صفحه 15 از 78 نخستنخست ... 51112131415161718192565 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 141 تا 150 , از مجموع 775

موضوع: دیوان اشعار خاقانی

  1. #141
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلم آخر به وصالش برسد

    جان به پیوند جمالش برسد

    زار از آن گریم تا گوهر اشک

    به نثار لب و خالش برسد


    نه به نو شیفته گردم چو به من

    مه به مه پیک خیالش برسد


    دل دیوانه بشیبد هر ماه

    چون نظر سوی هلالش برسد


    صبر شد روزه‌ی هجران بگرفت

    تا مگر عید وصالش برسد


    گرچه فتراک وصال است بلند

    دستم آخر به دوالش برسد


    پر و بالی بزند مرغ امید

    گر ز دولت پر و بالش برسد


    روز امید به پیشین برسید

    ترسم آوخ که زوالش برسد


    یادخاقانی اگر کم نکند

    بر فلک سحر حلالش برسد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #142
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سر زلفت چو در جولان بیاید

    به ساعت فتنه در میدان بیاید

    ز چشم کافر تو هر زمانی

    هزاران رخنه در ایمان بیاید


    گل رخسار تو تا جیب بگشاد

    خرد را خار در دامان بیاید


    لب لعل تو تا در خنده آید

    اجل را سنگ در دندان بیاید


    ز دست ناوک اندازان چشمت

    نخستین ضربتی بر جان بیاید


    در جان می‌زند هجر تو دیری است

    که بانگ حلقه و سندان بیاید


    دل خاقانی از تو نامزد شد

    بهر دردی که بی‌درمان بیاید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #143
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دل دادم و کار برنیامد

    کام از لب یار برنیامد

    با او سخن از کنار گفتم

    در خط شد و کار برنیامد


    دل گفت حدیث بوسه میکن

    اکنون که کنار برنیامد


    در معنی بوسه‌ی تهی هم

    گفتم دو سه بار برنیامد


    بس کردم ازین سخن که چندان

    نقدی به عیار برنیامد


    از هرکه به کوی او فروشد

    جز من به شمار برنیامد


    در راه غمش دواسبه راندم

    یک ذره غبار برنیامد


    مقصود نیافت هر که در عشق

    خاقانی وار بر نیامد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #144
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مرا غم تو به خمار خانه باز آورد

    ز راه کعبه به کوی مغانه باز آورد

    دل مرا که دواسبه ز غم گریخته بود

    هوای تو به سر تازیانه باز آورد


    کرانه داشتم از بحر فتنه چون کف آب

    نهنگ عشق توام در میانه باز آورد


    میانه‌ی صف مردان بدم چو گوهر تیغ

    چو نقطه‌ی زرهم بر کرانه باز آورد


    خدنگ غمزه زدی بر نشانه‌ی دل من

    خدنگ خون به نشان از نشانه باز آورد


    دلم که خدمت زلف تو کرد چون گل سر

    نکرده پای گل‌آلود شانه باز آورد


    شد آب و خاکم بر باد هجر، باده‌ی وصل

    بیار، کاتش عشقت زبانه باز آورد


    عنان عمر شد از کف رکاب می به کف آر

    که دل به توبه شکستن بهانه باز آورد


    تو عمر گمشده‌ی من به بوسه باز آور

    که بخت گمشده‌ی من زمانه باز آورد


    هزار کوه و بیابان برید خاقانی

    سلامتش به سلامت به خانه باز آورد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #145
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مکن کز چشم من بر خاک سیل آتشین خیزد

    نترسی ز آن چنان سیلی کزو آتش چنین خیزد

    گوزن آسا بنالم زار پیش چشم آهویت

    چه سگ‌جانم که چندین ناله زین جان حزین خیزد


    کله کژ کرده می‌آئی قبای فستقی در بر

    کمانکش چشم بادامت چو ترکی کز کمین خیزد


    چو تو در خنده‌ی شیرین دو چاه از ماه بنمائی

    مرا در گریه‌ی تلخم دو دریا بر زمین خیزد


    بگریم تا مرا بینی سلیمان نگین رفته

    بخندی تا ز یاقوتت سلیمان را نگین خیزد


    به هجرت خوشترم دانم که از هجر تو وصل آید

    به مهرت خوش نیم دانم که از مهر تو کین خیزد


    چو رحم آرد دلت بینم که آب از سنگ می‌زاید

    چو خشم آرد لبت بینم که موم از انگبین خیزد


    بده عناب چون سازی کمند زلف چین بر چین

    مرا عناب‌وار از روی خون آلوده چین خیزد


    نو باری اشک خون می‌بار خاقانی در این انده

    که انده شحنه‌ی عشق است و سیم شحنه زین خیزد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #146
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بر دل غم فراقت آسان چگونه باشد

