صفحه 15 از 16 نخستنخست ... 5111213141516 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 141 تا 150 , از مجموع 155

موضوع: دیوان اشعارصائب تبریزی

  1. #141
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    صبح شد برخیز مطرب گوشمال ساز ده

    عیشهای شب پریشان گشته را آواز ده


    هیچ ساز از دلنوازی نیست سیرآهنگتر

    چنگ را بگذار، قانون محبت ساز ده


    جام را لبریزتر از دیده‌ی عشاق کن

    از صف دریاکشان آنگه مرا آواز ده


    کوری بی‌منت از چشم به منت خوشترست

    گر توانی بوی پیراهن به یوسف باز ده


    شبنم از روشندلی آیینه‌ی خورشید شد

    ای کم از شبنم، تو هم آیینه را پرداز ده


    چون نمودی سیر و دور خویش را صائب تمام

    روشنی چون مه به خورشید درخشان باز ده

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #142
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    یارب آشفتگی زلف به دستارش ده

    چشم بیمار بگیر و دل بیمارش ده


    تا به ما خسته دلان بهتر ازین پردازد

    دلی از سنگ خدایا به پرستارش ده


    چاک چون صبح کن از عشق گریبانش را

    سر چو خورشید به هر کوچه و بازارش ده


    از تهیدستی حیرت زدگان بی‌خبرست

    دستش از کار ببر، راه به گلزارش ده


    سرمه‌ی خواب ازان چشم سیه مست بشو

    شمع بالین ز دل و دیده‌ی بیدارش ده


    تا مگر با خبر از صورت عالم گردد

    به کف آیینه‌ای از حیرت دیدارش ده


    نیست از سنگ دلم، ورنه دعا می‌کردم

    کز نکویان، به خود ای عشق سر و کارش ده


    صائب این آن غزل مرشد روم است که گفت

    ای خداوند یکی یار جفا کارش ده

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #143
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بهار گشت، ز خود عارفانه بیرون آی

    اگر ز خود نتوانی، ز خانه بیرون آی


    بود رفیق سبکروح تازیانه‌ی شوق

    نگشته است صبا تا روانه بیرون آی


    اگر به کاهلی طبع برنمی‌آیی

    ز خود به زور شراب شبانه بیرون آی


    براق جاذبه‌ی نوبهار آماده است

    همین تو سعی کن از آستانه بیرون آی


    ز سنگ لاله برآمد، ز خاک سبزه دمید

    چه می‌شود، تو هم از کنج خانه بیرون آی


    کنون که کشتی می راست بادبان از ابر

    سبک ز بحر غم بیکرانه بیرون آی


    درید غنچه‌ی مستور پیرهن تا ناف

    تو هم ز خرقه‌ی خود صوفیانه بیرون آی


    ازین قلمرو کثرت، که خاک بر سر آن!

    به ذوق صحبت یار یگانه بیرون آی


    ترا میان طلبی از کنار دارد دور

    کنار اگر طلبی، از میانه بیرون آی


    حجاب چهره‌ی جان است زلف طول امل

    ازین قلمرو ظلمت چو شانه بیرون آی


    ز خاک، یک سرو گردن، به ذوق تیر قضا

    اگر ز اهل دلی، چون نشانه بیرون آی


    کمند عالم بالاست مصرع صائب

    به این کمند ز قید زمانه بیرون آی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #144
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    در کدامین چمن ای سرو به بار آمده‌ای؟

    که رباینده‌تر از خواب بهار آمده‌ای


    با گل روی عرقناک، که چشمش مرساد!

    خانه‌پردازتر از سیل بهار آمده‌ای


    چشم بد دور، که چون جام و صراحی ز ازل

    در خور بوس و سزاوار کنار آمده‌ای


    آنقدر باش که اشکی بدود بر مژگان

    گر به دلجویی دلهای فگار آمده‌ای


    بارها کاسه‌ی خورشید پر از خون دیدی

    تو به این خانه به دریوزه چه کار آمده‌ای؟


    نوشداروی امان در گره حنظل نیست

    به چه امید به این سبز حصار آمده‌ای؟


    تازه کن خاطر ما را به حدیثی صائب

    تو که از خامه رگ ابر بهار آمده‌ای

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #145
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دلربایانه دگر بر سر ناز آمده‌ای

