صفحه 18 از 65 نخستنخست ... 814151617181920212228 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 171 تا 180 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #171
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در باغ چون بالای تو سروی ندیدم راستی

    بنشین که آشوب از جهان برخاست چون برخاستی

    چون عدل سلطان جهان کیخسرو خسرو نشان

    عالم بروی دلستان چون گلستان آراستی


    ای ساعد سیمین تو خون دل ما ریخته

    گر دعوی قتلم کنی داری گوا در آستی


    بر چینیان آشفته هندوی تو از شوریدگی

    در جادوان پیوسته ابروی تو از ناراستی


    روی چو مه آراستی زلف سیه پیراستی

    وین شخص زار زرد را از مهر چون برکاستی


    در تاب می‌شد جان مه چون چهره می‌افروختی

    تاریک می‌شد چشم شب چون طره می پیراستی


    خواجو گر از مهر رخت آتش پرستی پیشه کرد

    چون پرده بگشودی ز رخ عذر گناهش خواستی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #172
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    یا من قریرة مقلتی لقیاک غایة منیتی

    تذکار وصلک بهجتی هذا نصیبی لیلتی

    از تاب دل شب تا سحر لب خشک دارم دیده تر

    آری چه تدبیر ای پسر هذا نصیبی لیلتی


    گر همچو شمع انجمن آتش زنم در جان و تن

    عیبم مکن ای سیمتن هذا نصیبی لیلتی


    قلبی غریق فی الحوی روحی حریق فی النوی

    قد ذبت فی نار الهوی هذا نصیبی لیلتی


    در مدح سلطان جهان باشم چو شمع آتش زبان

    زیرا که از دور زمان هذا نصیبی لیلتی


    باشد دعایش کار من سودای او بازار من

    مکتوب برطومار من هذا نصیبی لیلتی


    هر شب که خواجو را ز غم گرینده یابی چون قلم

    بر دفترش بینی رقم هذا نصیبی لیلتی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #173
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چو دستان برکشد مرغ صراحی

    برآید نوحه‌ی مرغ از نواحی

    قدح در ده که چشم مست خوبان

    قد اتضحت لنا ای اتضاح


    الا والله لا اسلو هواهم

    ولا اصبوالی قول اللواح


    ملامت می‌کنندم پارسایان

    الام الام فی حب الملاح


    کجا قول خردمندان کنم گوش

    که سکران نشنود گفتار صاحی


    عدولی عن محبتهم فسادی

    و موتی فی مضار بهم صلاحی


    دلم جان از گذار دیده درباخت

    ولیس علیسه فیه من جناح


    زهی از عنبر سارا کشیده

    رقم بر گرد کافور رباحی


    مغلغلة الی مغناک منی

    هنا من مبلغ شروی الریاح


    چه مشک آمیزی ای جام صبوحی

    چه عنبر بیزی ای باد صباحی


    تهب نسائم و الورق ناحت

    و شوقنی الصبوح الی الصباح


    بده ساقی که گل برقع برافکند

    وفاح الروض و ابتسم الاقاحی


    ز میخواران کسی را همچو خواجو

    ندیدم تشنه بر خون صراحی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #174
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چه جرم رفت که رفتی و ترک ما کردی

    به خون ما خطی آوردی و خطا کردی

    گرت کدورتی از دوستان مخلص بود

    چرا برفتی و با دشمنان صفا کردی


    کنون که قامت من در پی تو شد چو کمان

    دل مرا هدف ناوک بلا کردی


    به خشم رفتی و اشکت ز پی دوانیدم

    چو رفت آب رخم عزم ماجرا کردی


    چرا چو گیسوی مشکین خویشتن در تاب

    شدی و پیرهن صبر من قبا کردی


    ز دیده رفتی و از دل نمی‌روی بیرون

    در آن خرابه ندانم چگونه جا کردی


    اگر چنانکه ز چشمم شدی حکایت کن

    کز آب چون بگذشتی مگر شنا کردی


    چو پیش اسب تو دیدی که می‌نهادم رخ

    بشه رخم زدی و بردی و دغا کردی


    کدام وقت ز احوال ما بپرسیدی

    کدام روز نگاهی به سوی ما کردی


    طبیب درد دل خستگان توئی لیکن

    که دیده است که رنج کسی دوا کردی


    چو در طریق محبت قدم زدی خواجو

    ز دست رفتی و سر در سر وفا کردی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #175
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ز رارض دار سعدی یا بارق الغوادی

    طف حول ربع سلمی یا ذارع البوادی

    غافل مشو ز سوزم چون آه سینه دیدی

    و اندیشه کن ز آتش چون دود گشت بادی


    نار الهموم هاجت من قلبی اشتعالا

    ماه الغرام تجری من مد معی کواد


    کس را مباد ازینسان حاصل ز درد هجران

    بیخویشی و غریبی رندی و نامرادی


    فی اضلعی حللتم کالسر فی الجنان

    فی مقلتی نزلتم کالنور فی السواد


    هر چند بی هدایت واصل نمی‌توان شد

    در عشق سالکانرا جز عشق نیست هادی


    یا مولعا بهجری لایمکن اصطباری

    یا زایرا لغیری ماغبت عن فؤادی


    خواجو چونیک نامی در راه عشق ننگست

    تا در پی صلاحی میدان که در فسادی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #176
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گفتمش از چه دلم بردی و خونم خوردی

