خواب
... اما
اغمای خواب گونه ی آن قوم باستان
با لای لای هر ورق تاریخ
چندان عمیق گشت
که شاعر ،
مایوس و خشمناک
فریاد جاودانه ی شعرش را
در گوش کوه ریخت .
خواب
... اما
اغمای خواب گونه ی آن قوم باستان
با لای لای هر ورق تاریخ
چندان عمیق گشت
که شاعر ،
مایوس و خشمناک
فریاد جاودانه ی شعرش را
در گوش کوه ریخت .
نمایش
بازیگران ،
بازی را
چندان به جد نگرفتند
تا آن فریب هر شبه ،
باری
یک لحظه در نقاب بماند .
درد این نبود که باید
تا آخر نمایش بنشینم
و در اوج هوشیاری
بنشینم و ،
با چشم های باز ، ببینم .
درد این که من ،
با اولین اشارت فهمیدم
میزان به عدل نمی سنجد
و داور ... با چشم های بسته ....
و آن سر ، که می رود
سر مرد ستمبرست .
و
عدل
مفهوم باستانی « زنجیر » و
آن « خر » ست .
مرز چل
پس ، در آستان چل .
ماندیم
ماندیم و تجربه کردیم
بر پله ی چهل ،
عشق
سرشار از شکوه غریبی است .
در مرز چل است
دل ، بی رقیب می ماند
و روزی هزار بار
نام تو را می خواند
و عقل را
هرگز مجال یک لحظه جلوه نیست .
اینجا کلام عشق ،
دور از فریب
زیباترین شعر جهانست
رود بلند شعر حافظ زندست
دَر دست
دُر دست
باید کشید
باید کشید .
در مرز چل ، من
با عشق درد پرور خو کردم
چله نشین شوکت دردم
بی داغ بوسه های تو ، سردم
تا هر کجا و هر چه می آیم ،
مَردم
شنل آفتاب
سر شانه های خسته و افسرده ام ،
گرمی گرفت از شنل زرد آفتاب در صبح سرد دی
دهلوی پیک
به : الف . پرتو اعظم
نویسنده
و خون
و خون آبی شب های هیچ - تاب
گل می کند
بر شیشه ی کبود عینک .
بر گرد میز
من هستم و زنم
و « ناتاشای » بختگو .
انگشت های فرز « ناتاشا »
رو می کند برای من و او
پنجاه و دو عدد و تصویر
با رنگ گونه گون
دهلوی پیک ،
هان ،
یک عشق پوچ !
پوچ تر از دست باخته
بر گرد میز روز و شبان عمر ....
شُش های زرد گونه ی جنگل
از دود ،
دود ،
د...و ... د
یکسره می نالد
و دارکوب مرگ *
بر پوکی ی عمیق جنگل می بالد
می بالد و به پوکان می کوبد .
بر کشته های سوخته از باد های سرخ
دردا ! اگر نگرید نازای این بلند !
خنجر بیاورید ،
خنجر !
کاین زخم کهنه را
از قلب های خسته ببُرّم
تا بارور شود
تیر بلند قهقهه در چله ی کمان ..
آیا بهار خوب کدامین سال
گل می کند
بر کنده های سوخته از شعله تبر ؟
کبود وار
تیراژه ی خمیده ی کافور
بر پرده ی تصور و تصویر
و عطسه ی کبود
بر پله های عمر .
در شیهه ی کشیده ی « بهزاد »
بالید
بذر سیاوشان .
از اشک سرخ بود که پیچید
بوی بخار زنده ی آهک
در بینی ی گرسنه ی گورستان
این مویه ها اگر بگذارد
خواهی شنید .
شیر بریده را
در جام خوش - تراش بنات النعش .
بوی ماه
دو بدر ماه درخشید
از شرق .
از شمال .
و زهره
همراه ماه مشرق .
آیا کدام ماه ؟
پس
پنجره ی مشرق را بستم .
اینک اتاق
و بوی باکره ی ماه آشنا .
احساس
زنهار ،
پیراهن بلند بپوش
تا باغ های یاس نسوزند
از هُرم آفتاب
عاشقانه
وقتی که پوستت :
- ابریشم سپید تراوا -
نیلوفرینه می شود از نیش بوسه ها
احساس می کنم ،
بازارگان عطر و پرند و نورم
در جاده های خرم ابریشم .
سرسرک
سُر می خورند بر ،
آیینه وار یخ
زنگی ،
سپید ،
زرد ،
پیر ،
جوان ،
زن ،
مرد ،
سُر می خورند و قهقهه شان می شود بلند
تا نوک کوه آهن و سیمان .
در پشت شیشه های نخستین اشکوب
سی دختر جوان
سیگار زیر لب
با دقتی شگفتی آور
دنبال می کنند
ارقام سبز را
بر چار گوش صفحه ی « ویدئو »
آ .... آ .... آه
سهم « کمل »
بیچاره هفت در صد ارزان شد
آخر
این حرف کشک نیست که می گویند
سیگار ، عامل سرطان پدر سگ است !
سود « بویینگ » ،
اما برای هر سهم
یک « سنت » و نیم اضافه شده ،
آخ جون
عمّه « پوسی » چه سود کلانی برد
« فاکسی » ، سگش ، چه ارث تمیزی ....
آن گوشه ، دست دخترکی شیطان
از دست پیر مرد رها شد
و پیر ،
اُه . چه زمینی خورد
گومب
گومب
گومب .
دخترنشست و قهقهه سر داد .
از هر طرف صدای قهقهه برخاست .
اما چه عالمی ست
آن پیر مرد آن وَر هفتاد وهفت را .
با
این ماه هفت و هفت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)