صفحه 18 از 18 نخستنخست ... 81415161718
نمایش نتایج: از شماره 171 تا 175 , از مجموع 175

موضوع: اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم

  1. #171
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    رنگ رخ باخته است .

    باد - نو باوه ي ابر - از بر كوه

    سوي من تاخته است .

    ***

    هست شب، همچو ورم كرده تني گرم در استاده هوا

    هم ازين روست نمي بيند اگر گمشده يي راهش را .

    با تنش گرم،بيابان دراز

    مرده را ماند در گورش تنگ -

    به دل سوخته من ماند .

    به تنم خسته، كه مي سوزد از هيبت تب ،

    هست شب . آري شب
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #172
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    دلم گرفته است

    به ايوان مي روم و انگشتانم را

    بر پوست كشيده شب مي كشم

    چراغهاي رابطه تاريكند

    چراغهاي رابطه تاريكند

    كسي مرا به آفتاب

    معرفي نخواهد كرد

    كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد

    پرواز را به خاطر بسپار

    پرنده مردني است
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #173
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    شب ها كه مي سوخت




    شب ها كه دريا، مي كوفت سر را

    بر سنگ ساحل، چون سوگواران؛

    ***

    شب ها كه مي خواند، آن مرغ دلتنگ،

    تنهاتر از ماه، بر شاخساران؛

    ***

    شب ها كه مي ريخت، خون شقايق،

    از خنجر ماه، بر سبزه زاران؛

    ***

    شب ها كه مي سوخت، چون اخگر سرخ

    در پاي آتش، دل هاي ياران؛

    ***

    شب ها كه بوديم، در غربت دشت

    بوي سحر را، چشم انتظاران؛

    ***

    شب ها كه غمناك، با آتش دل،

    ره مي سپرديم، در زير باران؛

    غمگين تر از ما، هرگز نمي ديد

    چشم ستاره، در روزگاران !

    ***

    اي صبح روشن ! چشم و دل من

    روي خوشت را آئينه داران !

    بازآ كه پر كرد، چون خنده تو

    آفاق شب را، بانگ سواران !
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #174
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    اي عشق




    اي عشق، شكسته ايم، مشكن ما را

    اينگونه به خاك ره ميفكن ما را

    ما در تو به چشم دوستي مي بينيم

    اي دوست مبين به چشم دشمن ما را
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #175
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    زبان بسته




    به او گفتند: شاعر را بيازار؟

    كه شاعر در جهان ناكام بايد

    چو بيند نغمه سازي رنج بسيار

    سخن بسيار نيكو مي سرايد

    به آو آزار دادن ياد دادند

    بناي عمر من بر باد دادند



    از آن پس ماه نامهربان شد

    ز خاطر برد رسم آشنايي

    غم من ديد و با من سرگردان شد

    مرا بگذاشت با رنج جدايي

    كه چون باشد به صد اندوه دمساز

    به شهرت مي رسد اين نغمه پرداز



    مرا در رنج برده سخت جان ديد

    جفا را لاجرم از حد فزون كرد

    فغان شاعر آزرده نشنيد

    دل تنگ مرا درياي خون كرد

    چنان از بي وفايي آتش افروخت

    كه سر تا پاي مرغ نغمه خوان سوخت



    نگفتندش كه: درد و رنج بسيار

    دمار از روزگار دل برآرد

    دل شاعر ندارد تاب آزار

    كه گاه از شوق هم جان مي سپارد

    بدين سان خاطر ما را شكستند

    زبان نغمه ساز عشق بستند
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 18 از 18 نخستنخست ... 81415161718

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/