صفحه 14 از 30 نخستنخست ... 410111213141516171824 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 140 , از مجموع 299

موضوع: دیوان اشعار عبید زاکانی

  1. #131
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    افتاده بازم در سر هوائی

    دل باز دارد میل بجائی

    او شهریاری من خاکساری

    او پادشاهی من بینوائی


    بالا بلندی گیسو کمندی

    سلطان حسنی فرمانروائی


    ابروکمانی نازک میانی

    نامهربانی شنگی دغائی


    زین دلنوازی زین سرفرازی

    زین جو فروشی گندم نمائی


    بی او نبخشد خورشید نوری

    بی او ندارد عالم صفائی


    هرجا که لعلش در خنده آید

    شکر ندارد آنجا بهائی


    هر لحظه دارد دل با خیالش

    خوش گفتگوئی خوش ماجرائی


    گوئی بیابم جائی طبیبی

    باشد که سازم دل را دوائی


    دارد شکایت هرکس ز دشمن

    ما را شکایت از آشنائی


    چشم عبید ار سیرش ببیند

    دیگر نبیند چشمش بلائی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #132
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    زهی لعل لبت درج لئالی

    مه روی ترا شب در حوالی

    چو چشمت گشتم از بیمار شکلی

    چو زلفت گشتم از آشفته حالی


    حدیث زلف خود از چشم من پرس

    «سل السهران عن طول اللیالی»


    ز شوق قامتت مردم خدا را

    «ترحم ذلتی یا ذالمعالی»


    ز هجرت ناله میکردم خرد گفت

    عبید از یار دوری چون ننالی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #133
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دارد به سوی یاری مسکین دلم هوائی

    زین شوخ دلفریبی زین شنگ جانفزائی

    زین سرو خوشخرامی گل پیش او غلامی

    مه پیش او اسیری شه پیش او گدائی


    هر غمزه‌اش سنانی هر ابرویش کمانی

    گیسوی او کمندی بالای او بلائی


    ما را ز عشق رویش هر لحظه‌ای فتوحی

    ما را ز خاک کویش هر ساعتی صفائی


    بگرفته عشق ما را ملک وجود آنگه

    عقل آمده که ما نیز هستیم کدخدائی


    جان می‌فزاید الحق باد صبا سحرگه

    مانا که هست با او بوئی ز آشنائی


    گفتم عبید گفتا نامش مبر که باشد

    رندی قمار بازی دزدی گریز پائی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #134
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    زلفت به پریشانی دل برد به پیشانی

    دل برد به پیشانی زلف به پریشانی

    گر زلف بیفشانی صد جانش فرو ریزد

    صد جانش فرو ریزد گر زلف بیفشانی


    یک لحظه به پنهانی گر وصل تو دریابم

    گر وصل تو دریابم یک لحظه به پنهانی


    صد بوسه به آسانی از لعل تو بربایم

    از لعل تو بربایم صد بوسه به آسانی


    آخر نه مسلمانی رحم آر بر این مسکین

    رحم آر بر این مسکین آخر نه مسلمانی


    می‌بینی و میدانی احوال عبید آخر

    احوال عبید آخر می‌بینی و می‌دانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #135
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    عزم کجا کرده‌ای باز که برخاستی

    موی به شانه زدی زلف بیاراستی

    ماه چو روی تو دید گفت زهی نیکوی

    سرو که قد تو دید گفت زهی راستی


    آتش غوغای عشق چون بنشستی نشست

    فتنه‌ی آخر زمان خاست چو برخاستی


    دوش در آن سرخوشی هوش ز ما میر بود

    کاسه که میداشتی عذر که میخواستی


    پیش عبید آمدی مرده دلش زنده شد

    باز چو بیرون شدی جان و تنش کاستی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #136
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گر آن مه را وفا بودی چه بودی

    ورش ترس از خدا بودی چه بودی

    دمی خواهم که با او خوش برآیم

    اگر او را رضا بودی چه بودی


    دلم را از لبش بوسیست حاجت

    گر این حاجت روا بودی چه بودی


    اگر روزی به لطف آن پادشا را

    نظر با این گدا بودی چه بودی


    خرد گر گرد من گشتی چه گشتی

    وگر صبرم بجا بودی چه بودی


    به وصلش گر عبید بینوا را

    سعادت رهنما بودی چه بودی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #137
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    خم ابروی او در جانفزائی

