صفحه 18 از 31 نخستنخست ... 814151617181920212228 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 171 تا 180 , از مجموع 306

موضوع: خواندنيهاي تاريخي ایران

  1. #171
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    ▪ حکایت دوم

    مرحوم حاجی ابراهیم خان صدیق الممالک کاشی، لله مرحوم صدیق الدوله فرزند اکبرشاهزاده ظل السلطان، - مسعودمیرزا- حکایت می فرمودکه من با جمعی از بزرگان خدام شاهزاده و بسط مال حکومت او مسرتی سرشار داشتیم و به سخنان هزل و مطایبه خود را سرگرم نموده و در بساط انبساط مشغول عیش و نشاط بودیم و اتفاقاً فقیری پیر پیدا شده سؤال نمود و عیدی خواست. ما هر یک مقداری شاهی سفید به او دادیم. چون شست خویش را پر از سیم دیده نسیم مسرتی بر خاطر هوی وزیده و با بشاشتی تمام گفت سرگذشتی دارم که قابل استماع است، اگر اجازت دهید عرض کنم. خوشروئی و چرب زبانی او ما را بر آن داشت که اجازتش دادیم. گفت در تاریخی که چراغعلی خان زنگنه از طرف امیرنظام به حکومت این ولایت منسوب بود و تمام اشرار این شهر را سرکوب نموده و اهالی به نعمت امنیت نایل شدند، من به سن ۲۴سالگی بودم و بجز مادر و عیال کسی را نداشتم و به صنعت دواتگری معیشت خود را می گذرانیدم. یک روز فراشی از طرف حکومت به بازار ما بیامد و تمام دواتگران را که بیش از چهل نفر بودند بدارالحکومه برد و به حاکم حضور ما را در آنجا عرض نمود. حاکم همه را نزدیک خواسته و پرسید کدام یک از شما در صنعت دواتگری از سایر استادتر و کاملتر است؟ ما با هم مدتی به مشاوره مذاکره نمودیم تا استادی دو نفر از ما مسلم و منتخب شد و امتیاز ایشانرا همه اعتراف نمودند و یکی از آن دو نفر من بودم. حاکم فرمود شما دو نفر به تالار بیایید و سایرین مرخصند که پی کار خود بروند. و چون به تالار رفتیم بعضی مسائل از ما بپرسید. آنگاه مرانگاه داشته دیگری را مرخص نموده و به من فرمود که اتابک اعظم امیرنظام ترا در طهران خواسته و می باید همین ساعت سفر کنی و مکتوبی بمن داد که به امیرنظام برسانم. من عرض کردم اطاعت می کنم اما باید به خانه بروم و زندگی مادر و عیالم را در غیاب خود ترتیب بدهم. فرمود مخارج بازماندگان ترا خود می رسانم و شما از همین جا باید حرکت کنید و بجائی نروید. سپس پنج اشرفی زر مسکوک برای مصارف راه به من داد و یک نفر را امر کرد که مرکوبی اجاره کرده و مرا سوار نموده بدون تأمل از شهر خارج نماید و چون بدارالخلافه رسیدم بدیوانخانه سلطنتی رفتم و مکتوب حاکم را به توسط یکی از ملازمان به امیرنظام رسانیدم. طولی نکشید که مرا در مجلس خویش بخواست و چون ابهت و همینه و احتشام مجلس مبهوتم کرده و هراسناکم نموده بود، امیرنظام ملتفت حالم شده و به خوشروئی و ملاطفت با من آغاز سخن کرده و در پیش روی خود را مرا بنشانید و ساعتی با سایرین خود را مشغول داشت تا حالت طبیعی کمن بجای آمده و هراسم باستیناس مبدل شد . آنگاه بخادمی فرمود که آن سماور را بیاور. تا آن زمان سماور ندیده و اسم آنرا نیزنشنیده بودم و معلوم شده که غالب حضار چون من بی خبر از سماور بودند. پس مجمعه بزرگی مابین من و امیرنظام بگذاشتند و سماوری متوسط الجثه در آن جای دادند و منقلی پر از آتش و ظرف آبی بیاوردند. امیرنظام بدست خویش سماور را آب و آتش بنمود و تمام اجزاء سماور و خواص آنها را از دودکش و شیر و بادگیر و غیرها بیان فرمود، و چون آب بجوش آمد مقداریرا از شیر بدفعات خارج نمود سپس امر فرمود تا سماور را از آب و آتش خالی کردند و خشک نمود بیاوردند و بمن داد تا کاملاً داخل و خارج و اعالی و اسافل آنرا با تأنی تمام بدیدم و ترتیب ساختن آنرا در خاطر خویش مرتب نمودم. پس از آن فرمود می توانی سماوری مانند آن بسازی تا عموم ایرانیان از چنین متاعی محروم نمانند و محتاج به طلب آن از ممالک خارجه نباشند؟ عرض کردم بلی می سازم. گفت هرگاه نظیر آنرا بسازی امتیاز آنرا که نیکو سرمایه و ثروتی است بتو می دهم و چند اشرفی طلا به من داد تا در تهیه آن بکار برم. و سماور را برداشته به بازار آمدم و دکان عم خویش که از این پیش به طهران آمده و مشغول دواتگری بود پیدا کردم، و در آنجا تا یک هفته سماوری که از هر جهت مطابق با اصل بود بساختم و هر دو را در بغل گرفته به خانه امیر نظام رفتم و بنظر وی رسانیدم. و بدقت هر دو را بدید و با هم بسنجید و آفرینها گفت و تحسینها نمود و مسرتی هر چه تمامتر حاصل فرمود و امر کرد که هر دو را به دکان عودت دهم و روز دیگر در ساعتی معین هر دو را برداشته به دیوانخانه حاضر شوم، و دستور داد که چون حاضر شدی بر در اطاق که با من روبرو می شوی چند دقیقه ساکت بایست، پس از آن با صدائی رسا مرا مخاطب ساخته بگوی ای وزیر ایران با صنعتگران و کارگران ممملکت میخواهی این قسم رفتار کنی که مدتی من با هزار امید بایستم و تو ملتفت من نشوی؟ من گفتم جرأت چنین جسارتی مرا نیست امیر نگاهی مهیب به من کرده فرمود دستور تو همین است که گفتم. من بشدت مرعوب و مضطرب شده و باشاره او برخاستم و سماورها را برداشتم و برفتم. و روز دیگر که در موقع مذکور حضور یافتم، مرا بدید و خود را به ملاحظه مکتوبی مشغول داشت تا من پس از تأملی خطابه خویش را خواندم وزیر نیز با آنکه جمعی کثیر از اعیان و اشراف در آنجا بودند، از جای برخاست و عذرها خواست و تا نصفه اطاق برای گرفتن و دیدن سماور پیش آمد و هر دو را بگرفت و به حاضرین نیز نشان می داد و تشخیص کار ایران را از صنعت روس از ایشان می خواست و غالب امتیاز نمی دادند. تا خود علامت کار خویش را به ایشان نمودم و امتحان آب و آتش کردن آنرا دادم. آنگاه امیر نظام با ملاطفتی تمام پرسید که مزد و قیمت مواد سماور شما به چه مبلغی تمام شده است؟
