صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 27

موضوع: آینه

  1. #11
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    شبانگاه هستو با دستان بسته
    همه پل های پشت سر شکسته
    سرم را میکشم تا چوبه دار
    یکی در سوی آیینه نشسته
    شبانگاهی که سربازان درگاه
    به جرم یک خودی کشتن خودآگاه
    مرا با دست بسته می کشیدن
    برای حاضران تا پای داگاه
    گناهانه مرا از سر نوشتن
    گلی از من به دست خود سرشتن
    به من حتی ندادن سهمی از من
    برای خود درو کردند و کشتند
    یکی که شکل من بود از در آمد
    نه از در شایدم از من بر آمد
    فقط از لابه لای برگه هایش
    مصیبت های نسل من در آمد
    یکی دیگر شکایت از دلم کرد
    شکایت از هزاران مشکلم کرد
    نه از دیروز و امروز و نه از ما
    روایت از خیال باطلم کرد
    همه دیدندو گفتندو شنیدن
    در آخر هم به رای خود رسیدن
    به جرم قتل یک کودک خودآگاه
    برایم حکم اعدامی بریدن
    منو آیینه ها در ماتم شب
    همه جان ها گذشته از سر لب
    زبان وا کردمو از درد گفتم
    از آن جان ها که می سوزاند این تب
    گنه کردم گناه بی گناهی
    گناه ساختن روی تباهی
    مرا جنگ فلک از پا در آورد
    فلک دریا و من هم طفله ماهی
    نه امشب, حبس من پیوسته بوده
    تمام عمر دستم بسته بوده
    نبوده راهی هرگز تا به مقصد
    اگر هم بوده مرکب خسته بوده
    دل سرخم سر سبزم فنا کرد
    سرم از تن حسابش را جدا کرد
    نباشد پای چوبه زیر آب هست
    سری که هی دو دو تا چهارتا کرد
    همان ها که مرا سر باز کردند
    سر از درمان زخمم باز کردند
    هر آن زخمی که ماند گشت تومار
    همان ها وقت غم سر باز کردند
    اگر مرده درونم روح کودک
    فراوان است از این مقتول کوچک
    میان سینه های مردم شهر
    مزارانیست قدر یک کوهک
    همه آیینه ها در هم شکستند
    نخ ناگفته ها از هم گسستند
    نگفتم آنچه که باید بگفتم
    به دستم باز هم زنجیر بستند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #12
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    می دانی
    پرنده را بی دلیل اعدام می کنی
    در ژرف تو
    اینه ایست
    که قفس ها را انعکاس می دهد
    و دستان تو محلولی ست
    که انجماد روز را
    در حوضچه ی شب غرق می کند
    ای صمیمی
    دیگر زندگی را نمی توان
    در فرو مردن یک برگ
    با شکفتن یک گل
    یا پریدن یک پرنده دید
    ما در حجم کوچک خود رسوب می کنیم
    ایا شود که باز درختان جوانی را
    در راستای خیابان
    پرورش دهیم
    و صندوق های زرد پست
    سنگین
    ز غمنامه های زمانه نباشند ؟
    در سرزمینی که عشق آهنی ست
    انتظار معجزه را بعید می دانم
    باغبان مفلوک چه هدیه ای دارد ؟
    پرندگان
    از شاخه های خشک پرواز می کنند
    آن مرد زردپوش
    که تنها و بی وقفه گام می زند
    با کوچه های ورود ممنوع
    با خانه های به اجاره داده می شود
    چه خواهد کرد
    سرزمینی را که دوستش می داریم ؟
    پرندگان همه خیس اند
    و گفتگویی از پریدن نیست
    در سرزمین ما
    پرندگان همه خیس اند
    در سرزمینی که عشق کاغذی است
    انتظار معجزه را بعید می دانم



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #13
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    دوست دارم بروم سر به سرم نگذارید
    گریه ام را به حساب سفرم نگذارید
    دوست دارم که به پابوسی باران بروم
    آسمان گفته که پا روی پرم نگذارید
    این قدر
    آینه ها را به رخ من نکشید
    این قدر داغ جنون بر جگرم نگذارید
    چشمی آبی تر از
    آینه گرفتارم کرد
    بس کنید...
    این همه دل دور و برم نگذارید
    آخرین حرف من اینست: زمینی نشوید...
    فقط...
    از حال زمین بی خبرم نگذارید...


