صفحه 16 از 27 نخستنخست ... 612131415161718192026 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 151 تا 160 , از مجموع 265

موضوع: اشعار و زندگی نامه ی استاد دکتر شفیعی کدکنی

  1. #151
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    آیینه شکسته


    اشکیم و حلقه در چشم کس آشنای ما نیست
    در این وطن چه مانیم دیگر که جای ما نیست
    چون کاروان سایه رفتیم ازین بیابان
    زان رو درین گذرگاه نقشی ز پای ما نیست
    آیینه شکسته بی روشنی نماند
    گر دل شکست ما را نقص صفای ما نیست
    با آن که همچو مجنون گشتیم شهره در شهر
    غیر از غمت درین شهر کس آشنای ما نیست
    عمری خدا تو را خواست ای گل نصیب دشمن
    عمری خدای او بود یک شب خدای ما نیست

  2. #152
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    کاروان سایه

    زان درین محفل چو نی ما را نوایی برنخاست
    کز حریفان همدم درد آشنایی بر نخاست
    با همه بیداد ها کز چرخ بر ما می رود
    زیر محراب فلک دست دعایی بر نخاست
    دیدی ای دل عاقبت زین موج و دریا چون حباب
    کشتی ما غرقه گشت و ناخدایی برنخاست
    رفتم و آگه نگشتی زان که هرگز در سفر
    کاروان سایه را آواز پایی برنخاست
    هیچ کس در اوج آزادی پری نگشود و باز
    زین همه مرغان دون همت همایی برنخاست
    شهسوار آرزوی ما به خک و خون نشست
    وز کران دشت ها گردی ز جایی برنخاست

  3. #153
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    روشن دلان

    گر چشم بامداد به خورشید روشن است
    ما را دل از خیال تو جاوید روشن است
    آوارگی ست طالع ما روشنان عشق
    وین مدعا ز گردش خورشید روشن است
    در این شبی که روزنه ها تیرگی گرفت
    ما را هنوز دیده ی امید روشن است
    در قلب من دریچه به خورشید ها تویی
    وقتی که شب ز روزن ناهید روشن است
    فرجام هر چراغی و شمعی ست خامشی
    عشق است و بزم عشق که جاوید روشن است

  4. #154
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    دیشب

    دوش از همه شب ها شب جان کاه تری بود
    فریاد از ین شب چه شب بی سحری بود
    دور از تو من سوخته تب داشتم ای گل
    وز شور تو در سینه شرار دگری بود
    هر سو به تمنای تو تا صبح نگاهم
    چون مرغک طوفان زده ی در به دری بود
    چون باد سحرگاه گذشتی و ندیدی
    در راه تو از بوی گل آشفته تری بود
    افسوس که پیش تو ندارد هنرم قدر
    ای کاش به جای هنرم سیم و زری بود

  5. #155
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    همچو شبنم

    تا ز دیدار تو ای آرزوی جان دورم
    خار خشکم که ز باران بهاران دورم
    گرچه تا مرز جنون رفته ام از خویش برون
    باتز صد مرحله از منزل جانان دورم
    چون سبو دست به سر زنم می زنم از غم که چرا
    جام بوسیدش و من زان لب خندان دورم
    همچو شبنم دلم ایینه صد جلوه اوست
    گرچه زان چشمه ی خورشید درخشان دورم
    خضر راه من سرگشته شو ای عشق که من
    می روم راه و ز پایان بیابان دورم
    کی سر خویشتنم باشد و سامان خرد
    من که در راه جنون از سر و سامان دورم

  6. #156
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    دولت بیدار

    وه چه بیگناه گذشتی نه کلامی نه سلامی
    نه نگاهی به نویدی نه امیدی به پیامی
    رفتی آن گونه که نشناختم از فرط لطافت
    کاین تویی یا که خیال است از این هر دو کدامی ؟
    روزگاری شد و گفتم که شد آن مستی دیرین
    باز دیدم که همان باده جامی و مدامی
    همهشوری و نشاطی همه عشقی و امیدی
    همه سحری و فسونی همه نازی و خرامی
    آفتاب منی افسوس که گرمی ده غیری
    بامداد منی ای وای که روشنگر شامی
    خفته بودم که خیال تو به دیدار من آمد
    کاش آن دولت بیدار مرا بود دوامی

  7. #157
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    بوسه باران

    غیر از این داغ که در سینه سوزان دارم
    چه گل از گلشن عشق تو به دامان دارم ؟
    این همه خاطر آشفته و مجموعه ی رنج
    یادگاری ست کزان زلف پریشان دارم
    به هواداریت ای پک نسیم سحری
    شور و آشفتگی گرد بیابان دارم
    مگذر ای خاطره ی او ز کنارم مگذر
    موج بی ساحل اشکم سر طوفان دارم
    خار خشکم مزن ای برق به جانم آتش
    که هنوز آرزوی بوسه ی باران دارم
    غنچه آسا نشوم خیره به خورشید سحر
    من که با عطر غمت سر به گریبان دارم
    شمع سوزانم و روشن بود از آغازم
    که من سوخته سامان چه به پایان دارم

  8. #158
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    گلهای نگاه

    ای سلسله ی شوق تو بر پای نگاهم
    سرشار تمنای تو مینای نگاهم
    روی تو ز یک جلوه ی آن حسن خداداد
    صد رنگ گل آورده بهصحرای نگاهم
    تو لحظه ی سرشار بهاری که شکفته ست
    در باغ تماشای تو گل های نگاهم
    بی روی تو چون ساغر بشکسته تراود
    موج غم و حسرت ز سزاپای نگاهم
    تا چند تغافل کنی ای چشم فسون کار
    زین راز که خفته ست به دنیای نگاهم
    سرگشته دود موج نگاهم ز پی تو
    ای گوهر یکدانه دریای نگاهم
    خوش می رود از شوق تو با قافله ی اشک
    این رهسپر بادیه پیمای نگاهم

  9. #159
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    تحمل خار

    آمد بهار و برگی و باری نداشتم
    چون شاخه بریده بهاری نداشتم
    در این چمن چو آتش سردی که لاله داشت
    می سوختم نهان و شراری نداشتم
    گل خنده زد به شاخ و من از خویش شرمسار
    کاندر بهار برگی و باری نداشتم
    دادم ز دست دامنت ای گل به طعنه ای
    از باغ تو تحمل خاری نداشتم
    یک دم به آستان تو بختم نبرد راه
    در کویت اعتبار غباری نداشتم

  10. #160
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    پس از من

    من که رفتم زین چمن باغ و بهاران گو مباش
    بوسه باران و رقص شاخساران گو مباش
    چون گل لبخند من پژمرد ابری گو مبار
    چون خزان شد عمر من صبح بهاران گو مباش
    من که سر بردم به زیر بال خاموشی و مرگ
    نغمه ی شور افکن بانگ هزاران گو مباش
    تیشه را فرهاد از حسرت چو بر سر می زند
    نقش شیرینی به طرف کوه ساران گو مباش
    این درخت تشنه کام اینجا چو در بیداد سوخت
    کوه ساران را زلال جویباران گو مباش
    گر نتابد اختری بر آسمان من چه غم
    پر تو شمعی به شام سوگواران گو مباش

صفحه 16 از 27 نخستنخست ... 612131415161718192026 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/