    طراز آستین دلربائی

    خدا را محض لطفش آفریده

    به نام ایزد زهی لطف خدائی


    به غمزه چشم مستش کرده پیدا

    رسوم هستی و سحر آزمائی


    ز کوی او غباری کاورد باد

    کند در چشم جانها توتیائی


    عبید ار پادشاهی خواهی آخر

    برو پیشش گدائی کن گدائی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #138
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    چو دست قدرت خراط حقه‌ی مینا

    فشاند بر رخ کافور عنبر سارا

    مشعبد فلک از زیر حقه پیدا کرد

    هزار بیدق سیمین به دست سحرنما


    ز بهر زینت و زیب مخدرات فلک

    زمانه نافه گشا شد سپهر غالیه سا


    برای فکرت و اندیشه در منازل قدس

    قدم فشرده و در پیش عقل بیش بها


    فضای هر فلکی ملک خسروی دیدم

    درون هر طبقی جای والیی والا


    مقیم طارم هفتم معمری دیدم

    رفیع قدر و قوی هیکل و بلند غطا


    ازو گرفته جهان رسم خرقه و زنار

    وزو گرفته چمن ساز و برگ نشو و نما


    فراز طاق ششم حاکمی مبارک روی

    نه چون قضاة زمان، قاضی به صدق و صفا


    خجسته طلعت و فیروز بخت و فرخ فال

    سعید طالع و مسعود رای و سعد لقا


    امیر خطه‌ی پنجم دلاوری دیدم

    خضاب کرده به خون دست و سر پر از غوغا


    حسام قاطع او هادم اساس امل

    سنان سرکش او هالک وجود بقا


    سریر گاه چهارم که جای پادشهیست

    فزون ز قیصر و فغفور و هرمز و دارا


    تهی ز والی و خالی ز یاد شه دیدم

    ولیک لشکرش از پیش تخت او برپا


    فراز آن صنمی با هزار غنج و دلال

    چو دلبران دلاویز و لعبتان ختا


    گهی به زخمه‌ی سحر آفرین زدی رگ چنگ

    گهی گرفتی بر دست ساغر صهبا


    خدیو عرصه‌ی دیوان پیشگاه دوم

    محاسبی سره دیدم غنی به عقل و ذکا


    قوی کفایت و باریک فکر و دوراندیش

    لطیف خاطر و شیرین زبان و نکته‌سرا


    هلال عید ز چرخ یکم درخشان شد

    ز طرف کاهکشان بر مثال کاهربا

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #139
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    شه سریر چهارم که شاه انجم اوست