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #14
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    لحظه ی تلخ جدایی یادته

    باد سردی توی خونه می وزید

    همه ی اتاقو مه گرفته بود

    دیگه دنیا داشت به آخر می رسید

    لحظه ی تلخ جدایی یادته

    وقتی که آروم کنارت اومدم

    خورشید انگار سر تو ابرا می کوبید

    وقتی که بوسه به دستات می زدم

    تو که رفتی دیگه شب تموم نشد

    پنجره واسه همیشه بسته موند

    حتی آینه هم با من غریبه شد

    یه غمی تموم دنیامو سوزوند

    بعد تو ساعت کهنه ی اتاق

    دیگه هیچ زمانی رو نشون نداد

    میون مرداب این دقیقه ها

    حتی مرگم به سراغم نمیاد

    نمی تونم وقتی بارون می باره

    چشمامو یه لحظه رو هم بذارم

    رو بخار شیشه های پنجره
    می نویسم" هنوزم دوست دارم "


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #15
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    من در آیینه ی چشم تو، پی گمشده ای می گردم
    پی حسی موهوم، لحظاتی شیرین، خاطراتی رنگین
    رشته ای مروارید،و گلی سرخ که در خنده ی تو می رویید
    آه افسوس افسوس
    بی امان عقربه ها چرخیدند
    از فراسوی مه آلود نگاه
    موجهایی موزون
    روی پیشانی تو لغزیدند
    ناگهان سردم شد
    بادها پنجره را کوبیدند
    بوی پاییز در اعماق وجودم پیچید
    دستهایم لرزید
    تو تبسم کردی
    مهربانی همه جارا پر کرد
    آه از آن برفی که ، روی موهای بلند تو نشست
    آه از آن برفی که ، خاطرات شب یلدای مرا پنهان کرد...


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #16
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    از زیر سنگ هم شده پیدایم کن!

    دارم کم کم این فیلم را باور می کنم


    و این سیاهی لشکر عظیم


    عجیب خوب بازی می کنند.


    در خیابان ها


    کافه ها


    کوچه ها


    هی جا عوض می کنند و


    همین که سر برگردانم

    آینه را میشکنی
    صحنه ی بعدی را آماده کرده اند





    از لابلای فصل های نمایش


    بیرونم بکش


    برفی بر پیراهنم نشانده اند


    که آب نمی شود


    از کلماتی چون خورشید هم استفاده کردم


    نشد!


    و این آدم برفیِ درون


    که هی اسکلت صدایش می کنند


    عمق زمستان است در من.




    اصلا


    از عمق تاریک صحنه پیدایم کن!


    از پروژکتورهای روز و شب


    از سکانس های تکراری زمین، خسته ام!


    دریا را تا می کنم


    می گذارم زیر سرم


    زل می زنم


    به مقوای سیاه چسبیده به آسمان


    و با نوار جیرجیرک به خواب می روم




    نوار را که برگردانند


    خروس می خواند.


    *


    از توی کمد هم شده پیدایم کن!


    می ترسم چاقویی در پهلویم فرو کنند


    یا گلوله ای در سرم شلیک


    و بعد بگویند:


    " خُب،


    نقشت این بود"


    گروس عبدالملکیان



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #17
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    آيينه پرسيد که چرا دير کرده است

    نکند دل ديگري او را اسير کرده است

    خنديدم و گفتم او فقط اسير من است
    تنها دقايقي چند تأخير کرده است
    گفتم امروز هوا سرد بوده است
    شايد موعد قرار تغيير کرده است

    خنديد به سادگيم آيينه و گفت
    احساس پاک تو را زنجير کرده است
    گفتم از عشق من چنين سخن مگوي
    گفت خوابي، سال‌ها دير کرده است

    در آيينه به خود نگاه مي‌کنم ـ آه!
    عشق تو عجيب مرا پير کرده است
    راست گفت آيينه که منتظر نباش
    او براي هميشه دير کرده است.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #18
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    تا که بوديم نبوديم کسي

    کشت ما را غم بي هم نفسي


    تا که رفتيم همه يار شدند


    خفته ايم و همه بيدار شدند


    قدر آئينه بدانيم چو هست


    نه در آن وقت که آئينه شکست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #19
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    بسته است اگرکه پای راهی شدنم

    ازدور وزیده خستگی روی تنم

    آیینه درآیینه درآیینه بیار

    دارم ته بن بست خودم می شکنم



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #20
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    به شب و پنجره بسپار که بر می گردم
    عشق و زنده نگه دار که بر می گردم
    دوسه روزی هم اگر چند تحمل سخت است
    تکیه کن بر تن دیوار که بر میگردم
    بس کن این سرزنش((رفتی و بد کردی )) را
    دلت از اين خاطره بردار که بر می گردم
    گفته بودی که به شب، چشم به راهم بودی
    به همان ديده بيدار که بر می گردم
    بين ما پيشترک هر سخنی بود گذشت
    راهيت می شوم اين پنجره ها را بردار
    پرده تيره آن پنجره ها را بردار
    روی رف، آینه بگذار بر میگردم
    پشت در را اگر انداخته ای حرفی نیست
    به شب و پنجره بسپار بر می گردم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/