    عرض کردم سه تومان. آنگاه یکی از کتاب و منشیان خود را مخاطب ساخته و فرمود فرمان امتیاز سماور سازی را به نام این استاد رقم کنید که تا پانزده سال در تمام مملکت محروسه ایران مخصوص اوست و احدی بدون اجازه و رضایت او حق ساختن ندارد، و می باید یک دستگاه را از سه تومان و نیم بیشتر نفروشد. و نیز نامه ای به حاکم اصفهان بنگارید که هر محل مناسبی را این استاد معین کند خریداری کنید و به هر قسم که بخواهد عمارت نمایید و به وی بسپارید که کارخانه سماورسازی باشد، و هر مبلغی که به جهت فراهم نمودن آلات و ادوات دواتگری لازم باشد به او بدهید و به خرج دیوان اعلی منظور دارید.
    و بالجمله روزانه دیگر فرمان شاهی و رقمی که به عنوان حاکم بود با مخارج راه مرحمت فرموده روانه وطنم داشت. و چون به اصفهان رسیدم و نامه امیر را به حاکم دادم یک نفر با من بفرستاد و زمینی که اختیار نمودم بخرید و به دستور من چند اتاق در آنجا بنا کرد که در هر یک، یکی از کارهای سماور را از چکش کاری و ریخته گری و پرداخت و چرخکاری و غیرها انجام نمایند. و نیز برای خریداری آلت دواتگری و قیمت برنج هر قدر که لازم بود بخرید و بداد و تمام مخارج عمارت از عرصه زمین و اعیان و آلات دواتگری و سایر ملزومات بالغ به دویست تومان شد و از من قبض رسید بگرفتند که به خرج دیوان بیاورند.
    و من با شوقی بی اندازه و مسرتی سرشار مشغول کار شده و چند نفر از دواتگران را در کارخانه وارد کرده و تهیه یک صد دستگاه سماور را نمودیم. و چون تمام اجزاء سماورها از لوله و پایه و آتش خانه و دسته و شیر و بقیه اجزا آماده و مهیا شدند و موقع آن رسید که اجزاء هر یک را بهم وصل کرده و شروع به فروش آنها نماییم و از امتیازی که دولت علیه ایران به من داده متمتع و برخوردار گردیم، که دو نفر فراش قرمز پوش از طرف حاکم اصفهان وارد کارخانه شدند و قبض دویست تومان مرا با حکمی ارائه دادند که مفاد آن گرفتن دویست تومان از من بود. گفتم این چه اشتباهی است که واقع شده و چه ظلمی است که روا داشته اند. من فرمان دولتی و حکم امیر کبیر را دارم که این وجوه را دولت مرحمت فرموده است. ایشان سخن را در دهان من شکسته و مشتهای گران حواله سر و گردن من نموده، از شناسایی امیر نظام تجاهل کرده و به او سقطها گفتند و دشنامها دادند. فهمیدم که کار دگرگون شده و امیر نظام از میان رفته است.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. #172
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    دهه مبارک فجر در اردوگاه اسرا
    با نزدیک شدن ایام دهه فجر شور و هیجان خاصی در میان اسرا به چشم می خورد. همه برای استقبال از این روزها آماده می شدند. گروه هنری و فرهنگی تشکیل می شد و تلاش چشمگیری داشت. آماده ساختن تئاتر و سرود برای اجرای متناوب در آسایشگاه ها و آماده ساختن گروهی برای رژه رفتن در مقابل تمثال حضرت امام(ره)، نقاشی دو پرتره از حضرت امام(ره) آن هم بدون امکانات و دور از چشم نگهبانان عراقی، کاری بسیار خطرناک و دشوار بود؛ زیرا دشمن به خاطر سالگرد انقلاب مراقبت های خود را افزایش می داد.
    چند گروه، مشغول تمرین برای اجرای نمایش ورزشی جودو و... می شدند. مسابقات فوتبال و والیبال و کشتی در بعضی سال ها به طور منظم برگزار می شد و برنامه طوری تنظیم می شد که فینال در روز ۲۲ بهمن برگزار گردد.
    شعرا و اهل ذوق نیز برای خود مجلسی داشتند که بسیار مورد استقبال واقع می شد.
    و در کنار همه این فعالیت ها، مسابقه حفظ و قرائت قرآن و نهج البلاغه گل سرسبد مراسم این ایام بود. برای نفرات اول این مسابقات جوایزی که گاه از یک مهر و جانماز تجاوز نمی کرد تدارک دیده می شد. آشپزخانه هم به طور مخفی با آرد و شکر شیرینی می پخت و بین آسایشگاه ها توزیع می کرد. همه این فعالیت ها در دنیای باطنی اسارت جریان داشت و در دنیای ظاهری آن؛ یعنی در دید عراقی ها، اسرا آرام و خسته در گوشه ای خواب یا در حال مطالعه بودند.
    در سال ۶۴ در اردوگاه موصل ۳ که از بقیه کوچکتر بود چند نشریه نوشته شد و به طرز زیبایی نقاشی و تدوین گردید. آن زمان آرزو داشتیم یکی از آنها را به عنوان سندی از فعالیت های فرهنگی آزادگان به ایران بیاوریم؛ ولی متأسفانه یکی به دست عراقی ها افتاد و بقیه به ناچار آتش زده شدند.
    همه این تلاش ها که برای حفظ روحیه مبارزه طلبی و دور کردن حس انزواطلبی و خمودگی از جامعه بسته اسارت صورت می گرفت به بهای شکنجه و آزار عده ای از جانب دشمن و از خودگذشتگی و ایثار دسته ای از عزیزان دربند انجام می شد که اوقات خویش را وقف خدمت به دیگران کرده بودند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  3. #173
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    ● برنامه های دهه فجر انقلاب اسلامی در اسارت

