اتکایی در او تقویت میشود. امام مجتبی(علیه السلام) فرمود: «کرامت و بزرگواری آن است که قبل از درخواست به کسی هدیه دهی و احسان نمایی.»اساساً ارزش واقعی احسان هم در همین است که بدون درخواست انجام شود وگرنه بعد از درخواست ـ گر چه خوب است ـ امّا ارزش قبل از درخواست را ندارد.
ب) احترام به شخصیت افراد
توجه به شخصیت و حیثیت افراد در امر احسان و خدمت رسانی شایان توجه است؛ چرا که اگر در ضمن انجام اعمال خیر، نیکی و احسان، انفاق و امداد و کمک به ارباب رجوع به عزت نفس و آبروی افراد بیتوجهی شود، نه تنها نتیجه مثبت نخواهد داد بلکه مایه انزجار و نفرت نیز خواهد بود.
در این صورت شیرینترین ثمره این عمل خیر به تلخترین خاطرهها تبدیل خواهد شد. به همین جهت حضرت سید الشهداء(علیه السلام)به این نکته لطیف توجه خاصی داشته و در مواجهه با نیازمندان این شیوه را رعایت میکرد. دو نمونه از رفتار آن حضرت را در این زمینه با هم میخوانیم:
۱) روزی شخصی از انصار برای حل مشکل خود به پیشگاه آن بزرگوار آمد. او هنوز لب به سخن نگشوده بود که امام حسین(علیه السلام) از قیافه نگران و سیمای گرفته او، دردها و رنجهای
درونیاش را دریافت و به وی فرمود: «ای برادر انصاری! خواسته ات را به صورت شفاهی مطرح نکن و برای حفظ آبرویت، خواسته خود را بنویس تا انشاءالله من با انجام دادن آن موجبات خوشحالی تورا فراهم آورم. او نیز در نامه چنین نوشت: «یا اباعبدالله! من به فلانی پانصد دینار بدهکارم و او من را تحت فشار قرار داده، با او صحبت کن تا به من مهلت دهد.»
امام نامه اش را مطالعه کرده و سپس به درون منزل رفت و کیسهای حاوی هزار دینار آورد و به مرد انصاری داد و به او فرمود: «پانصد دینار آن را به طلبکار خودت پرداخت کن و با بقیه آن به زندگی ات سامان ده.» و در ادامه افزود: «ای برادر! اگر روزی گرفتار شدی، مشکل خود را جز به سه نفر اظهار نکن: افراد دین دار و جوانمرد
۲ ) انسانهایی که دارای شرافت خانودگی هستند. دیندار با حفظ دین خود به تو یاری میرساند. جوانمرد به خاطر وجدان و مردانگی خود به کارت رسیدگی میکند و افراد اصیل و شریف نیز میدانند که تو با رفتن نزد او از آبرویت مایه گذاشتهای و برای انجام خواستهات میکوشند و آبرو و شخصیت تو را حفظ میکنند.»
ج) گشاده رویی و رفتار دلپذیر
اگر انسانِ نیکو منش، احسان و اطعام خود را با گشاده رویی و رفتاری دلپذیر همراه نسازد، احسان او چندان ارزشی نخواهد داشت؛ اما اگر او با اخلاق زیبا ظاهر شود، اثر عملش را چندین برابر خواهد کرد حتی اگر در ظاهر نتواند تقاضای نیازمندان را رفع کرده وبه آنها احسان نماید برخورد محبت آمیز وی احسانی معنوی و دلپذیر خواهد بود.
اگر در مواردی انسان نتواند نیاز حاجتمندی را برآورده سازد، شایسته است که او را با زبان خوش و رفتاری دل انگیز راضی نماید. چرا که برای یک خدمتگزار وظیفه شناس همیشه دادرسی و جواب مثبت به درماندگان میسر نیست ولی او میتواند با رفتار دلپذیر خود مرهمی بر زخم دردمندان بگذارد.
