صفحه 17 از 46 نخستنخست ... 713141516171819202127 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 161 تا 170 , از مجموع 454

موضوع: دیوان اشعار اوحدی

  1. #161
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    باد بویی از دو زلفت وام کرد

    سوی چین آورد و مشکش نام کرد

    غمزه‌ی آهووش گو افگنت

    تیر غم در دیده‌ی بهرام کرد


    دانه‌ی خالی، که بر رخسار تست

    پای ما را بسته‌ی این دام کرد


    قامت من چون الف بود از نشاط

    آن الف را دام زلفت لام کرد


    نازنینا، صبح ما را همچو شام

    فتنه‌ی‌آن لعل خون آشام کرد


    توسن دل، گرچه تندی می‌نمود

    عاقبت چشم تو او را رام کرد


    آتش روی تو ما را سخت سوخت

    گر چه کار اوحدی را خام کرد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #162
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    هوست معتکف خانه‌ی خمارم کرد

    عشقت از صومعه و مدرسه بیزارم کرد

    خاطرم را ز حدیث دو جهان باز آورد

    لب لعل تو به یک عشوه، که در کارم کرد


    شورها در سر و با خلق نمی‌یارم گفت

    زخمها بر دل و فریاد نمی‌یارم کرد


    می‌شنیدم که: شود نیک به شربت بیمار

    شربتی داد خیال تو، که بیمارم کرد


    من ندانم سبب گرم و گدازی که مراست

    تا چه زورست و تعدی که چنین زارم کرد؟


    سایه‌ای بودم و عکس تو بپوشید مرا

    ذره‌ای بودم و نور تو پدیدارم کرد


    دیده تا باز گشودم بتو، اندیشه ببست

    در بر وی همه و روی به دیوارم کرد


    آنکه اندر عقب من به تعبد کوشید

    بعد ازین حال ندانست که انکارم کرد


    مرده بودم، به سخن‌های تو گشتم زنده

    خفته بودم، صفت حسن تو بیدارم کرد


    باده‌ی هر که چشیدم سبب مستی بود

    اوحدی زان قدحی داد، که هشیارم کرد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #163
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دل ببردی و یکی کار دگر خواهم کرد

    چیست آن؟ جان به سر کار تو در خواهم کرد

    دگری روی ز تیر تو اگر می‌پیچید

    بمن انداز، که من دیده سپر خواهم کرد


    خوبرویان همه گر در نظرم جمع شوند

    من ندانم که به غیر از تو نظر خواهم کرد


    اگر انکار کنندم به محبت همه خلق

    تو مپندار کزین کار حذر خواهم کرد


    پیش خورشید رخت غایت کوته نظریست

    گر به خوبی صفت روی قمر خواهم کرد


    من چو از پسته‌ی خندان تو کامی یابم

    طفل ره باشم، اگر یاد شکر خواهم کرد


    اوحدی، عاشق اویی، ز سر جان برخیز

    ورنه بنشین، که من این کار به سر خواهم کرد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #164
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    وصف روی آن پسر خواهیم کرد

    خدمت زلفش به سر خواهیم کرد

    جای او را جان خود خواهیم ساخت

    هر چه هست از دل به در خواهیم کرد


    پیش خورشید جمال روی او

    بعد ازین عیب قمر خواهیم کرد


    شکر آن شیرین دهان خواهیم گفت

    عالمی را پر شکر خواهیم کرد


    اوستاد مکتب فضلیم، لیک

    ابجد عقشش ز بر خواهیم کرد


    از دهانش بوسه‌ای خواهیم خواست

    وین حکایت مختصر خواهیم کرد


    اوحدی، پنهان مکن عشقش، که ما

    عالمی را زان خبر خواهیم کرد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #165
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    چاره سگالیدنم فایده‌ای چون نکرد

    آتش هجران تو جز جگرم خون نکرد

    نیست کسی در جهان کش چو من شیفته

    زلف چو مفتول تو عاشق و مفتون نکرد


    سر و چمن، گر چه هست تازه، ولی همچو تو

    نکته‌ی شیرین نگفت، شیوه‌ی موزون نکرد


    درد نهان مرا هیچ علاجی نبود

    عقرب زلف ترا هیچ کس افسون نکرد


    زخم که من می‌خورم، سینه‌ی رامین نخورد

    گریه که من می‌کنم، دیده‌ی مجنون نکرد


    عاشق صادق کسیست کو سخن و سر تو

    تن‌زد و باکس نگفت، خون شد و بیرون نکرد


    روز نشد هیچ شب کاوحدی از هجر تو

    نعره دگر سان نداشت، ناله دگرگون نکرد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #166
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    جز لبم شرح میان او نکرد

