شکايت دارم
حواله دار به تو ميگويم
ز دست ديده و دل هر دو فرياد
هر آنچه ديده بيند دل کند ياد
بسازم خنجری نوکش ز فولاد
زنم بر ديده تا دل گردد آزاد
کمان ابرو کمانت را ببوسم
سنان مژگان سنانت را ببوسم
کمند افگن بگير آن گيسويت را
صدف دندان، لبانت را ببوسم
ز راه ديده در دل خانه کردی
ز پستی خانه را ويرانه کردی
نگويم ز آنچه کردی يا نکردی
فقط يک گپ؛ مرا ديوانه کردی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)