صفحه 14 از 46 نخستنخست ... 410111213141516171824 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 140 , از مجموع 451

موضوع: شعرهای بانو سیمین بهبهانی

  1. #131
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    برف گران


    آن دیده که با مهر به سویم نگران بود
    دیدم که نهانی نظرش با دگران بود
    آن اختر تابنده - که پنداشتمش عشق-
    تا سوی من آمد چو شهابی گذران بود
    بشکست مرا پشت ز سردی که به من کرد
    من شاخه ی گل بودم و او برف گران بود
    با آب روان، برگ ِ گل ِ ریخته می رفت
    خوش، آن که چنین در سفرش هم سفران بود
    نرگس ز چه با غنچه در آمیخت؟ که مشکل
    با کور دلان صحبت صاحب نظران بود
    رقصید و به همراه صبا طره برافشاند
    گفتی که چو ما بید زآشفته سران بود
    در کوه نشستیم که با لاله نشینیم
    با داغْ دلان الفت خونین جگران بود
    سیمین دگر امروز ندارد خبر از خویش
    با آنکه خود آرام ِ دل بیخبران بود!

  2. #132
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    گل قاصد


    نپسندم این که روی ز مَنَت خبر نباشد
    گل قاصدی فرستم به تو، نامه گر نباشد
    گل قاصدی فرستم که پیام من بگوید
    که به جز وِیم کسی محرم نامه بر نباشد
    چو پیام من شنیدی پرِ او بگیر و بشکن
    که به جز تو سوی یار دگرش گذر نباشد
    نه، که خود شکسته بال است، و گرنه کس پیامی
    ز شکسته دل نیارد که شکسته پر نباشد
    تویی آن گهر که کس قدر ترا نمی شناسد
    ز چه بازوان من حلقه ی این گُهر نباشد
    غم دوریت نهالی است به باغ شب شکفته
    که نسیم شاخسارش نفس سحر نباشد
    به رخم نمی کند آتش بوسه ی لبت گل
    چه ثمر ز عودسوزی که در او شرر نباشد؟
    چو عروسکم ز سردی، که دو دیده بلورم
    همه عمر در نگاه است و در او اثر نباشد
    بت معبد خیالم، به پرستشم گروهی
    به نیاز در نمازند و مرا خبر نباشد.

  3. #133
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    باغ مهتاب


    دیشب، ای بهتر ز گل! در عالم خوابم شکفتی
    شاخ نیلوفر شدی در چشم پر آبم شکفتی
    ای گل وصل از تو عطرآگین نشد آغوش گرمم
    گر چه بشکفتی ولی در عالم خوابم شکفتی
    بر لبش، ای بوسه ی شیرین تر از جان! غنچه کردی
    گل شدی، بر سینه ی هم رنگ سیمابم شکفتی
    شام ابرآلود طبعم را دمی چون روز کردی
    آذرخشی بودی و در جان بی تابم شکفتی
    یک رگم خالی نماند از گردش تند گلابت
    ای گل مستی که در جام می نابم شکفتی
    بستر خویش از حریری نرم چون مهتاب کردم
    تا تو چون گل های شب در باغ مهتابم شکفتی
    خوابگاهم شد بهشتی، بسترم شد نوبهاری
    تا تو، ای بهتر ز گل! در عالم خوابم شکفتی.

  4. #134
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    صد چمن لاله

    روزی اید که دلم هیچ تمنا نکند
    دیده ام غنچه به دیدار کسی وا نکند
    وین سبک جوش گران مایه - که خون نام وی است-
    ره به آوند تهی مانده ی رگ ها نکند
    یاد آغوش کسی سینه ی آرام مرا
    موج خیز هوس این دل شیدا نکند
    دیده آن گونه فروبسته بماند که اگر
    صد چمن لاله دمد، نیم تماشا نکند
    لیک امروز که سرمست می ِ زندگیم
    دلم از عشق نیاساید و پروا نکند
    از لگد کوب ِ‌هوس، پیکر تقوا نرهد
    تا مرا این دل سودازده رسوا نکند.

  5. #135
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پونه ی وحشی

    ستاره بی تو به چشمم شرار می پاشد
    فروغ ماه به رویم غبار می پاشد
    خدای را! چه نسیم است این که بر تن من
    نوازش نفسش انتظار می پاشد؟
    خروش رود ِ دمان، شور عشق می ریزد
    سکوت کوه گران، شوق یار می پاشد
    بیا که پونه ی وحشی ز عطر مستی بخش
    بُخور ِ می به لب جویبار می پاشد
    ستاره می دمد از چلچراغ سرخ تمشک
    که گَردِ نقره بر او آبشار می پاشد
    خیال گرمی ی ِ عشقت به ذره های تنم
    نشاط و مستی ی ِ بی اختیار می پاشد
    چه سود از این همه خوبی؟ که بی تو خاطر من
    غبار غم به سر روزگار می پاشد.

