صفحه 13 از 43 نخستنخست ... 39101112131415161723 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 121 تا 130 , از مجموع 428

موضوع: دل ت ن گ ی

  1. #121
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    من از دلواپسی های غریب زندگی دلواپسی دارم
    و کس باور نمی دارد که من تنهاترین تنهای این تنهاترین شهرم
    تنم بوی علفهای غروب جمعه را دارد
    دلم می خواهد از تنهاترین شهر خدا یک قصه بنویسم
    و یا یک تابلوی ساده.....
    که قسمت را در آن آبی کنم حرف دلم را سبز
    و این نقاشی دنیای تنهایی
    بماند یادگارخستگی هایم
    و می دانم که هر چشمی نخواهد دید
    شهر رنگی من را


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #122
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    نمی دانم چرا ویرانم امشب
    ز فکر آسمان گریانم امشب


    ز روی سرد وبی روح زمانه
    به سوی آسمان نالانم امشب

    ز رنج خانمان سوز جدایی
    خدای من چه بی سامانم امشب


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #123
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    چقدر در تاریکی و تنهایی شعر نوشتن خوب است
    اگر در این ترانه ها فریاد هم بزنم

    کسی نمی شنود
    اگر حتی در ناباوریشان بمیرم
    کسی گریه نمی کند
    اگر از تو بخواهم
    که برگردی و بمانی
    هیچ کس سادگی و خوش خیالی ام را
    ملامت نمی کند
    این ترانه ها را دوست دارم
    که واگویه ای از خلوت و تنهایی من اند
    حتی اگر تو
    به ساده بودنشان بخندی.!..


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #124
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    مي‌خواستم دنيا را عوض كنم

    دنيا عوض شد

    اما كار من نبود



    مي‌خواستم انسان را دگرگون كنم

    انسان‌ها دگرگون شدند

    نه آن‌گونه كه من مي‌خواستم



    حالا ديگر

    فقط مي‌خواهم

    تو را نگه‌دارم

    همان‌گونه كه بودي

    بي هيچ تغييري

    پيچيده در روياهاي كاغذي‌ام




    و تو

    مي‌دانم

    عوض نخواهي شد

    همان‌گونه كه بودي گريزپا

    پرطغيان و تغيّر

    ويران‌گر

    رودخانه‌ي آتش


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #125
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    اگر می دانستی چه می سوزاندم

    زخم زبان دوستانه

    اگر می دانستی چه دردناک می خراشد دلم

    نگاه های نا باورانه

    اگر می دانستی چه می خورد روحم

    اشارت تلخ آشنایانه

    اگر می دانستی چه زنجیر گرانی است بر گردنم

    رفتار نامهربانانه

    اگر می دانستی چه زجری می کشم هر لحظه

    از این حرف ها و حرف ها و حرف ها

    آنگاه تو هم….مانند من…شاید

    خاموش می ماندی

    مرد و مردانه…


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #126
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    من به این مهر سکوت
    من به این تاریکی
    من به ما
    من به فرسودگی ذهن خودم معترضم!!!
    که چرا...شوق آغاز مرا
    و منی چون من را
    ز خودم دزدیدند
    به کجا برگردم؟
    حق برگشتن را ز تنم دزدیند
    سفر آینه هم رنگی نیست
    خواب رنگین مرا دزدیدند!!!


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #127
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    من وتو
    عبور از خیابان
    -حرکت در پیاده رو ها-
    تو گفتی
    شاید نخواستی
    قربانی تصادف خیابان باشم
    چه دیر گفتی!
    مواظب باش
    من مرده ام!
    ودر اخرین نفس هایم
    تو را مرور می کنم
    عبور باید کرد
    -از تو-
    -از خود-
    - از فاصله ها-
    -از جاده -
    عبور باید کرد...


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #128
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    با هم بودنها مثل عقربه ثانیه شمار می دوند ...

    و بی هم بودنها با طمانینه ساعت وار گام بر می دارند ...

    و این فاصله لعنتی ...

    که تلخی اش سایه گستر ایامم است

    و حتی شیرینی لحظات کوتاه باهم بودن که همواره مملو از هراس اتمام

    است مرا می گزند...

    و شعری که ملکه ذهنم است ...

    حرفهای ما هنوز نا تمام

    تا نگاه میکنی وقت رفتن است

    بازهمان حکایت همیشگی

    پیش از آنکه فکر عزیمت ناگزیر شود

    آه !!!

    ای دریغ و حسرت همیشگی

    ناگهان چقدر زود دیر می شود .....!!!


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #129
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    اکنون ...

    بی خبر از ماندن و رفتن ...
    دگر سهمی برایم نیست ... اما می ایستم ...
    سهمم خدا ... تو ... نه ...
    باز عصیان تو ...
    اکنون ..
    چه می گویم ...
    کسی گفت : حرفهای رویایی ... افکار پوچ ...
    این است ؟ ... نمیدانم ... اما ...
    رویا نیستم ... پوچ گرا نبودم ...
    من خودم بودم ... همین و بس ...
    اکنون ... باز اکنون ...
    من ...
    جاده ی بی منتها ...
    خدا انتظارم می کشد ...
    اما خیال تو ماندن را رقم میزند ...
    چه کنم ...
    سکوت ؟ ... فریاد ؟ ... ناله ؟ ... همه ؟ ...
    اما اکنون ...
    در غروب نفرت انگیز کوه ها دست در دست خدا ...
    یاد تو رفتنی را به باد می سپارم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #130
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    چه بود همين بود ، نه دروغ بود و نه خيال ...
    هر چه بود باريدن باران بود و خيال سبك شدن اين بغض
    رويا را در واقعيت حل كردن و نوشيدن جرعه اي بيتابي

    دل بستن به نگاهي باراني و صدايي صبور
    مسخ دستاني كه هميشه داغ بود از بودن
    هر چه بود داشتن نگاهت بود و باز هم دلتنگي
    هر چه بود همين بود...
    تو مي داني چه شد كه من ماندم و اين همه سكوت ؟
    تو مي داني چه شد كه من ماندم و اين همه دلتنگي ؟
    تو مي داني كه چه شد كه من ماندم و اين همه سرگرداني ؟
    تو مي داني چرا هر چه اين نگاه مي بارد ، اين بغض سبك نمي شود ؟!
    چقدر گفتم اينهمه بي نشان شدن دلتنگ ترم مي كند؟
    چقدر گفتم اينهمه زمزمه نبودن بيتاب ترم مي كند؟
    من گفتم اما تو باور نكردي
    دلتنگ تر شدم ...
    بيتاب تر شدم ...
    بعد هم من ماندم و خودم !
    من ماندم واين همه فراموشيه گاه و بيگاهي كه به نگاهت چنگ مي اندازد
    من ماندم و ...


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 13 از 43 نخستنخست ... 39101112131415161723 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/