    دهه مبارکه فجر، با توجه به بازگشت رهبر عظیم الشأن انقلاب حضرت امام خمینی(ره) و پیروزی انقلاب اسلامی، بالاترین افتخار را برای امت اسلام در طول ۱۴۰۰ سال دربرداشته است و لذا دهه ای فراموش نشدنی برای ملت شریف ما و امت اسلام است. با توجه به اهمیت این موضوع، برادران هم بند اسیر ما در دوران اسارت سعی شان بر این بود که برای تعظیم شعائر آن بزرگداشتی را که در شأن این ایام باشد، متناسب با وضعیت اسارت شان داشته باشند. هرچند که از بغداد به این اردوگاه ها یادآوری می شد که در این ایام بیشتر مراقب باشند و آنها هم سخت تهدید می کردند ولی در عین حال چهار ماه قبل از فرارسیدن دهه فجر فعالیت ها به گونه ای که دشمن متوجه نشود، شروع می شد. در درجه اول بچه ها سعی می کردند به عنوان تقدیر از ایثارگری برادرانی که در اسارت، پایداری و پایمردی و استقامت خوبی نشان می دادند، هدایایی مهیا کنند. چیزی که داشتند لباس هایشان بود. اگر لباس های نویی را می توانستند ذخیره کنند، برای این ایام ذخیره می کردند ولی چون لباس زیاد نبود سعی می کردند از لباس های کهنه جانماز بدوزند، قلب هایی از سنگ درست کنند، با هسته خرما و تراشی که به آن می دادند تسبیح درست کنند و یا با نخی که از طریق شکافتن جوراب و زیرپیراهن و... می تابیدند، گیوه بدوزند. به هر حال، همه اینها فراهم می آمد و به صورت جایزه بین افراد فعال توزیع می شد.
    از برنامه های دیگر این بود که آنچه را در دوران انقلاب در روزهای پیروزی انقلاب گذشته بود، به عنوان روزشمار از خاطره ها جمع آوری و خوانده می شد، که اثر خوبی داشت. برگزاری مسابقات کشتی، کاراته، کونگ فو و اجرای سرودهای انقلابی نیز از دیگر برنامه ها بود. با این که آنجا شیرینی نبود. بچه ها خمیر نان را درمی آوردند، خشک می کردند و بعد از کوبیدن و رد کردن از توری و مخلوط کردن با آب، از آن خمیر شیرینی به دست می آوردند. البته در ایام دهه فجر درست کردن شیرینی ممنوع بود و دشمن هم در این روزها بیشتر به دنبال این نوع شیرینی ها که به آن «حلویات» می گفتند، می گشت.
    یک شب عراقی ها به آسایشگاه ریختند و از بچه ها سراغ حلویات را گرفتند. یکی از برادران با این که می فهمید حلویات یعنی چه، گفت: چه می گویید ما جز همین سطل هایی که اینجاست حلبیات نداریم. دشمن که خیلی عصبانی شده بود، حتی تمام پتوها را تکاند تا ببیند شیرینی ها کجاست، اما چیزی پیدا نکرد و رفتند. برادران ما شیرینی ها را داخل بالش ها مخفی کرده بودند و فردای آن روز مقداری از آن را برای یک دکتر عراقی هم بردند.
    دکترهای عراقی متفاوت بودند. بعضی از آنها خیلی بی وجدان، بی رحم و بی عاطفه و برخی دیگر متعهد و باعاطفه بودند. در آن روزها دکتری بود به نام دکتر فارس که بسیار شخص شریفی بود. او شاید هفته ای ۵۰ دینار (هر دینار معادل ۳۰-۲۰ تومان) از داروهایی که عراقی ها به اردوگاه نمی آوردند، از شهر می خرید و به صورتی مخفیانه به اردوگاه می آورد و به مریض هایی که می دانست به آنها احتیاج دارند، می داد. شیرینی ها را هم برای همین دکتر فارس فرستادیم. وقتی شیرینی ها را دید، گفت اینها کجا بوده که عراقی ها نتوانستند پیدا کنند در هر حال، آن دهه فجر با شور و حرارت و گرمی خاصی برگزار شد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  4. #174
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    یکی دیگر از برنامه ها برگزاری نمایشگاه عکس از مجموعه عکس هایی بود که برای بچه ها از ایران فرستاده بودند. علاوه بر اینها تصاویری از امام خمینی(ره)، آیت الله خامنه ای و آقای رفسنجانی کشیده می شد. در این رابطه هم چندین بار عراقی ها به آسایشگاه ریختند ولی عکس ها خیلی سریع جمع شده بود. آخرالامر در آن دهه فجر یک عکس امام(ره) را که ۴۰در۵۰سانتی متر بود، به دست آوردند. اصلاً دشمن متحیر مانده بود که این تصویر را کدام نقاش و از روی کدام عکس کشیده است، آن هم با عدم امکانات موجود!
    تقریباً ۳۵۰ نفر به این جهت بازداشت شدند و بالاخره هم نقاش آن تصویر پیدا نشد.
    در روز ۲۲ بهمن معمولاً تصویر حضرت امام خمینی(ره) را روی پتو می کشیدند و برادران مان از جلوی آن رژه می رفتند. در یکی از این مراسم ها رژه رفتن ها توأم با آتش بازی بود. بچه ها نفت را به دهان می ریختند و به گرزی که از آتش درست کرده بودند، فوت می کردند. برنامه به قدری جالب بود که هرکس وارد می شد، فکر می کرد مثلاً در یک پایگاه بسیج در ایران است.