  6. #136
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    ساقه ی دمیده

    چون نغمه در سراچه ی گوشت نشسته ام
    چون گوش، پرده دار خروشت نشسته ام
    چون ساقه ی دمیده به دشت ایستاده ای
    چون لاله ی شکفته به دوشت نشسته ام
    گرم و شکیب سوزم و شیرین و دلنواز
    آن بوسه ام که بر لب نوشَتْ نشسته ام
    میناست پیکر من و خونم شراب عشق
    دزدانه در کمینگه هوشت نشسته ام
    افسانه ی نگفته ی میلی نهفته ام
    در دیدگان زهد فروشت نشسته ام
    فریاد بی قراریم و بندی ی ِ سکوت
    در ژرفی ی ِ نگاه خموشت نشسته ام
    تا زخمه زد به تار دلم دست عشق دوست
    چون نغمه در سراچه ی گوشت نشسته ام.

  7. #137
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    دیبای کبود

    نیلوفر شبنم زده ی ساحل رودم
    کس جامه نپوشید ز دیبای کبودم
    بر آتش من ریخته خکستر ایام
    دیگر ندهد کس خبر از بود و نبودم
    بی چنگی ی ِ خود چنگم و بی نایی ی ِ خود نای
    در پرده ی خاموشی دل خفته سرودم
    چون غنچه ی نشکفته، به عالم نظرم نیست
    نرگس نشدم، چشم تمنا نگشودم
    در خود زده ام دست، سبو رهبریم کرد
    وز خود شده ام مست، ز می پند شنودم
    چون عودم و خود سوختنم رونق بزم است
    چون شاخه ی تر، کس نشد آزرده ز دودم
    حیرت زده از دیدن نایاری ی ِ یاران
    چون روزنه شد چشم، سراپای وجودم
    بی بهره ز ره پویی ِ خود هر شبه چون مهر
    در بستری از خون دل خویش غنودم
    سیمین شده دشت سخن از پرتو شعرم
    رشک ِ مه گردونم از این نقره که سودم.

  8. #138
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    سپیدار

    این حریفان همه هرجایی و پستند و تو نه
    کم ز پتیاره و پتیاره پرستند و تو نه
    این گدایان به تمنّای جُوی سیم ِ تنم
    چون چنار از سر خواهش همه دستند و تو نه
    چون سپیدار ِ رَزآویخته، این بی ثمران
    خویشتن را ثمر عاریه بستند و تو نه
    از تنم فرش هوس بافته خواهند و به عهد
    رشته صد مرحله بستند و گسستند و تو نه
    جرعه نوشان قلندروَش سرگردانند،
    یک شب از صَد خُم و صد خُمکده مستند و تو نه
    دامن هر که گذشت از برِ شان، بگرفتند
    گل خارند و به هر دشت نشستند و تو نه
    ماه ِ افتاده در آبند و سراپا به دروغ؛
    رونق خویش به یک موج شکستند و تو نه
    لیک با این همه صد حیف که در بیماری
    گِردِ بالین من اینان همه هستند و تو نه.

  9. #139
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    یک سحر

    سحری به دلنوازی ز درم درآ و بنشین
    به کنار خود به بازی بنشان مرا و بنشین
    من اگر ادب پسندم، ننشینم و نخندم
    تو ز لطف رخصتم ده، که بیا بیا و بنشین
    همه دشمنند و بد سر، که زنند حلقه بر در
    به رخ حسود مگْشا، در این سرا و بنشین
    چو حیا کنم حذر کن، به ملامتم نظر کن
    که ز سبز جامه چون گل، به صفا درآ و بنشین
    شنوند اگر خروشم، تو به بوسه کن خموشم
    نفسی مکن لب خود ز لبم جدا و بنشین
    چو ز دست رفته باشم، ببر تو خفته باشم
    تو به خنده گو که کامم ز تو شد روا و بنشین
    نه، من این نمی توانم، که به شرم بسته جانم
    تو به خانه ام گر ایی، به حیا گرا و بنشین.

  10. #140
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    ننگ آشنا

    خواهم چو راز پنهان، از من اثر نباشد
    تا از نبود و بودم، کس را خبر نباشد
    خواهم که آتش افتد، در شهر آشنایی
    وز ننگ ِ آشنایان، بر جا اثر نباشد
    گوری بده، خدایا! زندان پیکر من
    تا از بهانه جویی، دل دربدر نباشد
    پایم چو پایه ی رز، یارب شکسته بهتر
    تا از حریم خویشم، بیرون گذر نباشد
    پیمانه ی تنم را، بشکن که بر لب من
    لب های باده نوشان، شب تا سحر نباشد
    چون موج از آن سزایم این سرشکستگی شد
    کز صخره های تهمت، دل را حذر نباشد
    در شام ِ غم که گردد، همراز و همدم من؟
    اشکم اگر نریزد، آهم اگر نباشد
    سیمین! منال کاینجا، چون شاخ گل نروید
    چون دانه هر که چندی خاکش به سر نباشد.

صفحه 14 از 46 نخستنخست ... 410111213141516171824 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/