صفحه 17 از 43 نخستنخست ... 713141516171819202127 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 161 تا 170 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست

    بر خوردن از درخت امید وصال دوست


    بختم نخفته بود که از خواب بامداد

    برخاستم به طالع فرخنده فال دوست


    از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت

    یا خانه جای رخت بود یا مجال دوست


    خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم

    در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست


    تشریف داد و رفت ندانم ز بیخودی

    کاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست


    هوشم نماند و عقل برفت و سخن ببست

    مقبل کسی که محو شود در کمال دوست


    سعدی حجاب نیست تو آیینه پاک دار

    زنگارخورده چون بنماید جمال دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست

    اینک علی الصباح نظر بر جمال دوست


    مردم هلال عید بدیدند و پیش ما

    عیدست و آنک ابروی همچون هلال دوست


    ما را دگر به سرو بلند التفات نیست

    از دوستی قامت بااعتدال دوست


    زان بیخودم که عاشق صادق نباشدش

    پروای نفس خویشتن از اشتغال دوست


    ای خواب گرد دیده سعدی دگر مگرد

    یا دیده جای خواب بود یا خیال دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    صبح می‌خندد و من گریه کنان از غم دوست

    ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست


    بر خودم گریه همی‌آید و بر خنده تو

    تا تبسم چه کنی بی‌خبر از مبسم دوست


    ای نسیم سحر از من به دلارام بگوی

    که کسی جز تو ندانم که بود محرم دوست


    گو کم یار برای دل اغیار مگیر

    دشمن این نیک پسندد که تو گیری کم دوست


    تو که با جانب خصمت به ارادت نظرست

    به که ضایع نگذاری طرف معظم دوست


    من نه آنم که عدو گفت تو خود دانی نیک

    که ندارد دل دشمن خبر از عالم دوست


    نی نی ای باد مرو حال من خسته مگوی

    تا غباری ننشیند به دل خرم دوست


    هر کسی را غم خویشست و دل سعدی را

    همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست

    با ما مگو بجز سخن دل نشان دوست


    حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود

    یا از دهان آن که شنید از دهان دوست


    ای یار آشنا علم کاروان کجاست

    تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست


    گر زر فدای دوست کنند اهل روزگار

    ما سر فدای پای رسالت رسان دوست


    دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت

    دستم نمی‌رسد که بگیرم عنان دوست


    رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید

    رحمت کند مگر دل نامهربان دوست


    گر دوست بنده را بکشد یا بپرورد

    تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست


    گر آستین دوست بیفتد به دست من

    چندان که زنده‌ام سر من و آستان دوست


    بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در

    الا شهید عشق به تیر از کمان دوست


    بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکرد

    وان کیست در جهان که بگیرد مکان دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    تا دست‌ها کمر نکنی بر میان دوست

    بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست


    دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست

    سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست


    بر ماجرای خسرو و شیرین قلم کشید

    شوری که در میان منست و میان دوست


    خصمی که تیر کافرش اندر غزا نکشت

    خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست


    دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند

    وان هم برای آن که کنم جان فدای دوست


    روزی به پای مرکب تازی درافتمش

    گر کبر و ناز بازنپیچد عنان دوست


    هیهات کام من که برآرد در این طلب

    این بس که نام من برود بر زبان دوست


    چون جان سپرد نیست به هر صورتی که هست

    در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست


    با خویشتن همی‌برم این شوق تا به خاک

    وز خاک سر برآرم و پرسم نشان دوست


    فریاد مردمان همه از دست دشمنست

    فریاد سعدی از دل نامهربان دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست

    بیا بیا که غلام توام بیا ای دوست


    اگر جهان همه دشمن شود ز دامن تو

    به تیغ مرگ شود دست من رها ای دوست


    سرم فدای قفای ملامتست چه باک

    گرم بود سخن دشمن از قفا ای دوست


    به ناز اگر بخرامی جهان خراب کنی

    به خون خسته اگر تشنه‌ای هلا ای دوست


    چنان به داغ تو باشم که گر اجل برسد

    به شرعم از تو ستانند خونبها ای دوست


    وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر

    به حق آن که نیم یار بی‌وفا ای دوست


    هزار سال پس از مرگ من چو بازآیی

    ز خاک نعره برآرم که مرحبا ای دوست


    غم تو دست برآورد و خون چشمم ریخت

    مکن که دست برآرم به ربنا ای دوست


    اگر به خوردن خون آمدی هلا برخیز

    و گر به بردن دل آمدی بیا ای دوست


    بساز با من رنجور ناتوان ای یار

    ببخش بر من مسکین بی‌نوا ای دوست


    حدیث سعدی اگر نشنوی چه چاره کند

    به دشمنان نتوان گفت ماجرا ای دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست

    هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست


    چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم

    که یاد می‌نکند عهد آشیان ای دوست


    گرم تو در نگشایی کجا توانم رفت

    به راستان که بمیرم بر آستان ای دوست


    دلی شکسته و جانی نهاده بر کف دست

    بگو بیار که گویم بگیر هان ای دوست


    تنم بپوسد و خاکم به باد ریزه شود

    هنوز مهر تو باشد در استخوان ای دوست


    جفا مکن که بزرگان به خرده‌ای ز رهی

    چنین سبک ننشینند و سرگران ای دوست


    به لطف اگر بخوری خون من روا باشد

    به قهرم از نظر خویشتن مران ای دوست


    مناسب لب لعلت حدیث بایستی

    جواب تلخ بدیعست از آن دهان ای دوست


    مرا رضای تو باید نه زندگانی خویش

    اگر مراد تو قتلست وارهان ای دوست


    که گفت سعدی از آسیب عشق بگریزد

    به دوستی که غلط می‌برد گمان ای دوست


    که گر به جان رسد از دست دشمنانم کار

    ز دوستی نکنم توبه همچنان ای دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آب حیات منست خاک سر کوی دوست

    گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست


    ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار

    فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست


    داروی مشتاق چیست زهر ز دست نگار

    مرهم عشاق چیست زخم ز بازوی دوست


    دوست به هندوی خود گر بپذیرد مرا

    گوش من و تا به حشر حلقه هندوی دوست


    گر متفرق شود خاک من اندر جهان

    باد نیارد ربود گرد من از کوی دوست


    گر شب هجران مرا تاختن آرد اجل

    روز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست


    هر غزلم نامه‌ایست صورت حالی در او

    نامه نوشتن چه سود چون نرسد سوی دوست


    لاف مزن سعدیا شعر تو خود سحرگیر

    سحر نخواهد خرید غمزه جادوی دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    شادی به روزگار گدایان کوی دوست

    بر خاک ره نشسته به امید روی دوست


    گفتم به گوشه‌ای بنشینم ولی دلم

    ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست


    صبرم ز روی دوست میسر نمی‌شود

    دانی طریق چیست تحمل ز خوی دوست


    ناچار هر که دل به غم روی دوست داد

    کارش به هم برآمده باشد چو موی دوست


    خاطر به باغ می‌رودم روز نوبهار

    تا با درخت گل بنشینم به بوی دوست


    فردا که خاک مرده به حشر آدمی کنند

    ای باد خاک من مطلب جز به کوی دوست


    سعدی چراغ می‌نکند در شب فراق

    ترسد که دیده باز کند جز به روی دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست

    بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست


    دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم

    ور نسازد می‌بباید ساختن با خوی دوست


    گر قبولم می‌کند مملوک خود می‌پرورد

    ور براند پنجه نتوان کرد با بازوی دوست


    هر که را خاطر به روی دوست رغبت می‌کند

    بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست


    دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست

    روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست


    هر کسی بی خویشتن جولان عشقی می‌کند

    تا به چوگان که در خواهد فتادن گوی دوست


    دشمنم را بد نمی‌خواهم که آن بدبخت را

    این عقوبت بس که بیند دوست همزانوی دوست


    هر کسی را دل به صحرایی و باغی می‌رود

    هر کس از سویی به دررفتند و عاشق سوی دوست


    کاش باری باغ و بستان را که تحسین می‌کنند

    بلبلی بودی چو سعدی یا گلی چون روی دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 17 از 43 نخستنخست ... 713141516171819202127 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/