همچنانکه رسول گرامی اسلام (ص)میفرماید: «شما هرگز نمیتوانید همه مردم را با بذل مال راضی کرده و گشایشی در زندگی برایشان ایجاد کنید ولی با اخلاق خوش و رفتار پسندیده آنان را خشنود نمایید.»
امام حسین(علیه السلام) گاهی که برایش رفع گرفتاری مستمندان مقدور نبود، با گشاده رویی و رفتاری خوشایند مراجعین را راضی میکرد. روایت زیر یکی از این موارد را نشان میدهد:
روزی آن حضرت نشسته بود که فرد نیازمندی به آن بزرگوار مراجعه کرد و اظهار داشت:ای پسر رسول خدا! به دادم برس! فلان شخص از من طلبکار است و میخواهد من را زندانی کند. امام حسین(علیه السلام) فرمود: «به خدا قسم! الآن هیچ پولی ندارم که بدهی تو را پرداخت نمایم.» مرد بدهکار گفت: پس حد اقل با او گفتوگو کن شاید رأیش عوض شود.
امام فرمود: «من هیچ گونه آشنایی با طلبکار تو ندارم، اما از پدرم امیرمؤمنان(علیه السلام) شنیدم که میگفت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: « هر کس در راه حل مشکل برادر ایمانی خود تلاش نماید چنان است که نه هزار سال خدا را عبادت کرده در حالی که روزها را روزه گرفته و شبها را به عبادت گذرانیده باشد.» به همین جهت اگر نتوانیم خدمتی به نیازمندان بکنیم، حداقل رفتار خوشایند ما میتواند تا حدودی از آلام درونی افراد دردمند کاسته و موجب آسایش خاطر آنان باشد.
د) راهنمایی و زمینهسازی
احسان به نیازمندان همیشه با کمکهای مادی موقت اثربخش نیست؛ بلکه باید در جاهای مناسب نیازمندان را راهنمایی و برای رشد دائمی و پایدار آنان زمینهسازی کرد تا فرد نیازمند شخصا و با تلاشهای خود به جایی برسد و نیازهایش را برای همیشه بر طرف کند. سیره رسول خدا در این زمینه روشنگر راه ماست.
حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با استفاده از فرصتهای مناسب برای شکوفایی نیروهای درونی و استعدادهای نهفته افراد، زمینهسازی میکرد و از این طریق، در آنان انگیزه تولید و کسب درآمد را تقویت ونیاز هایشان را بر طرف میکرد. روایت زیر، نشانگر این روش رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است:
مردی از اصحاب در تنگنای زندگی قرار گرفت. وی که دارای شغل مناسبی نبود و بسیاری اوقات از بیکاری رنج میبرد، خانه نشین شد. روزی همسرش به وی گفت:ای کاش به محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میرفتی و از او درخواست کمک میکردی! مرد با پیشنهاد همسرش و به امید احسان نبوی به حضور رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) رفت. هنگامی که چشم حضرت به او افتاد، فرمود: «هرکس از ما کمک بخواهد، ما به او یاری میکنیم؛ ولی اگر بینیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند، خداوند او را بینیاز میکند.»
او پیش خود فکر کرد که مقصود پیامبر(ص)، من هستم و بدون این که سخنی بگوید، به خانه برگشت و ماجرا را برای همسرش بازگو کرد. زن گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از حال تو خبر ندارد.[ او را از وضع زندگی نکبت بار و پرمشقت خود آگاه کن.]
مرد ناچار برای بار دوم به حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رفت اما قبل از این که حرفی بزند، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) همان سخن قبلی را تکرار کرد بازهم بدون اظهار حاجت، به خانه برگشت. ولی چون خود را همچنان در چنگال فقر و بیکاری، ضعیف و ناتوان میدید، برای سومین بار با همان نیت به مجلس رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) رفت. باز هم لبهای رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) به حرکت در آمد و با همان آهنگ که به دل، قوت و به روح، اطمینان میبخشید همان جمله را تکرار کرد.