    جز دلم وصف دهان او نکرد

    روی اقبالی ندید آن سر، که زود

    جای خود بر آستان او نکرد


    راز دل زان فاش می‌گردد، که دوست

    چاره‌ی درد نهان او نکرد


    هر که قتل ما بدید آگاه شد:

    کان بجز تیر و کمان او نکرد


    آنکه سر در پای عشق او نباخت

    دست وصل اندر میان او نکرد


    خاطر آشفته‌ی ما کی کند؟

    عشرتی کندر زمان او نکرد


    بر که نالد اوحدی زین پس، که دوست

    گوش بر آه و فغان او نکرد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #167
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دلم جز تو آهنگ یاری نکرد

    به غیر از تو میل کناری نکرد

    به طرف چمن در خزانی نرفت

    تماشای گل در بهاری نکرد


    به راه تو بر هیچ خاکی ندید

    که از اشک بر وی نثاری نکرد


    کسی را که با رویت افتاد مهر

    چو مه را بدید، اعتباری نکرد


    در آنها که دل مدخلی می‌کنند

    بجز دوستیت اختیاری نکرد


    لبت پیش ما هیچ شغلی ندید

    که از محنتش پود و تاری نکرد


    شبی در فراقت نکردیم روز

    که با ما جهان کار زاری نکرد


    نمودی که: رویم چه کرد از جفا؟

    وفایی که جستیم باری نکرد


    خرامنده قدی چنان دلنواز

    چه معنی که بر ما گذاری نکرد؟


    نگوید کسی شکر ایام عمر

    کزان لعل شیرین شکاری نکرد


    ز نوشیدنی‌ها می وصل تست

    که نوشندگان را خماری نکرد


    خیال تو پیش من آمد شبی

    ولی نیم ساعت قراری نکرد


    دل اوحدی تکیه بر عمر داشت

    خود او نیز بگذشت و کاری نکرد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #168
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    به یک نظر دل شهری شکاردانی کرد

    همیشه جور کنی و آشکاردانی کرد

    ز طره غالیه بر یاسمین توانی برد

    به شیوه معجزه با خنده یار دانی کرد


    چو باد اگرچه گذر می‌کنی بهر سویی

    به سوی ما نه همانا گذار دانی کرد


    اگر مراد دل خود طلب کنیم از تو

    مراد دشمن ما اختیار دانی کرد


    تو این ستیزه و ناز و عتاب و شوخی را

    اگر به ترک بگویی چه کار دانی کرد؟


    چه پرسمت ز وفا، گویی: آن نمی‌دانم

    ولی چو بوسه بخواهم کناردانی کرد


    ستم که بر دل من کرده‌ای، عجب دارم

    که گر به یاد تو آرم شمار دانی کرد


    اگر چه طفلی و خود را نهی به نادانی

    هنوز چاره‌ی چون من هزار دانی کرد


    نگار چهره بپوشی ز اوحدی، لیکن

    به خون دیده رخش را نگار دانی کرد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #169
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دوش بگذشت و دل از دور تماشایی کرد

    امشبم حسرت او دیده چو دریایی کرد

    ز چنان غمزه، که او دارد و ابرو عجبست

    که التفاتی به چو من بی سر و بی‌پایی کرد


    محتشم را نرسد سرزنش درویشی

    کو به عمری هوسی پخت و تمنایی کرد


    صبر فرمود مرا در ستم خویش و دلم

    صبر پندار که امروزی و فردایی کرد


    نیک خواهان به طبیبی که نشانم دادند

    درد دل را نتوان گفت مداوایی کرد


    طمع از بوس و کنارش ببریدیم که آن

    نیست خوانی که توان غارت و یغمایی کرد


    گر چه بر ما ستم او به هلاک انجامید

    هیچ زشتش نتوان گفت، که زیبایی کرد


    عشق ورزند بتان، لیک چو من بیزوری

    پنجه سهلست که با دست توانایی کرد


    دل که جاییش به درد آمده باشد داند

    کاوحدی این همه فریاد هم از جایی کرد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #170
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ای سنگدل، به حق وفا کز وفا مگرد

    عهدی بکن به وصل و از آن عهد وا مگرد

    ما برگزیده‌ایم ترا از جهان، تو نیز

    پیوند ما گزین وز پیوند ما مگرد


    در میغ خون دل شب هجر آشنای ما

    می‌بین و با مخالف ما آشنا مگرد


    ای آنکه یک دم از دل ما نیستی جدا

    هر دم به شیوه‌ای دگر از ما جدا مگرد


    گفتی: برو، که مهره‌ی مهرت بریختم

    خونم بریز و گرد چنین مهرها مگرد


    دی دست در میان تو کردم، رخ تو گفت:

    بالای ما بلاست، به گرد بلا مگرد


    ما را غرض روا شدن از وصل روی تست

    گو: کام اوحدی ز دو گیتی روا مگرد



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 17 از 46 نخستنخست ... 713141516171819202127 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/