    گفت از آنروی که دل دادی و جان نسپردی

    گفتمش جان ز غمت دادم و سر بنهادم

    گفت خوش باش که اکنون ز کفم جان بردی


    گفتمش در شکرت چند بحسرت نگرم

    گفت درخویش نگه کن که بچشمش خردی


    گفتمش چند کنم ناله و افغان از تو

    گفت خاموش که ما را بفغان آوردی


    گفتمش همنفسم ناله وآه سحرست

    گفت فریاد ز دست تو که بس دم سردی


    گفتمش رنگ رخم گشت ز مهر تو چو کاه

    گفت بر من بجوی گر تو بحسرت مردی


    گفتمش در تو نظر کردم و دل بسپردم

    گفت آخر نه مرا دیدی و جان پروردی


    گفتمش بلبل بستان جمال تو منم

    گفت پیداست که برگرد قفس می‌گردی


    گفتمش کز می لعل تو چنین بی‌خبرم

    گفت خواجو خبرت هست که مستم کردی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #177
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چه کرده‌ام که بیکبارم از نظر بفکندی

    نهال کین بنشاندی و بیخ مهر بکندی

    کمین گشودی و برمن طریق عقل ببستی

    کمان کشیدی و چون ناوکم بدور فکندی


    اگر چو مرغ بنالم تو همچو سرو ببالی

    و گر چو ابر بگریم تو همچو غنچه بخندی


    چو آیمت که ببینم مرا ز کوی برانی

    چو خواهمت که در آیم درم بروی ببندی


    توقعست که از بنده سایه باز نگیری

    ولی ترا چه غم از ذره کافتاب بلندی


    پیادگان جگر خسته رنج بادیه دانند

    تو خستگی چه شناسی که بر فراز سمندی


    از آن ملایم طبعی که ما تنیم و تو جانی

    وزان موافق مائی که ما نیم و تو قندی


    بحال خود بگذار ای مقیم صومعه ما را

    تو و عبادت و عرفان و ما و مستی و رندی


    ز من مپرس که خواجو چگونه صید فتادی

    تو حال قید چه دانی که بیخبر ز کمندی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #178
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کجا باز آید آن مرغی که با من همقفس بودی

    گهی فریاد خوان گشتی گهم فریاد رس بودی

    از آن ترسم که صیادی بمکرش صید گرداند

    که او پرواز نتواند که دائم در قفس بودی


    نمی‌دانم که بر برج که امشب آشیان دارد

    بدام آوردمی او را مرا گر زانکه کس بودی


    چنان سرمست می‌گشتم ز آوازش که در شبها

    که یاد آوری از شحنه کرا بیم از عسس بودی


    چه مرغی بلبل آوازی چه بلبل باز پروازی

    که این عنقای زرین بال پیشش چون مگس بودی


    بگویم روشنت ماهی سریر حسن را شاهی

    که سرو ار راست می‌خواهی بر بالاش خس بودی


    بجان گر دسترس بودی اسیر قید محنت را

    روان در پای شبرنگش فشاندن یکنفس بودی


    درین وادی چه به بودی ز آه و ناله و زاری

    اگر خورشید هودج را غم از بانگ جرس بودی


    گلندامی طلب خواجو که در خلوتگه رامین

    اگر هرگز نبودی گل جمال ویس بس بودی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #179
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    یاد باد آنکه دلم را مدد جان بودی

    درد دلسوز مرا مایه‌ی درمان بودی

    برخ خوش نظر و عارض بستان افروز

    رشک برگ سمن و لاله‌ی نعمان بودی


    بخط سبز و سر زلف سیاه و لب لعل

    خضر و ظلمت و سرچشمه‌ی حیوان بودی


    پای سرو از قد رعنای تو در گل می‌رفت

    خاصه آنوقت که برطرف گلستان بودی


    همچو پروانه دلم سوخته‌ی عشق تو بود

    زانکه در تیره شبم شمع شبستان بودی


    در هوای تو چو بلبل زدمی نعره‌ی شوق

    که بگلزار لطافت گل خندان بودی


    جان بواز دلاویز تو دادم بر باد

    که بوقت سحرم مرغ خوش الحان بودی


    با تو پرداخته بودم دل حیران لیکن

    خانه پرداز من بیدل حیران بودی


    همچو خواجو سر و سامان من از دست برفت

    زانکه در قصد من بی سر و سامان بودی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #180
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر آن مه در نظر بودی چه بودی

    ورش بر ما گذر بودی چه بودی

    مرا کز بیخودی از خود خبر نیست

    گر او را این خبر بودی چه بودی


    اگر چون آن پری پیکر در آفاق

    پری روی دگر بودی چه بودی


    بدینسان کز نظر یکدم جدا نیست

    گرش با ما نظر بودی چه بودی


    مرا گویند درمان تو صبرست

    دریغا صبر گر بودی چه بودی


    روانم در شب هجران بفرسود

    گر آنشب را سحر بودی چه بودی


    مرا چون با سر زلفت سری هست

    گرم پروای سر بودی چه بودی


    چو بر بام تو باشد مرغ را راه

    مرا گر بال و پر بودی چه بودی


    ز خواجو سیم و زر داری تمنا

    گر او را سیم و زر بودی چه بودی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 18 از 65 نخستنخست ... 814151617181920212228 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/