سائل این بار اطمینان بیشتری در قلب خود احساس نمود؛ حس کرد که کلید مشکل خویش را در همین جمله یافته است. وقتی که خارج شد، با قدمهای مطمئن تری راه میرفت. با خود فکر میکرد که دیگر بهدنبال کمک خواستن از بندگان نخواهم رفت. به خدا تکیه میکنم و از نیرو و استعدادی که دارم بهره میگیرم و از او میخواهم که من را در کارهایم موفق گرداند و از دیگران بینیاز سازد.
با این نیت، تیشهای عاریه گرفت و به جانب صحرا رفت. آن روز مقداری هیزم جمع کرد و فروخت و لذت حاصل از دسترنج خویش را چشید. روزهای دیگر به این کار ادامه داد تا به تدریج توانست از حاصل درآمد خویش، ابزار کار را فراهم نماید. بازهم به کار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و شتر و غلامانی شد.
وی در اثر تلاش و کوشش شبانه روزی، یکی از افراد ثروتمند گردید. روزی به محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و وضعیت خود را به آن حضرت گزارش داد که چگونه در آن روز فلاکت بار به محضر حضرت آمد و چگونه سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وی را به تحرک و کار واداشت. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «من که به تو گفتم؛ هرکس از ما کمکی بخواهد، ما به او کمک میکنیم؛ ولی اگر بینیازی بورزد، خدایش او را کمک خواهدکرد.»
منبع:سایت آفتاب
قانونی برای بهتر زیستن
نويسنده:عبد الکریم پاک نیا
از منظر عقل و دین برای رسیدن به مقامهای عالی انسانی، «احسان به نیازمندان» بهترین روش به شمار می رود و تمام ادیان و مذاهب این شیوه را در شمار ارزشها و اصول خود گنجانده اند. اساساً کسانی که از این ویژگی برخوردار نباشند، نه تنها نمی توانند پایگاه معنوی و درجات عالیه آن را کسب کنند، بلکه جایگاه اجتماعی خود را نیز از دست می دهند و مطرود انسان های محیط اطراف خود می شوند. به همین دلیل نیکوکاری و احسان در کنار سایر ارزشهای مهم در آیات وحی مطرح شده است. در سوره نحل آیه ۹۰ آمده است: «خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان می دهد.» در متون دینی ما بویژه در قرآن کریم، این عمل معنوی در قالب واژه های «خیرات»، «انفاق»، «احسان»، «قضای حوائج نیازمندان» و «بِر» بیان شده است.
● نشانه اهل ایمان
خداوند متعال در آیات خود یکی از نشانه های اهل ایمان را احسان و نیکی در بذل اموال اعلام کرده و در کنار ایمان به غیب و اقامه نماز، می فرماید: «پارسایان هدایت یافته، غیب را باور کرده و نماز را به پا می دارند و از نعمتهایی که برایشان ارزانی داشته ایم، در راه خدا احسان و انفاق می کنند.»(بقره/۳)
علامه طباطبایی در تفسیر آیه «ان ا... یأمر بِالعدل والاحسان» می نویسد: «احسان، خیر و نیکی رساندن به دیگری است، بدون اینکه عوض آن را از طرف مقابل توقع داشته باشد.
