تپش قلب خبراز آمدن_ او مي داد
سردي_ دستانم ،
نتوان باور کرد
که خياليست فقط ،
که اميديست عبث،
دگر از آن همه گرمي،
خبري نيست ز من
روح در پيکر من نا آرام،
هر زمان مي دردم
تا که راهي يابد
تا که از اين قفس_ سرد
رهايي يابد
تپش قلب خبراز آمدن_ او مي داد
سردي_ دستانم ،
نتوان باور کرد
که خياليست فقط ،
که اميديست عبث،
دگر از آن همه گرمي،
خبري نيست ز من
روح در پيکر من نا آرام،
هر زمان مي دردم
تا که راهي يابد
تا که از اين قفس_ سرد
رهايي يابد
حريم قلب کوچک من!
اينجا حريم من است
حريم قلب کوچکم !
قفس تنهايی من
و حرفهای نگفته ام ...
من در اين قفس به معنای عشق رسيده ام
و در اين سکوت اشک ريخته ام
و به تنهايی خويش اعتراف می کنم !
کسی دلش برايم نسوزد
من اين قفس را دوست دارم و تنهايی ام را !...
و حالا اين بزرگترين سرمايه ی من است
که عشق را در اين قفس به تماشا نشسته ام .....
می شنوی ؟!
همه دنیا صدا شده
صدایی هق هق وار
در سوگ تنهاترین شده
تنهاترینی که
آسمان نداشت
زمین نداشت
کوه نداشت
دریا،
رود،
قطره ای اشک،
شهابی سوزان
و حتی خدا نداشت...
تنهاترین رفته
رفته به اوج بی صدایی
رفته به کوران جدایی
رفته به آسمان
رفته حتی آنسوی کهکشان
می شنوی؟!
تنهاترین
حتی در دنیای جاودان
تنهاترین تنهاست
تنهاترین تنهاست...
نـتــرس از هجـــــ ـــ ـوم حـضــــــ ــــ ــورم ..
چــــیزی جــــ ـــ ـز تـــنــهایی با من نیـــستـــــ ـــ ـ ..
تنهایی یعنی ...
همیشه سر به شیشه میگذارم و اشکهایم جاری میشوند بر سینه پنجره ...
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می كنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فكر تاریكی و این ویرانی
بی خبر آمد تا به دل من
قصه ها ساز كند پنهانی
نیست رنگی كه بگوید با من
اندكی صبر سحر نزدیك است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چه قدر تاریك است
خنده ای كو كه به دل انگیزم ؟
قطره ای كو كه به دریا ریزم ؟
صخره ای كو كه بدان آویزم ؟
مثل این است كه شب نمناك است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیك غمی غمناك است
خیلی سخته .....
میان اینهمه آدم
در کنار تمام تن ها، بازم تنها باشی
خیلی بده.....
... فکر کنی وقتی تو یه جمع هستی همه دوستت دارن
ولی وقتی تنهایی احساس کنی همیشه تنهایی
خیلی سنگینه....
سیلی خوردن از دستی که
یک روزایی فقط نوازشت می کرد
خیلی درد داره....
وقتی پر از دردی ولی
بقیه از روی ظاهرت قضاوتت کنن و بگن چه بی احساسه
خیلی و خیلی های دیگه...
دلم واسه تنهایی می سوزه
چراهیچ کس اونودوست نداره
مگرچه گناهی کرده که تنها شده
جرم تنهایی چیست که هیچ کس اونو نمی خواهد؟
دیشب تنهایی از اتاقم گذشت
دنبالش دویدم ولی اون رفته بود:تنهای تنها
نیمه شب اونومرده کنارحوض پیدا کردم.
ازگریه چشماش قرمزشده بود.
تنهایی مرد و من تنهاترشدم.
نیمه های شب
تنهایی در موهایم می وزد
و بازوانم
برگ می ریزند از خستگی
سکوت می کنم
صدای عقربه ها
اشاره به آمدن تو می کنند
پلک هایم را در آغوشم می گیرم
می خوابم...
سایه ام امشب ز تنهایی مرا همراه نیست /
گر در این خلوت بمیرم هیچ کس آگاه نیست
من دراین دنیا به جز سایه ندارم همدمی /
این رفیق نیمه راه هم گاه هست و گاه نیست.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)