    نوشته بر رخ منشور دولتش طغرا

    کلاه شادی بنهاده فرقدان بر فرق

    کشیده در بر خود توامان ز مشک قبا


    مسبحان فلک در سجودگاه افول

    زبان گشاده به تسبیح ربنا الا علی


    زمان به صبح شتابان و من به قوت فکر

    فلک به دور درافتاده من به چون و چرا


    که چیست حاصل این روشنان بی حاصل

    که چیست مقصد این قاصدان ره‌پیما


    چه موجبست یکی ثابت و یکی سیار

    نهان چراست یکی دیگری چرا پیدا


    در این تفکر و اندیشه مانده تا دم صبح

    به سیم خام بیندود چرخ را سیما


    خلاص یافت ز زندان شام بیژن صبح

    به زور رستم تقدیر و زخم دست قضا


    در این مضیق تفکر ز هاتف غیبی

    به گوش جان من آمد یکی خجسته ندا


    که ای ضمیر تو از حاصلات کن غافل

    ندانی این قدر و خویش را نهی دانا


    حصول گردش چرخ بلند و سیر نجوم

    غرض ز مبدا ارکان و فطرت اشیا


    وجود قدسی این پادشاه دادگر است

    پناه دین محمد امین ملک خدا


    جمال دولت و دنیا و دین ابواسحاق

    خدایگان منوچهر چهر دارا را


    قضا شکوه قدر قدرت زمانه توان

    فلک مهابت گردون سریر مهر سخا


    صریر خامه‌ی او مشرف خزانه‌ی غیب

    ضمیر روشن او کاشف رموز سما


    دهان غنچه‌ی دولت به طلعتش خندان

    زبان سوسن نصرت به مدحتش گویا


    جهان پناها گر امر نافذت خواهد

    به یک اشاره عالی که هست عقده گشا


    دماغ دهر ز سوادی شب کند خالی

    خلاص بخشد خورشید را ز استسقا


    همیشه تا که ز تاثیر هفت و چار بود

    حصول پنج حواس و سه روح و هفت اعضا


    از این سه پنج ترا کام و نام حاصل باد

    به رغم حاسد ملعون در این سپنج سرا


    مدام رای هنرپرور تو حکم روان

    همیشه طبع سخا پیشه‌ی تو کامروا


    هزار عید برانی به کامرانی و عیش

    هزار سال بمانی هزار معنی را (کذا)

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #140
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    صباح عید و رخ یار و روزگار شباب

    خروش چنگ و لب زنده رود و جام شراب

    هوای دلبر و غوغای عشق و آتش شوق

    نوای بربط و آواز عود و بانک رباب


    نوید فتح صفاهان و مژده‌ی اقبال

    نشان بخت بلند و امید فتح‌الباب


    دماغ باده گساران ز خرمی در جوش

    درون مهر پرستان ز عاشقی در تاب


    نشاط در دل و می در کف و طرب در جان

    نگار سرخوش و ما بیخود و ندیم خراب


    زهی نمونه‌ی دولت زهی نشانه‌ی بخت

    دگر چه باشد ازین بیش عیش را اسباب


    غنیمتست غنیمت شمار فرصت عیش

    ز باده دست مدار و ز عیش روی متاب


    به پیش خود بنشان شاهدان شیرین کار

    که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب


    بنوش جام می‌ای جان نازنین عبید

    شتاب میکند این عمر نازنین دریاب


    به بزم شاه جهان عیش ران و شادی کن

    خدایگان جهان آفتاب عالمتاب


    جلال دولت و دین تاج‌بخش تخت نشین

    سپهر مهر و سخا پادشاه عرش جناب


    سریر بخش ممالک سنان کشور گیر

    جهانگشای جوان دولت سعادت یاب


    به نوک نیزه برآرد ز قعر نیل نهنگ

    به زخم تیر در آرد ز اوج ابر عقاب


    شدست فتنه در ایام پادشاهی او

    چو چشم بخت بداندیش جاه او در خواب


    جهان پناها بر آستان دولت تو

    سپهر حاجب بارست و مشتری بواب


    ببسته خدمت صدر ترا صدور میان

    نهاده طاعت امر ترا ملوک رقاب


    علو قدر تو جائیست از معارج جاه

    که وهم تیز قدم در نیایدش پایاب


    به پیش بحر سخای تو بحر جود محیط

    چو پیش بحر محیطست لعمه‌های سراب


    مثال روی تو و آفتاب چنانک

    حدیث نور تجلی و پرتو مهتاب


    فلک زفر تو اندوخته شکوه و جلال

    خرد ز رای تو آموخته صلاح و صواب


    هم از مهابت خشم تو کوه در لرزه

    هم از خجالت دست تو بحر در غر قاب


    چکان ز تیغ تو خون عدوست پنداری

    مگر که قطره‌ی خون میچکد ز قطر سحاب


    خدایگانا از پرتو عنایت تو

    که باد سایه‌ی او مستدام بر احباب


    بر آسمان تو گشتم مقیم و دولت گفت :

    «نزلت خیر مقام وجدت خیر مآب»


    همیشه تا فکند دست صبح وقت سحر

    ز تاب شعله‌ی خورشید بر سپهر طناب


    طناب عمر ترا امتداد چندان باد

    که حصر آن نکند فهم تا به روز حساب

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 14 از 30 نخستنخست ... 410111213141516171824 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/