    در یکی از قسمت های مراسم ۲۲ بهمن یکی از آقایان روحانی حضرت حجت الاسلام حاج آقا سیداحمد رسولی در کنار تصویر مبارک حضرت امام(ره) ایستاده بود که بچه ها رژه بروند. در همین حال بچه ها یک باره عکس قدی امام را رو می کنند. همه بچه ها وقتی نگاه شان به عکس قدی امام می افتد به عکس خیره می شوند و شروع به گریه می کنند، چون فکر نمی کردند که عکس قدی امام هم کشیده بشود. در همین حال، نگهبان عراقی پشت پنجره می آید و وقتی خیره شدن و اشک ریختن اسرا را می بیند، زبانش بند می آید و با صدای نامفهومی می گوید: این دیگه چیه
    بچه ها پراکنده می شوند وعکس ها را جمع می کنند و بعدها هم که سرباز عراقی پافشاری می کند، به او می گویند که تو اشتباه می کنی، چنین چیزی نبوده، تو ندیدی و ما نداریم. اگر هم بخواهی پافشاری کنی، عکس را پیش فرمانده عراقی می بریم و قبل از این که ما ها تنبیه شویم، تو تنبیه می شوی، چون او خواهد گفت مگر شما مرده بودید که نتوانستید آن را پیدا کنید
    آخرش هم سرباز عراقی بچه ها را قسم داد که فقط یک بار عکس را نشانش بدهند که به این کار هم حاضر نشدند و مسأله خاتمه پیدا کرد.
    سال ۶۵ بود. به همت والای تنی چند از عزیزان موفق شدیم ویژه نامه هایی در زمینه های مختلف با عکس و نقاشی و مقالاتی در زمینه های گوناگون تهیه کنیم و در اختیار آسایشگاه ها بگذاریم. مدتی که گذشت مطلع شدیم که عراقی ها از فعالیت های ما باخبر شده اند و هر لحظه ممکن است برای تفتیش به آسایشگاه بریزند. ویژه نامه ها را برداشتیم و به کمر بستیم و به بیمارستان رفتیم. خدا حفظ کند برادر عیسی نظری که مسئولیت درمانگاه اردوگاه را عهده دار بود، راه های مختلفی را برای پنهان کردن آن ویژه نامه ها پیشنهاد کرد، ولی هر کدام به نوعی ممکن بود با مشکل مواجه شود. اگر در محل درمانگاه هم مخفی می کردیم ممکن بود لو برود چون هنگام تفتیش همه جا را می گشتند. بالاخره با صحبت هایی که کردیم قرار شد وقتی که می خواهند آمار بگیرند، یک نفر با ویژه نامه هایی که به کمر داشت، به بیمارستان مراجعه کند و به بهانه این که به بیماری اسهال مبتلا شده است به دستشویی برود و با همکاری یکی از برادران که وظیفه باغبانی اردوگاه را به عهده داشت، به نحوی اوراق را پنهان کنند، و همین هم شد.
    وقتی که سرهنگ ضیا فرمانده اردوگاه به داخل آسایشگاه آمد و احوالپرسی کرد، یکی از برادران در جواب گفت که مریضم. او هم در پاسخ گفت: بله، در دهه فجر زیاد کار کردید، برنامه داشتید و مریض شدید. در همین موقع آقای نظری به سرهنگ ضیا گفت که حال ایشان خراب است، اگر اجازه بدهید به دستشویی برود، او هم اجازه داد. زمان حساسی بود. آن برادر داخل دستشویی ویژه نامه ها را از کمر باز کرد و در پارچه ای که قبلاً تهیه کرده بود، پیچید و سپس آن را توی یک نایلون قرار داد و بالای ستون دستشویی گذاشت و مطابق قراری که با یکی دیگر از برادران گذاشته شده بود در فرصتی مناسب در باغچه دفن شد و البته پس از حدود شش ماه دوباره مورد استفاده قرار گرفت.
    ناگفته نماند همان موقع که ویژه نامه ها در باغچه دفن می شد، سربازان عراقی تمام جاهایی را که فکر می کردند ممکن است چیزی مخفی کرده باشیم، گشته و حتی به یک برگ کاغذ هم دست نیافته بودند و به این شکل افسر توجیه ---------- که خبرهایی در مورد فعالیت های ما داده بود، زیر سؤال رفت و فرمانده یقین پیدا کرد که اینها دسیسه است و هر آنچه گزارش شده دروغ بوده است. در حالی که هرچه گفته بودند راست بود، اما این عنایت خاص خداوند نسبت به ما بود که حتی ذره ای کاغذ پیدا نکردند. چون در این صورت برای تمام بچه ها تنبیهات و محدودیت هایی در نظر گرفته می شد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  5. #175
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    نگاهى به مشكلات تاريخ نگارى، با تكيه بر تاريخ بيهقى
    درآمد
    اهميت تاريخ در زندگى بشر باعث شده كه همواره گروهى به تحقيق و بررسى آن بپردازند. محققان مى كوشند كه اطلاعات ذى قيمتى را از زندگى مردم در زمان هاى گذشته به دست آورند. آن ها مى خواهند از كم و كيف زندگى گذشتگان آگاه شوند و نقاط قوت و ضعف آن را بيابند و با تقويت نقاط قوت و برطرف كردن نقاط ضعف، زندگى با نشاط و سالم ترى را به نسل هاى حال و آينده ارمغان دهند و به نظر مى رسد اين يكى از مهم ترين آرزوهاى هر مورخى است. ليكن مورخان و محققان در عمل با مشكلات عديده اى روبه رو هستند كه در اين جا مهم ترين آن ها فهرستوار بررسى مى شود.