احسان و نیکوکاری علاوه بر اینکه مشکلات فقرا و درماندگان را برطرف می کند و محبت و رحمت را در جامعه توسعه می دهد، آثار مهمترش به خود نیکوکار برمی گردد؛ چون باعث می شود ثروت در اجتماع به گردش درآید و امنیت و رفاه عمومی پدید آید و نگرانی و اضطراب به مودت و اعتماد و اطمینان تبدیل گردد.» (تفسیرالمیزان، ج ۱۲، ص ۳۳۲) و در مقابل به ثروتمندان بی درد و کسانی که از داراییهای خود به شدت مواظبت کرده و از احسان و نیکوکاری خودداری می کنند، به عذاب دردناک وعده داده و فرموده است: « کسانی را که سرمایه ها و اموال بی شمار خود از طلا و نقره را ذخیره می کنند و در راه خدا احسان و انفاق نمی کنند، به مجازات دردناک و سختی بشارت بده!»( توبه/ ۳۴) در ادامه آیه به وضعیت اسفبار آنان در روز قیامت اشاره کرده و چگونگی مجازات آنان را بیان می کند. از منظر وحیانی قرآن، شاخص ترین ویژگی اهل ایمان سبقت در انجام کارهای خیر و احسان و انفاق است. در سوره مؤمنین، اهل ایمان را این گونه توصیف می کند: «آنان در کارهای نیک شتاب می ورزند و در انجام آن سبقت می جویند.» (مؤمنون/ ۶۱)
انفاق و احسان یک قانون عمومی در جهان آفرینش است و اساساً زندگی اجتماعی بدون نیکوکاری معنا و مفهوم ندارد. انفاق فقط در محدوده بذل اموال نیست، بلکه در حوزه تمام مواهب مادی و معنوی است و خداوند هم می فرماید که از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق و احسان می کنند، اعم از مال و علم و نفوذ اجتماعی و... این خصلت نیکو یکی از ویژگیهای اهل ایمان به شمار می آید.
(تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۷۴) در هر صورت، احسان و انفاق از مصادیق نیکوکاری به شمار می روند و در قرآن بارها از آنها یاد شده است. در کلام امام صادق (علیه السلام) هم این دو لفظ مترادف و با هم به کار رفته است. وقتی «ابی وداد حناط» از امام صادق (علیه السلام) پرسید: احسان به پدر و مادر که در قرآن آمده یعنی چه؟ حضرت فرمود: «یعنی با پدر و مادر نیک رفتاری کنید و نگذارید که آنان نیازهای خود را از شما در خواست کنند. مگر خداوند نمی فرماید که شما به مقام ابرار نمی رسید، مگر اینکه از آنچه دوست دارید، انفاق کنید.» (الکافی، ج ۲، ص ۱۵۷)
● اسوه های نیکوکاری
الف) اهل بیت(علیهم السلام)
قرآن کریم با ارائه الگوهای شایسته در عرصه نیکوکاری، مسلمانان را به این صفت پسندیده ترغیب و تشویق می کند. در آیاتی از کلام الهی، خداوند متعال ضمن اشاره به نیکوکاران راستین، به نحو شایسته ای از آنان تجلیل می کند.
در سوره انسان، اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان الگوی نیکوکاران مطرح شده اند و قرآن در این زمینه می فرماید: « طعام خود را با اینکه به آن نیاز شدید دارند، به مسکین و یتیم و اسیر می دهند و می گویند: ما به خاطر خدا شما را اطعام می کنیم و هیچ گونه پاداش و سپاسی از شما انتظار نداریم.» (انسان/ ۸ و ۹) در ادامه آیه به پاداش شایسته این گونه نیکوکاران اشاره کرده و جزای آنان را سربلندی در قیامت، غرق شدن در شادی و سرور و دخول در بهشت و بهره مندی از نعمتهای فراوان آن مقرر می دارد و می فرماید: «به خاطر عمل پسندیده احسان و نیکوکاری، خداوند آنان را از بدیهای روز قیامت نگه می دارد و آنان را می پذیرد، در حالی که غرق شادی و سرورند و در برابر صبرشان در انجام کارهای نیک، بهشت و لباسهای حریر بهشتی را به آنان پاداش می دهد.» (همان/ ۱۱ و ۱۲)
ب( پیامبران الهی
در سوره یوسف(علیه السلام) از نیکی آن پیامبر الهی به برادران و پدر و مادر خود خبر می دهد و در سوره مریم حضرت یحیی(علیه السلام) را در زمره رهبران نیک رفتار به شمار آورده، می فرماید: «او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار و خوش رفتار بود و هرگز متمرد و نافرمان نبود.»
