آب آبادانی آورد
آب آورده را آب مي برد
آبادی ميخانه ز ويرانی ماست
آب ار چه همه زلال خيزد.(...از خوردن پر ملال خيزد)
آب از اسياب افتاد
آب از بنه تيره است
(سخن هر چه گفتيم همه خيره بود
که آب روان از بنه تيره بود(فردوسی))
آب از دستش نمی چکد
آب از دهان سرازير شدن
آب بر آتش زدن
آب به آب شدن
آب به آب ميخورد زور بر مي دارد
آب به آسمان انداختن
آب به آسياب کسی ريختن
آب به ريسمان انداختن
آب به هاون کوفتن
آب توی چيزی کردن
آب توی دلش تکان نميخورد
آب چيزی رو کشيدن
آب حمام تعارف کردن
آب حيات از دم افعی مجوی
آب خوش از گلو پايين نرفتن
آب داشتی ، تخم داشتی ، تو بودی که نکاشتی؟!
آب در دهان خشک شدن
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)