    1. فقدان اطلاعات كافى از زندگى گذشتگان

    تاريخ دو روى دارد: يك روى آن، حوادثى است كه در تاريخ اتفاق افتاده و روى ديگر آن، حوادثى است كه از مجموع آن ها ضبط شده، و آن چه ضبط شده، نسبت به آن چه اتفاق افتاده، بسيار ناچيز است و شايد بتوان گفت كه نسبت آن، يك به هزار است و اين امرى است كه مورخان بدان معترف اند.
    نسوى در مقدمه سيرت جلال الدين منكبرنى كه شيوه تاريخ نگارى خود را بيان مى كند، از كثرت اتفاق وقايع در زندگى جلال الدين خوارزمشاه سخن مى گويد و مى نويسد: «كه صد سال اگر زو كنى داستان هنوز از هزاران يكى باشد آن».2
    ابن اثير نيز در مقدمه كتاب خود به اين مطلب اشاره كرده است كه در هيچ تاريخى، تمام رويدادهايى كه به وقوع پيوسته و آن چه به وجود آمده، موجود نيست.3 او كه كتاب هاى تاريخى قبل از خود را جامع و كامل نمى داند و مى خواهد تاريخ كاملى كه وقايع شرق و غرب در آن باشد، بنويسد;اعتراف مى كند كه چنين امرى ممكن نيست. وى مى نويسد: نمى گويم كه همه رويدادهاى تاريخى را گرد آورده ام، چون كسى كه در موصل4 به سر مى برد ناچار، از آن چه در دورترين سرزمين هاى خاور و باختر روى مى دهد، بى خبر مى ماند، ولى مى گويم من در كتاب خود مطالبى جمع كرده ام كه در هيچ كتاب ديگرى يك جا جمع نشده است.5
    ودر جاى ديگر مى نويسد:«اعتراف مى كنم كه آن چه نمى دانم بيش تر است از آن چه مى دانم».6
    با توجه به امكانات موجود آن زمان، مورخان نمى توانستند آن چه را كه اتفاق مى افتاد ضبط كنند. اگر به اين امر، انگيزه، تعصب، مرام ومسلك مورخان را(كه در ضبط وقايع تأثير مهمى داشتند)اضافه كنيم، به درستى درخواهيم يافت كه چه مقدار از وقايعى كه اتفاق افتاده ضبط شده است.

    2. مفقود و نابود شدن اسناد و مدارك جمع آورى شده توسط مورخان

    يكى ديگر از مشكلات تاريخ نويسى اين است كه مورخان فرصت نيافتند اسناد و مداركى را كه به مرور زمان جمع آورى كرده بودند، ثبت و ضبط كنند. بيهقى در اين مورد مى نويسد: «من مى خواستم كه اين تاريخ بكنم هر كجا نكته بودى در آن آويختى».7
    و در جاى ديگر مى گويد:«اگر كاغذها و نسخت هاى من همه به قصد ناچيز نكرده بودندى، اين تاريخ از لونى ديگر آمدى».8
    اسناد و مدارك در كار مورخانِ دقيق و نكته سنج و آشنا به روش تاريخ نگارى علمى، نقش اصلى را ايفا مى كند. حال تصور كنيد كه مورخى براى نوشتن حادثه اى با زحمت فراوان اسناد و مدارك آن را تهيه كرده باشد، اگر چند برگى از آن ها مفقود شود، مورخ با مشكل حادى روبه رو خواهد شد، چرا كه آن اسناد را نمى تواند با بافته هاى ذهنى خود خلق كند، ناگزير يا بايد از كار خود منصرف شود يا اين كه به داستان سرايى بپردازد كه مورخان همواره از اين امر اجتناب مى كردند و يا اين كه با همان اسناد و مدارك ناقص، دست به تأليف بزند. واضح است كه با فقدان بعضى از مدارك، آن چه مطلوب آن ها بود، حاصل نمى شد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  6. #176
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    3. مفقود شدن كتب تاريخى