    از دل من چه به جا مانده که باز آمده‌ای


    در بغل شیشه و در دست قدح، در بر چنگ

    چشم بد دور که بسیار بساز آمده‌ای


    بگذر از ناز و برون آی ز پیراهن شرم

    که عجب تنگ در آغوش نیاز آمده‌ای


    می بده، می بستان، دست بزن پای بکوب

    به خرابات نه از بهر نماز آمده‌ای


    آنقدر باش که من از سر جان برخیزم

    چون به غمخانه‌ام ای بنده نواز آمده‌ای


    چون نفس سوختگان می‌رسی ای باد صبا

    می‌توان یافت کزان زلف دراز آمده‌ای


    چون نگردد دل صائب ز تماشای تو آب؟

    که به رخساره‌ی آیینه گداز آمده‌ای

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #146
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای جهانی محو رویت، محو سیمای که‌ای؟

    ای تماشاگاه عالم، در تماشای که‌ای؟


    عالمی را روی دل در قبله‌ی ابروی توست

    تو چنین حیران ابروی دلارای که‌ای؟


    شمع و گل چون بلبل و پروانه شیدای تواند

    ای بهار زندگی آخر تو شیدای که‌ای؟


    چون دل عاشق نداری یک نفس یک‌جا قرار

    سر به صحرا داده‌ی زلف چلیپای که‌ای؟


    چشم می پوشی ز گلگشت خیابان بهشت

    در کمین جلوه‌ی سرو دلارای که‌ای؟


    ن***ی از چشمه‌ی کوثر خمار خویش را

    از خمار آلودگان جام صهبای که‌ای؟

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #147
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای شمع طور از آتش حسنت زبانه‌ای

    عالم به دور زلف تو زنجیر خانه‌ای


    شد سبز و خوشه کرد و به خرمن کشید رخت

    زین بیشتر چگونه کند سعی، دانه‌ای؟


    از هر ستاره، چشم بدی در کمین ماست

    با صد هزار تیر چه سازد نشانه‌ای؟


    چون باد صبح، رزق من از بوی گل بود

    مرغ قفس نیم که بسازم به دانه‌ای


    ناف مرا به نغمه‌ی عشرت بریده‌اند

    چون نی نمی‌زنم نفس بی‌ترانه‌ای


    صائب فسرده‌ایم، بیا در میان فکن

    از قول مولوی غزل عاشقانه‌ای

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #148
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گر درد طلب رهبر این قافله بودی

    کی پای ترا پرده‌ی خواب آبله بودی؟


    زود این ره خوابیده به انجام رسیدی

    گر ناله‌ی شبگیر درین مرحله بودی


    دل چاک نمی‌گشت ز فریاد جرس را

    بیداری اگر در همه‌ی قافله بودی


    از خون جگر کام کسی تلخ نگشتی

    گر در خور این باده مرا حوصله بودی


    شیرازه‌ی جمعیتش ازهم نگسستی

    با بلبل ما غنچه اگر یکدله بودی


    چون آب روان می‌گذرد عمر و تو غافل

    ای وای درین قافله گر فاصله بودی


    صائب سر زلف سخن از دخل حسودان

    آشفته نشد تا تو درین سلسله بودی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #149
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    یک روز گل از یاسمن نچیدی

    پستان سحر خشک شد از بس نمکیدی


    تبخال زد از آه جگر سوز لب صبح

    وز دل تو ستمگر دم سردی نکشیدی


    صد بار فلک پیرهن خویش قبا کرد

    یک بار تو بیدرد گریبان ندریدی


    چون بلبل تصویر به یک شاخ نشستی

    ز افسردگی از شاخ به شاخی نپریدی


    یک صبحدم از دیده سرشکی نفشاندی

    از برگ گل خویش گلابی نکشیدی


    گردید ز دندان تو دندانه لب جام

    یک بار لب خود ز ندامت نگزیدی


    ایام خزان چون شوی ای دانه برومند؟

    از خاک چو در فصل بهاران ندمیدی


    از شوق شکر، مور برآورد پر و بال

    صائب تو درین عالم خاکی چه خزیدی؟

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #150
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی

    دو سه جامی بکش، از شرم برآ ای ساقی


    از می و نقل به یک بوسه قناعت کردیم

    رحم کن بر جگر تشنه‌ی ما ای ساقی


    پنبه را وقت سحر از سر مینا بردار

    تابرآید می خورشید لقا ای ساقی


    بوسه دادی به لب جام و به دستم دادی

    عمر باد و مزه‌ی عمر ترا ای ساقی!


    دهنم از لب شیرین تو شد تنگ شکر

    چون بگویم به دو لب، شکر ترا ای ساقی؟


    شعله بی‌روغن اگر زنده تواند بودن

    طبع بی می نکند نشو و نما ای ساقی


    صائب تشنه جگر را که کمین بنده‌ی توست

    از نظر چند برانی به جفا ای ساقی؟

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 15 از 16 نخستنخست ... 5111213141516 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/