صفحه 14 از 16 نخستنخست ... 410111213141516 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 140 , از مجموع 152

موضوع: دیوان اشعارعراقی

  1. #131
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کار ما، بنگر، که خام افتاد باز

    کار با پیک و پیام افتاد باز

    من چه دانم در میان دوستان

    دشمن بد گو کدام افتاد باز؟


    این همی دانم که گفت و گوی ما

    در زبان خاص و عام افتاد باز


    عاشق دیوانه نامم کرده‌اند

    بر من آخر این چه نام افتاد باز؟


    روز بخت من چو شب تاریک شد

    صبح امیدم به شام افتاد باز


    توسن دولت، که بودی رام من

    آن هم‌اکنون بدلگام افتاد باز


    باز اقبال از کف من بر پرید

    زاغ ادبارم به دام افتاد باز


    مجلس عیش دل‌افروز مرا

    باطیه بشکست و جام افتاد باز


    در گلستان می‌گذشتم صبحدم

    بوی یارم در مشام افتاد باز


    در سر سودای زلفش شد دلم

    مرغ صحرایی به دام افتاد باز


    تا بدیدم عکس او در جام می

    در سرم سودای خام افتاد باز


    تا چشیدم جرعه‌ای از جام می

    در دلم مهر مدام افتاد باز


    من چو از سودای خوبان سوختم

    پس عراقی از چه خام افتاد باز؟


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #132
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بی‌جمال تو، ای جهان افروز

    چشم عشاق، تیره بیند روز

    دل به ایوان عشق بار نیافت

    تا به کلی ز خود نکرد بروز


    در بیابان عشق پی نبرد

    خانه پرورد لایجوز و یجوز


    چه بلا بود کان به من نرسید؟

    زین دل جانگداز درداندوز


    عشق گوید مرا که: ای طالب

    چاک زن طیلسان و خرقه بسوز


    دگر از فهم خویش قصه مخوان

    قصه خواهی؟ بیا ز ما آموز


    بنشان، ای عراقی، آتش خویش

    پس چراغی ز عشق ما افروز


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #133
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز

    در ده، که به جان آمدم از توبه و پرهیز

    در بزم ز رخسار دو صد شمع برافروز

    وز لعل شکربار می و نقل فرو ریز


    هر ساعتی از غمزه فریبی دگر آغاز

    هر دم ز کرشمه شر و شوری دگر انگیز


    آن دل که به رخسار تو دزدیده نظر کرد

    او را به سر زلف نگونسار درآویز


    و آن جام که به دام سر زلف تو درافتاد

    قیدش کن و بسپار بدان غمزه‌ی خونریز


    در شهر ز عشق تو بسی فتنه و غوغاست

    از خانه برون آ، بنشان شور شغب خیز


    چون طینت من از می مهر تو سرشتند

    کی توبه کنم از می ناب طرب انگیز؟


    ای فتنه، که آموخت تو را کز رخ چون ماه

    بفریب دل اهل جهان ناگه و بگریز؟


    خواهی که بیابی دل گم کرده، عراقی؟

    خاک در میخانه به غربال فرو بیز


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #134
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در بزم قلندران قلاش

    بنشین و شراب نوش و خوش باش

    تا ذوق می و خمار یابی

    باید که شوی تو نیز قلاش


    در صومعه چند خود پرستی؟

    رو باده‌پرست شو چو اوباش


    در جام جهان‌نمای می بین

    سر دو جهان، ولی مکن فاش


    ور خود نظری کنی به ساقی

    سرمست شوی ز چشم رعناش


    جز نقش نگار هر چه بینی

    از لوح ضمیر پاک بخراش


    باشد که ببینی، ای عراقی،

    در نقش وجود خویش نقاش


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #135
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تماشا می‌کند هر دم دلم در باغ رخسارش

    به کام دل همی نوشد می لعل شکر بارش

    دلی دارم، مسلمانان، چو زلف یار سودایی

    همه در بند آن باشد که گردد گرد رخسارش


    چه خوش باشد دل آن لحظه! که در باغ جمال او

    گهی گل چیند از رویش، گهی شکر ز گفتارش


    گهی در پای او غلتان چو زلف بی‌قرار او

    گه‌از خال لبش سرمست همچون چشم خونخوارش


    از آن خوشتر تماشایی تواند بود در عالم

    که بیند دیده‌ی عاشق به خلوت روی دلدارش؟


    چنان سرمست شد جانم ز جام عشق جانانم

    که تا روز قیامت هم نخواهی یافت هشیارش


    بهار و باغ و گلزار عراقی روی جانان است

    ز صد خلد برین خوشتر بهار و باغ و گلزارش


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #136
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بکشم به ناز روزی سر زلف مشک رنگش

    ندهم ز دست این بار، اگر آورم به چنگش

    سر زلف او بگیرم، لب لعل او ببوسم

    به مراد، اگر نترسم ز دو چشم شوخ شنگش


    سخن دهان تنگش بود ار چه خوش، ولیکن

    نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش


    چون نبات می‌گدازم، همه شب، در آب دیده

    به امید آنکه یابم شکر از دهان تنگش


    بروم، ز چشم مستش نظری تمام گیرم

    که بدان نظر ببینم رخ خوب لاله رنگش


    چو کمان ابروانش فکند خدنگ غمزه

    چه کنم که جان نسازم سپر از پی خدنگش؟


    زلبش عناب، یارب، چه خوش است!صلح اوخود

    بنگر چگونه باشد؟ چو چنین خوش است جنگش


    دلم آینه است و در وی رخ او نمی‌نماید

    نفسی بزن، عراقی، بزدا به ناله زنگش


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #137
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش

    نه به هر کسی نماید رخ خوب لاله رنگش

    لب لعل او نبوسد، به مراد، جز لب او

    رخ خوب او نبیند بجز از دو چشم شنگش


    لب من رسیدی آخر ز لبش به کام روزی

    شدی ار پدید وقتی اثر از دهان تنگش


    به من ار خدنگ غمزه فگند چه باک؟ لیکن

    سپرش تن است، ترسم که بدور رسد خدنگش


    چو مرا نماند رنگی همه رنگ او گرفتم

    که جهان مسخرم شد چو برآمدم به رنگش


    منم آفتاب از دل، که ز سنگ لعل سازم

    منم آبگینه آخر، که کند خراب سنگش


    ز میان ما عراقی چو برون فتاد، حالی

    پس ازین نمانده ما را سرآشتی و جنگش


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #138
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    صلای عشق، که ساقی ز لعل خندانش

    شراب و نقل فرو ریخته به مستانش

    بیا، که بزم طرب ساخت، خوان عشق نهاد

    برای ما لب نوشین شکر افشانش


    تبسم لب ساقی خوش است و خوشتر از آن

    خرابیی که کند باز چشم فتانش


    به یک کرشمه چنان مست کرد جان مرا

    که در بهشت نیارد به هوش رضوانش


    خوشا شراب و خوشا ساقی و خوشا بزمی

    که غمزه‌ی خوش ساقی بود خمستانش!


    ازین شراب که یک قطره بیش نیست که تو

    گهی حیات جهان خوانی و گهی جانش


    ز عکس ساغر آن پرتوی است این که تو باز

    همیشه نام نهی آفتاب تابانش


    ازین شراب اگر خضر یافتی قدحی

    خود التفات نبودی به آب حیوانش


    نگشت مست بجز غمزه‌ی خوش ساقی

    ازان شراب که در داد لعل خندانش


    نبود نیز بجز عکس روی او در جام

    نظارگی، که بود همنشین و همخوانش


    نظارگی به من و هم به من هویدا شد

    کمال او، که به من ظاهر است برهانش


    عجب مدار که: چشمش به من نگاه کند

    برای آنکه منم در وجود انسانش


    نگاه کرد به من، دید صورت خود را

    شد آشکار ز آیینه راز پنهانش


    عجب، چرا به عراقی سپرد امانت را؟

    نبود در همه عالم کسی نگهبانش


    مگر که راز جهان خواست آشکارا کرد

    بدو سپرد امانت، که دید تاوانش


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #139
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کردم گذری به میکده دوش

    سبحه به کف و سجاده بر دوش

    پیری به در آمد از خرابات

    کین جا نخرند زرق، مفروش


    تسبیح بده، پیاله بستان

    خرقه بنه و پلاس درپوش


    در صومعه بیهده چه باشی؟

    در میکده رو، شراب می‌نوش


    گر یاد کنی جمال ساقی

    جان و دل و دین کنی فراموش


    ور بینی عکس روش در جام

    بی‌باده شوی خراب و مدهوش


    خواهی که بیابی این چنین کام

    در ترک مراد خویشتن کوش


    چون ترک مراد خویش گیری

    گیری همه آرزو در آغوش


    گر ساقی عشق‌از خم درد

    دردی دهدت، مخواه سر جوش


    تو کار بدو گذار و خوش باش

    گر زهر تو را دهد بکن نوش


    چون راست نمی‌شود، عراقی،

    این کار به گفت و گوی، خاموش!


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #140
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    باز غم بگرفت دامانم، دریغ

    سر برآورد از گریبانم دریغ

    غصه دم‌دم می‌کشم از جام غم

    نیست جز غصه گوارانم، دریغ


    ابر محنت خیمه زد بر بام دل

    صاعقه افتاد در جانم، دریغ


    مبتلا گشتم به درد یار خود

    کس نداند کرد درمانم، دریغ


    در چنین جان کندنی کافتاده‌ام

    چاره جز مردن نمی‌دانم، دریغ


    الغیاث! ای دوستان، رحمی کنید

    کز فراق یار قربانم، دریغ


    جور دلدار و جفای روزگار

    می‌کشد هر یک دگرسانم، دریغ


    گر چه خندم گاه گاهی همچو شمع

    در میان خنده گریانم، دریغ


    صبح وصل او نشد روشن هنوز

    در شب تاریک هجرانم، دریغ


    کار من ناید فراهم، تا بود

    در هم این حال پریشانم، دریغ


    نیست امید بهی از بخت من

    تا کی از دست تو درمانم؟ دریغ


    لاجرم خون خور، عراقی، دم به دم

    چون نکردی هیچ فرمانم، دریغ


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 14 از 16 نخستنخست ... 410111213141516 آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/