    يكى ديگر از مشكلات مورخان معاصر،از بين رفتن بسيارى از كتاب هاى تاريخى بر اثر عوامل طبيعى و غير طبيعى، از قبيل حمله ها و غارت هاى مهاجمان و آتش سوزى ها است كه از بسيارى از آن ها صرفاً نامى باقى مانده و از بعضى ديگر يك يا دو مجلد باقى مانده است. مؤلف تاريخ بيهق از كتابى به نام مشارب التجارب و غوارب الغرايب9 نامى مى برد كه از تأليفات خود اوست كه وقايع بعد از تاريخ يمينى تا زمان خود را در آن ذكر كرده، ولى امروزه در اختيار ما نيست.

    بنا بر قول او، تاريخ ابوالفضل بيهقى حدود سى مجلد بوده كه وى بعضى از آن ها را در كتابخانه سرخس و بعضى ديگر را در كتابخانه مدرسه خاتون مهد عراق ـ رحمهااللّه ـ نيشابور ديده است،10 ولى از آن همه مجلدات، جز يك بخش باقى نمانده است. ذبيح الله صفا در اهميت مجلدات تاريخ بيهقى مى نويسد: «اگر همه اجزاى آن در دست مى بود ممكن بود ما را از مراجعه به بسيارى كتب ديگر مستغنى سازد و يا اطلاعات گران بهايى را كه اكنون فاقد آن هستيم،در اختيار ما نهد».11


    4. تحريف كتب تاريخى

    اين مسئله از ديد مؤلفان آن ها نيز پنهان نبود، از اين رو آن ها براى حفظ آثار خود به روش هاى متعددى متوسل مى شدند، مثلاً آن را به نام سلطانى مى كردند يا اين كه آن را وقف مى نمودند و باز هم به اين اكتفا نمى كردند و با سوگندهاى غلاظ و شداد از نويسندگان و خوانندگان مى خواستند كه در آن دست نبرند و آن را تحريف ننمايند. براى مثال، راوندى در مقدمه راحة الصدور و آية السرور «صد هزار لعنت به جان و خان و مان و زن و فرزندان آن كس مى فرستد كه از اين كتاب حرفى يا كلمه اى حذف كند يا زيادت و نقصانى نويسد يا طعنى زند و تصرفى كند».12
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  7. #177
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    5. آتش سوزى كتابخانه ها

    آتش سوزى يكى از مصيبت هاى بزرگى است كه بسيارى از كتب ذى قيمت را به تلّى از خاكستر تبديل كرده و مورخان بعدى را از اطلاعات آن ها محروم نموده است. كتابخانه بخارا يكى از اين كتابخانه هايى است كه در سال 387 هجرى قمرى طعمه حريق شده. ابن سينا كه مدتى از اين كتابخانه استفاده كرده، آن را چنين توصيف مى كند:
    كتابخانه اى ديدم سخت بزرگ داراى اطاق هاى بى شمار بود و در هر اطاقى قفسه هاى فراوانى نهاده بودند و كتاب ها را درونشان مرتب و منظم چيده بودند و هر اطاقى به كتب يك فن از فنون اختصاص داشت، مثلاً اطاقى فقط مربوط به ديوان هاى شعرا بود و اطاق ديگر مربوط به كتب فقه، و هم چنين اطاق هايى بود كه به كتب علومى خاص اختصاص داده بودند. اين كتابخانه داراى فهرستى بود كه آن را مطالعه كردم و آن چه احتياج داشتم از آن فهرست برگزيدم و به مطالعه آن ها پرداختم. در اين كتابخانه كتب بسيار ديدم كه اسامى آن ها را بسيارى از مردمان نشنيده اند و من خود نيز مانند آن كتاب ها را تا آن هنگام نديده بودم. اين كتابخانه گران بها تصادفاً در سال 387 هجرى قمرى طعمه حريق شد كه اين حادثه را بايستى ضايعه اى بزرگ در جهان اسلام محسوب كرد، به علت اين كه نسخه هاى خطى منحصر به فرد در اين كتابخانه وجود داشته كه بر اثر آتش سوزى نابود شده است».13
    متأسفانه خطر آتش سوزى هنوز كتابخانه هاى ما را تهديد مى كند، چنان كه در سال 1366 كتابخانه ادبيات دانشگاه اصفهان بر اثر بى احتياطى طعمه حريق شد و هزاران جلد كتاب در شعله هاى آتش سوخت و محققان را از محتواى كتب خطى منحصر به فرد آن محروم كرد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  8. #178
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    6. گزينش مطالب توسط مورخان

