صفحه 17 از 19 نخستنخست ... 713141516171819 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 161 تا 170 , از مجموع 181

موضوع: *رهگذر چه می گوید*

  1. #161
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    گوش کن...سکوت محض ست
    صدایی نمیشنوی ... و من خاموش شده ام...
    نه برای اینکه دیگر دوستت ندارم نه..
    برای اینکه با سکوتم میخواهم عشقم را ثابت کنم
    و بدانی که دوست داشتن من با هیچ واژه ای قابل توصیف نیست
    امیدوارم روزی که معنی سکوتم را بدانی و درکم کنی من زنده باشم و تو دیر درکم نکرده باشی

  2. #162
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    جسارت زمستان را چگونه ببخشم وقتی این گونه رخنه کرده است،
    در باور روز هایم؟

    بیچاره بهارم که دست به دست آواره شد
    به جست و جوی آغوشت

    و تو حتی در خواب هایم هم پیدایت نمی شود............




    2e77wyi08cej9o3pkx1

  3. #163
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    گاهی دلم ازهرچه آدم است میگیرد...

    گاهی دلم دوکلمه حرف مهربانانه میخواهد...

    نه به شکل دوستت دارم ویا نه به شکل بی تو میمیرم...

    ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش...

    فردا روز دیگری ست !


    wol errorبرای مشاهده تصویر در اندازه واقعی روی من کلیک کنین9

  4. #164
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    آه از نگاه آخر ، از آن نگاه لالت

    نفرین ندارد این عشق ، احساس من حلالت


    بغضم کمر شکسته ، راه نفس بریده


    خوش باش و عاشقی کن ، پایان من رسیده ...



    89133715222686945427

  5. #165
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    خیال بارانی من
    انقدر از من دور شده ای
    انقدر مرا از خود دور کرده ای
    که دیگر هیچ امیدی برایم باقی نمانده
    یادت هست گفته بودم:"من ناامیدم مرا از این نامیدتر مکن!"؟؟
    حالا ناامیدترینم!
    تنهایی ام را و نخواستنت را کم کم باور میکنم...
    اما تو را هرگز از یاد نخواهم برد
    بگذار تو عشق اول و آخر من بمانی...

  6. #166
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    دختره از پسره پرسید من خوشگلم؟ گفت نه

    گفت دوستم داری؟ گفت نوچ!!!!!

    گفت اگه بمیرم برام گریه میکنی؟ گفت اصلا

    دختره چشماش پر از اشک شد و هیچی نگفت

    پسره بغلش کرد وگفت :

    تو خوشگل نیستی زیبا ترین هستی

    تو رو دوست ندارم چون عاشقتم

    اگه تو بمیری برات گریه نمیکنم چون من هم می میرم



    0067640001

  7. #167
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    گناه است انگار خواستن تو... می دانم!

    گناهی که چون آشکار شود، بر من بخشوده نخواهد شد هرگز!

    در دادگاه ذهن های خفته، محکوم خواهم شد و به سنگ نکوهشها و نفرین ها، سنگسار!

    گناه است خواستن تو... اما گناهی خواستنی است!

    گناهی چون گناه مادرم حوا!

    گناهی که ارزش رانده شدن از بهشت موهوم این آدمها را دارد!

  8. #168
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    همیشه به من می گفت زندگی وحشتناک است ولی یادش رفته بود که به من می گفت تو زندگی من هستی روزی از روزها از او پرسیدم به چه اندازه مرا دوست داری گفت به اندازه خورشید در اسمان نگاهی به اسمان انداختم دیدم که هوا بارانی بود و خورشیدی در اسمان معلوم نبود شبی از شبها از او پرسیدم به چه اندازه مرا دوست داری گفت به اندازه ستاره های اسمان نگاهی به اسمان انداختم دیدم که هوا ابری بود وستاره ای در اسمان نبود خواستم برای از دست دادنش قطره ای اشک بریزم ولی حیف تمام اشکهایم را برای بدست اوردنش از دست داده بودم

    __________________

  9. #169
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    می‌خواهم فریاد کنم
    می‌خواهم خون گریه کنم
    می‌خواهم نباشم
    می‌خواهم هیچ کس نباشم
    می‌خواهم پرواز کنم
    می‌خواهم به دورترین دورها بروم

  10. #170
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    دور بودیم
    دور
    صدای هم را نمی‌شنیدیم

    نزدیک شدیم
    تکان خوردنِ لب‌ها را می‌دیدیم
    صدای هم را نمی‌‌شنیدیم

    نزدیک‌تر شدیم
    صدای هم را می‌شنیدیم
    کلماتِ هم را نمی‌فهمیدیم

    نزدیک‌تر شدیم
    کلماتِ هم را می‌فهمیدیم
    طعمِ کلماتِ هم را نمی‌دانستیم

    نزدیک‌تر شدیم
    آن‌قدر که لب‌ها را به هم دوختیم
    و کلمات به هم پیچیدند

    کلماتِ پیچیده دورمان کردند
    دور

صفحه 17 از 19 نخستنخست ... 713141516171819 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/