صفحه 2 از 43 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 428

موضوع: دل ت ن گ ی

  1. #11
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    865
    Array

    پیش فرض

    بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت
    که در عالم نمی‌داند کسی احوال فردا را

    سخن شیرین همی گویی به رغم دشمنان سعدی
    ولی بیمار استسقا چه داند ذوق حلوا را؟

  2. #12
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    865
    Array

    پیش فرض

    بوی بهشت می شنوم از صدای تو
    نازکتر از گل است گل گونه های تو

    ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من
    ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو

    ای صورت تو آیه و آیینه ی خدا
    حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو

    صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر
    آورده ام که فرش کنم زیر پای تو

    رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام
    تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو

    چیزی عزیز تر زتمام دلم نبود
    ای پاره ی دلم که بریزم به پای تو

    امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من
    فردا عصای خستگی ام شانه های تو

    در خاک هم دلم به هوای تو میتپد
    چیزی کم تز بهشت ندارد هوای تو

    همبازیان خواب تو خیل فرشتگان
    آواز آسمانیشان لای لای تو

    بگذار با تو عالم خویش را عوض کنم
    یک لجظه تو به جای من و من به جای تو

    این حال و عالمی که تو داری برای من
    دار و ندار و جان ودل من برای تو

  3. #13
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    865
    Array

    پیش فرض

    دلم گرفته از این روزها ، دلم تنگ است

    میانِ ما و رسیدن ، هزار فرسنگ است

    مرا گشایشِ چندین دریچه کافی نیست

    هزار عرصه برای پریدنم تنگ است

    اسیرِ خاکم و پرواز سرنوشتم بود

    فروپریدن و در خاک بودنم ننگ است


    چگونه سرکند اینجا ترانه ی خود را ؟

    دلی که با تپشِ عشقِ او هماهنگ است

    هزار چشمه ی فریاد در دلم جوشید

    چگونه راه بجوید که رو به رو سنگ است

    مرا به زاویه ی باغ عشق مهمان کن

    در این هزاره فقط عشق ، پاک و بی رنگ است..........

  4. #14
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    865
    Array

    پیش فرض

    تشنه ام ای ابر رحمت آب بارانت کجاست ؟
    دست هایم از رمق افتاد دامانت کجاست ؟

    در درون سینه ام با مهر تو خو کرده است
    طاقت ماندن ندارم گو بیابانت کجاست؟

    قلب من ای بهترین ، چون کوچه ای پاییزی است
    تو به فریادم برس ای یار طوفانت کجاست ؟

    قسمت من در جهان جز حسرت دیدار چیست؟
    دوست دارم قاصدک باشم گلستانت کجاست؟

    کو نسیمی تا بیاید زنده گرداند مرا؟
    ای طبیب روح من دارو و درمانت کجاست؟

    شوق وصلت سوخت ما را ای عجب از کار هجر
    خسته ام ای راه هجران خط پایانت کجاست؟

  5. #15
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    865
    Array

    پیش فرض

    میروم تنهای تنها تلخِ تلخ
    میکنم تنها سکوت از درد سرد

    روزها آرام بودم بانفس!
    حال گریان گشته ام در این قفس

    سوختم در زیر باران سوختم
    دوختم یک نامه را بر پوستم

    نامه ای از خاطراتِ با بهار
    نامه ای از روزها با سوزها

    بسمِه اَلله شد کلام اولش
    نامه زین پس شد شکایت مقصدش

    گفتم از شکر و شکایت باخدا
    شکر کردم من خدا را خاطِرَت

    گفتم از شبها که خوابت دیده ام
    در هوایت روزها گرییده ام

    گفتم از دوری ، ندیدنهای تو
    سخت میشد زندگی بی یاد تو

    روزها چشمم به یک بَر خیره بود
    سر به زیر و گردنم در بند دوست

    یاد آن روزی که اول روز بود
    در به در دنبال کویی دور بود

    لحظه ها در خاطرم یک عمر بود
    سایه سایه یاد تو در نور بود

    حیف شد آن روز من بد آمدم
    سعی کردم روز دوم آمدم

    روزها اینسان گذشت و دور بود
    یاد تو اما بولله سور بود

    حرف بود و حرف بود و حرف بود
    در دلم گویی نگاهت سنگ بود

    گفتمت گفتی تمام گفتنی؟
    جان من گفتی هر آنچه گفتنی ست؟

  6. #16
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    865
    Array

    پیش فرض

    هرگز از مرگ نهراسيده ام
    اگر چه دستانش از ابتذال شكننده تر بود
    هراس من باري‎‎‏‚همه از مردن‏ِدر سرزميني ست‚
    كه مزد گوركن از آزادي آدمي افزون باشد
    جستن‚
    يافتن
    و به اختيار برگزيدن
    و از خويشتنِ خويش بارویی پي افكندن
    اگر مرگ را‚از اين همه ارزشي بيشتر باشد
    حاشا‚
    حاشا
    كه هرگز از مرگ هراسيده باشم

  7. #17
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    865
    Array

    پیش فرض

    نه از فلسفه كلامی میدانم ...


    و نه منطق ..


    میگنجد در كلام من !..


    بی استدلال دوستت دارم !..


    وه كه دوست داشتن ..!!


    چه كلام كاملـــی ست !


    و من چقدر ..


    دلم ..


    تنگِ دوست داشتن توست .....

  8. #18
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    865
    Array

    پیش فرض

    اگر چه باز نبینم به خود کنارِ ترا
    عزیز می شمرم عشق یادگار ترا
    در این خزان جدایی به بوی خاطره ها
    شکفته می کنم از نو به دل بهار ترا
    زبان شعله به گوشم به بی قراری گفت
    حدیثِ سستی ِ قول تو و قرار ترا
    ز من جدا شده یی همچو بوی گل از گل؛
    منی که داده ام از دست، اختیار ترا
    شدی شراب و شدم مست بوسه ی تو شبی
    کنون چه چاره کنم محنت خمار ترا؟
    به سینه چون گل ِ عشقت نمی توانم زد
    به دیده می شکنم خارِ انتظار ترا
    چو بوی گل چه شود گر شبی به بال نسیم
    سبک برایم و گیرم ره دیار ترا
    همان فریفته سیمین با وفای توأم
    اگر چه باز نبینم به خود کنار ترا

  9. #19
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    865
    Array

    پیش فرض

    دل من دیر زمانی است که می پندارد :

    « دوستی » نیز گلی است ؛

    مثل نیلوفر و ناز ،

    ساقه ترد ظریفی دارد .

    بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد

    جان این ساقه نازک را

    - دانسته-

    بیازارد !

  10. #20
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    865
    Array

    پیش فرض

    با پاي از ره مانده در اين دشت تب دار

    اي واي ميميرم مرا مگذارو مگذار



    سوگند بر چشمت كه از تو تا دم مرگ

    دل بر نميگيرم مرا مگذارو مگذر


    بالله كه غير از جرم عاشق بودن اي دوست

    بي جرم و تقصيرم مرا مگذارو مگذر


    آشفته تر زآشفتگان روزگارم

    از غم به زنجيرم مرا مگذارو مگذر


    با شه پره انديشه دنيا گردم اما

    در بند تقديرم مرا مگذارو مگذر...

    دلگير دلگيرم
    از غصه ميميرم
    مرا مگذار و مگذر...

صفحه 2 از 43 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/