در سوره قصص به بیان دو ویژگی مهم انسانهای نیکوکار (شایستگی و امانتداری) پرداخته و با نقل داستان حضرت موسی (علیه السلام) خدمات شایسته آن پیامبر آسمانی را متذکر شده و می فرماید که موسی(علیه السلام) هنگامی که به چاه آب در مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا مشاهده کرد که چهارپایان خود را سیراب می کنند و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند و به چاه نزدیک نمی شوند. موسی(علیه السلام) به آن دو گفت: کار شما چیست؟ چرا گوسفندان خود را آب نمی دهید؟ گفتند: ما آنها را آب نمی دهیم تا چوپانها همگی خارج شوند. و پدر ما پیرمردی کهنسال است. موسی(علیه السلام) برای گوسفندان آن دو آب کشید. سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: پروردگارا! هر خیر و نیکی که بر من بفرستی، به آن نیازمندم.
ج) افراد شایسته
«حبیب نجار» از دیگر چهره های قرآنی در عرصه احسان و نیکوکاری است که مورد تمجید و ستایش ویژه خداوند متعال قرار گرفته و به عنوان اسوه خیرخواهان معرفی می شود. آن مرد مؤمن برای حمایت از رسولان الهی به نیکترین عمل دست زد و از هدف و مرام آنان در سخت ترین شرایط دفاع نمود و در این راه به شهادت رسید. خداوند متعال نیز او را در جایگاه نیکوکاران مسکن داد. (تفسیر مجمع البیان، ج ۸، ص۶۵۵)
● نشانه نیکوکاری
قرآن در بخش دیگری در موضوع نیکوکاری، به میزان و نشانه آن پرداخته و به معیار واقعی نیکوکاران اشاره کرده، می فرماید: «هرگز به حقیقت نیکوکاری و احسان نمی رسید، مگر اینکه از آنچه شدیداً به آن علاقه دارید، در راه خدا انفاق کنید.» (آل عمران/ ۹۲)
● پاداش نیکوکاران
نیکوکاران به عنوان بندگان شایسته و صالح خداوند در آیات متعدد قرآن مورد توجه و عنایت ویژه هستند وخداوند متعال، مکرر آنان را مورد تشویق و تمجید قرار می دهد و زیباترین هدیه ها و عطایا را در مقام قرب خویش برای آنان منظور می کند. از جمله می فرماید:
یقیناً نیکوکاران غرق در نعمتهای فراوان خواهند بود. آنان بر تختهای آرام بخش بهشتی تکیه زده و ]مسرور از آن همه نعمت [به زیباییهای بهشت می نگرند. در چهره های شاداب و پرطراوت آنان، نشاط و نعمت را می بینی و می شناسی، آنها از شراب طهور، زلال و دست نخورده و سر به مهر بهشتی می نوشند و سیراب می شوند. مهر آن نوشیدنی ها از مُشک است. پس شایسته است که برای رسیدن به این نعمتهای بهشتی، مشتاقان بر یکدیگر پیشی بگیرند. این شراب طهور آمیخته با «تسنیم» است؛ همان چشمه ای که مقربان از آن می نوشند.» (مطففین/ ۲۸ - ۲۱)
خداوند متعال بندگان خود را چنان به شرکت در این مسابقه و رسیدن به جوایز ارزنده آن تشویق می کند که تمام سعادت طلبان و حقیقت جویان همواره خود را به ورود در این وادی آماده کرده و رسیدن به آن را آرزو می کنند. امام سجاد(ع) در دعای مکارم الاخلاق، قرار گرفتن در ردیف نیکوکاران را از خداوند طلب می کند و می فرماید: خدایا! انجام کارهای خیر برای مردم را به دست من اجرا کن!»