    يكى ديگر از عواملى كه باعث شده آن چه اتفاق افتاده و دانستن آن براى نسل هاى بعدى مفيد بوده، ضبط نشود، ثبت گزينشى رويدادها توسط مورخان است. آن ها با توجه به شرايط زمانه خويش، كه در آن و هدف خود از نوشتن تاريخ، حبّ و بغض نسبت به اشخاص يا وقايع و با توجه به آن چه در نظرشان مهم جلوه مى كرد; برخى حوادث را مى نگاشتند و بقيه را رها مى كردند. البته اين را نمى توان به عنوان ضعف تاريخ نگارى آن ها تلقى كرد، بلكه اين ناشى از فقدان شرايط و امكانات لازم بوده است. به عبارت ديگر، حيطه كار مورخان گذشته نسبت به مورخان معاصر بسيار محدودتر بوده است و ما نبايد از مورخان گذشته همان انتظارى را داشته باشيم كه از مورخان معاصر داريم، چرا كه گروه اخير از امكانات وسيع تر و شرايط بهترى برخوردارند، چنان كه بيهقى در اين مورد مى نويسد:
    و غرض من نه آن است كه مردم اين عصر را باز نمايم. حال سلطان مسعود ـ اناراللّه برهانه ـ كه او را ديده اند و از بزرگى و شهامت در همه ادوات سياست واقف گشته. اما غرض من آن است كه تاريخ پايه اى بنويسم و بنايى بزرگ افراشته گردانم، چنان كه ذكر آن تا آخر روزگار باقى ماند.14
    با توجه به سخن بيهقى، ديگر نمى توان به او خرده گرفت كه چرا از مردم ذكرى به ميان نياورده، بلكه به مناسبت هايى از وضع مردم سخن گفته است كه بسيارى از حقايق زندگى آن ها را براى ما روشن مى سازد و حتى با نقل حكايات متعددى، سلطان ودرباريان را به عدالت نسبت به رعايا سفارش مى كند، ولى كتاب او همان طور كه خودش گفته، درباره شخصيت سلطان مسعود غزنوى و اعمال و رفتار خصوصى، سياسى ونظامى اوست.
    مؤلف كتاب قابوس نامه نيز در مقدمه كتاب خود مى نويسد:
    پس آن چه از موجب طبع خويش يافتم، در هر بابى سخنى چند جمع كردم وآن چه بايسته تر بود و مختصرتر درين نامه نبشتم.15
    تمام مورخان براى نوشتن تاريخ به امر گزينش مطالب متناسب با سليقه خود، توجه خاصى داشتند كه به سبب تكرارى بودن آن ها به همين مقدار بسنده كرده واز ذكر همه آن ها خوددارى مى كنيم.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  9. #179
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    7. فترت تاريخ نگارى

    بنا بر عوامل گوناگونى در برخى دوره ها يا تاريخى نوشته نشده يا اگر نوشته شده، چنان از نظر مطالب ضعيف است كه مورخ نمى تواند اطلاعات لازم را از آن به دست آورد. بديهى است آگاهى از وضع اين دوره ها تا حدود زيادى براى نسل هاى بعدى مبهم است و براى اطلاع از اوضاع آن دوره بايد به حدس و گمان متوسل شد واز روى شواهد و قراين تا حدودى وضع آن دوره را روشن ساخت كه ممكن است با حقيقت فاصله زيادى داشته باشد.
    بيهقى در مورد فترت تاريخ نگارى در قرن پنجم و ششم هجرى مى نويسد: «عهد مورخان منقرض شده است و همم بقاياى امم در مهاوى قصور و نقصان قرار گرفته».16 جرفادقانى نيز در مورد فترت تاريخ نويسى در دوره سلجوقيان مى نويسد:
    ذكر محامد سلجوقيان، كه مملكت اين دو پادشاه17 قطرى بود از اقطار ممالك ايشان و حكم اين دو سردار قطره اى بود از درياى سلطنت و پادشاهى ايشان، تا نه پس مدتى سپرى خواهد شد و نام ايشان از جرايد خواطر محو خواهد گشت، و چون اهل فضل در ايام ايشان خطى نيافته اند و به شرح مقالات و مقامات و غزوات ايشان اعتنايى ننموده، كسى از ايشان ياد نيارد و از معالى و مساعى ايشان يادگار نماند».18 لمتون هم در اين مورد مى نويسد:
    شگفت اين جاست كه به نظر مى رسد سلجوقيان بزرگ در خلال سردمدارى شان مورخى نداشته اند. بعدهاست كه متوجه منابعى مى شويم كه نويسندگان تواريخ سلسله اى، يك قرن بعد از آن ها به طور كلى اطلاعات بسيار كمى را در مورد آن ها جمع آورى كرده و به روى كاغذ آورده اند. ولى به هر حال به نظر ما، منابع ضرورى براى تاريخ طغرل بيك، آلب ارسلان و ملكشاه با نوعى ويژگى عمومى در تاريخ نگارى بغداد به وقوع پيوست كه بدون تغييرات عظيم عهد آل بويه هم چنان ادامه يافت.19
    كلود كاهن هم كه به بررسى منابع دوره سلجوقى پرداخته، از اين كه سلاجقه بزرگ طى زندگى خود هيچ مورخى را نپرورانده اند، تعجب مى كند.20
    كتاب هاى مورخان گذشته، پايه و اساس كار مورخان بعد است، بنابراين، مسلماً هر گونه ضعف و سستى كه در كتب گذشتگان وجود داشته باشد، به همان اندازه محققان بعدى را در رسيدن به حقيقت دچار مشكل مى كند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  10. #180
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    8. مخلوط بودن حقايق با افسانه هاست

