صفحه 14 از 22 نخستنخست ... 4101112131415161718 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 140 , از مجموع 220

موضوع: ::. دفاتر اشعار فرخ تمیمی .::

  1. #131
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض


    پرواز 1
    برای نصیب نصیبی
    دستی فضای سبز پریدن را
    در پنجه اش فشرد
    و جوهر پَرِش
    در استوانه ی سقوط ،
    فرو ریخت .
    خون پرنده ،
    آیینه شد .
    و آیینه
    در بازتاب واژه ی پرواز
    تا دره های حنجره ی خونبار
    جاری است .
    اینک پرنده ، اینک پر
    و آیینه شکسته ی پرواز
    وقتی که میله های قفس را
    از بَر می خواند ....


    progress


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #132
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    پرواز 2چیزی پر پریدن را می بُرَد
    در باد ، شاید خنجر می روید
    و خنجر ،
    با واژه ی پریدن
    از خون می گوید .
    منقار این کبوتر
    شاید پیامی دارد
    منقار
    از شاخه های زیتون می گوید
    از خون می گوید .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #133
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    پرواز 3پرنده ماند و
    سلطنت پر
    پرنده دید ،
    هر پنج
    چون پنجه ی بریده در جام است
    اما نشستن بر آن
    رها شدن از وادی سر انجام است .
    و
    هر هفت
    سی مرغ را به وادی هفتم :
    - فنا -
    گذر داده است .

    پس از پنج
    تا هفت
    در هفت
    سی مرغ ؟
    سیمرغ ؟

    پرنده ماند و
    وادی حیرت .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #134
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    پرواز 4جنگل ،
    شوق پرنده را ،
    پرواز داد
    و طوطیان حیرت را
    از همرهان اینه ، با واژه های راز
    آواز داد .
    آواز ،
    در لابلای شاخه ی شب ، آویخت ،
    و برگ ها
    از لرزش شبانه ، فرو ریخت ...
    آنگاه
    منقار سرخ ماند و سر سبز


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #135
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    پرواز 5پرنده ،
    چندان به اوج رفت که پنداشت
    در چاه آسمان
    پرواز می کند .
    پرنده
    در نی نی دو چشم عقابی
    نخجیر شد .
    خواب پرنده :
    - قله ی پرواز -
    در پنجه های مرگ
    تعبیر شد .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #136
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بر آستان ....
    بر دست ها به جای انگشت
    روییده تیغ های بلند تیز
    وقتی که دست کسی را
    در دست مهربان خویش فشارم
    خط های دست من
    از خون جوبار می شود

    و چکه ها
    بر آستان در
    طرح زنی است که چشمانش
    روییده جای چشمه ی پستانش .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #137
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    « خورشید در دست
    توست »

    « فرهنگ » شش ماه دیگر می شود چهار ساله و حالا کو تا بداند
    دنیا تو دست کیست .
    چند شب پیش او مثل همیشه متکلم وحده بود ، رو به منکرد و
    گفت :
    « بابا ، خورشید تو دست توست » و بامزه این که اصرار
    داشت تا مشتم را پیشش باز کنم که خورشید را ببیند ... بگذریم ...
    شعر زیر برداشتی از حرف اوست :

    « فرهنگ » ناز من
    پنداشتی
    خورشید :
    این چشمه ی شکفتن و رستن
    این آیت شکوه اهورا
    در پنجه های بسته من خانه کرده است

    در دید کودکانه معصومت
    « بابا » بزرگترین مرد عالم است
    و دست او
    رستنگه شکوفه ی خورشید ....

    افسوس
    من با تو کی توانم گویم ز ماجرا ،
    گویم که درد چیست !
    نامرد کیست !
    ترسم که این تصور زیبای کودکیت :
    - خورشید دست من -
    از سر برون کنی
    زیرا اگر که پنجه گشایم
    در دشت دست من
    جاپای شب سیاه و سمج شوره بسته است .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #138
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    در جمع کورها
    در خواب
    سنگی رها شد از دستم
    سرب هوای دودی مسموم را شکافت
    و بالا
    بالاتر ،
    شمشیر یک شهاب مسافر شکسته شد .
    شنگرف نور فرو ریخت .

    در جمع کورها
    پیغمبران
    با هاله ی بنفش
    ظاهر شدند
    و ادعای نبوت
    چندان که ....


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #139
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    لحظه وقتی که بیدار - خوابی
    چیزی می شوی
    آن حال
    « آن » نیست
    آن وقت
    من ،
    این نیستم
    تو ،
    آن نیستی

    هان ....
    ای خدای کوه
    فرهاد ،
    فریاد .
    ما را مبر ز یاد
    در وقت وقت ها
    وقتی که او
    بیدار - خواب
    چیزی است .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #140
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    صبور سال بد من تو را می خوانم
    تو را شکوه مشرق
    که خون آبی تو در رگم تراویده ست
    که هُرم دم زدنت
    درون پوست سردم
    روان تازه دمیده ست .

    چه مادرانه نوازشگری و می دانم
    که زخم خنجر بد ها را
    به التیام نشستی .

    صبور سال بد من
    من از حقارت دشمن به درد آمده ام
    درین قبیله ی وحشی ،
    پلنگ محتشم من
    به روی روبهکان هیچ پنجه نگشوده ست .
    صبور سال بد من
    تو خوب می دانی ...


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 14 از 22 نخستنخست ... 4101112131415161718 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/