● شرایط نیکوکاری
از منظر کلام وحی پذیرش امر مقدس نیکوکاری زمینه ها و شرایط خاصی را می طلبد و از هر راهی نمی توان وارد این عرصه خداپسندانه شد؛ زیرا کسب سرمایه های معنوی به بستر پاک و سالم نیاز دارد. قرآن در سوره بقره می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید!از قسمتهای پاکیزه اموالی که از طریق کسب و تجارت به دست آورده اید و از آنچه از زمین برای شما بیرون آورده ایم (از منابع و معادن و درختان و گیاهان و محصولات کشاورزی) احسان کنید و برای این عمل نیک به سراغ اموال ناپاک و آلوده نروید.» (بقره/ ۲۶۷)
بنابراین، نیکوکاری زمانی نتیجه بخش خواهد بود که اموال بخشیده شده از راه حلال و منبع پاک به دست آمده باشد و گرنه برای صاحب احسان سود و بهره ای در پی نخواهد داشت. (مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۵۶) در سوره توبه نیز با تأکید بر این شرط اساسی احسان، خواستار رفع موانع پذیرش است و در پیش گرفتن شیوه ای صحیح و اصولی را پیشنهاد می کند و خطاب به آلودگان و ریاکاران می فرماید: «بگو! چه از روی میل و رغبت و چه با اکراه و بی میلی انفاق کنید، هرگز از شما پذیرفته نمی شود؛ زیرا گروهی فاسق می باشید و هیچ چیز مانع پذیرش انفاقهای آنان نشد، جز اینکه به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند و نماز به جا نمی آورند، مگر با حالت کسالت و انفاقشان نیز با کراهت همراه است. (توبه/ ۵۳ و ۵۴)
طبق این بینش قرآنی، تقوا و پاکدامنی اساسی ترین شرط نیکوکاری برای یک مسلمان محسوب می شود؛ زیرا اگر احسان به خاطر مصالح دنیوی و مقاصد شیطانی و هواهای نفسانی صورت گیرد، در تکامل روح و روان انسان تأثیر ندارد و ارزش واقعی خود را از دست خواهد داد.
به همین جهت، خداوند متعال تمام نیکیها و اعمال خیر را بر اساس تقوا می پذیرد و می فرماید: «خداوند متعال اعمال نیک را فقط از پرهیزگاران و تقوا پیشه گان می پذیرد.» (مائده/ ۲۷) امام حسین (علیه السلام) این شرط اساسی احسان را به شکلی زیبا توضیح داده است. محدث نوری می نویسد: «هنگامی که به آن حضرت خبر دادند عبدا... بن عامر - از کارگزاران حکومتی دستگاه ستمگر بنی امیه - چنین و چنان صدقه داده و عده زیادی برده آزاد کرده است، امام حسین(علیه السلام) فرمود: مثل عبدا... بن عامر همانند کسی است که از حاجیان و راهیان خانه خدا سرقت کرده و سپس اموال دزدی را صدقه می دهد.
آنگاه افزود: احسان پاکیزه، شایسته کسی است که در راه کسب سرمایه اش، پیشانی او عرق نموده و صورتش غبار آلود شده است. وقتی از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد: منظور حضرت از نیکوکار شایسته چه کسی است؟ فرمود: علی بن ابی طالب (علیهما السلام)» (مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۲۴۴)
اساساً انفاق و احسان برای تقرب به خداوند متعال صورت می گیرد و برای این منظور باید از اموال پاکیزه و حلال استفاده کرد؛ زیرا مردم وقتی می خواهند به سلاطین و شخصیتهای بزرگ تقرب جویند، بهترین و دوست داشتنی ترین اموال خود را هدیه می برند، در حالی که آن پادشاهان همانند خود آنان انسان هایی ضعیف و ناتوانند، پس چگونه ممکن است که انسان به پیشگاه خداوند که تمام عالم هستی از اوست، با اموالی بی ارزش و آلوده و نامرغوب، تقرب جوید.
منبع: روزنامه قدس
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)