    مورخان بايد با شمّ تاريخى خود، حقايق تاريخ را از جعليات و افسانه هاى بى اساس تشخيص دهند وآن چه را كه مى تواند براى نسل هاى حال و آينده مفيد باشد، نقل كنند. مورخان كه اطلاعات خود را از طريق راويان معاصر خود به طور شفاهى و يا از كتاب هايى كه در گذشته در زمينه كار ايشان نوشته شده، كسب مى كنند، بايد توجه داشته باشند كه چه مقدار ازآن چه مى شنوند يا مى خوانند واقعيات تاريخى است و چه مقدار از آن ها افسانه و داستان هاى جعلى است.
    مورخينى، همچون بيهقى، مسكويه و بيرونى كه به علم تاريخ و فن تاريخ نگارى اشتهار داشتند، به چنين مسائلى عنايت خاصى نموده اند. بيهقى در اين مورد مى نويسد:
    بيشتر مردم عامه آنند كه باطل ممتنع را دوست تر دارند، چون اخبار ديو و پرى و غول بيابان و كوه و دريا كه احمقى هنگامه سازد و گروهى همچنو گرد آيند و وى گويد: در فلان دريا جزيره يى ديدم و پانصد تن جايى فرود آمديم در آن جزيره، و نان پختيم و ديگ ها نهاديم، چون آتش تيز شد و تبش بدان زمين رسيد، از جاى برفت، نگاه كرديم ماهى بود و به فلان كوه چنين چيزها ديدم و پيرزنى جادو مردى را خر كرد و باز پيرزنى ديگر جادو گوش او را به روغنى بيندود تا مردم گشت وآن چه بدين ماند از خرافات كه خواب آرد نادانان را، چون شب برايشان خوانند و آن كسان كه سخن راست خواهند تا باور دارند ايشان را از دانايان شمرند و سخت اندك است عدد ايشان نيكو فرا ستانند و سخن زشت را بيندازند.21
    وى باتوجه به مطالب ياد شده مى كوشد كه اعتماد خوانندگان كتاب خود را به آن چه نقل كرده، جلب نمايد و بنابراين مى گويد:
    من كه اين تاريخ پيش گرفته ام التزام اين قدر بكرده ام تاآن چه نويسم يا از معاينه من است يا از سماع درست از مردى ثقه.22
    بيهقى در اين زمينه كارهاى ابوريحان بيرونى را الگوى خود قرار داده است. مسكويه نيز از متد و روش خاصى در تاريخ نگارى پيروى مى كرد واز نقل هرمطلبى كه به دست وى مى رسيد يا مى شنيد، احتراز مى كرد و تا صحت و سقم آن برايش معلوم نمى شد و آن را براى آيندگان مفيد نمى دانست، نقل نمى كرد. وى در اين مورد مى نويسد:
    ليك، اين گونه گزارش ها را آميخته با گزارش هايى ديدم افسانه مانند، يا چون مثل ها كه در آن ها سودى جز خواب آوردن، يا سرگرم شدن به تازگى پاره اى از آن ها نباشد، آميخته بدان سان كه گزارش هاى درست در ميان افسانه ها تباه شدند يا پراكنده گشتند، چنان كه ديگر سودى نبخشند و شنونده يا خواننده، پيوندى در ميان شان نبيند، بلكه هنوز همتاشان روى نداده، نكته شان فراموش شود، و پيش از آن كه تكرار همانندشان، در ياد نگاهشان دارد، از ياد بروند، يا ذهن تنها به شيوه گزارش آن ها سرگرم بماند، بى آن كه از آن ها سودى برد، از اين روى، اين كتاب را گرد آورده ام.23
    مشكلاتى كه در اين مختصر بدان اشاره شد، واقعياتى است كه در آثار گذشتگان وجود دارد و نمى توان آن را انكار نمود. بنابراين، مورخان معاصر براى دست يافتن به حقايق زندگى گذشتگان، علاوه بر كتاب هاى، تاريخى و بناها و آثارى كه هر كدام گوياى بخشى از زندگى گذشتگان هستند، بايد به علمى هم مجهز شوند و دانشى را فرا گيرند كه در تاريخ به اجتهاد برسند، چنان كه بتوانند نانوشته هاى تاريخ را در ذهن خود با معيارهاى علمى خلق كنند و براى نسل حال و آينده بنويسند. ميزان صحت اين گونه مطالب بستگى تام به تبحر و سبك و روش نويسنده آن دارد. منابع موجود نمى تواند همه جوانب زندگى گذشتگان را براى ما روشن سازد. در واقع، اين منابع نقطه شروعى هستند كه مورخان و محققان معاصر بايد از آن آغاز كنند و حتى اگر مى خواهند چيزى را استنباط كنند، بايد بر مبناى نوشته هاى گذشتگان باشد. براى نمونه، اگر بخواهند از مشاغل دوره اى اطلاع پيدا كنند كه در منابع آن دوره از آن ها ياد نشده است، با كمى دقت در همان منابع به بسيارى از آن ها پى خواهند برد. مثلاً وقتى كه مورخى كاخ سلطانى را توصيف مى كند، مى توان از توصيف وى به بعضى از مشاغل زمان او، از قبيل بنّا، گچ كار، خشت مال، آجرپز، سنگ تراش، معمار و ده ها شغل ديگر پى برد. همين طور هنگامى هم كه از مجلس شراب و ميهمانى سلطانى صحبت مى كند، بسيارى ديگر از مشاغل آن دوره براى ما معلوم مى شود. بنابراين، مسئوليت سنگين بر دوش صاحب نظران و گروه هاى تاريخ است كه دانشجويان تاريخ را به مرحله اى از علم و دانش برسانند كه بتوانند با توجه به توانايى خود، كاستى هاى منابع تاريخى را تا حدودى جبران كنند و در غير اين صورت، ما نبايد از تاريخ انتظار داشته باشيم كه رسالت خود(يعنى روشنگرى براى نسل حال و آينده) را به خوبى ايفا كند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

صفحه 18 از 31 نخستنخست ... 814151617181920212228 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/