صفحه 19 از 29 نخستنخست ... 9151617181920212223 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 181 تا 190 , از مجموع 287

موضوع: حیــــــــــــــــــدر بابایه سلام (شهـــــــــریار)

  1. #181
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    رفتم و بیشم نبود روی اقامت

    وعده دیدار گو بمان به قیامت


    گر تو قیامت به وعده دور نخواهی

    یک نظرم جلوه کن بدان قد و قامت


    بانگ اذان است و چشم مست تو بینم

    در خم محراب ابروان به امامت


    قصر نمازت چه ای مسافر مجنون

    کعبه لیلی است قصد کن به اقامت


    در همه عالم علم به عشق و جنونی

    گو بشناسندت از جبین به علامت


    آنچه به غفلت گذشت عمر نخواندم

    عمر دگر خواهم از خدا به غرامت


    پیرم و بر دوشم از ندیم جوانی

    از تو چه پنهان همیشه بار ندامت


    خرمن گل ها به باد رفت و به دل ها

    نیش ندامت خلید و خار ملامت


    شحنه شهری تو دست یاز به شمشیر

    باری اگر شیر می کشی به شهامت


    من به سلام و وداع کعبه و صحرا

    صحیه زنانم که بارکن به سلامت


    شمع دل شهریار شعله آخر

    زد به سراپا که سوختن به تمامت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #182
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت

    جان مژده داده ام که چوجان در برارمت


    تا شویمت از آن گل عارض غبار راه

    ابری شدم ز شوق که اشگی ببارمت


    عمری دلم به سینه فشردی در انتظار

    تا درکشم به سینه و در بر فشارمت


    این سان که دارمت چو لئیمان نهان ز خلق

    ترسم بمیرم و به رقیبان گذارمت


    داغ فراق بین که طربنامه وصال

    ای لاله رخ به خون جگر می نگارمت


    چند است نرخ بوسه به شهر شما که من

    عمری است کز دو دیده گهر می شمارمت


    دستی که در فراق تو میکوفتم به سر

    باور نداشتم که به گردن درآرمت


    ای غم که حق صحبت دیرینه داشتی

    باری چو می روی به خدا می سپارمت


    روزی که رفتی از بر بالین شهریار

    گفتم که ناله ای کنم و بر سر آرمت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #183
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گاهی گر از ملال محبت برانمت

    دوری چنان مکن که به شیون برانمت


    چون آه من به راه کدورت مرو که اشک

    پیک شفاعتی است که از پی دوانمت


    تو گوهر سرشکی و دردانه صفا

    مژگان فشانمت که به دامن نشانمت


    سرو بلند من که به دادم نمی رسی

    دستم اگر رسد به خدا می رسانمت


    پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من

    تن نیستی که جان دهم و وارهانمت


    ماتم سرای عشق به آتش چه می کشی

    فردا به خاک سوختگان می کشانمت


    تو ترک آبخورد محبت نمی کنی

    اینقدر بی حقوق هم ای دل ندانمت


    ای غنچه گلی که لب از خنده بسته ای

    بازآ که چون صبا به دمی بشکفانمت


    یک شب به رغم صبح به زندان من بتاب

    تا من به رغم شمع سر و جان فشانمت


    چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب

    دارم غزال چشم سیه می چرانمت


    لبخند کن معاوضه با جان شهریار

    تا من به شوق این دهم و آن ستانمت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #184
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت

    که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت


    تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما

    چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت


    چو بلبل نغمه خوانم تا تو چون گل پاکدامانی

    حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت


    تمنای وصالم نیست عشق من مگیر از من

    به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت


    امید خسته ام تا چند گیرد با اجل کشتی

    بمیرم یا بمانم پادشاها چیست فرمانت


    چه شبهائی که چون سایه خزیدم پای قصر تو

    به امیدی که مهتاب رخت بینم در ایوانت


    دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست

    امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت


    به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق میورزند

    نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #185
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شنیده ام که به شاهان عشق بخشی تاج

    به تاج عشق تو من مستحقم و محتاج


    تو تاج بخشی و من شهریار ملک سخن

    به دولت سرت از آفتاب دارم تاج


    کمان آرشه زه کن که تیر لشگر غم

    بر آن سر است که از قلب ما کند آماج


    اگر که سالک عشقی به پیر دیر گرای

    که گفته اند قمار نخست با لیلاج


    به پای ساز تو از ذوق عرش کردم سیر

    که روز وصل تو کم نیست از شب معراج


    زبان شعر نیالوده ام به مدح کسی

    ولیک ساز تو از طبع من ستاند باج


    به تکیه گاه تو ای تاجدار حسن و هنر

    سزد ز سینه سیمین سریر مرمر و عاج


    به قول خواجه گر از جام می کناره کنم

    به دور لاله دماغ مرا کنید علاج


    به روزگار تو یابد کمال موسیقی

    چنانکه شعر به دوران شهریار رواج

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #186
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد

    درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد


    من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست

    درد آن بود که از پا درمان من بیفتد


    یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست

    دردانه ام ز چشم گریان من بیفتد


    ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من

    ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد


    از گوهر مرادم چشم امید بسته است

    این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد


    من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان

    گردون کجا به فکر سامان من بیفتد


    خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا

    گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #187
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد

    تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد


    نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها

    که وصال هم بلای شب انتظار دارد


    تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی

    که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد


    نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ار من

    که کمند زلف شیرین هوش شکار دارد


    مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن

    که هنوز وصله دل دو سه بخیه کار دارد


    دل چون شکسته سازم ز گذشته های شیرین

    چه ترانه های ه محزون که به یادگار دارد


    غم روزگار گو رو پی کار خود که ما را

    غم یار بی خیال غم روزگار دارد


    گل آرزوی من بین که خزان جاودانیست

    چه غم از خزان آن گل که ز پی بهار دارد


    دل چون تنور خواهد سخنان پخته لیکن

    نه همه تنور سوز دل شهریار دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #188
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    با رنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو ندارد

    با لعلت آب حیوان آبی به جو ندارد


    از عشق من به هر سو در شهر گفتگوئی است

    من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد


    دارد متاع عفت از چار سو خریدار

    بازار خودفروشی این چار سو ندارد


    جز وصف پیش رویت در پشت سر نگویم

    رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد


    گر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیب

    عیب است از جوانی کاین آرزو ندارد


    خورشید روی من چون رخساره برفروزد

    رخ برفروختن را خورشید رو ندارد


    سوزن ز تیر مژگان وز تار زلف نخ کن

    هر چند رخنه‌ی دل تاب رفو ندارد


    او صبر خواهد از من بختی که من ندارم

    من وصل خواهم از وی قصدی که او ندارد


    با شهریار بیدل ساقی به سرگرانی است

    چشمش مگر حریفان می در سبو ندارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #189
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شباب عمر عجب با شتاب می گذرد

    بدین شتاب خدایا شباب می گذرد


    شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی

    شتاب کن که جهان با شتاب می گذرد


    به چشم خود گذر عمر خویش می بینم

    نشسته ام لب جوئی و آب می گذرد


    به روی ماه نیاری حدیث زلف به سیاه

    که ابر از جلو آفتاب می گذرد


    خراب گردش آن چشم جاودان مستم

    که دور جام جهان خراب می گذرد


    به آب و تاب جوانی چگونه غره شدی

    که خود جوانی و این آب و تاب می گذرد


    به زیر سنگ لحد استخوان پیکر ما

    چو گندمی است که از آسیاب می گذرد


    کمان چرخ فلک شهریار در کف کیست

    که روزگار چو تیر شهاب می گذرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #190
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کار گل زار شود گر تو به گلزار آئی

    نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آئی


    ماه در ابر رود چون تو برآئی لب بام

    گل کم از خار شود چون تو به گلزار آئی


    شانه زد زلف جوانان چمن باد بهار

    تا تو پیرانه سر ای دل به سر کار آئی


    ای بت لشگری ای شاه من و ماه سپاه

    سپر انداخته ام هرچه به پیکار آئی


    روز روشن به خود از عشق تو کردم شب تار

    به امیدی که توام شمع شب تار آئی


    چشم دارم که تو با نرگس خواب آلوده

    در دل شب به سراغ من بیدار آئی


    مرده ها زنده کنی گر به صلیب سر زلف

    عیسی من به دم مسجد سردار آئی


    عمری از جان بپرستم شب بیماری را

    گر تو یک شب به پرستاری بیمار آئی


    ای که اندیشه ات از حال گرفتاران نیست

    باری اندیشه از آن کن که گرفتار آئی


    با چنین دلکشی ای خاطره یار قدیم

    حیفم آید که تو در خاطر اغیار آئی


    لاله از خاک جوانان بدرآمد که تو هم

    شهریارا به سر تربت شهیار آیی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 19 از 29 نخستنخست ... 9151617181920212223 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/