    دل را قیامت آمد شادان چگونه باشد

    تو کامران حسنی از خود قیاس میکن

    آن کو اسیر هجر است آسان چگونه باشد


    پیغام داده بودی گفتی که چونی از غم

    آن کز تو دور ماند می‌دان چگونه باشد


    هر لحظه چون گوزنان هوئی برآرم از جان

    سگ‌جانم ارنه چندین هجران چگونه باشد


    نالنده‌ی فراقم وز من طبیب عاجز

    درمانده‌ی اجل را درمان چگونه باشد


    خواهم که راز عشقت پنهان کنم ز یاران

    صحرای آب و آتش پنهان چگونه باشد


    پیش پیام و نامه‌ات بر خاک باز غلطم

    در خون و خاک صیدی غلطان چگونه باشد


    نامه به موی بندی وز اشک مهر سازی

    در مهر تر نگوئی عنوان چگونه باشد


    بر موی بند نامه‌ات طوفات گریست چشمم

    چندین به گرد موئی طوفان چگونه باشد


    خاقانی است و آهی صد جا شکسته دربر

    یارب که من چنینم جانان چگونه باشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #147
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شور عشق تو در جهان افتاد

    بیدلان را به جان زیان افتاد

    تو هنوز از جهان نزاده بدی

    کز تو آوازه در جهان افتاد


    آتشی زد غم تو در جانم

    که شرارش بر آسمان افتاد


    تو سلامت گزین که نام دلم

    از ملامت به هر زبان افتاد


    کار من مصلحت کجا گیرد

    خاصه کاین فتنه در میان افتاد


    صوتر حال خصم و خاقانی

    مثل مار و باغبان افتاد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #148
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عقل ز دست غمت دست به سر می‌رود

    بر سر کوی تو باد هم به خطر می‌رود

    در غم تو هر کجا فتنه درآمد ز در

    عافیت از راه بم زود بدر می‌رود


    از تو به جان و دلی مشتریم وصل را

    راضیم ار زین قدر بیع به سر می‌رود


    گرچه من اینجا حدیث از سر جان می‌کنم

    نزد تو آنجا سخن از سر و زر می‌رود


    جان من از خشک و تر رفته چو سیم است لیک

    شعر به وصف توام چون زر تر می‌رود


    نیستی آگه ز حال کز صف عشاق تو

    حال چو خاقانیی زیر و زبر می‌رود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #149
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    روی تو را در رکاب شمس و قمر می‌رود

    لعل تو را در عنان شهد و شکر می‌رود

    قافله‌ی عشق تو می‌رود اندر جهان

    طائفه‌ی عقل‌ها هم به اثر می‌رود


    روی تو را در فروغ دید نشاید از آنک

    ز آتش رخسار تو تاب بصر می‌رود


    بی‌تو به بازار عشق سخت کساد است صبر

    نقد روانتر در او خون جگر می‌رود


    حاصل خاقانی است دفتر غمهای تو

    زان چون قلم بر درت راه به سر می‌رود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #150
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دل سکه‌ی عشق می نگرداند

    جان خطبه‌ی عافیت نمی‌خواند

    یک رشته‌ی جان به صد گره دارم

    صبرش گرهی گشاد نتواند


    گفتی به مغان رو و به می بنشین

    کاین آتش غم جز آب ننشاند


    رفتم به مغان و هم ندیدم کس

    کو آب طرب به جوی دل راند


    ساقی دیدم که جرعه بر آتش

    می‌ریزد و خاک تشنه می‌ماند


    بر آتش ریزد آب خضر آوخ

    من خاک و اسیر باد و او داند


    چو خاک ز جرعه جوشم از غیرت

    کو جرعه چرا بر آتش افشاند


    دل ماند ز ساقیم غلط گفتم

    آن دل که نماند ازو کجا ماند


    هان چشم من است ساقی و اشکم

    درد است و رخم سفال را ماند


    جز ساقی و دردی سفال و می

    از ششدر غم مرا که برهاند


    ای پیر مغان دل شما مرغان

    آمد شد ما دگر نرنجاند


    خمار شما ندارد آن رطلی

    کو عقل مرا تمام بستاند


    کهسار شما نیارد آن سیلی

    کو سنگ مرا ز جا بگرداند


    خاقانی نخل عشق شد تازه

    کو دست طلب که نخل جنبان

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 15 از 78 نخستنخست ... 51112131415161718192565 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/