غزل پانزدهم
خودم را ازاول ، دوباره کشیدم
نشستم برایت ستاره کشیدم
کمی گریه کردم و پایین چشمم
نشستم دو تا راه چاره کشیدم
نشستم در این روضه های پر از نور
بهشتی پر از استعاره کشیدم
و آن دست هایی که سینه زنت بود
شبیه هزاران مناره کشیدم
به دنبال تو انبیاء را پیاده
تو را روی نیزه سواره کشیدم
و چندین شب بعد، در یک خرابه
تو را روی دست ستاره کشیدم
نمی شد بخوانی ؛ ولی روضه اش را
فقط یک کمی با اشاره کشیدم
قدش کوچکش خم شده بود و او را
در آغوش یاس بهاره کشیدم
دل علقمه خون شد آن لحظه که
سرش معجری پاره پاره کشیدم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)