صفحه 17 از 64 نخستنخست ... 713141516171819202127 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 161 تا 170 , از مجموع 631

موضوع: دیوان اشعار حافظ ( رباعیات )

  1. #161
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلی که غیب نمای است و جام جم دارد

    ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد


    به خط و خال گدایان مده خزینه دل

    به دست شاهوشی ده که محترم دارد


    نه هر درخت تحمل کند جفای خزان

    غلام همت سروم که این قدم دارد


    رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست

    نهد به پای قدح هر که شش درم دارد


    زر از بهای می اکنون چو گل دریغ مدار

    که عقل کل به صدت عیب متهم دارد


    ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان

    کدام محرم دل ره در این حرم دارد


    دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل

    به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد


    مراد دل ز که پرسم که نیست دلداری

    که جلوه نظر و شیوه کرم دارد


    ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست

    که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #162
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد

    بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد


    غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب

    بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد


    چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود

    ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد


    ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که می‌بینم

    کمین از گوشه‌ای کرده‌ست و تیر اندر کمان دارد


    چو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاق

    به غماز صبا گوید که راز ما نهان دارد


    بیفشان جرعه‌ای بر خاک و حال اهل دل بشنو

    که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد


    چو در رویت بخندد گل مشو در دامش ای بلبل

    که بر گل اعتمادی نیست گر حسن جهان دارد


    خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس

    که می با دیگری خورده‌ست و با من سر گران دارد


    به فتراک ار همی‌بندی خدا را زود صیدم کن

    که آفت‌هاست در تاخیر و طالب را زیان دارد


    ز سروقد دلجویت مکن محروم چشمم را

    بدین سرچشمه‌اش بنشان که خوش آبی روان دارد


    ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داری

    که از چشم بداندیشان خدایت در امان دارد


    چه عذر بخت خود گویم که آن عیار شهرآشوب

    به تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #163
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد

    سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد


    حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است

    کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد


    دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمان است

    که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد


    لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست

    بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد


    به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را

    که صدر مجلس عشرت گدای رهنشین دارد


    چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان

    که دوران ناتوانی‌ها بسی زیر زمین دارد


    بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است

    که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد


    صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان

    که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد


    و گر گوید نمی‌خواهم چو حافظ عاشق مفلس

    بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #164
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد

    خداش در همه حال از بلا نگه دارد


    حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

    که آشنا سخن آشنا نگه دارد


    دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای

    فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد


    گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان

    نگاه دار سر رشته تا نگه دارد


    صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بینی

    ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد


    چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت

    ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد


    سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری

    که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد


    غبار راه راهگذارت کجاست تا حافظ

    به یادگار نسیم صبا نگه دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #165
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

    نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد


    عالم از ناله عشاق مبادا خالی

    که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد


    پیر دردی کش ما گر چه ندارد زر و زور

    خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد


    محترم دار دلم کاین مگس قندپرست

    تا هواخواه تو شد فر همایی دارد


    از عدالت نبود دور گرش پرسد حال

    پادشاهی که به همسایه گدایی دارد


    اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند

    درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد


    ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق

    هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد


    نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست

    شادی روی کسی خور که صفایی دارد


    خسروا حافظ درگاه نشین فاتحه خواند

    و از زبان تو تمنای دعایی دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #166
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آن که از سنبل او غالیه تابی دارد

    باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد


    از سر کشته خود می‌گذری همچون باد

    چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد


    ماه خورشید نمایش ز پس پرده زلف

    آفتابیست که در پیش سحابی دارد


    چشم من کرد به هر گوشه روان سیل سرشک

    تا سهی سرو تو را تازه‌تر آبی دارد


    غمزه شوخ تو خونم به خطا می‌ریزد

    فرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد


    آب حیوان اگر این است که دارد لب دوست

    روشن است این که خضر بهره سرابی دارد


    چشم مخمور تو دارد ز دلم قصد جگر

    ترک مست است مگر میل کبابی دارد


    جان بیمار مرا نیست ز تو روی سؤال

    ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد


    کی کند سوی دل خسته حافظ نظری

    چشم مستش که به هر گوشه خرابی دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #167
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد

    بنده طلعت آن باش که آنی دارد


    شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی

    خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد


    چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب

    که به امید تو خوش آب روانی دارد


    گوی خوبی که برد از تو که خورشید آن جا

    نه سواریست که در دست عنانی دارد


    دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی

    آری آری سخن عشق نشانی دارد


    خم ابروی تو در صنعت تیراندازی

    برده از دست هر آن کس که کمانی دارد


    در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز

    هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد


    با خرابات نشینان ز کرامات ملاف

    هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد


    مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای

    هر بهاری که به دنباله خزانی دارد


    مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش

    کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #168
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

    هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد


    با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم

    یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد


    هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است

    دردا که این معما شرح و بیان ندارد


    سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن

    ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد


    چنگ خمیده قامت می‌خواندت به عشرت

    بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد


    ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز

    مست است و در حق او کس این گمان ندارد


    احوال گنج قارون کایام داد بر باد

    در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد


    گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان

    کان شوخ سربریده بند زبان ندارد


    کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ

    زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #169
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    روشنی طلعت تو ماه ندارد

    پیش تو گل رونق گیاه ندارد


    گوشه ابروی توست منزل جانم

    خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد


    تا چه کند با رخ تو دود دل من

    آینه دانی که تاب آه ندارد


    شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت

    چشم دریده ادب نگاه ندارد


    دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری

    جانب هیچ آشنا نگاه ندارد


    رطل گرانم ده ای مرید خرابات

    شادی شیخی که خانقاه ندارد


    خون خور و خامش نشین که آن دل نازک

    طاقت فریاد دادخواه ندارد


    گو برو و آستین به خون جگر شوی

    هر که در این آستانه راه ندارد


    نی من تنها کشم تطاول زلفت

    کیست که او داغ آن سیاه ندارد


    حافظ اگر سجده تو کرد مکن عیب

    کافر عشق ای صنم گناه ندارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #170
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد

    بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد


    کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش

    عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد


    باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم

    آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد


    رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او

    اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد


    در خیال این همه لعبت به هوس می‌بازم

    بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد


    علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد

    ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد


    بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر

    سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد


    جام مینایی می سد ره تنگ دلیست

    منه از دست که سیل غمت از جا ببرد


    راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است

    هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد


    حافظ ار جان طلبد غمزه مستانه یار

    خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 17 از 64 نخستنخست ... 713141516171819202127 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/